< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

99/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:بیع

اميدواريم كه خداي متعال اين مراسم سوگواري‌ها و عرض ارادت‌ها به ساحت قدسيه‌ي صديقه‌ي طاهره سلام‌الله عليها را از همه‌ي شيعيان و مواليان آن بزرگواران قبول فرمايد و همگان را مشمول شفاعت و دعاي خير آن بانوي بزرگوار قرار دهد و مشكلات جوامع شيعي و مواليان را به بركت شفاعت آن بزرگوار برطرف فرمايد. و در ظهور موفور السرور فرزند بزرگوارش حضرت بقية‌الله الاعظم ارواحنا له الفداه به شفاعت آن بزرگوار تعجيل فرمايد.

فرع ديگري كه در كتب فقهيه‌ي استدلاليه عنوان شده و در تحرير نيست. مرحوم امام هم رضوا‌ن‌الله عليه در بيع مطرح كردند اين هست كه اگر مكرِه اكراه كند مكرَه را به يك معامله‌اي در وقت موسّع، مثلاً بگويد «بِع دارك من دلوك الشمس الي غسق الليل» آيا در اين موارد اگر مبادرت ورزيد مكرَه و در اول اوقات اكراه اين كار را انجام داد اين معامله صحيح است يا باطل است؟

مسلّماً اگر بگذارد آخر وقت انجام بدهد اين بلاشبهه اين معامله باطل است. چون در آخر وقت ديگر اگر انجام ندهد، اين مبتلاي به آن ضرري مي‌شود كه مكرِه ايعاد بر آن كرده است و در آن موقع، حتماً اكراه صادق است بلاكلام. حرف در اين است كه اگر قبل از آخر وقت انجام داد، حالا اول وقت، وسط وقت، اين‌جاها آيا معامله صحيح است يا باطل است؟ كه همين بحث در موارد اكراه به محرّمات هم مطرح است. كه گفت إشرب الخمر از حالا تا كي؟ اين مي‌تواند بدار بكند؟ يا بايد بگذارد آخر وقت كه ديگر؟ در هر دو مقام اختلاف بين فقهاء هست. حالا ما فعلاً بحث‌مان در معاملات هست حالا نسبت به محرّمات فعلاً بحث نمي‌كنيم.

در معاملات مجموعاً دو قول رئيسي وجود دارد اگرچه اقوال و وجوه بيش از دو قول و دو وجه مي‌توان گفت. يك قول اين است كه اين هر وقت انجام بدهد چه بدار بكند، هر وقت انجام بدهد اين معامله باطل است. ذهب اليه محقق النائيني قدس سره و سيد الامام قدس سره. هر دو بزرگوار مي‌فرمايند كه اين معامله باطل است.

قول ثاني اين است كه نه، اگر بدار كرد يا قبل از آخر وقت انجام داد اين معامله صحيح است. ذهب اليه سيد الخوئي قدس سره. البته اين روشن است كه گاهي وقتي بدار مي‌كند از باب اين است كه ترس اين را دارد كه آخر وقت نتواند انجام بدهد و گرفتار بشود. اگر اين‌جور است اين هم بايد گفت كه حتي محقق خوئي هم نمي‌فرمايد اين‌جا اين صحيح است چون فرض اين است كه درست است كه آن موُسّع قرار داده ولي اين ترس اين را دارد كه آن موقع مشتري گيرش نيايد يا شرايط فراهم نشود، نشود بفروشد. آخر وقت مي‌خواهد اين كار را بكند و گرفتار اين اضرار بشود. بنابراين بحث در جايي است كه ...

س: اين دليلش چیست؟

ج: كدام؟

س: همين ادعاي اخيري كه مي‌فرماييد. چون آن‌جايي كه خوف دارد

ج: اكراه صادق است چون ...

س: اكراه صادق است يا اراده‌ي او ؟؟؟

ج: حالا ممكن است كه كسي هم بگويد ... يعني تعدد دليل است ديگر، هم اكراه صادق است و هم... چرا اكراه هم صادق است؟ چون صدق اكراه به اين است كه اراده مقهوره باشد و اين‌جا اراده مقهوره است. همين كه طيب نفس ندارد. آن‌كه مي‌گويد طيب نفس ندارد. بالاخره اين الان دارد مي‌گويد كه اگر اين كار را نكني خانه‌ات را آتش مي‌زنم، تو را مي‌كشم يا فلان كار را انجام مي‌دهم و من مي‌ترسم اگر بدار نكنم اين شرايط فروش براي من فراهم نشود. درست است كه او گفته تا كي؟ ولي نمي‌دانم فراهم مي‌شود يا نه؟

س: اگر كسي بگويد اكراه بخاطر توسعه صادق نيست. مقبوليت اراده هم كافي نيست تنها راه حلي كه باقي مي‌ماند اين است كه به همان مثلاً بياييم ؟؟؟

ج: نه حالا شما به هر چي؟ بالاخره اين صورت... مي‌خواهيم بگوييم اين صورت از محل اين كلام خارج است اين نزاع. آن صورت را مي‌گويند حالا به هر وجهي، آن صورتي كه مي‌داند كه اگر تأخير بياندازد آن‌جور خواهد شد. يا خوف دارد يعني خوف عقلائي دارد اين نه، محل اين كلام نيست، آن‌ها مي‌گويند صحيح است حالا به چه وجه؟ فلذا مرحوم نائيني قيد فرموده.

يا اين‌كه آن صورتي كه مي‌داند اگر حالا نفروشد در آخر وقت مَخلص پيدا مي‌شود. اين‌جا هم خب اگر بدار بكند بايد بگوييم كه صحيح است چون مي‌داند يعني پس راه تفصّي براي او وجود دارد. باز آن صورت هم از محل كلام خارج است. كه مي‌داند در آخر وقت اگر حالا تأخير بياندازد و آخر وقت، راه تفصّي براي او هست. اين هم باز از محل كلام خارج است. فلذا امام فرموده است كه «بعد العلم بأنّه لا يرتفع الاكراه الي آخر الوقت و ليس له التخلّص كذلك كما هو مفروض المسئلة» اصلاً مفروض مسئله‌اي كه داريم بحث مي‌كنيم اين‌جاست.

س: نقطه‌ي مقابل فرمايش امام دو تا فرض بود آن‌جايي كه احتمال مي‌دهد چي؟ آن‌جا را هم ؟؟؟

ج: نه آن‌جايي كه احتمال مي‌دهد علم مي‌فرمايد كه داشته باشد.

س: بعد العلم به اين كه لا ؟؟؟

ج: بله مي‌داند كه يعني اين ...

س: حالا احتمال ارتفاع چي؟

ج: احتمال ارتفاع هم ايشان مي‌خواهد بگويد كه احتمال مي‌دهد شايد هم نشود.

س: الان چیه تكليف ؟؟؟

ج: حالا مي‌گوييم حالا ادله را وارد بشويم.

س: ؟؟؟

ج: نه آن‌جايي كه علم دارد مسلّم خارج است علم دارد به اين‌كه تفصّي پيدا خواهد شد آخر وقت. اما آن‌جايي كه نمي‌داند. شايد بشود شايد نشود. اين هم حالا ما اين را داخل محل نزاع بگيريم ولو تصريح نكردند چون صورت علم را فقط خارج كردند.

س: ؟؟؟ بعد العلم بأنّه لا يرتفع.

ج: بله مفروض مسئله اين‌جاست.

س: بله. لا يرتفع.

ج:‌ يكي اين‌كه مي‌داند كه برطرف نمي‌شود يكي احتمال مي‌دهد شايد بشود و شايد نشود.

خب در اين‌جا باز اين وقت موسّع بودن به دو شكل قابل تصوير است يكي به اين است كه همين‌جوري كه امام مثال زدند و آقاي نائيني هم مثلاً فرمودند وقت موسّع باشد كه مي‌گويند كه «بِع دارك من دلوك الشمس الي غسق الليل»، يا مي‌گويد آقا اين خانه‌ات را از شنبه تا پنج‌شنبه بايد بفروشي، اين‌جوري مي‌گويد. يك وقت موسّع اين‌چنيني قرار مي‌دهد. تارةً نه، خودش مي‌آيد بين افراد طولي تخيير مي‌اندازد. اين‌جا تخييرش عقلي مي‌شود. بين افراد طولي، مثل واجب موسّع. مي‌گويد بين الحديّن بايد نماز بخواني، خب من مخيّر مي‌شوم به اين‌كه عقلاً اول وقت، وسط وقت، آخر وقت بياورم. يك وقت نه خودش مي‌گويد، مي‌گويد يا امروز يا فردا اين خانه‌ات را بفروش. حالا آمد امروز بفروشد، درست است يا نه؟ با اين‌كه مي‌تواند تأخير بياندازد و فردا بفروشد. آقاي خوئي به اين مثال زدند كه يا پنج‌شنبه يا جمعه بفروشد. وقتي هم خودش تخيير مي‌اندازد تارةً به امر واحد تخيير مي‌اندازد، يعني مي‌گويد اين ماشين را، اين دار را، يا امروز يا پنج‌شنبه بفروش. يا نه اين‌جوري مي‌گويد، مي‌گويد يا امروز خانه‌ات را بفروش، يا فردا ماشينت را بفروش. يعني بين بيع دو چيز منتها به نحو طولي، يا امروز خانه‌ات را بفروش يا فردا ماشينت را بفروش. كه در كلمات محقق خوئي اين‌جور فرموده است كه «فلو اُكره احدٌ علي بيع داره إمّا يوم الجمعة أو يوم السّبت فبادر الي بيعها يوم الجمعة فإنّه يُحكمُ بصحّة هذا البيع» كه ايشان در مثال‌شان مفروض گرفتند يك متاع واحد را. مي‌گويد يا امروز يا فردا، يا امروز يا جمعه.

خب گاهي هم ممكن است متاع واحد نباشد. بگويد يا امروز خانه‌ات را بفروش يا فردا ماشينت را بفروش. حالا صحبت در اين است كه چه موسّع بودن به آن نحوي باشد كه تخيير بين اين افراد طولي عقلي است چه جايي كه موسّع به يك شكلي باشد كه خودش دارد ايجاد تخيير بين افراد طولي مي‌كند حالا چه به اين نحو كه متاع واحد را اين‌چنيني يا براي هر كدام از اين طولي‌ها متاع جديدي را قرار مي‌دهد متاع ديگري را قرار مي‌دهد.

وزان همه‌ي اين‌ صور محل كلام واقع شده كه مبادرت در اين‌جا موجب صحّت بيع مي‌شود يا اين‌كه نه؟

امام و هم‌چنين آقاي نائيني فرموده‌اند كه اين‌جا صدق اكراه مي‌كند بعد از اين‌كه اين آقا مي‌بيند مخلَصي ندارد كه مفروض كلام است. وقتي مي‌بيند كه مخلَصي ندارد ديگر حالا الان انجام بدهد يا فردا، من بايد انجام بدهم. خب ديگر استرس... بابا آن را بفروش كلك آن كنده بشود حالا ديگر چرا خودمان را در فكر قرار بدهيم؟ امام فرموده كه فرقي نمي‌كند كه اول وقت بفروشد، مبادرت بكند، آخر وقت بگذارد، وسط وقت ... هر وقت كه بفروشد. حتي ايشان مي‌فرمايند كه حالا در محرمات هم همين‌جور است «إشرب الخمر» مي‌داند كه هيچ مخلَصي ندارد لازم نيست كه صبر بكند آخر وقت، همان اول وقت هم مي‌تواند بخورد. چون لصدق الاكراه.

بعد ايشان مي‌فرمايند كه اگر كسي مناقشه كند و بگويد كه چطور شما در باب صلات اگر مي‌داند كه اين هر چهار ركعت را نمي‌تواند بايستد، مثلاً نماز چهار ركعتي، يا بايد ركعت اول را نشسته بخواند بقيه را مثلاً ايستاده بخواند يا اگر اولي را ايستاده مي‌خواند آن بقيه را بايد نشسته بخواند. ناچار است. شما آن‌جا چه فتوا مي‌دهيد؟ مي‌گوييد اولي را بايد بايستد آن بقيه را... چطور اين‌جا اين‌جوري نمي‌گوييد؟ مي‌فرمايد فرق اين‌جا با آن‌جا اين است كه ما اين‌جا دائر مدار صدق اكراه هستيم. اكراه صادق است عرفاً. يعني اين مكرَه است. اما در آن‌جا عجز مجوّز نشستن است. شما الان كه عاجز نيستيد. فلذا ركعت اول را بايد ايستاده بخوانيد. اين را كه ايستاده خوانديد موضوع براي بعدي درست مي‌شود كه نشسته بخوانيد چون عاجز هستيد از ايستادن. فلذا اين دو تا مقام با هم تفاوت مي‌كند. اين فرمايش امام و آقاي نائيني قدس سرهما در معاملات.

مرحوم محقق خوئي مي‌فرمايد اين مطلب لا محصّل له. چرا؟ براي خاطر اين‌كه وقتي كه شما مخلَص داريد، راه تفصّي داريد اين صدق اكراه نمي‌كند. گفته يا شنبه يا جمعه اين خانه را بفروش، شما شنبه راه فرار داري. يا شنبه يا جمعه بفروش.

س: جمعه راه تفصي دارد. جمعه اگر بفروشد راه تفصی دارد، شنبه که باید آخر بفروشد که، برعکس است، اگر شنبه بفروشد راه تفصی در آن هست، اگر جمعه بفروشد....

ج: نه شنبه را مي‌تواند ترك بكند بدون اين‌كه عقابي و ضرري بر او وارد بشود.

س: جمعه را مي‌تواند ترك بكند عقاب ندارد شنبه بفروشد، برعكس. ؟؟؟

ج: حالا شما جمعه و شنبه كنار هم را ما مي‌گوييم.

س: جمعه اول است بعد شنبه است يا شنبه اول است بعد جمعه است.

ج: امروز شنبه هست يا نه؟ جمعه‌ي بعد را مي‌گويد ديگر، مي‌گويد يا امروز يا جمعه. من يك‌شنبه نيستم مي‌خواهم بروم مسافرت. يا الان بفروش يا جمعه بفروش که می‌آیم.

خب ايشان مي‌فرمايند خب بالاخره بدار كه مي‌كند در آن بدار خب مخلص دارد. مي‌تواند كه نفروشد. پس صدق اكراه نمي‌كند.

آقاي نائيني فرموده «أمّا ما ذكره من التفصيل بين المعاملات و غيرها فلايرجع الي معني المحصّل» ايشان فرموده در غير معاملات بدار جايز نيست ولي در معاملات بدار هم بكند معامله باطل است. «بداهة أنّ الاتيان بالفرد المتقدّم مع صحّة الوقت لا ينطبق عليه عنوان المكرَه عليه و لا المضطرّ اليه لكي يرتفع حكمُه» نه اضطرار دارد نه اكراه دارد الان، مي‌تواند ترك بكند بدون هيچ مشكلي. «سواءٌ أكان ذلك من قبيل المعاملات أم كان من قبيل الامور المحرّمة فإنّ الذي يترتّب عليه الضرر إنّما هو ترك المجموع لا تركُ خصوص الفرد الاول و عليه فلا ملزم له في فعله نعم إذا تركه لزمهُ الاتيان بالفرد الاخير من جهة ترتّب الضرر علي تركه و علي هذا فلو اُكره أحدٌ علي بيع داره إمّا يوم الجمعة أو يوم السّبت و بادر الي بيعها يوم الجمعة فإنّه يُحكم بصحّة هذا البيع بصدوره عن الرضا و طيب النفس و كذا إذا اُكره علي فعل المحرّم إمّا يوم الجمعة أو يوم الخميس فإنّه لاتجوز المبادرة الي فعل ذلك يوم الخميس إذ لا مانع عن توجّه النهي الي المکرَه عندئذٍ و عليه فمتعلَّق الاضطرار في الافراد الطولية إنّما هو فرد المتأخّر فقط سواءٌ في ذلك المعاملات و غيرها»

س: ؟؟؟ تأکیدشان تفصی داشتن نبود.

ج: چرا گفت که....

س: نه نه، ايشان گفت كه آن مجموع است، چون اشكال اين‌كه ... اشكالي كه قبلاً هم داشتند ديگر، مي‌گفت اكراه روي مجموع رفته بوده إمّا إمّا، اكراه روي جامع يك وقت هست جامع آن عرضي هست و يك وقت هست كه جامع طولي هست فرقي نمي‌كند مي‌گويد چون رفته روي جامع پس مصداق اكراه نيست مي‌ماند اضطرار و اضطرار هم لايتحقّق الا بفرد آخر، آن آخري را از باب اضطرار فقط برمي‌داريم آن را. ؟؟؟

ج: نه ممكن است كه حمل بر آن بشود ولي فرمود «بداهة أنّ الاتيان بالفرد المتقدّم مع سعة الوقت لا ينطبقُ عليه عنوان المكره عليه و لا المضطرّ اليه» هر دو را ...

س: آهان و لا المضطر اليه ؟؟؟ فرد اخير كه لم ينطبق عليه الاكراه اما ؟؟؟

ج: مي‌دانم مع سعة الوقت چون هست مي‌فرمايد كه ؟؟؟

س: سعت وقت چه مي‌سازد؟

ج: مكرهٌ عليه نيست.

س: ؟؟؟ اين‌جا نفسير حضرت‌عالي هست. ايشان خود تصريح كرده اين را ما بايد با كلام ديگر ايشان تفسير بكنيم چون مي‌گويد سعه‌ي وقت مجموع را مي‌سازد، و اكراه به مكروه به فرد سرايت نمي‌كند، نه اين كه تفصي ؟؟؟

ج: نه اين را نمي‌گويد.

س: اصلاً حرفي از تفصي نمي‌زند.

ج: نه.

س: شما يك‌جا بياوريد به تفصي گفته باشد. مي‌گويد مجموع است به فرد نمي‌رسد.

ج: نه، مي‌فرمايد كه «فإنّ الذي يترتّب عليه الضرر» فرموده كه چون الان كه اگر تو ترك بكني، فرد متقدّم را ترك بكني، الان كه ضرري به تو وارد نمي‌شود تا عنوان اكراه بگوييم صادق است يا بگويي عنوان اضطرار صادق است هيچ‌كدام نيست چون در خصوص اين‌كه نيامده. ولي چون گفته كه يا اين يا آن، آخر وقت اگر باشد...

س: اضطرار پيش مي‌آيد. فرد اخير اضطرار ؟؟؟

ج: آخر وقت كه شد چون مجموع ترك مي‌شود.

س: نه، اصلاً ايشان حتي به فرد اخير هم اكراه ؟؟؟ اصلاً حرف‌شان اين است دقيقاً گفت. گفت نمي‌خواهد بگويد فرد اول اكراه درست نمي‌كند، فرد آخر اكراه درست مي‌كند نه، مي‌گويد چه فرد اول و چه فرد آخر ؟؟؟ در باب اكراه. در باب اضطرار كه ناچار بشوند، كي ناچار مي‌شوند؟ فرد اول كه ناچار نيستم هنوز دست نگه‌دار توسعه‌ي در وقت داريم. كي ناچار مي‌شوند؟ به فرد اخير ناچار بودن درست مي‌شود كه مي‌گويد اگر اين را من انجام ندهم ديگر ضرر ؟؟؟

ج: و مكرهٌ عليه هم هست؟

س: نه. مكره نيست ايشان مي‌گويد به فرد اخير ؟؟؟

ج: نه آقاي عزيز مجموع كه امر ندارد. اصلاً آن را به مجموع امر ؟؟؟

س: ؟؟؟

ج: نه مجموع كه اصلاً مورد اكراه نيست.

س: امام كه مي‌گويد هست.

ج: نه امام هم نمي‌گويد كه مجموع مورد اكراه هست.

س: ؟؟؟

ج: نه. مجموع كه مورد اكراه نيست. حرف بر سر اين است كه وقتي اين‌جوري مي‌گويد ضرر بر ترك مجموع هست ضرر بر ترك مجموع مي‌شود. ضرر من وقتي است كه مجموع را ترك بكنم. آن كي هست كه من مجموع را ترك مي‌كنم؟ آن كه آخري را انجام ندهم. قبلي‌ها را انجام ندهم آخري را هم انجام ندهم. آن وقت... اما اكراه بر مجموع نيست. درست است اين فرمايش شما از يك حيث، يعني كسي كه آن‌جا آن‌جور محاسبه مي‌كند مي‌تواند اين‌جا هم همين‌جوري محاسبه بكند. بگويد اين‌جاها به مثل واجب تخييري برمي‌گردد. در واجبات تخييريه، آن عنوان جامع است. بنابر مسلك مثل محقق خوئي، كه در واجبات تخييريه مي‌فرمايد عنوان جامع محل وجوب است، اين‌جا هم اكراه به عنوان جامع خورده پس به افراد نخورده، فقط افراد از باب اضطرار است. ديگر حرف اكراه نبايد نسبت به افراد بياوريد. اما اين‌جا الان آن‌جوري محاسبه نفرموده ولو اين‌كه روي آن مبنا بايد اين‌جوري مي‌شود اين‌جوري محاسبه كرد. بايد اين‌جوري محاسبه بكند كسي كه آن مبنا را دارد. اما اين‌جا حرف ايشان اين است كه صدق اكراه نمي‌كند الان بر اين، آن موقع. صدق اضطرار هم نمي‌كند پس ...

حرف اين است اين‌كه ديگر به اين معناي برهاني اين‌جا نيست.

س: آقاي يك سؤال مي‌پرسم چه تفصّي‌اي اين‌جا دارد؟ اصلاً ما تعقّل ؟؟؟

ج: اولي تفصي دارد يا ندارد؟ مي‌تواند انجام ندهد ضرري هم بر آن مترتّب نشود.

س:‌ ندارد چرا ندارد؟ دليل آن اين است تفصي، تفصي بما لا مؤونة فيه و در مقام چون دورش را هم كه فردا روز مي‌خواهد بفروشد مؤونة دارد براي او اصلاً اين‌جا مصداق تفصي بما لا مؤونة فيه نيست. اصلاً تعقّل ندارد ؟؟؟ اگر بخواهد اين حرف را بزند. تفصي وقتي مانع صدق اكراه است كه تفصّي بما لا مؤونة فيه باشد و اين‌جا كه مي‌گوييم خانه‌ات را الان شنبه، شنبه ماشينت را نفروش، چرا؟ چون مي‌تواني فردا خانه‌ات را بفروشي. آن ؟؟؟ آقاي خوئي مي‌خواهد اين را بگويد مي‌خواهد همان حرف اكراه را بزند. مي‌گويد آقا اكراه به جامع به فرد سرايت نمي‌كند. مي‌ماند بحث اضطرار، از باب اضطرار بخواهي درستش بكني، كي مضطر مي‌شوي؟ به فرد آخر كه مي‌خواهي ترك بكني. آخر ؟؟؟ و الا اصلاً تعقّل ندارد بخواهد ايشان به تفصّي بگويد تفصي حرفش آن وقتي مانع است كه بما لا مؤونة فيه باشد. اين‌جا مي‌گويد يا ماشينت را شنبه بفروش يا خانه‌ات را جمعه بفروش. خانه هم مؤونة دارد اين چه تفصّي بما لا مؤونة فيه است؟

ج: نه اين را اگر ترك كني، بر ترك اين ...

س: بايد اين را جواب بفرماييد. تفصي‌اي مانع از اكراه هست كه بما لا مؤونة فيه باشد. اين‌جا تفصي بما فيه المؤونة است.

ج: پس اكراه هم هست.

س: و اين حرف آقاي خوئي نيست. نه آقاي خوئي، ما هم مي‌فهميم كه اين حرف غلط است.

ج: چرا؟

س: بابا تفصي‌اي مانع ؟؟؟

ج: بابا مي‌تواند ترك بكند ديگر.

س: امكان تفصي‌اي مانع از اكراه است كه ما لا مؤونة فيه باشد. ما هي بايد تكرار بكنيم اين‌جا فيه المؤونة است.

ج: ببينيد من نمي‌خواهم حرف شما را... شما مي‌خواهيد بفرماييد همان‌طور كه قبلاً گفته مي‌شد تفصي در جايي است كه بتواند ترك بكند و مبتلاي به چيز ديگري نشود. شما مي‌فرماييد اين‌جا اگر اين را ترك بكند مبتلا به اين مي‌شود كه بعداً همين را بفروشد، و خب آن وقت كه ضرر مي‌كند. پس اين تفصي به چه هست؟ ولي فرمايش آقاي خوئي چه هست؟ فالاضطرار هم همين‌جور است. اضطرار اگر بتواند كه چي؟ اضطرار ندارد؟ اضطرار وقتي ندارد كه بتواند به چيزي تمسك كند كه آن مشكلي براي آن نيست.

س: آقا عبارت ايشان تأبی از این ندارد.

ج: مي‌دانم حالا شما ...

س: آقا اين عرضي كه ما كرديم عبارت ايشان تأبی از اين حمل ندارد كه، چرا مي‌گوييد اباء دارد از اين‌كه حمل بكنيد بر عرض بنده؟ اين هم هست.

ج: ببينيد براي اين‌كه نرفته روي اين مطلب كه بفرمايد به جامع است.

س: ؟؟؟

ج: ولي عبارت ايشان در اين‌جا اين نيست. عبارت ايشان در اين‌جا در همه‌ي تقارير ثلاثه اين نيست. كه چون به جامع است به فرد نيست. آن حرف‌ها را نزده اين‌جا ايشان. ولو اين‌كه طبق آن مبنا جاي اين‌جور حرف زدن هست اين‌جا. اين‌جا مي‌فرمايد چون آن را مي‌تواند ترك بكند بدار جايز نيست اگر بدار كرد معامله صحيح است چرا؟ چون آن موقع كه.... چيزي ندارد كه. الزامي ندارد اكراهي بر آن نيست، اضطراري ندارد نه مكرهٌ عليه است و نه مضطرٌّ اليه است. پس آن موقع اين معامله درست است. حتماً اگر انجام داد آن را، «فإنّه يُحكمُ بصحّة هذا البيع لصدوره عن الرضا و طيب النفس»

س: دومي را مي‌گويد مكره هست ديگر؟

ج: دومي، اگر آخر وقت باشد آن‌جا فرموده است كه «إذ لا.....

س: ؟؟؟

ج: ببينيد «و كذا إذا اُكره علي فعل المحرّم إمّا يوم الجمعة أو يوم الخميس، فإنّه لا تجوز المبادرة الي فعل ذلك يوم الخميس إذ لا مانع عن توجّه النهي الي المكرِه» يعني نهي شارع، چون اكراهي نيست كه بخواهد جلوي آن را بگيرد. يا اضطراري نيست عندئذ. «و عليه و متعلّقُ الاضطرار في الافراد الطولية إنّما هو الفرد المتأخّر فقط سواءٌ في ذلك المعاملات و غيرها». مي‌خواند عبارت با اين‌كه بخواهد فرمايش آقاي چيز را هم بگويد كه روي آن مبنا گفته باشد. ولي اگر مي‌خواست آن را بگويد اين‌جا جايش اين بود كه بفرمايد كه اين به جامع خورده به فرد كه نخورده، اين‌جور بفرمايد. اين‌ها را نفرموده.

خب امام گفتيم كه فرموده کما... ايشان فرموده است كه «لأنّ التخيير عقلاً في ايقاعه آخر الوقت لا يوجب عدم صدق الاكراه في سائر اجزائه» هر وقت كه بيايد انجام بدهد اكراه صادق است «كما أنّ ايجاب الصلاة من دلوك الشمس الي غسق الليل و كون المكلّف مختاراً عقلاً في تأخيرها الي آخر الوقت لا يوجب عدم وقوعها علي صفة الفريضة لو اتي بها اول الوقت» همان‌جور كه آن‌جا مي‌گوييم اين نماز واجبش است دارد مي‌خواند اگر مبادرت كرد، خب اين‌جا هم همان مكرهٌ عليه است.

«و هذا نظير اختياره في ايقاعه في هذا المكان أو ذاك المكان فهو لا ينافي الاكراه فهو مكرهٌ في صرف الوجود و مختارٌ في ايقاع ما اُكره عليه في هذا المقام أو ذاك أو ؟؟؟ و الظاهر عدم الفرق بين التكليف و الوضع بعد اطلاق دليل رُفع ما اُكرهوا عليه و عدم الاختصاص بواحدٍ منهما فمقتضاه جواز الارتكاب في اول الوقت» بعد اين‌جا متعرّض فرمايش آقاي اصفهاني مي‌شود. كه ما در محرمات دليل اكراه نداريم دليل رفع اضطرار داريم. كه قبلاً نقل كرديم مرحوم محقق اصفهاني فرمود اكراه چون با اراده و طيب نفس ناسازگاري دارد پس مال جاهايي است كه ما طيب نفس مي‌خواهيم در محرمات و اين‌ها كه ربطي به طيب نفس و اين‌ها ندارد. شارع مي‌خواهد بگويد آن‌جايي كه ما طيب نفس می‌خواهیم، چی می‌خواهیم اگر نداشتي و اكراه داشتي، من اثر را برداشتم. باب محرمات كه اين‌جوري نيست. باب محرمات به رفع اضطرار برمي‌گردد. پس در محرمات بايد بگوييم آخر وقت، چون قبلش اضطرار نداريم. ولي در معاملات بله، از اول اكراه داريم يعني به طيب نفس نمي‌رود بفروشد. امام مي‌فرمايند كه نه ما گفتيم كه اين فرد درست نيست رفع اضطرار و اكراه در هر دو باب است و اين تناسب حكم و موضوعي را كه ايشان گفت را قبول نكرديم. كه قبلاً‌ بحث اين گذشت.

بنابراين ظاهر مطلب اين است كه حق با محقق نائيني و مرحوم امام باشد يعني عرفاً مي‌گويند اين مكرَه هست ديگر. و حالا ديگر من ناچار هستم ديگر، بايد بگذارم آخر وقت؟

س: اين بعد العلم هم ظاهراً توي قضاوت ؟؟؟

ج: بله علم هم دارد كه برداشته نمي‌شود. حالا اين صورت كه مسلم است مي‌داند كه برداشته نمي‌شود.

منتها يك دغدغه‌اي در بعض صور وجود دارد و آن اين است كه مثلاً اگر گفت، يا خانه‌ات را بفروش، يا يك چيز ديگري گفت، امروز خانه‌ات را بفروش، يا مثلاً فردا يا مثلاً وقت فلان فلان شيء را بفروش، كه اگر اين را بفروشد، خيلي ضرر مي‌كند. و يك چيزي است كه خيلي به آن احتياج دارد. اگر آن را بفروشد نه، و اين هم توجه به اين دارد و مي‌داند. آيا اين‌جا اگر مبادرت كرد اين‌جا واقعاً‌ عرف مي‌گويد از روي اكراه فروخته؟ مي‌گويد خب مي‌توانستی این بفروشی، تو چه مكرهي بودي به اين‌كه... مثلاً خانه‌اش را بفروشد كه ديگر ويرون باشد. بگويد يا خانه‌ات را امروز بفروش يا ماشينت را فردا بفروش، ماشينش را بفروشد حالا طوري نمي‌شود. گاهي از آن استفاده مي‌كرده اما اگر خانه را بفروشد ويلون مي‌شود ديگر جايي ندارد. اگر آمد خانه را فروخت، واقعاً‌ اين صادق است كه از روي اكراه فروخته؟

س: ؟؟؟ شارع فقط بايد آن قدر متيقّن از ضرر را احياناً بردارد مقدار بقيه آن را تو تفصي مي‌كني.

ج: نه، اكراه يعني اگر دو اراده... اراده‌ي او مقهور نيست اين‌جا. نسبت به اين.

س: ؟؟؟نسبت به مازاد از تحمل ضرر.

ج: خب بله ديگر.

س: ؟؟؟

ج: چون اين‌چنين هست پس اكراه صادق است اين‌جا.

يك مطلبي امام در صورتي كه گفته باشد يا شرب خمر كن يا نجس را بنوش، ايشان آن‌جا فرمودند كه اشدّ را بايد اخفّ را اختيار بكند. توي محرمات. خب دليل آن هم اين بود كه بالاخره چون ملاك كه از بين نمي‌رود اكراه ملاك را از بين نمي‌برد. خب آن ملاكش اشد است اين است پس بنابراين بايد مراعات بكند بعد آن‌جا ايشان فرمود ولي در معاملات اين‌جور نمي‌شود. در وضعيات اشد و اخف ندارد. ايشان آن‌جا اين‌جوري فرمود. ولي اين دغدغه وجود دارد كه واقعاً در يك‌چنين جايي كه به او گفته يا امروز خانه‌ات را بفروش، يا فردا آن را بفروش كه آن چيزي كه براي فرد متأخّر است خيلي آسان هست و براي او مشكل آن‌جوري ندارد. ولي اين آن وقت آمد بدار كرد. اين‌جا در صدق اكراه تأمّل است. و هم‌چنين اضطرار.

بنابراين في الجمله بايد گفت كه فرمايش محقق نائيني و مرحوم امام قدس سرهما قابل قبول است كه در مواردي كه فرقي نمي‌كند مثل اين‌كه بگوييم همين خانه است بگويد يا حالا بايد بفروشد يا فلان بفروشد، يا آن متاع‌هايي كه دارد مي‌گويد اين‌ها علي السواء هست اين‌جوري یک چیزی نیست، در اين‌جاها بعيد نيست كه بگوييم صدق اكراه مي‌كند و معامله باطل است. اين فرع هم تمام شد.

س: ولي توي محرمات مي‌فرمايد كه ديگر تقدم و تأخّر مهم نيست شدت و ضعف مهم است؟

ج: آن‌جا بله شدت و ضعف مهم است.

س: ؟؟؟

ج:‌ بله ظاهر این است كه ...

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo