درس خارج فقه استاد محمدمهدی شبزندهدار
99/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:بیع
در آستانهي اربعين حسيني سلامالله عليه هستيم اين مصصيبت عظمي را خدمت حضرت بقيةالله الاعظم ارواحنا فداه و همهي شيعيان و مواليان آن بزرگواران و فاطمهي معصومه عليها السلام تسليت عرض ميكنيم. و اميدواريم كه خداي متعال همهي ما را جزو شيعيان و مواليان راستين آن بزرگوار قرار دهد و قدم صدق براي ما با آن بزرگوار قرار دهد و همهي ما را مورد شفاعت ايشان در دنيا و آخرت و برزخ ان شاءالله قرار دهد.
«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» بزرگترين نعمت خداي متعال هدايت هست اگر هدايت را حذف بكنيم از خلقت، خلقت يك امر لغو و پوچ خواهد بود. هدايت راه را نشان ميدهد مقصد را نشان ميدهد و باعث ميشود كه آن علت غايياي كه خلق به واسطهي آن محقق شده آن قابل دسترسي باشد و سيدالشهداء ارواحنا فداه خون قلب مبارك خودش و اصحاب خودش را، و اسارت خانوادهي خودش را هزينه كرد براي اين كه استنقاذ كند عباد را، بندگان خدا را من الجهالة و حيرة الضلالة. بحسب آنچه كه در زيارت مباركهي اربعين آمده. و بنابراين همهي عالميان مرهون اين خدمت بزرگ آن بزرگوار هستيم. و اين حق بزرگ را آن بزرگوار بر همهي عالميان دارد. بنابراين ما كه نميتوانيم اداء شكر اين نعمت بزرگ را از ناحيهي آن جناب داشته باشيم. جز همين اظهار ارادتهايي كه وجود دارد. كه اين اظهار ارادتها منافع آن به خود ما برميگردد.
بنابراين همانجور كه در مورد خداي متعال، مخلوق چه ميتواند بكند نسبت به خداي متعال. اين بندگان خاص خداي متعال هم آن حقوق عظيمهاي را كه به گردن همگان دارند حقيقتاً قابل اين نيست كه ما بتوانيم از عهدهي آنها بربياييم جز همين كه اظهار ارادت بكنيم و وفاداري نشان بدهيم. وفاداري هم همان طور كه عرض كردم به اين هست كه چند امر را ملاحظه بكنيم. يكي اين كه مقاصدي كه آن حضرت دنبال ميفرمودند. از اين اقدام شگفتآور و عجيب، آن مقاصد را ما دنبال بكنيم. مقاصد، اصلاح در امت است امر به معروف و نهي از منكر است اقامهي حق است ابطال باطل است كه در كلمات مبارك ايشان به حسب آنچه كه نقل شده همهي اينها آمده و دوم اين هست كه نگذاريم در هيچجاي عالم تا ميتوانيم اصل اين داستان، اين محو بشود، مهجور بشود. اين مجالسي كه برگزار ميشود؛ سينهزنيها و تجمعات و راهپيماييها به اشكال مختلف، يكي از منافع آن همين است كه نميگذارد اين واقعه مهجور بشود و بعضي كه مثلاً اشكال ميكنند كه حالا اينها كه سينه ميزنند و چه ميكنند بعضي از اينها ملتزم به احكام الهي نيستند و كم ميبينند اينها را، اينجوري نيست بلكه همينها دست به هم كه ميدهد باعث شده كه تا به امروز عاشورا منسي نشده و زنده مانده اصل اين واقعه، البته مسئلهي ديگر آن اهداف هست كه آن وظيفهي ديگري است ما دو تا وظيفه داريم يكي اين كه نگذاريم اين واقعه فراموش بشود به ابعاد آن و براي هميشهي تاريخ باقي بماند و هر چه گستردهتر در همه جاهاي عالم بتواند فراگير باشد. بسياري از افراد كه حتي مسلمان نبودند الهام گرفتند از قضيهي عاشورا. بنابراين اين يك وظيفهي ديگري است كه غير از آن وظيفهي اين كه وفاداري داشته باشيم نسبت به آرمانها و...
و امر سوم اين هست كه بايد رابطهي خودمان را، براي شخص خودمان، هر فردي براي شخص خودش بايد اين ارتباط را حفظ بكند و هر روز قويتر و محكمتر قرار بدهد. اين سفارشي كه شده به اين كه هر روز... خيلي هم آسان قرار داده شده مرحوم آيتالله مؤمن رحمهالله از حضرت امام قدس سره نقل ميكردند كه اين زيارت عاشورا با اين عظمتي كه دارد و فوايد عظيمهاي كه دارد اين چيزي كه به طور تفصيل حالا وارد شده، اصل آن اين نيست، اين مرتبهي عاليهي آن هست ولي اصل آن همين است كه توجه بكند به حضرت و سلام بدهد. و ظاهراً به روايت معتبره هم هست در كامل الزيارات، همين كه به طرف حضرت توجه بكند بگويد صليالله عليك يا اباعبدالله، صليالله عليك يا اباعبدالله، صليالله عليك يا اباعبدالله، اين آن آثار عجيبه و ثوابها و پاداشهاي بزرگ را دارد.
بنابراين آدم برنامهاش اين باشد بعد از هر نمازي كه ميخواند اين كار را انجام بدهد. اين ارتباط را انجام بدهد و اگر موفق هم شد كه خب زيارت عاشورا، آن هم داراي مراتبي است حالا آن را هم انجام بدهد هر روز. بزرگاني مقيّد بودند به اين مسئله، و آثار آن را هم مرحوم آيتالله محقق بزرگوار مرحوم آقاي آشيخ ابراهيم محلاتي كه در شيراز هم مدفون هستند از بزرگان تلامذهي مرحوم ميرزاي شيرازي بزرگ هستند صاحب تحريم تنباكو، كه ايشان مردم فارس يك هادي و رهبري خواسته بودند، ايشان، ايشان را اعزام كردند به شيراز. ايشان نقل شده كه مقيّد بود هر روز زيارت عاشورا با آن تفصيلش قرائت بكنند اگر يك وقتي هم شرايطي پيش ميآمد كه موفقیت نداشتند نائب ميگرفتند. حالا مثلاً فردا يك كار لازمي هست نائب ميگرفتند كه او انجام بدهد. و بعد نقل شده كه بعد از فوت ايشان بعضي از اتقياء خواب ميبينند كه عالم برزخ را چراغاني كردند براي ورود اين بزرگوار. چون عالم برزخ هم براي خودش تشريفاتي دارد، چيزي دارد، آنجا هم زندگياي هست براي خودش. براي ورود اين شخص به آن عالم آنجا هم شادماني و خرسندي بين اتقياء و مؤمنين، كه چنين آدمي دارد وارد ميشود در جمع ما.
خب اين إنّ الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة و رحمت واسعهي الهيه است. ان شاء الله همهي ما با اقتداي به آن بزرگوار و اقامهي مجالس عزا و تعزيه براي آن بزرگوار و زيارت آن بزرگوار و نام و ذكر آن بزرگوار ان شاءالله گوشهاي از آن چيزي كه وظيفهي ما هست و اظهار ارادتي كه هست ان شاءالله انجام بدهيم.
حالا خيلي وقت ديگر نمانده امروز، مختصراً عرض ميكنيم كه ...
بيان اخيري كه عرض ميكنيم كه بيان شده و افاده شده از طرف شيخ اعظم قدس سره كه ميشود از آن استفاده كرد كه در مواردي كه امكان تفصّي وجود دارد به غير توريه، در آنجا صدق اكراه وجود ندارد. بياني كه ايشان دارند باز به يك خصيصهي ديگري از اكراه توجه فرمودند و ميفرمايند صدق اكراه در جايي است كه اين قضيهي شرطيه قابل صدق باشد كه اگر مطّلع شد مكرِه بر ترك مكرَه ما اُكره عليه را ميتواند ضرر بزند. اين قضيهي شرطيه علامت و نشانهي صدق اكراه است. و از لوازم صدق اكراه است. كه لو اطلع المكره بر امتناع مكرَه از انجام آن مكرهٌ عليه، اين لأضرَّهُ، صدق اين قضيهي شرطيه. فلذا به اين فرموده كه ما ميبينيم در مواردي كه شخص امكان تفصّي براي او وجود دارد لو اطّلع المكرِه، كاري نميتواند بكند. او تخلّص جسته، پناه برده به آن ما يُتفصّي به، از آنجا رفته يا در را بسته. يا كسي را فرستاده، بالاخره كاري كرده، الان در اثر اين وجود مايُتفصّي بهي كه البته تمسّك به، نه همين نفس وجود او، نه. وقتي كه ما يُتفصّي بهي وجود داشته باشد و او تمسك به او بكند، او كاري نميتواند انجام بدهد. بخلاف توريه، كه ايشان فرموده در توريه اين قضيهي شرطيه صادق نيست. در تفصّي فيزيكي خارجي، اينها خب از آنجا رفته، يا يك مانعي ايجاد كرده يا در را بسته، و امثال ذلك، او ديگر اينجا چكار ميتواند بكند؟ ولي در باب توريه، ولو در نفس خودش ارادهي بيع نكرده گفته بعتُ، ولي در نفس ارادهي بيع نكرده، توريه كرده، اينجا خب در اثر اين كه اين هست در حضور همان بايع است در حضور همان ببخشيد مشتري هست يا در حضور همان مكرِه هست. او اگر اطلاع اينجا پيدا بكند ميتواند ضرر بزند، ولي آنجا نميتواند ضرر بزند. در آنجايي كه غير از توريه راه تفصّي وجود دارد و او استفادهي از آن راه كرده، او اطلاع هم پيدا بكند كاري نميتواند بكند، اما اينجا در باب توريه اگر اطلاع پيدا بكند اينجا عصبانيت او هم بيشتر ميشود بيشتر ضرر ميزند، فلان فلان شده داري كلاه سر من ميگذاري ميگويي بعتُ ولي اراده نكردي بيع را؟ فلذا امكان تفصّي به توريه باعث نميشود كه صدق اكراه نباشد ولي امكان تفصّي به غير توريه باعث ميشود كه صدق اكراه نكند، اين فرمايش محقق انصاري رضوانالله عليه.
خب مرحوم آقاي خوئي قدس سره در بحث مكاسبشان ... حالا من از تنقيح نقل ميكنم موفق نشدم مصباح را نگاه بكنم، اشكال ميكنند به اين كه كدام لغوي گفته كه مأخوذ در معناي اكراه وجود چنين قضيهي شرطيهاي است كه لو اطلع ميتواند، بعد شما به واسطهي اين بياييد بين توريه و غير توريه فرق بگذاريد.
بلكه معناي اكراه امري است اضيق از اين. حالا اگر يقين دارد كه او مطّلع نخواهد شد از اين توريهاي كه او كرده، خب اينجا شما ميگوييد صدق اكراه ميكند و حال اينكه نه، وقتي بين خودش و خدا ميداند كه او اصلاً مطّلع نخواهد شد از اين توريه و اين راه هم وجود دارد كه توريه بكند، و نميكند اينجا اكراه صادق نيست خب تو ميتوانستي قصد نكني.
خب اين راه هم كه ... و لو اين كه شيخ رضوانالله عليه اين مطلب را در باب توريه فرمودند، ما اينجا آورديم بخاطر اين كه ايشان به همين وجه بين توريه و بحث ما كه غير توريه هست تفصيل قائل شده فرموده در غير توريه به اين وجه صدق اكراه نميكند ولي در توريه صدق اكراه ميكند. اين هم آخرين وجهي است كه در مقام فرموده شده و اشكال هم وارد است، ما چنين قضيهي شرطيهاي را نه بحسب لغت و نه بحسب روايات كه بگوييم كه شارع يك قيد تعبّدي اضافه فرموده داريم ولي بحسب لغت هم چنين مطلبي نيست.
پس بنابراين الي هنا به اين نتيجه رسيديم كه قول اول كه ميفرمود شرط است در صدق اكراه اين كه امكان تفصّي به غير توريه نباشد. اين قول، قول اقواي در مسئله هست و قول صحيحي هست.
قول دوم فرمايش محقق خراساني قدس سره بود كه تبعه بعض الحاضرين كه ميگفتند اين را قبول كردند، الحمدلله ايشان از تفرّد بيرون ميآيد اگر بعض الحاضرين هم قائل به اين باشند كه ايشان فرمود نه، ملاك اين هست كه بر خلاف آنچه كه او داعي بر آن دارد يا داعي بر عدم آن دارد وادار كنند او را بر اين كه انجام بدهد يك فعلي را، و لو اين كه راه تفصّي هم دارد. پس در بعضي از مواردي كه راه تفصّي وجود دارد اما صدق اكراه ميكند به اين كه او داعي عقلائي بر انجام آن ما يُتفصّي به ندارد يا داعي بر عدم آن، دارد صدق اكراه، فرمودند لايبعد كه بگوييم صدق اكراه ميكند. كه اين هم بحث از آن كرديم، اشكالاً بر دليل اول، براي قول اول و پاسخ داديم به اين كه نه در اين مواردي كه واقعاً وجود دارد ولي اين داعي عقلائي ندارد يا يك داعي بر عدم دارد اينجا صدق اكراه نميكند، نميگويند مكرَه بود.
و اما قول سوم، قول سوم فرمايشي بود كه در ظاهر بدوي عبارت شيخ استفاده ميشود و آن اين هست كه اكراه در باب معاملات با اكراه در باب محرمّات تفاوت ميكند صدق آن. اكراه در باب محرمّات اگر راه تفصّي وجود داشته باشد آنجا صدق نميكند. ولي در باب معاملات، و لو راه تفصّي وجود داشته باشد اما مكرَه داعي ندارد يا سنگين هست براي او، نميخواهد اين كار را انجام بدهد. در آن موارد صدق اكراه ميكند. مثلاً مثال ميزنند به اين كه يك شخصي حالا رفته وارد مسجدي شده و تنها ميخواهد بنشيند و عبادتي انجام بدهد دعايي بخواند حالا يك كسي آمده ميگويد كه الان ديد اينجا نشسته گفت بيا برويم بيرون مثلاً فلان كار را براي من انجام بده اين هم راه تفصّي بر اين مطلب دارد و ميگويد اگر انجام ندهي فلان ضرر را به تو وارد خواهم كرد. اين هم راه تفصّي دارد به اين كه بلند شود ماشينش را سوار بشود برود، اما دلش نميآيد ميگويد حالا ما آمديم مسجد يك نمازي بخوانيم يك مناجاتي با خدا بكنيم يا آمده يك جايي به قول ايشان استراحتي بكند حالا آمده يك مثلاً فرض كنيد باغي يا يك بوستاني، ميخواهد يك چند دقيقه آنجا بنشيند يك استراحتي بكند، راه تفصّي دارد اما نميخواهد از اين حالتي كه الان آمده حالا دست بردارد ايشان فرموده در اينجاها صدق اكراه ميكند و اين معامله باطل است. همينجا اگر به او ميگفت فلان كار حرام را انجام بده و او ميتوانست اينجاها صدق اكراه نميكند. آنجا صدق اكراه نميكرد. اگر امور ديگري بود. محرمات بود. آن صدق اكراه نميكرد. و حرمت برداشته نميشد. اما همين حالت اگر معامله بود و دارد اكراه بر معامله ميكند اينجا صدق اكراه ميكند و معامله باطل است. اين ظاهر عبارت شيخ اعظم قدس سره، چنين مطلبي را ايشان بيان فرمودند كه پس كأنّ صدق اكراه في المقامين مختلف است آنجا اگر راه مفرّي باشد صدق نميكند، اينجا و لو راه مفرّي باشد صدق ميكند. اين فرمايش شيخ بحسب ظاهر.
و لكن دقت در كلام ايشان، نه دقت زياد، دقت در كلام ايشان يُعطي به اين كه ايشان نميخواهد بفرمايد كه ما در صدق اكراه، لغتاً و عرفاً تفصيل ميخواهيم بدهيم. اين را نميخواهد و لو اين كه ظاهر كلام اينجوري فرموده، آنجا صدق اكراه ميكند آنجا نميكند ولي كأنّ اكراه يك اصطلاح هست در كلام ايشان و در باب معاملات و اينها. و سرّ فرمايش ايشان اين هست كه بله صدق اكراه لغوي در هر دو جا وقتي كه مفرّي باشد مخلصي باشد ما يتفصّيبه نميشود در هيچكدام از آنها. و لذاست در باب محرمات، آنجا به همين معناي لغوي هست صدق اكراه نميكند پس ادلهي رُفع مااستكرهوا اليه نميگيرد حرام را نبايد انجام بدهد اما در باب معاملات، آنجا هم صدق نميكند ولي از يك راه ديگري ما ميگوييم اين معامله باطل است و آن اين هست كه ما در باب معاملات طيب نفس ميخواهيم. و اينجا چون طيب نفس نيست ميگوييم معامله باطل است حالا اسم عدم طيب نفس را ميگذاريم اكراه، اين اكراه ديگر اكراه لغوي نيست.
س: ؟؟؟
ج: ميگويد باطل است.
س: ؟؟؟
ج: نه ميگويد هست. ميفرمايد هست ديگر، ميگويم اين آدمي كه توي مسجد آمده أفرغ للعبادة، ميتواند حالا بلند شود و برود.
س: خب اگر معامله بكند چه ميشود؟
ج: ميگويد باطل است. ميگويد معامله باطل است.
يا آمده توي اين بستان، توي اين باغ، اينجا يك خرده بنشيند استراحت بكند حالا ايشان ميگويد اينجا باطل است اينجا اين معامله باطل است. همينجا اگر به او بگويد شراب بخور يا غيبت بكن يا چه، حق ندارد. صدق اكراه ... پس ايشان نميخواهد بگويد لغتاً من تفاوت ميگذارم، عرفاً تفاوت ميگذارم، و لو در كلمات هم وقتي كه ميخواهند فرمايش شيخ را نقد بكنند به اين ادبيات نقد ميكنند كه ايشان بين اكراه اينجا و آنجا فرق گذاشته، بله در ظاهر عبارت خودش هم فرموده اينجا اكراه است ولي دقت كه ميكنيم ايشان نميخواهد در صدق مفهوم اكراه ... آخر معنا ندارد معقول نيست، لغت كه نميگذارد اينها را فرق بگذارد كه ... مقصود آن بزرگوار اين هست در حقيقت.
حالا اين يك بحث كبروي البته دارد اينجا كه آقاي آخوند هم در حاشيهي شريفهشان، ايشان هم فرمودند كه اين موارد صدق اكراه ايشان فرمود كه ميكند و «و إن ابيت عن ذلك» همانجاهايي كه غرض عقلائي ندارد يا غرض يا داعي عقلائي بر عدم دارد فرموده صدق اكراه در اين موارد ميكند و لو راه تفصّي هم وجود دارد. «و إن ابيت عن ذلك» فرموده به ادلهي ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾[1] و ادلهي طيب نفس ما تمسّك ميكنيم و ميگوييم باطل است. نه از راه اكراه. اين در حقيقت عرض كردم همان روزي كه نقل اقوال ميكرديم گفتيم همين فرمايش شيخ ميتواند مثال ايشان باشد كأنّ يك فكر است، فكر آقاي آخوند و فكر مرحوم شيخ، كإنّ يكي هست كه اينجا در حقيقت ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ نيست يا ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾ بنابراين كه اين باطل عرفي باشد اين مصداق باطل عرفي هست در اين موارد. و ادلهاي هم كه «لَا يَحِلُّ مَالُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِلَّا عَنْ طِيبِ نَفْسٍ مِنْه» اينجا طيب نفس ندارد پس بنابراين بگوييم باطل است. كه بحثهاي اين را قبلاً انجام داديم كه حالا اينجا اين رضايتي كه اينجا هست اين طيب نفسي كه در اين ادله هست آيا به معناي انشراح صدر هست؟ يعني دلش ميخواهد؟ قنج ميزند براي اين كار؟ يا نه، معناي اين رضايت يعني همين كه تو مكرَه نباشي؟ وادار نكرده باشند تو را، و خودت تصميم گرفتي و داري انجام ميدهي؟ نه اين كه انشراح صدر داري، فلذاست كه در موارد اضطرار كه يك كسي بدهكاري دارد ميآيد خانه يا سرپناه خودش را ميفروشد همان موقعي كه دارد ميفروشد اشكهايش هم دارد ميريزد ولي همهي شما ميگوئيد معامله صحيح است با اين كه انشراح خاطر ندارد. اما چرا ميگوييم صحيح است؟ چون به زور كسي نيست خودش محاسبه كرده به اين نتيجه رسيده كه بايد بفروشم تا اين كه آن مشكل ... يا بيمارياي دارد، يا خودش معاذالله يا بستگانش، ميفروشد خانهاش را، اينها در موارد اضطرار ميگوييم معامله صحيح است. و موارد اضطرار و موارد اكراه از اين نظر فرقي نميكنند كه انشراح صدر ندارد خرسند از اين بما أنّه اين كه دارد از دست ميدهد ؟؟؟ اين نيست اما چه هست؟ در مورد اضطرار خودش تصميم گرفته براي رفع آن مشكل، اين كار را بكند، كسي بالاي سرش زور نياورده كه بايد بفروشي، اما در مورد اكراه نه، يك آقا بالاسر دارد ميگويد اگر نفروشي، اينجاست كه صدق اكراه ميكند كه اكراه حملُ الغير است علي فعل، بر يك فعلي كه اگر انجام ندهي فلان ضرر را و فلان ايذاء را به تو وارد خواهم كرد.
بنابراين تمسّك به آن ادله هم بنابراين همانطور كه مرحوم امام هم توضيح دادند آنجا و اينجا هم باز بعد از نقل كلام اخير شيخ باز فرمودند اشارةً، مبني بر اين مسئله هست كه مرضي نيست اين فرمايش كه ما بگوييم كه صدق رضايت اينجا وجود ندارد يا طيب نفس وجود ندارد اينجوري نيست. پس بنابراين اين فرمايش شيخ هم مقبول نيست.
س: ؟؟؟ ادلهي رفع شامل حال اضطرار نميشود چون از لسان ادلهي ؟؟؟
ج: بله آن هم يك دليل است. يعني آن دليل فقط نيست يك دليل هم اين هست كه ادلهي اضطرار نميگيرد خب نميگيرد ولي اما چرا باز بگوييد كه اگر رضايت به آن معنا را شرط بدانيد، طيب نفس به آن معنا را شرط بدانيد خب آنها میگویند. ادلهي اضطرار بخواهد بردارد خلاف امتنان است اين ميخواهد مشكلهاش را حل بكند شوهر ميگويد نه معاملهات باطل است پولي گير تو نميآيد. خب اين خلاف امتنان است. خب اين نميگيرد اما آنكه ميگويد طيب نفس ميخواهيد چي؟ آن ميگويد بايد ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ﴾ باشد چي؟ خب ما بايد آن را حل بكنيم و الا تنها اين كفايت نميكند.
او اگر آنجوري بخواهيم معنا بكنيم حل شدني نيست اما اگر آنها را معنا كرديم به چه معنا؟ به معناي رضايت معاملي، يعني اكراه ندارد تعبير ديگر رضايت معاملي يعني تو از طرف كسي حمل به اين كار و وادار به اين كار نشدي ...
س: حتي طيب عقلي هم تعبير ناقصي هست اگر بكار ببريم. يعني حتي بگوييم كه در مجموع كسر و انكسار بكند ضررها و مصلحتها را باز به اين نتيجه برسد باز توي همان اكراه هم وجود دارد.
ج: بله آنجا هم وجود دارد.
س: ؟؟؟
ج: بله، در مورد اكراه چون اختيار هست، برهان هست در مكره كه مجبور نيست يعني سلب الاختيار نشده از آن، اختيار دارد كه انتخاب ميكند پس اراده ميكند اراده مبدأ ميخواهد بدون مبادي كه اراده منقدح نميشود در نفس. مبدأ اراده شوق است. و رضايت است و اين رضايت و شوق وقتي اشتداد پيدا كرد اسم آن را گذاشتند اراده. حالا اين يك تحليل فلسفي است كه در اين.
فلذاست آنجا گفتند عدهاي از علماء كه هر جا اراده هست رضايت هم هست. نميشود نباشد و الا اراده صورت نميگيرد تحقق پيدا نميكند.
خب اين بحث ما راجع به مقام اول تمام شد. كه مقام اول اين بود كه آيا مأخوذ در صدق اكراه عدم امكان تفصّي به غير توريه هست يا نيست كه ما اختيار كرديم مشروط است و مأخوذ است و متقوّم به اين هست.
مقام دوم اين هست كه آيا به عدم امكان توريه مشروط هست و مقيّد هست يا نه؟ كه اين ان شاءالله ميماند براي جلسهي بعد كه ان شاء الله در ماه ربيع الاول اگر خداي متعال عمري عنايت بكند و توفيقي عنايت بكند ان شاءالله دوم ربيع الاول كه بيست و هشتم مهر ميشود ان شاءالله در خدمت آقايان هستيم و لو اين كه روز اول يك شنبه هست و يوم الشروع است و لكن چون محتمل است كه شهادت حضرت عسكري عليه السلام باشد از اين جهت ديگر روز دوشنبه.