< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

99/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتیاط

دیشب یک فحص و بررسی که می‌کردم برخوردم به یک مقاله‌ای مال جناب آقای مقیمی دام ظلّه است که ایشان زحمت کشیدند و متفرقات را در یک‌جا جمع کردند. فرمایشات مرحوم امام در جاهای مختلف و یا مرحوم حاج آقا مصطفی رحمه الله که تبعیّت از والد دارند در این‌جا، در جاهای مختلف هم ایشان هم در اصول هم در فقه، خود امام هم در جاهای مختلف؛ هم در بیع مکرر، هم در مکاسب محرمه و هم در طهارت باز مکرر به علاوه بر اصول که در همین مبحث ابتلاء ایشان فرمودند و بعضی جاهای دیگر، هر جایی گاهی یک نکته، یک اضافه‌ای دارد. این تقریرات آیت‌الله جوادی آملی حفظه‌الله هم که گمان می‌کنم مال یک دوره دیگری باشد شاید؛ چون بعض نکات در آن هست که در هیچ کدام از تقریرات‌های اربعه دیگر وجود ندارد. حتی در خود کلام امام هم شاید نباشد بعضی‌هایش، یعنی نه در تهذیب الاصول هست، نه در معتمد الاصول مرحوم آقای فاضل هست، نه در جواهر الاصول مرحوم آقای لنگرودی هست، و نه در تنقیح الاصول مرحوم آقای اشتهاردی هست، آن آقای اشتهاردی دیگری بود که ما هم یک کمی رسائل خدمت‌شان خواندیم رحمةالله علیه، آقای حاج شیخ حسین اشتهاردی

س: اخوی ایشان

ج: بله، بله، خیلی مرد شریفی بود ایشان هم رضوان‌الله علیه، در این چهار تقریر که همه این چهارتا هم تقریرات خوبی هستند ولی در این تقریرات ایشان؛ تحریرات الاصول یا تحریرات فی الاصول مال آقای جوادی که اخیراً طبع شده، ایشان علاوه بر این‌که این انحلال نیست و وجدان و این‌ها، آن‌جا برهان اقامه می‌کنند بر این‌که این استحاله دارد. این انحلال در آن‌جا که توی این تقریرات‌ها ندیدم. حالا مگر چشم من نخورده باشد. یک اضافه‌ای دارد و خود ایشان هم یک تعلیقه‌ای آن‌جا دارند که، یک ماقشه‌ای دارند نسبت به این مبنا و این مطلب.

حالا آن دلیل دومی که ما گفتیم یک قیاس استثنائی است که خطاب به افراد یا شخصی است یا قانونی است و کلی، اگر بخواهد شخصی باشد محاذیر دارد پس قهراً کلی و قانونی خواهد بود. برای اثبات این‌که آن محذور دارد، محاذیر خمسه‌ای را ذکر کردیم که در تحریرالوسیله، در تهذیب الاصول هست؛ خود امام هم در جابه‌جا بعضی‌هایش را هی فرمودند. منتها چند محذور دیگر هم حالا در این مقاله آمده که این‌ها را ظاهراً مرحوم حاج آقا مصطفی شاید اضافه کردند یا بعضی‌هایش را هم امام در مثلاً یک‌جاهای دیگری فرمودند.

یکی از آن محاذیر این است که فرمودند: «عدم وجوب القضاء فی النائم فی جمیع الوقت»، اگر کسی در تمام وقت نائم باشد، خب به نائم بما أنّه نائم که نمی‌شود خطاب شخصی کرد. چه به نحو این‌که بگوییم «ایّها النائم إفعل کذا» چه این‌که یک خطاب کلی باشد و آن خطاب کلی بگوییم انحلال به خطابات دارد. نائم خطاب به او معقول نیست. پس بنابراین...، ولی اگر بگوییم خطابات قانونی است یعنی این وظیفه نماز داشته است ولو خطاب نداشته است که در خطابات قانونی این‌جور گفته می‌شود دیگه که وظیفه و حکم برای همه هست منتها به خطابٍ واحدٍ، مثل این‌که اشاره می‌کنیم به صد نفر هستند؛ می‌گوییم این‌ها، با یک اشاره، همه مشارٌ الیه هستند اما باشارةٍ واحده، نه این‌که این‌جا صدتا اشاره هست. انحلال به صدتا اشاره پیدا نمی‌کند. باشارةٍ واحده. یا وقتی می‌گوید «النّار بارده» یا «کلّ النّار بوارد»، آن‌جور که می‌گوید یک حزب از او صادر شده منتها یک حزب نسبت به این دارد، به آن دارد، به آن دارد، به آن دارد. طرف نسبت فراوان است، نه این‌که کذب‌ها متعدد است. کذب واحدی است که هم نسبت به این دارد هم نسبت به آن دارد هم نسبت به آن دارد هم نسبت به آن دارد. این‌جا هم خطاب واحد است، مخاطب متعدد است و وظیفه بر دوش آن‌ها می‌رود منتها خطاب ندارد. هر کدام خطاب مجزا و جدا و مستقل ندارند. حالا اگر تکلیف نباشد فوت نیست تا این‌که إقض مافات آن را بگیرد، باید تکلیفی باشد او انجام نداده باشد، آن‌وقت بگوییم فات، آن‌وقت بگوییم قضاء دارد. اگر بگویید خطاب شخصی است این فوت آن‌جا چون خطاب شخصی که معقول نیست، لغو است بنائم، پس باید قضاء هم نداشته باشد چون دلیل قضاء چیه؟ إقض ما فات است.

س: این بنابر انکار واجب است معلق بگیریم؟

ج: بله؟

س: بنابر انکار واجب معلق است

ج: یعنی چی؟ یعنی شما بگویید قبل از این‌که خواب برود به او گفتند نماز

س: نه دیگه، واجب واجب معلق است ...

ج: می‌دانم ولی، نه، واجب معلق، در آن حین خواب هم که معنا ندارد

س: نه، وجوب از قبل فعلی بوده، در ظرف امتثال این وظیفه داشته که نخوابد، حالا خوابیده اشتباه کرده.

ج: نه، نه، نه، نه، وظیفه این نیست که نخوابد

س: این‌جا چون وجوب فعلی بوده، ثمره‌اش همین است. توی استفتائات هم ... اگر وجوب از قبل از وقت فعلی باشد بنابر واجب معلق، این وظیفه دارد نخوابد. این را توی استفتائات هم حتی آوردند.

ج: نه، این‌جور نیست. نه، نه، نه،

س: گفته اگر

ج: حالا یک کسی گفته باشد ولی این‌جوری

س: نه، گفته اگر ما وجوب را فعلی بدانیم قبل از وقت، شما نباید

ج: نه، اگر بداند تمام وقت خواب می‌ماند. اگر بداند؛ اما عیب ندارد بخوابد.

س: نه، این‌که معلوم است

ج: سیره بر این نیست.

س: بحث ما در کل وقت است حاج آقا

ج: بله کل، نه، این‌جا ولو این‌که خوابیده خواب مانده

س: خب همین؛ اشتباه کرده

ج: نه این‌که، نه، نه، اشتباه نکرده

س: چون وجوبش فعلی بوده

ج: باشد.

س: وجوب ...

ج: نه، چون، اشکالی ندارد.

س: اشتغال یقینی

ج: واجب موسّع اشکال ندارد. واجب موسّع خب می‌خوابد

س: نه، توی بعض وقت حاج آقا توی کلام ما نیست که، کل وقت را داریم عرض می‌کنیم.

ج: می‌دانم. خب کل وقت خواب مانده

س: که نمی‌داند

ج: نه این‌که کل خواب نه این‌که یک دارویی خورده که من کل وقت بیدار نشوم، آن بله

س: به هر حال از

ج: اما این‌که نه، بخوابد و اتفاقاً بیدار نشود لا بأس.

س: حاج آقا، به هر حال از وجوب فعلی را او امتثال نکرده، پس آن ... قبل از وقت بوده

ج: چی؟

س: از قبل ...

ج: نه، حرف سر این است که، نه، حرف سر

س: ... وجوب فعلی

ج: حرف سر این است که شما آن‌جا هم با خطاب قانونی دارید درست می‌کنید نه ...، اما برای کسی که در تمام وقت خواب است اگر شما بدون خطاب قانونی بخواهید بگویید، بخواهید بگویید این‌ها انحلال دارد، مال آن زمان هم هست جدا

س: انحلال دارد ولی وجوبش از واجب ... معلق است

ج: همان وجوب، نه، همان وجوب برای آن زمانی که، از قبل هم اشکال دارد. واجب معلق برای زمانی که الان واجب می‌کنم کاری که تو در آن زمان قادر نیستی بر آن

س: چرا قادر نیستم؟

ج: بابا! می‌گوییم

س: این‌که ... قدرت که حاج آقا، الان من ... خطاب ... صحیح است ولو به غیر خطاب قانونی، خطاب ولو به غیر خطاب قانونی بنابر واجب معلق به این صحیح است که آقای مکلّف، برای شخص تو از حالا در جریان باشد که پنج ساعت دیگر که اذان ظهر گفت الان وجوب فعلی است. آن زمان ظرف ...

ج: حالا سؤال می‌کنیم. واجب معلق به این‌که الان بر تو می‌کنم کاری که ده روز دیگه قدرت بر آن نداری الان که، الان دارم می‌گویم به تو

س: الان چون به تو می‌گویم فعلی است پس آن‌موقع هم باید قدرت را تحصیل بکنی، فرقش ... همین است دیگه

ج: بابا! اگر قدرت ندارد نه قدرت را تحصیل کند. نمی‌تواند قدرت هم تحصیل کند. قدرت ندارد، با واجب معلق که حل نمی‌شود که

س: به هر حال فوت صادق است حاج آقا، ...

ج: نه نیست. به خاطر این‌که تکلیف معقول نیست. حرف سر این است که یا شما بگویید تکلیف به امر اول است یا بگویید به امر جدید است. اگر بگویید به امر اول است خب این اصلاً تکلیف شخصی نسبت به این معقول نیست. اگر بگویید به امر، اگر بگویید نه، به امر جدیدٍ، امر جدید موضوعش فوت است و این وقتی تکلیف ندارد فوت صادق نیست. پس بنابراین علی کلی المبنیین باید اگر بگویید خطابات شخصی است و قانونی نیست این مشکل پیش می‌آید. اما اگر بگویید خطابات قانونی است و به عاجز و به غیر قادر و به غیر عالم و به ناسی و به ساهی و به همه تعلق می‌گیرد. وظیفه روی دوش‌شان هست منتها آن‌ها معذور هستند. خب این‌جا فوت صادق است. این یکی از مواردی است که فرمودند.

س: ... دوتا محذور است ...

ج: بله؟

س: توی این بحث در حقیقت دوتا محذور را با خطابات قانونیه درست کردند دیگه؛ یکی این‌که نائم است، آیا خطاب به او متوجه می‌شود یا نه؟ دو این‌که آیا این‌جا فوت صدق می‌کند که با وجودی که، یعنی با آن دلیل إقض مافات بیاییم این‌جا فوت را هم درست بکنیم. با خطابات قانونیه داریم دوتا محذور را درست می‌کنیم دیگه، یکی این‌که اولاً نائم است. آیا تکلیف متوجه او هست یا نه؟

ج: خب بله

س: در کل وقت اگر نائم باشد. که با انحلال چنین چیزی ظاهراً درست در نمی‌آید دیگه چون ... محذور دوم چیه؟ این‌که وقتی خواب بوده، به خطاب هم توجه، متوجه نشده، دیگه إقض مافات هم معنا ندارد.

ج: خب همین! ما همین را داریم می‌گوییم. محذور همان دومی است. محذور این است که عدم وجوب القضاء فی النائم فی جمیع الوقت، این محذور است. چرا این محذور پیش می‌آید؟ آن مبدأ این محذور است.

س: ... دوتا محذور است.

ج: نه،

س: همان هم که تکلیف ندانی محذور است ... آن خلاف ...

ج: نه، ... نداشته باشد، آسمان به زمین نمی‌آید، می‌گوییم نائم‌ها تکلیف ندارند. این‌که محذور نیست. محذور این است که مسلم است فقه هر کس

س: این خلاف ... ارتکاز است همین که نائم است ...

ج: نه، محذور این است، ... فقهاً ... نداشته باشد، طوری نمی‌شود که

س: ...

ج: آن‌که محذور نیست آقا، آن نه محذور عقلی است نه محذور شرعی است.

س: خلاف ارتکاز متشرعه است که نائم تکلیف ندارد، ... تکلیفی ندارد

ج: چرا؟ محذور ...، اتفاقاً خلاف ارتکاز هم نیست. خلاف ارتکاز هم نیست، می‌گویند خواب بوده بنده خدا

س: ...

ج: نه، آن‌که محذور است این است که فقهاً مسلم است کسی که در تمام وقت خواب مانده باشد قضاء بر او لازم است

س: نه، توجه خطاب که به او اتفاق می‌افتد حاج آقا

س: واقعاً خلاف است

س: امتثالش بله، توجه خطاب که دارد که، خواب است ولی خب خطاب آمده سمت او

ج: چه کسی می‌گوید؟ قانونی اگر بگوییم بله، شخصی بگوییم غلط است

س: حرف من همین است حاج آقا

ج: بابا محذور را داریم ذکر می‌کنیم. محذور چیه؟ محذور این است که این فتوای فقهی مسلم که نائم یجب علیه القضاء، این بنابر خطابات شخصیه قابل تصویر نیست دون خطابات قانونیه. چرا بر خطاب شخصی قابل تصویر نیست؟ چون شما در خطاب شخصی قائل هستید که باید شرائط تکلیف در کل خطابٍ خطابٍ باشد و به نائم که نمی‌شود خطاب کرد. بما أنّه نائم که نمی‌شود به او خطاب کرد. خطاب شخصی که نمی‌شود کرد. حالا که خطاب شخصی به او نمی‌شود کرد چه بگویی قضاء به امر اول است، امر اولی وجود ندارد. چه بگویی قضاء به صدق عنوان فوت است این‌جا چون تکلیف نبوده فوت التکلیف نیست که او انجام نداده باشد. پس موضوع برای قضاء درست نمی‌شود. این دیگه محذور جدید، آن که به نائم نمی‌شود کرد که آن همان حرف‌های قبل است. این که خطابات شخصیّه که ما هم قبول داریم، قوم هم قبول دارند، منتها آن‌ها می‌گویند همه‌ی خطابات همین‌جور است. امام یا کسی که این‌جا تَبِعهُ در این مطلب این هم می‌گوید یک محذور دیگری است که محذور جدیدی است که دارد اقامه می‌کند.

مشکل دیگر که این در کلام امام توی تقریرات جواهر الاصول هم هست. مشکل بعدی؛ و آن این است که اگر تکلیف؛ شخصی باشد نه قانونی، لازمه‌اش این است که شما بتوانی موضوع را عوض کنی، مثل مسافر و حاضر می‌ماند. شارع گفته «ایها الحاضر صلِّ اربع رکعات»، «ایها المسافر صلِّ رکعتین» خب شما می‌توانی؛ حاضر هستی؛ بروی مسافرت دو رکعت بخوانی، مسافر هستی؛ بیایی حاضر بشوی چهار رکعت بخوانی، می‌توانی موضوع را عوض کنی. این‌جا اگر به تعداد افراد و حالات افراد حکم جدا و خطاب جدا داشته باشیم، خطاب جدا داشته باشیم، این عاجز این هست که لایجب علیه، چون خطاب ندارد. قادر؛ یجب علیه، خطاب دارد. خب پس بنابراین من می‌توانم خودم را عاجز کنم تا تکلیف نداشته باشم. ولی اگر شما بگویید نه، شارع به این کارها کار ندارد عاجز هستی یا قادر هستی، تکلیف گذاشته روی دوش تو، تکلیف که آمد روی دوش تو؛ حق نداری خودت را تعجیز کنی

س: به خاطر چی؟ به خاطر این‌که آمد روی عهده‌اش

ج: بله، اگر بگویی تکلیف آمد روی دوش تو گذاشته شده،

س: توی آن هم هست. وقتی تو قادر هستی آمد روی عهده‌ات، نمی‌توانی خودت را عاجز کنی

ج: نه، می‌توانم ...، آقا

س: ... یک حکمی را عوض کنیم این‌جا ...

ج: موضوع را عوض می‌کنم. موضوع را عوض می‌کنم. حاضرم، آقا حاضرم، بلند می‌شوم می‌روم مسافرت دو رکعت بخوانم

س: و چون فارغ از قدرت است نمی‌تواند ...

س: آن‌که عیبی ندارد اتفاقاً ...

ج: خب این‌جا هم همین‌جور می‌شود دیگه

س: نه، توی عاجز و قادر یک چیز خلاف محذوری پیش می‌آید قبول! که می‌گویید آقا، طرف قادر است خودش را عاجز می‌کند نمی‌خواند ولی توی مسافر و مواطن، وطنش هست می‌رود مسافر می‌شود، مسافر است می‌آید مواطن می‌شود.

ج: خب این‌جا هم عاجز است می‌رود قادر می‌شود، قادر است می‌رود عاجز می‌شود.

س: عرض من این است؛ الان محذور سفر و وطن چی شد؟ ما نفهمیدیم. می‌گوید نمی‌تواند، سفر است بیاید وطن بخواند

ج: اشکال ندارد آن‌جا

س: آن‌جا که محذور نیست

ج: داریم می‌گوییم

س: این تبدل موضوع پیش می‌آید مشکل پیش می‌آید

ج: نمی‌آید. نه آقا، یک‌جور دیگر تلقی کردید شما، این نبود.

ج: مثل آن‌جا باید تبدل موضوع اشکال نداشته باشد. اگر شما می‌گویید شارع، این خطابات منحل می‌شود. لکلّ فردٍ فردٍ منحل می‌شود چنین اشکالی پیش می‌آید که منحل شده دیگه، وقتی منحل شد خطاب به عاجز تعلق نگرفته، ولی به چی تعلق گرفته؟ به قادر تعلق گرفته، خب آیا انسان نمی‌تواند خودش را از موضوع حکم اخراج کند؟ از موضوع حکم اخراج کند خودش را؟ این‌که می‌شود. پس بنابراین این آدم در این‌جا باید مثل این‌که همان‌جا حاضر بتواند خودش را از موضوع حاضر بودن خارج کند، دیگه چهار رکعت بر او واجب نباشد. می‌تواند از موضوع مسافر بودن خارج کند، حاضر کند خودش را که چهار رکعت بر او واجب بشود دو رکعت واجب نباشد. می‌تواند از موضوع حاضر بودن خودش را خارج کند، صوم بر او واجب نباشد. می‌تواند از مسافر بودن خودش را خارج کند صوم بر او واجب بشود. اگر این‌جوری باشد شما باید بگویید آدمی که قادر هست می‌تواند خودش را عاجز کند و دیگه بر او واجب نباشد.

س: الان مثلاً توی امر به معروف شرط آن تأثیر است، شرط آن تأثیر در آن‌طرف مقابل است. شرط آن ولو خطاباً قانونیاً در خود آن خطاب قانونی کلی شرط آن این است که باید تأثیرگذاری باشد، از امام می‌پرسیم. می‌خواهم بگویم این‌که شما مسلم می‌گویید که تبدل موضوع با این مثال مواطن و مسافر ... تبدل موضوع مشکلی ندارد پس این‌جا هم نباید مشکل داشته باشد

ج: حالا امر به معروف هم گفتید یک نکته‌ای هست...

س: امر به معروف شرط تأثیر باید داشته باشد. من یک کاری می‌کنم، الان شرط تأثیر هست. من خودم می‌آیم یک کاری می‌کنم که تأثیر دیگه نداشته باشد حرف من، تبدل موضوع است. آن‌جا می‌گویید؟ می‌گویید آن‌جا

س: نه، ...

س: موضوع است دیگه، موضوع است، موضوع وجوب امر به معروف برای کسی است که تقوّم موضوع باشد در موردش. احد مقومات موضوع ...

ج: نه آن، حالا آن‌که آن‌جا ممکن است ...

س: .... تأثیر نداشته باشد، کی گفته تبدل موضوع کلاً یک امر ثابتی است؟ ...

ج: لا اله الا الله. آقای عزیز آن‌جا کس دیگر را دارند تبدل موضوع و این کار خودش شاید حرام باشد، یعنی کاری ...

س: ....

ج: آقای عزیز آن اضلال ناس است، از آن باب حرام است نه از باب این امر به معروف ...

س: اصلاً فرض کنید نسبت ...

ج: نه آقای عزیز، اشکال ندارد، بله اشکال ندارد، اشکال ندارد ....

س: امر به معروف ...

ج: بله بله، اگر ببینید اگر اضلال حرام نباشد درست؟ خب از باب این‌که من یک کاری می‌کنم که بر من دیگر واجب نباشد امر به معروف بکنم یا نهی از منکر بکنم، از این حیث اشکالی نیست، از این حیث اشکالی نیست که من موضوع امر به معروف و نهی از منکر را از بین بردم، از حیث این‌که اضلال کردم؛ اما اگر بشود اضلال نکنی و حرکتی، کار حرامی ‌آن‌جا انجام ندهی، باید یک کاری بکنی که امر به معروف و نهی از منکر بر شما واجب نباشد.

س: می‌دانم، من با سکوت کردن و امر نکردن به معروف اضلال کردم؟

ج: نه شما می‌گویید کاری بکنی که احتمال تأثیر از بین برود، یعنی کاری بکنی که آن دیگر متأثر از امر و نهی نشود، خب شما یا باید یک قساوت قلب باید در آن ایجاد بکنی یا یک کاری باید بکنی که ...

س: نه این کار را نمی‌کنم، نه آقا این کار را نمی‌کنم .....

ج: پس چکار می‌کنی؟

س: می‌آیم مثلاً یک چیزی به او می‌دهم می‌خورد خوابش می‌برد، در مورد کسی که خواب است تأثیر ...

ج: نه اشکال ندارد کسی را ....

س: اضلال هم نکردم ...

ج: نه اضلال نکردی، نه انامه‌ی این آدم اشکال دارد یا نه؟

س: نه

ج: تصرف در او هست ...

س: اشکال ندارد ...

ج: إ این تصرف اشکال دارد ...

س: ....

ج: بله بله بله ...

س: .... امر به معروف ...

ج: نه از باب امر به معروف خطایی نکردی، نمی‌گوید شارع چرا امر به معروف نکردی؟ می‌گویی موضوع از بین رفت. اما می‌گوید چرا او را خواباندی؟ چرا این کار را کردی؟

س: این‌جوری خواباندیم که دیگر حرامی انجام ندهیم ....

ج: نه خب مثلاً توی زمین غصبی.

خب این به خدمت شما عرض شود که در همین حالا مثال امر به معروف زد یک نکته‌ای توی یکی از تقریرات‌های بحث امام هست شاید توی همین تحریرات فی الاصول باشد که ایشان فرموده است که حالا طبق مسلک مشهور، فرموده در باب امر به معروف و نهی از منکر طبق ‌آن مسلک، شرط تأثیر شرط وجوب نیست که توی رساله‌ها این‌ها نوشتند شرط وجوب است، بلکه این شرط چیست؟ تحقق امر است، چون شما می‌گویی امر در جایی درست است که اصلاً انقداح داعی در جایی می‌شود که احتمال تأثیر بدهی، اگر می‌دانی تأثیر نمی‌کند، احتمال تأثیر نمی‌دهی انقداح داعی برای بعث و زجر درست نمی‌شود. پس این شرط تحقق امر و نهی است نه شرط وجوبش. اگر طبق آن مسلک بخواهیم حساب بکنیم این شرط وجوب نمی‌شود، شرط خود امر و نهی می‌شود. حالا همین را هم که ایشان آن‌جا فرموده طبق آن مسلک، کسی می‌تواند از محاذیر این‌جا قرار بدهد، یعنی بگوید فتوا بر چیست؟ فتوا بر این است که این شرطش شرعی است، این را نمی‌شود تصویر کرد الا علی قانونی، و الا اگر این حرف درست باشد که خطابات شخصی است، خطاب شخصی آقایان چی می‌گویند؟ می‌گویند وقتی این انبعاث پیدا نمی‌کند امرش غلط است، داعی منقدح در نفس نمی‌شود که امر بکند.

خب حالا این، پس بنابراین این هم یک و حال این‌که این درست نیست، پس ...

س: این را هم گفتند حاج آقا ... من از خودتان ...

ج: کدام؟

س: که این محذور شرط تأثیر فقط برای من مبنای اتفاقاً کسانی که خطاب قانونی را قبول ندارند و شخصی قبول دارند هست ...

ج: بله، این را بله عرض می‌کنم دیگر می‌گویم ...

س: این را حضرتعالی می‌فرمایید ..

ج: نه

س: این را که تتمه‌ ...

ج: بله بله یعنی امام قدس‌سره در یکی از این تقریرات‌ها که ظاهراً همین تحریراتٌ فی الاصول باشد ظاهراً، ایشان وقتی مسلک مشهور را دارند توضیح می‌دهند آن‌جا می‌گویند فلذاست که آن‌ها چون می‌گویند خطابات شخصی است و انحلال پیدا می‌کند لکل لکل فردٍ فردٍ خطابٌ خاصٌ مستقلٌ مجزا، فلذا آن‌جا باید این‌جوری بگویند که بگویند این شرط تأثیر شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیست، بلکه چیست؟ بلکه آن محقق موضوع امر و نهی هست، دخالتی در خود تحقق امر و نهی دارد، نه این‌که در وجوب ...

س: لذا توهمش هم کافی است ...

ج: و این معنا همین است یعنی الان خطابات قانونیه درست می‌شود و این طبق این مبنا این محذورِ پیش می‌آید، باید این‌جور بگوییم. حالا این‌جا هم پس بنابراین این محذور آخر که توی کلام خود امام که این هم در بعض تقاریر وجود دارد همین است که می‌فرمایند که: «إنه لو کانت الاحکام مقیدة بالقدرة کما یذهب قائل بالانحلال» این لازمه‌اش این است که بتواند موضوع را عوض بکند، کما این‌که آن‌جا در قصر و اتمام و حاضر و مسافر این حرف زده می‌شود و حال این‌که باز این هم قابل تصور نیست مگر شما بیایید بگویید که بله عقل این‌جا می‌آید می‌گوید که شما حق نداری این کار را بکنی و این هم تدخل در عقل است در کار مولا این یک ... در کار مولا برای چی بیاید حکم بکند؟ او گفته در این موضوع من این را می‌خواهم، در آن موضوع، حالا عقل بیاید این‌جا بگوید تو حق نداری موضوع را عوض بکنی، این تدخل عقل می‌شود در حکم مولا که این باطل است. اگر تدخل نخواهد بکند خب پس بنابراین چه اشکالی دارد؟ قادر خودش را عاجز بکند، از موضوع خودش را خارج بکند و حال این‌که فقهاء و اصولیون می‌گویند نه انسان نمی‌تواند خودش را... این حرفی که می‌گویید نمی‌شود با این‌که می‌گوید خطابات شخصی است یا می‌گویید انحلال دارد جور درنمی‌آید ...

س: این تدخل عقل را ما نفهمیدیم، چی منظورشان است؟

ج: شما ...

س: عقل می‌گوید آقا تو نمی‌توانی خودت را تغییر بدهی در این‌جا ...

ج: برای چی نمی‌تواند تغییر بدهد؟

س: عقل این را می‌گوید آقا ...

ج: چرا می‌گوید؟ برای چی می‌گوید آخر؟

س: ....

ج: خب برای چی می‌گوید ‌آخر؟ موضوع شارع برده فرموده ...

س: .... قبیح می‌داند آقا این را قبیح می‌داند، اگر این‌طوری باشد همه‌ی ...

ج: گتره و گزاف که نمی‌شود قبیح بداند ...

س: ..... اصلاً داریم ....

ج: نه آن چیز آخر است ببینید ...

س: نمی‌شود فقط مستند به آن کرد، درست است که دل خطابات شخصی چنین چیزی درنمی‌آید این کلامٌ، اما این‌که بگوییم با خطاب شخصی ناسازگار است کلامٌ ‌آخر، این دوتا را از هم تفکیک بکنیم. اولی‌اش درست است، از دل خطاب قانونی این درمی‌آید که نمی‌تواند تعجیز بکنی و از دل خطاب شخصی درنمی‌آید که بتوانی تعجیز بکنی یا نفی تعجیز بکنی، ولی مخالفتی هم ندارد قابل جمع است...

ج: چرا، نه ...

س: چرا؟ چون ممکن است دلیل خاص داشته باشیم که تعجیز بکنی ....

ج: نه آن را خودِ شارع گفته. نه یک‌وقت شارع می‌آید می‌گوید که حق نداری تقیید، مثل این‌که شارع بیاید این‌جوری بگوید کما این‌که این مسأله هم مطرح است بعضی‌ها گفتند که اگر داخل وقت شدی و تمام بود حق نداری بروی مسافرت، باید نمازت را بخوانی ...

س: پس نگویید منافات ...

ج: نه می‌دانم، نه می‌گوید شارع فرموده. یک‌وقت شارع دوتا حکم جعل می‌کند ...

س: پس....

ج: نه باز حکمش ...

س: ..... به این بیان باید بگوییم که این را حکم از تو دل خطابات شخصیه در نمی‌آید، منظورتان همین است؟ اگر همان است که ما هم قبول داریم ...

ج: چی درنمی‌آید؟

س: این حکمی که تعجیز ممنوع است از دل خطابات شخصیه درنمی‌آید ...

ج: نه درنمی‌آید بلکه چی هست؟

س: نه خلاف ...

ج: نه خلاف به این معنا، یعنی انسان خودش را آزاد می‌ّبیند ...

س: نه نه

ج: چرا دیگر، آقا بابا مولا حکم را آورده روی این موضوع، بابا مولا حکم را به این موضوع برده. یعنی گفته اذا تحقق چنین موضوعی این بود حکمش این است، حالا شما عوض کردی...

س: ... این‌ها همه را متوجه هستیم، ما می‌خواهیم بگوییم پس ...

س: این لغویت امر اول لازم می‌آید اصلاً، می‌گوید همه‌ی احکام الله را اگر شارع چنین حکم عقلی‌ای گفته، عقل اگر چنین حرفی نزند ولو اصلاً شارع .... قبول ندارم که آن‌جور، آن‌وقت باید دنبال دلیل بگردیم برای همه‌ی ادله که تعجیز حرام باشد، این را پیدا نمی‌کنیم برای چندتا چیز می‌توانیم پیدا بکنیم. اما همین که شارع احکام گفته، احکام را هم می‌توانی تبدل کنی، اگر این‌طور باشد ...

ج: موضوع را عوض می‌کنی احکام را عوض نمی‌کنی ....

س: تبدل موضوع احکام را عوض می‌کند، خب این لعب دست مکلف ...

ج: چرا؟

س: مثل این می‌ماند که شارع و مولا بیاید بگوید که آقا من این موضوع مختلف را برایت قرار دادم هرجور خواستی با آن بازی کن، لعب به احکام است.

ج: چرا؟

س: ... آقا همین است که، من خودم را عاجز می‌کنم، می‌خوابم آقا دیگر بیدار نمی‌شوم، آقا خب این لعل به ....

ج: نه، بله درست می‌فرمایید اما در چه صورتی لعب است؟ که این وظیفه را به عهده‌ی شما گذاشتند، گفته این کار را بکن که این خطابات قانونی می‌شود، اما اگر بگویید نه به عهده‌ی من نگذاشته در آن حالت، در آن حالت گذاشته، اما اگر بگویید نه این حالت و آن حالت ندارد، خطابات قانونیه می‌گوید این حالت و آن حالت ندارد روی دوش شما است، پس حالا یک کاری بکنی نمی‌توانی انجام بدهی با این‌که تکلیف روی دوش شما بوده فی کل الاحوال و اختصاصی به حالی دون حالتی نداشته خودت را نمی‌توانی تعجیز بکنی، این بله حق مولا هست. امام فلذا همین را دارد می‌فرماید، ایشان می‌فرماید روی خطابات قانونیه درست است چون تکلیف گذاشته روی دوش شما، این حالت و آن حالت ندارد ...

س: اما از خطاب شخصی درنمی‌آید، ما از ... می‌گوید از خطاب شخصی درنمی‌آید، وقتی درنیامد اگر ما یک حکم عقلیِ جداگانه یا یک قاعده‌ی کلیه‌ای که از روایات اصطیاد بشود توانستیم دربیاوریم ....

ج: نه درنمی‌آید به چه معنا درست است، به این معنا که خود حکم شخصی به دلالت التزام یا تضمن یا مطابقه نمی‌گوید چیزی را، نسبت به این ....

س: .... با حکم عقلی ...

ج: آهان بله بله بله بله این مقصود همین است ...

س: .... ما جواب او را این‌طور می‌دهیم می‌گوییم از این باب است، درست است از نظر خطاب شخصی درنمی‌آید ولی ما یک قاعده‌ی کلیه‌ی عقلیه داریم که تعجیز ممنوع است «کما ادعاه بعض» بعضی‌ها همین‌طور ادعا کردند که تعجیز قبح عقلی دارد، تعجیز گفتند قبح دارد، تعجیز نفس در قبال تکلیف مولا قبح دارد ولو این‌که خطاب اقتضاء نکند، خب این یک راه حل دیگری است. اگر امام ثابت می‌کرد که بله با خطاب شخصی تعجیز قابل جمع نیست می‌شد محذور، اما ثابت نکرد قابل جمع نیست، گفت از دل خطاب شخصی قبح تعجیز درنمی‌آید، ما نخواستیم از دل خطاب شخصی .....

ج: نه نه الله اکبر لا اله الا الله، وقتی موضوع شد شما که جاهای دیگر چرا نمی‌گویید؟

س: خب چون دلیل ندارد آن‌جاها ...

ج: آقا دلیل، دلیل عقلی، شما به عقل دارید می‌گویید نه دلیل شرع. آقا شما می‌گویید ....

س: ....

ج: آقای عزیز، عجب است! شما می‌فرمایید که وقتی شارع فرموده المسافر یقصّر و الحاضر لا یقصّر ...

س: .... فعل امری نداریم ‌آخر ...

ج: بابا می‌تواند موضوع را عوض کند یا نه؟

س: بله آن‌جا می‌تواند چون دلیل عقلی نداریم ...

ج: دلیل عقلی چی هست آخر؟ این با ‌آن چه فرقی می‌کند که شما عقل را بگویید این‌جور است؟

س: .... فرق دارد چون ذیل باب همین .... گفتند دلیل داریم ...

ج: نه آقای عزیز چون برای.... به‌خصوص به‌خصوص آن‌جاهایی که فرموده کسی که قادر است این کار را انجام بدهد، این کار را، کسی قادر به این نیست به آن است آن کار را انجام بدهد. این چه فرقی می‌کند با این‌که من حاضر هستم مسافر بشوم به آن؟ إ چه فرقی ....

س: ....

ج: آقا آخر ببینید شما منکر حقایق هم دارید، منکر بدیهیات هم دارید، حرف ایشان ...

س: ....

ج: نه آخر این‌ها که جواب چه‌جور می‌شود بر فرمایش ایشان؟ حرف ایشان این است که اگر دوتا موضوع بود که شارع فرمود قادر این را انجام بدهد، غیر قادر لازم نیست، ندارد حکم ندارم حکم، این‌جا با این مسافر و حاضر چه فرقی می‌کند که شما بیایید و اگر شما این حرف را بزنید بگویید نه حالا عقل می‌گوید، می‌گوید عقل خیلی بی‌جا می‌کند که تدخل در کار مولا می‌کند ...

س: نه، نه این نمی‌شود گفت حاج آقا چون ...

ج: بله آخر ملاک می‌خواهد، ظلم به مولا است؟ آخر عقل همین‌جور که نمی‌گوید که ...

س: .....

ج: آخر عقل همین‌جور که ....

س: .... عرفی داریم وقتی مولا یک دستور بیاورد به تو بدهد با یک ملاکات واقعیه و آن دستور بعدی‌اش هم ملاکات ...

ج: آقا این ملاکات واقعیه است وقتی من به این حالت بمانم، آقا وقتی است به این حالت بمانم....

س: ..... ذیل تیمم گفتند بعضی‌ها این دلیل را، گفتم وقتی این ملاکات تامه‌ای دارد دستور بعدی‌اش برای تیمم ملاکاتش پایین‌تر است و این ملاک اولیه ملاک لزومی است، این‌که تو خودت بیایی آن ملاک لزومی را عوض بکنی به ملاک پایین‌تر گفتند قبح عرفی دارد، این دلیل موجهی هم هست.

ج: آقای عزیز این در وقتی است که اگر من به ‌آن حالت بمانم آن ملاک .... اصلاً آن مضر شاید باشد...

س: مثلاً مولا گفته اگر پایت درد نمی‌کند برو نان سنگک بگیر من نان سنگک خیلی دوست دارم ولی اگر پایت درد کرد، این واقعاً دلیلش هم موجه است ذیل تیمم هم گفتند این دلیل را...

ج: بابا می‌دانم ...

س: اگر پایت درد شد برو از همین نان‌های دمِ دستی بگیر، من بزنم پایم را چی بکنم بروم نان‌های دمِ دستی بگیرم بگویم قبح عرفی دارد، چون مصالح مولا دارد....

ج: ها، نه آن به‌خاطر همین است که سرّش همین است....

س: ....

ج: نه نه نه ...

س: به خطاب رفته...

ج: نه آقای عزیز، آن به‌خاطر این است که اگر گفته بود اگر پایت نشکسته بود و نشکستی این کار را بکن، شکستی نمی‌خواهم، آن اشکال نداشت؛ اما چون گفته نان بگیر به این حالات دقت ندارد مطلقا گذاشته به دوش تو، نمی‌گذارد، حالا که می‌شکنی نمی‌توانی انجام بدهی درست است، حرف این است، ببینید یک‌وقت هست که حکم را می‌گذارد روی دوش شخص، این مثال‌هایی که شما می‌زدید همین‌جور است یعنی فرقی بین این حالت و آن حالت نگذاشته، مطلقا گذاشته بر دوش تو ...

س: نه نه مصالح را ...

ج: مصالح را هم می‌دانم بابا، مصالح که ما در مورد ...

س: ....

ج: آقای عزیز مصالح ربطی به مولا و عبد ندارد مگر به حُبش بیاید، به خواسته‌اش برگردد. من نمی‌خواهم فلان مصلحت را، فلذا بعضی‌ها گفتند که اگر شما احکام شرعیه حکم عقلی است، نمی‌خواهم به حکم عقلم گوش کنم...

س: نه مصلحت لزومی ...

ج: مصلحت لزومی باشد، بابا مصلحت لزومی از حیث خودم است به ....

س: .... قبح دارد یا مصلحت لزومی ...

ج: نه، نه از حیث مولا، از حیث خودم است، مصلحت لزومی را اگر من استیفاء نکردم از باب این است که خودم ضرر کردم نه از باب این‌که به مولا بی‌اعتنایی کردم، بی‌احترامی کردم، رسوم عبودیت را انجام ندادم.

س: ....

ج: دوتا هست ... پس بنابراین ما این‌جا داریم این محاسبه را می‌کنیم که در رابطه‌ی عبد با مولا چی می‌شود؟ اما یک منفعتی از دستش می‌رود ولو مولا هم نباشد، منکر است اصلاً کسی دهری است می‌گوید من مولایی ندارم، خالقی هم اصلاً ندارم معاذالله ولی می‌گوید این مصلحت برای من دارد یا مفسده دارد، این کاری به مولا ندارد که؛ آن‌جا هم بله نکوهشش می‌کنند می‌گویند خب بدبخت چرا خودت را داری محروم می‌کنی از این منفعت یا چرا خودت را دچار ‌آن مضرت می‌کنی؟ نه از باب این‌که داری نسبت به کسی بی‌احترامی می‌کنی و وظایفت را نسبت به او انجام نمی‌دهی. اینجا از این باب ما بحث نداریم که، خودش را بیاید عاجز بکند بله ممکن است مصلحت لزومیه داشته باشد از حیث مصلحت لزومیه. اما اگر از نظر مولا می‌سنجیم، اگر مولا گفته من خواسته‌ام، حرفم مال این موضوع است، مادامی‌ که این موضوع باشد و اگر این موضوع نبود دیگر من خواسته ندارم، من این امر را ندارم؛ خب حالا عبد چه اشکالی دارد که خودش را از این موضوع خارج کند به آن موضوع؟ این‌جا بی‌احترامی به مولا است؟ از حیث مصالح و مفاسد ربطی به مولا ندارد. بله آن مصالح و مفاسد داعی مولا شده که بخواهد یا نخواند، محبوبش بشود یا مبغوضش بشود؟ مبغوضیت او، محبوبیت او، خواست او، امر او، نهی او، این‌ها بله، آن‌ها مبادی‌اش هست. اگر از این‌ها چشم‌پوشی بکنیم به آن مصلحتِ نگاه بکنیم که آن مبدأ است یا آن مفسدهِ نگاه کنیم که مبدأ است، آن به عنوان مولویت و عبد و فلان و این‌ها هیچ دخالتی ندارد، آن بله، این‌که انسان خودش را دوست دارد دلش می‌خواهد مضرات از او دور باشد، خودش را دوست دارد دلش می‌خواهد منافعش دستش باشد ولو برای کسی که اصلاً مولایی برای خودش معاذالله قائل نیست، آن هست.

این هم به خدمت شما عرض شود که یک محذور. یک محذور دیگری هم که گفته شده باز این است که اگر این باشد که شما می‌گویید یکی از محاذیر قول مشهور این است که باید حدیث رفع لغو باشد، جا نداشته باشد اصلاً. «رُفع النسیان» حدیث رفع نسیان خب ناسی را که نمی‌شود به او خطاب کرد، خب پس چیزی نیست که بگویی رفع کردم، اما اگر خطاب قانونی باشد درست است، ناسی را هم می‌گیرد. یا ساهی مثلاً یا غافل مثلاً؛ این هم به خدمت شما عرض شود که «عدم فعلیت الاحکام بالنسبة الی حال السهو و النسیان و لغویت حدیث رفع» که ظاهراً این مربوط باشد به حاج آقا مصطفی رحمه الله تعالی.

یک محذور دیگری هم که حالا وقت گذشته محذور نهم که یک قدری حالا ممکن است سروصدا ایجاد بکند آن را بگذاریم برای بعد دیگر حالا ده دقیقه گذشته.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo