< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

99/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:بیع

ميلاد مسعود و مبارك مولاي‌مان امام حسن بن علي الزكي العسكري صلوات‌الله عليهما را خدمت فرزند بزرگوارشان حضرت بقية‌الله الاعظم ارواحنا فداه و عمه‌ي معظمه‌ي ايشان حضرت فاطمه‌ي معصومه عليها السلام و همه‌ي شيعيان و مواليان آن بزرگواران تبريك عرض مي‌كنيم و اميدواريم كه به بركت ولايت آن بزرگواران همه‌ي ما مورد عنايات ويژه‌ي خداي متعال و اوليائش ان شاء‌الله در دنيا و آخرت قرار بگيريم. اين صلوات خاصه را خدمت آن بزرگوار تقديم مي‌كنيم كه ناقل اين صلوات هم خود آن بزرگوار هستند.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِي ءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.

اين حديث شريف هم از آن وجود مبارك نقل شده كه بسيار ارزنده است براي كساني كه علاقه‌مند به سلوك و تعالي معنوي هستند فرموده است به حسب نقل: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ مَنْ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يَمْنَعَ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يُعْطِي‌».

خب يكي از اهداف و غايات انسان اين است كه به خداي متعال برسد، وصول به حضرت حق پيدا بكند، و هم در فطرت انسان هست و هم تعليم داده شده به اين مطلب در ادعيه‌ي فراوان، در ماه مبارك رجب، «وَ نَيْلُكَ مُتاحٌ لِلامِلِينَ» يادمان دادند كه بخواهيد اين‌ها يك اهدافي است كه توجه دادند كه انسان اين اهداف را ياد بگيرد و هدف زندگي خودش قرار بدهد. حالا اين هدفي كه ديگر بالاتر از آن ديگر هدفي را نمي‌شود تصور كرد. وصول الي‌الله، كه قهراً كساني كه به حوزه‌هاي علميه وارد مي‌شوند آن داعی اولي همين مسئله هست و بعد دواعي ديگر مثل ترويج شريعت و امثال ذلك، اين‌ها دواعي ثانوي هست دواعي اولي همان است كه خود انسان بتواند به بركت علوم اهل بيت، آشنايي با قرآن شريف و معارف الهي اين وصول برايش پيدا بشود. حالا حضرت مي‌فرمايند اين وصول الي‌الله عزوجل خودش يك سفر است كه اين سفر « لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ» مطيّة در لغت مركب سواري است مگر اين كه شما شب را مركب سواري اين سفر قرار بدهيد. حالا هم قهراً به نوافلي است كه در شب هست و هم به آن تهجّد و راز و نياز و خلوت كردني كه همه خواب هستند و اين‌ها، اما شخص در درون شب بيدار بشود يا پايان شب با خداي متعال راز و نياز داشته باشد. حالا تهجّد شب به نماز شب، يه مناجات با خداي متعال، با خواندن قرآن شريف، به ادعيه و مناجات‌هايي كه از طرف معصومين عليهم السلام داده شده. اين كار خيلي مهم است و بدون اين هم كسي به جايي نمي‌رسد. بعد مي‌فرمايد: «مَنْ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يَمْنَعَ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يُعْطِي‌» اين هم جمله‌ي حكمت‌آموزي است. اگر كسي نتواند به نيكويي جلوي اعطاء‌هاي بي‌جا را بگيرد. اين قهراً بعداً اعطاء‌هاي بجا را نخواهد داشت. مثلاً يك كسي سرمايه‌اي دارد اگر جلوي خرج‌هاي بيهوده را نتواند بگيرد، چجور خرج‌هاي درست را مي‌تواند انجام بدهد؟ خب مصرف مي‌شود ديگر، سرمايه‌اش از بين مي‌رود. بنابراين اين‌كه انسان بتواند نه در زندگي‌اش هم داشته باشد و منع داشته باشد، در مجالات مختلف، و اين جرأت را و اين تصميم را و اين اراده را داشته باشد كه بتواند جاهايي كه صحيح نيست، درست نيست يا در تزاحم نسبت به آن مزاحم اهميت آن پايين‌تر است در اين موارد بتواند منع بكند، آن وقت هست كه مي‌تواند اعطاء خوب هم داشته باشد چون سرمايه‌ها و قدرت و انرژي و امكانات او قهراً صرف بي‌جا نشده، حالا وجود دارد مي‌تواند در جاي صحيح مصرف بكند. خداي متعال همه‌ي ما را توفيق برداشت صحيح از معارف حقّه‌ي الهيه كه اهل‌بيت عليهم السلام معلم آن‌ها هستند عنايت بفرمايد ان شاء‌الله و ما را شاكر اين نعمت قرار بدهد. يعني خود اين نعمت كه ما را خداي متعال با اهل‌بيت آشنا فرموده و به حوزه‌هاي علميه آورده، اين يك نعمت بسيار ارزشمندي است كه بايد به آن توجه داشت و شكر خود اين نعمت را هم كرد، و يكي از مظاهر اين شكر اين است كه ما بايد مراعات زيّ اين كه در اين لباس هستيم و در اين زمره‌ي حوزويان هستيم را هم ان شاء‌الله داشته باشيم.

بحث در اين بود كه در موردي كه اكراه در جامع شده، احد الامرين شده در اين موارد و آثار مال جامع نيست. مال آن افرادي است و انواعي است كه تحت جامع قرار گرفتند، خب در اين‌جا آيا آثار بار مي‌شود بر آن ما يختاره المكلّف؟ يا اين كه نه رفع مي‌شود.

خب اقوالي بود يك قول اين بود كه بله آن آثار رفع نمي‌شود بخاطر اين كه اثر مال افراد آن مكرَه نيست، آن كه مكرَه هست اثر ندارد. و اكراه از جامع هم به فرد سرايت نمي‌كند، جواب‌هاي مختلفي تا حالا داده شد تا رسيديم به اين جوابي كه ديروز اشاره كرديم جواب محقق خوئي قدس سره. كه ايشان مي‌فرمايد اين مطلب درست است و به فرد هم سرايت نمي‌كند. اين درست است. اما جا به جا ما بايد آن افراد را محاسبه بكنيم، تا حكم آن را متوجه بشويم كه چه هست. فرموده است كه در مواردي مثل جايي كه مثلاً شخص را اكراه كرده است مكرِه بر اين كه يكي از دو كار حرام را انجام بدهد، يا يكي از دو معامله‌اي كه هر دو اثر دارند را انجام بدهد. در اين‌جور موارد كه دو كار حرام است دو تا معامله‌اي است كه هر دو اثر دارند و آن دو حرام هم متساوي هستند از نظر شدت و خفّت و اين‌ها، برابر هستند. اين‌جا فرموده با دليل اكراه ما نمي‌توانيم بگوييم حكم برداشته شده، چون اكراه نه به اين حرام است نه به آن حرام است. نه به اين معامله است نه به آن معامله. اكراه به جامع است. جامع هم كه فرض اين است كه حكمی ندارد. اما در اين موارد ايشان مي‌فرمايد شخص اضطرار پيدا مي‌كند چون بالاخره اگر آن جامع را تحويل ندهد به مكرِه، خب آن گرفتار آن عقابي مي‌شود كه او توعيد بر آن كرده، براي رهايي از آن عقاب اين چاره‌اي ندارد جز اين كه يا اين فرد را بياورد يا آن فرد را بياورد. پس اضطرار براي او پيدا مي‌شود. اين‌جا بخاطر اضطرار هر كدام را انتخاب كند براي دفع اين اضطرار خب بخاطر ادله‌ي رفع اضطرار، آن اثرش برداشته مي‌شود. اگر گفته يا مثلاً اين متنجّس را بنوش يا آن متنجّس را بنوش، هر دو هم مثل هم هست متنجّس است. خب هر كدام را بردارد بنوشد اين‌جا حرمتش برداشته شده چون مضطر است. اين يا ماشنيت را بفروش يا خانه‌ات را اجاره بده، يكي را انتخاب مي‌كند هر كدام را انتخاب كرد، اثرش برداشته شد.

إن قلت، إن قلت كه شما در بحث اضطرار گفتيد كه اگر كسي للاضطرار آمد خانه‌اش را فروخت، معامله‌اي را انجام داد شما آن‌جا گفتيد كه اثر برداشته نمي‌شود چطور اين‌جا داريد مي‌گوييد اثر برداشته مي‌شود؟ مثلاً كسي بچه‌اش را معاذالله دزديدند مي‌گويند آقا صد ميليون بده تا آزادش كنيم، اين هم جز اين كه خانه‌اش را برود بفروشد و صد ميليون به دست بياورد ندارد، مي‌رود خانه را مي‌فروشد، آن‌جا گفتيد معامله صحيح است با اين كه مضطر است. چطور اين‌جا مي‌گوييد با اين كه مضطر است معامله باطل است؟

جواب اين است كه آن‌جا بخاطر اين مي‌گوييم كه حديث رفع شامل نمي‌شود چون حديث رفع، رفع اضطرار هم امتناني است، آن‌جا امتنان نيست. چون اگر شارع بگويد اين معامله باطل است خب پول گيرش نمياد بچه‌اش را برود آزاد بكند، اما اين‌جا امتنان در رفع هست، مي‌گويد حالا كه مضطر هستي و اين اضطرار در اثر اكراه او پيدا شده اين اضطرار موجب صحت معامله... اين‌جا معامله صحيح نيست و اين پول مال او نمي‌شود، اين خانه مال او نمي‌شود. و غصب است. اين‌جا چون حديث رفع اضطرار اين‌جا شامل مي‌شود اثر را برمي‌دارد، آن‌جا برنمي‌داشت چون خلاف منت بود ولي اين‌جا موافق منت است و برمي‌دارد. اين فارق آن است. و اگر بين دو حرام مكرَه شد كه يكي اشد است، يكي اخفّ است يا يكي مجمع مثلاً چند تا حرمت است، يكي مجمع نيست، و يكي از وجوه آن‌جا در اين طرف هست نه هر دو، مثلاً مثال مي‌زنند مي‌گويند يك آب هم نجس هست و هم مغصوب است. ولي يكي فقط متنجّس است اين مكره شد كه احدهما بايد بياشامد مثلاً. خب در اين‌جا آن بايد اختيار بكند آن را كه اخفّ است كه فقط متنجّس است نه آن را كه هم متنجّس است و هم مغصوب. چون اضطرار ندارد، ايشان مي‌فرمايد اين‌جا كه اضطرار نداري به اين كه مجمع العنوانين را انجام بدهي. شما اضطرار داري كه آن جامع را در يك فردي ايجاد بكني. حالا كه مي‌خواهي آن جامع را در يك فردي ايجاد بكني، اضطرار نداري در آن كه مجمع دو تا چيز هست در آن ايجاد بكني. خب بيا در آن كه يكي هست. يا اين كه اگر گفت يا اين آب متنجّس را بايد بنوشي، يا آن خمر را. خب هر دو حرام است ولي حرمت خمر كجا؟ حرمت آب متنجّس كجا؟ اين‌جا بايد آب متنجّس را انتخاب كند چرا؟ براي اين كه مضطر به خمر نيست. در اين صورت مضطر به خمر نيست. بله مضطر هست به اين كه آن جامع را باید ايجاد بكند، آن هم جامع را مي‌تواند در آن فرد خفيف‌تر ايجاد بكند. اين مبرّر اين نمي‌شود كه در مقابل مولا بگويد مضطر هستم و اشدّ را انجام دادم. و هكذا اگر مكرَه شد بر اين كه يك معامله‌ي صحيح يا يك معامله‌ي فاسد را انجام بدهد، در اين صورت خب مضطر به اين نيست كه برود معامله صحيح را انجام بدهد. مي‌تواند معامله‌ي فاسد را انجام بدهد. و اگر رفت معامله‌ي صحيح را انجام داد مي‌گوييم درست است، آن معامله صحيح است چرا؟ چون در اثر اين كه نه مكرَه بوده نسبت به آن معامله، اكراه كه به جامع بود، نه مضطر نسبت به اين بوده، پس بنابراين معلوم مي‌شود كه اين را از روي طيب نفس انجام داده. مي‌توانست آن طرف را انجام بدهد. البته اين درست است در صورتي است كه اگر از شما استفتاء كردند، كه من مكره شده بودم كه يا اين معامله را يا آن معامله را انجام بدهم، اين در صورتي اين حرف مي‌آيد كه آن آقا توجه داشته كه اين معامله فاسد است و آن صحيح است. اما اگر از روي جهل به مسئله هر دو را صحيح مي‌دانسته، مثلاً به او گفته كه، مثل الان رايج است يك معامله‌ي سَلَم كه در معامله‌ي سلم بايد كل ثمن داده بشود قبل از... يعني هر دو طرف نمي‌شود كالي به كالي نشود بايد ثمن را بدهند، حالا اين خودرو را مي‌فروشند بايد ديد سلم نوشته يا سلف نوشته. ولي همه‌ي پول را نمي‌گيرند يك بخشي از آن را مي‌گيرند اگر بيع سلم باشد البته، حالا توي فرم‌هاي آن شايد مشاركت نوشته و وعده‌ي به فروش است نه اين كه الان معامله مي‌شود به سلم باشد. ولي حالا اگر الان دارد يك ماشيني را به نحو سلم معامله مي‌كند وقتي درست است كه كلّ ثمن آن را بپردازد، اين مسئله را بلد نبوده يا عكس آن را ياد گرفته بوده. مضطر شده بين اين كه يا آن معامله را انجام بدهد يا اين را انجام بدهد، و اين خيال مي‌كرده كه هر دوي آن‌ها درست است. آن‌جا نمي‌توانيم اين حرف را بزنيم. و يا اين كه مضطر شد يعني مكرَه شد به اين كه يا اين معامله را انجام بدهد، يا اين آب مباح را بنوش. و اين آمد معامله را انتخاب كرد، اين‌جا هم باز مي‌گوييم معامله صحيح است بخاطر اين كه خب اين آب نوشيدن كه اثري ندارد شما معامله را انتخاب كردي، پس معلوم مي‌شود نسبت به اين معامله و اين بيع نه مكرَه بودي و نه مضطر بودي، پس معلوم مي‌شود با طيب نفس، با طيب خاطر آمدي انجام دادي، آن را اختيار كردي، پس معامله صحيح است.

بنابراين چون اكراه به فرد تعلّق نمي‌گيرد اين‌جا ما بايد موازين اضطرار را در حقيقت تطبيق كنيم. هر جا اضطرار بود در آن موارد بايد بگوييم كه به واسطه‌ي اضطرار برداشته شده، نه اكراه. اگرچه آن اكراه، يعني اكراه مكرِه، نه حديث رفع، اكراه مكرِه موضوع‌ساز شده براي حديث رفع اضطرار، اكراه او باعث شده اضطرار كه موضوع آخري است براي رفع، درست بشود در مواردي، از اين مثال‌هايي كه زديم و در مواردي هم اين‌چنين نيست.

س: حاج آقا اين اضطرار دقيقاً به چي ؟؟؟ اين اضطرار به تطبيق است يا اين كه ؟؟؟ مي‌خواهم بگويم ما جداگانه از اين اكراه يك اضطراري مي‌توانيم در نظر بگيريم كه مشمول رفع ما استكرهوا عليه بشود؟‌ يا اين كه چون در واقع اين بند به آن اكراه است يعني اكراه به جامع است بعد مي‌فرماييد كه اين ؟؟؟

ج: داريم عرض مي‌كنيم ديگر، اكراه به جامع منشأ مي‌شود براي اضطرار به ايجاد يكي از دو خصوصيت.

س:‌ مي‌خواهم بگويم اضطرار عرفی است اين‌جا؟

ج: نه اضطرار واقعي است. عرفی يعني چي؟

س: يعني مي‌خواهم بگويم كه الان ما ... اصلش كه مكرَه شديم درست است؟ ولي چون به جامع است

ج: ثمّ مضطر شديم تكويناً. اگر آن اكراه نبود ما مضطر نمي‌شديم. ولي آن اكراه باعث اضطرار شد مثل اين‌كه آن‌جا آن حرفي كه مي‌گويد آقا صد ميليون بده بچه‌ات را آزاد بكنم، اگر اين حرف نبود كه مضطر نمي‌شد به بیع خانه‌اش.

س: اضطرار را شما چه معنا مي‌كنيد؟ يعني اضطرار در تطبيق جامع بر فرد است يا نه كاري به هم نداشته باشيم ما ذاتاً مضطر هستيم الان، به فرمایش شما تکویناً

ج: ما مضطر هستیم به این...

س: مضطر اصلاً يعني چي؟

ج: يعني مجبور. نه بخاطر حمل ديگري ما را بر اين كار، و توعيد به عقاب بر آن كار، اگر اين باشد مي‌شود اكراه، اكراه تعريفش اين بود، اين‌جا يعني ناچار هستي كه انجام بدهي، اما نه به اين جهت. هر دو ناچاري هست اما اين ناچاري انجام دادن اگر منشأ آن حمل ديگري باشد به توعيد، بر خودش يا بر من يتعلّق به، كه اين اهتمام به امر آن‌ها دارد، اين‌جا مي‌شود اكراه. اما اگر نه منشأ آن كاري كه دارد انجام مي‌دهد اين نيست، ولو منشأ چيز ديگري اين باشد او را به اين‌جا كشانده، ولي منشأ آن اين نيست. آن به خودش مستقيماً، مباشرةً روي آن دست نگذاشته، اين‌جا اضطرار است و اكراه نيست. اين فرمايش محقق خوئي قدس سره است.

در اين‌جا يك مناقشه‌اي هست كه ...

س: استاد ما يك چيزي را نفهميديم. اين‌جا فرق اين كه مي‌گوييد اكراه به جامع خورده بعد چون اكراه به جامع خورده كه يا اين كار را بكن يا آن كار را بكن، من مضطر مي‌شوم براي اين‌كه تحمل ضرر نكنم بيايم يكي از اين دو تا را انجام بدهم و هر كدام از اين دو تا را انجام بدهم كه اگر هر دو تا حرام باشد نه اين كه يكي از آن‌ها محذور نداشته باشد مثل خوردن آب، نه، هر دو تا حرام باشد، اين‌جا مي‌فرماييد كه هر كدام را انجام بدهم فرد ما اضطروا اليه، اين‌جور مي‌فرماييد ديگر، مي‌فرماييد من يا بايد تحمل ضرر را بكنم يا بايد يكي از اين دو كار را انجام بدهم. مضطر مي‌شوم تحمل ضرر كه حرام است از اين طرف هم اين طرف را انجام بدهم رُفع. يكي از اين دو تا را انجام مي‌دهم اين مي‌شود فرد اضطرار، چه فرقي بين اين مي‌كند و آن وقتي كه اصلاً اضطرار در علم اجمالي به احدهما خورده. اضطرار كه به احدهما كه مي‌خورد اين هست ديگر؟ يا من بايد جانم را از دست بدهم تكويناً، اين‌جا جانم را از دست مي‌دهم لقتل مكرِه. آقای خویی‌ توي آن‌جا مي‌گفت يا من بايد بميرم يا بايد اين آب را بخورم يا اين آب را يا اين آب را. كه يكي از اين دو تا نجس است. چطور توي آن‌جايي كه اضطرار به جامع پيدا مي‌كرد مي‌گفت اضطرار فرداساز نيست اما در اين‌جا كه مي‌گويد يا مي‌كشمت، خودت نمي‌ميري، من مي‌كشم تو را، يا من مي‌كشم تو را، يا يكي از اين دو تا كار را انجام بده اين‌جا مي‌گويد اضطرار پيدا مي‌شود هر كدام را كه انجام بدهد ذيل رفع ما اضطروا مي‌رود اما توي اضطرار ذاتي كه كسي نمي‌آيد من را مضطر بكند خودم مضطر هستم خودم دارد مي‌ميرم. يا يكي از اين دو تا نجس را بايد بخورم يا بميرم. ادله مي‌گويد خب نمير. برو يكي از اين دو تا را بخور، اين‌جا مي‌گويد نه تطبيق پيدا نمي‌كند ادله‌ي اضطرار، ادله‌ي اضطرار نمي‌تواند بردارد رفع را. چطور توي اضطرار علم اجمالي را مي‌گوييد منحل نمي‌شود و برنمي‌دارد فرد را؟ اما در اين‌جا كه اكراه است مي‌گوييد چرا؟

ج: كي گفت لازم دارد؟

س: شما توي اضطرار به جامع اين حرف را زديد.

ج: نه، خب مي‌دانم مي‌خواهم فارق آن را بگويم.

س: فارق آن چه هست؟

ج: فارقش اين است. آن‌جا هم نمي‌گوييم اضطرار به فرد سرايت مي‌كند.

س: كجا؟

ج: در همان علم اجمالي.

س: آن‌جا كه مي‌دانم كه نمي‌گوييد.

ج: خب نه، اما چطور؟‌ آن‌جا چه مي‌گفتيم؟ آن‌جا مي‌گفتيم كه خود آن دليل گفته كه ادله‌ي رفع اضطرار يك دلالت التزام پيدا مي‌كند يا دلالت اقتضاء پيدا مي‌كند يا از مذاق شريعت مي‌فهميم كه پس تطبيق را شارع به من اذن داده، وقتي تطبيق را شارع به من اذن داد پس بنابراين ديگر اين طرف چه مي‌شود؟ مسلّم مرخّصٌ فيه مي‌شود.

س: ولي اضطرار نيست.

ج: نه اضطرار نيست.

س: آهان اين حرف را قبول داريد؟ حالا بياييد در ما نحن فيه، اشكال اصلاً همين است خوب فرمايش كرديد، همين‌جا كه مي‌آييد مي‌گوييد خب اين‌جا از مذاق شارع كه نمي‌خواهي بفهمي كه؟ مي‌گويي از باب رفع ما اضطروا هست همين‌جا ما يك‌دفعه مخ‌مان هنگ مي‌كند.

ج: نه اين‌جا هم مذاق شارع اشكال ندارد كه بيايد.

س: ؟؟؟

ج: نه مذاق شارع هم اين‌جا مي‌آيد.

س: اين‌جا پس مي‌آيد مذاق شارع؟‌ نمي‌گويد رفع ما اضطروا، حالا عيب ندارد اين ؟؟؟ ولي نگوييد ؟؟؟

ج: مذاق شارع همين ادله‌ي اضطرار را مي‌آورد.

س: ايشان مي‌گويد من باب الاضطرار،

ج: بله

س:‌ ؟؟؟

ج: بله.

س: پس آن‌جا هم بگوييد من باب الاضطرار، چه فرقي مي‌كند؟ آ‌ن‌جا چرا از باب مذاق شريعت و ملازمت ادله مي‌رويد جلو؟

ج: حالا الان يك قدري صبر بفرماييد شايد حل بشود يك چيزهايي.

در فقه العقود اشكال كردند به اين فرمايش محقق خوئي، و آن كه آقاي فدايي هم آن روز به ذهن‌شان آمد و فرمودند و آن اين است كه اين فرمايش شما فرمايش غريبي است چون شما مي‌گوييد وقتي گفت احد الامرين را انجام بده مي‌گوييد آن‌جا اكراه به جامع است به اين خصوصيت و اين خصوصيت، به اين امر و آن امر سرايت نمي‌كند. پس من نسبت به خصوصيت‌ها مكرَه نيستم. آيا در اين مورد... كه بعد مي‌آيد از راه اضطرار درست مي‌كند سؤال ما اين است كه من اضطرار به اين خصوصيت دارم به آن خصوصيت يا اضطرار به انجام احدي الخصوصيتين دارم. اگر احدي الخصوصيتين در آن‌جا جامع است و اين غير فرد است خب احدي الخصوصيتين در اضطرار هم جامع غير فرد است. اگر مي‌گوييد در اضطرار احدي الخصوصيتين مازاد بر جامع است، جامع حاصل‌شده‌ي در فرد است. خب در اكراه هم بگوييد پس ديگر لازم نيست ما بياييم سر اضطرار، با همان اكراه برمي‌داريم. تفرقه‌ي بين اين دو تا، اين لا وجه له. اين فرمايشي است كه اين‌جا فرمودند.

شايد بتوانيم اين‌جوري تخلّص كنيم به همان توضيحي كه ما در علم اجمالي مي‌داديم. ولو حالا به طور صريح در عبارت محقق خوئي نيامده باشد. و آن اين است كه بگوييم اين‌جا جاي تطبيق حديث رفع، رفع اكراه نيست. چون اكراه به چه واقع شده؟ به جامع. جامع اين‌جا بما هو جامع اثر ندارد كه حديث رفع بيايد اثر آن را بردارد. پس آن را نمي‌توانيم تطبيق كنيم. اما يك امر واقعي در اين‌جا وجود دارد و آن اين كه او ولو آن اثر شرعي ندارد جامع، ولي آن دارد مي‌گويد اگر اين جامع را انجام ندهي پدرت را درمي‌آورم. من بايد براي اين‌كه تخلّص پيدا بكنم مضطر هستم براي اين كه تخلّص پيدا بكنم به اين كه احدي الخصوصيتين را انجام بدهم باز اين اضطرار من به جامع است. نمي‌گوييم اضطرار به فرد است مي‌گوييم اضطرار به جامع است وقتي اضطرار به جامع شد مثل حرفي مي‌شود كه در كجا زديم؟ در علم اجمالي مي‌زديم. كه اضطرار پيدا مي‌كند يكي از كأسين را بنوشد و الا مي‌ميرد. وقتي اضطرار پيدا كرد به احدي الخصوصيتين شارع فرموده «احله الله لمن اضطر اليه» حالا خود اين به تناسب حكم و موضوع يا به مذاق شريعت و امثال اين مي‌فهميم كه پس در اين‌جور جايي كه فقط رفع اجازه‌ي شارع به جايي نيست كه متعيّناً‌ باشد ولي اين‌جاها را مي‌گويد بمير. يا در حرج واقع شو. پس مي‌فهميم اين‌جا هم به ما اجازه داده شارع كه تطبيق بكنيم، يا شارع اجازه داده اگر بگوييم خود مدلول ادله‌ي اضطرار از آن در مي‌آيد اين دلالت التزام. يا لازمه‌ي عقلي است و عقل اين را مي‌فهمد مثل موارد تطبيق در واجبات موسّعه بر افراد طولي و عرضي، هر كدام را عقلت مي‌گويد انتخاب بكني عيبي ندارد.

بنابراين مي‌گوييم الان من مضطر شدم به جامع. جامع را كه نمي‌توانم خودش را ورقلومبونم در خارج، بايد آن را در ضمن يا اين ... پس از اين چه مي‌شود؟‌ يك دلالت التزامي، اين مي‌شود كه به هر كدام كه خواستم تطبيق بكنم، پس من مرخّص هستم كه تطبيق بر اين بكنم، مثل اين كه شارع به من اين‌جوري بفرمايد أنت مرخّصٌ في تطبيق آن بر هر كدام خواستي. آن وقت وقتي مي‌خواهي تطبيق بكني، چه مقدار از دلالت التزام برايش درست مي‌شود؟ اين تفصیلي كه ايشان مي‌دهند توضيح آن هم به همين بياني كه عرض كرديم توضيح آن هم روشن‌تر مي‌شود. خب اگر هر دو حرام هستند و مساوي هستند خب اين‌جا شارع مي‌گويد به هر كدام اجازه دادم كه تطبيق كنند. آن مدلول التزامي چون بخواهد بگويد اين دون آن هست و اين دون آن هست ترجيح بلامرجح است چون علي السواء هستند. اگر دو تاي آن‌ها حرام هستند و يكي از آن‌ها اشد حرمةً هست خب آن دلالت التزام نمي‌گويد براي چه شارع ابتدا كند آن اشدّ حرمةً را در اين‌جا؟ خب مي‌آيد مي‌گويد كه آن را انجام بده. افسد بگويد انجام بده با اين كه با فاسد هم اين ضرورت از بين مي‌رود. اگر يكي از آن‌ها مجمع چند عنوان است و يكي يك عنوان است خب براي چه چند تا مفسده را دامن‌گير من بكند؟ خب آن را مي‌فرمايد.

اين كه ايشان توي عبارات‌شان هست توي مصباح الفقاهه، اين‌ها يك مقداري سؤال ‌برانگيز است شما اضطرار نداريد، شما ؟؟؟ نداريد، اين‌جوري بيان شده. اين خب يك مقداري چيز است اضطرار ندارم يعني چي؟ چرا؟ خب دارم ديگر، يا به اين يا به آن،‌ نه به اين شكل كه ما اضطرارمان هم ... باز هم به جامع اضطرار پيدا مي‌كنيم. ولي اضطرار به جامع كه پيدا كرديم مرخّص مي‌شويم در تطبيق. مثل آن‌جا؛ علم اجمالي، مرخّص در تطبيق مي‌شوم. اين ترخيص در تطبيق كه مدلول التزامي هست به اين شكل، شكل مي‌گيرد و اگر من مردد شدم، بين يك بيع صحيح و يك بيع فاسد، خب شارع اين‌جا آن مقداري را كه مسلم است اذن من دارم آن بيع فاسده است نسبت به بيع صحيحه علم به ترخيص ندارم، براي اين كه احتياج نيست كه من بيع صحيح انجام بدهم اين‌جا. و اگر به بيع و يك امر مباح، مثلاً آب خوردن، يك امر مباحي كه ... اين‌جا هم همین جور، آن مقداري كه از آن مدلول التزامي ما مي‌توانيم استفاده بكنيم اين است كه از راه آن امر مباح كه اثر چيزي ندارد از راه آن رفع اضطرارت را بكن، تطبيق به آن بكن و به اين شكل... اگر حالا فرمايش محقق خوئي قدس سره را هم يك مقداري عبارت‌شان حالا بحسب آن‌چه كه مقررين محترم، چه در محاضرات و چه در مصباح الفقيه نقل كردند و ايشان هم ترخيص كردند آقاي فقه العقود، ترخيص كردند آن بيانات را، به اين شكل اگر تقرير بكنيم آن مشكله‌اي كه فرمودند قابل حل است. يك بيان ديگري هم كه حالا ديگر وقت گذشته، حضرت امام قدس سره براي حل مسئله دارند و يك نكته‌ي لطيفي هم ايشان دارند كه با آن نكته‌ي لطيف هم باز پاسخ اين موارد مختلفه را هم ايشان مي‌دهند كه ان شاء‌الله در جلسه‌ي بعد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo