< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

98/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 


موضوع:
بررسی دلیلیت عقل بر شرطیت عدم اکراه /شرطیت عدم اکراه در متعاقدین /شروط متعاقدین


خلاصه مباحث گذشته:

در جلسه ی گذشته بیاناتی در تقریب دلیلیت عقل بر شرطیت عدم اکراه در متعاقدین بیان شد. از جمله آن ها بیان مرحوم حاج سید مصطفی خمینی بود. در این جلسه به بررسی کلام ایشان پرداخته می شود.

 

0.1بزرگداشت مقام شهید والا مقام حاج قاسم سلیمانی

باز هم پاس می داریم مقام و عظمت شهدای والا مقام به خصوص مرحوم حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه، این اخلاص و نیت و پاک و عمل صادقانه برای خدا ببینید که چه آثار شگفت انگیزی را همراه دارد!! ﴿لیجزی الله الصادقین بصدقهم﴾[1] ، هر کاری که برای خدا باشد به هر میزان که خلوص در نیت انسان باشد هوی ها و هوس ها و امور نفسانی و امثال ذلک نداشته باشد، آثارش عمیق تر و فراگیر تر خواهد بود.

این رجل الهی در زندگی ظاهری اش این همه اخلاص و عمق اخلاص را نشان نمی داد، بله مجاهد در راه خدا بود و متواضع بود و سر از پا نمی شناخت در راه خدمت به اسلام، خیلی مورد عنایت و محبت و علاقه و دلبستگی به رهبری معظم حفظه الله و أبقاه الله الی ظهور الحجۀ بود؛ أما آدم فکر نمی کرد اینطور این اخلاص جهان را حرکت دهد و این جمعیت ها[حرکت دهد]؛ شنیدم که دیروز از فرودگاه مشهد تا حرم مطهر جمعیت بود؛ ساعت یک بعد از ظهر که جنازه ی شریف ایشان از هواپیما آوردند تا حرم مطهر هشت ساعت طول کشید!! اهواز را هم دیدید و امروز تهران را دیدید، شهرستان های مختلف را دیدید، عراق را دیدید، این ها همه نشانه های اخلاص است.

0.2وظیفه طلاب و مسئولیت های آن ها

ما باید به این فکر کنیم که این عزیزان در کنار کتاب و سنت به معنایی که ما هستیم نبودند، ما سرو کارمان شغلمان این است که الحمد لله این توفیق را داریم که مستقیما با کتاب و سنت خدا و ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین سرو کار داریم، از ما بیشتر توقع است که این اخلاص ها در ما ها هم انشالله به وجود بیاید، حوزه های علمیه انشالله پر از آن اخلاص ها بشود. آن بزرگواران با واسطه شما فضلاء و علماء به این جا ها رسیدند. این را باید توجه داشته باشیم.

برخی گفته اند که این فقه و اصول ما به چه درد می خورد؟ این خطای در فهم است. اگر آن ها تریبت شده اند به واسطه ی امام امت و به واسطه ی این قلم های حوزه علمیه تربیت شده اند. «مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء»[2] [3] مراد علمایی که لله و فی الله باشند. شرط سعادت عمل صالح با اخلاص است. به هر حال ما باید متضرعانه از درگاه خدای متعال تقاضا کنیم که همین اخلاص ها و مجاهدت ها را به همه ی ما هم عنایت بفرماید. چقدر انسان لذت می برد که این عبد صالح خدا وصیت می کند که روی قبر من این عناوین مختلف را ننویسید و بنویسدی سرباز اسلام، این همان است که مرحوم کاشی نیز گفته بود که بنویسید فقیر به خدا محمد کاشی، این هاست که مهم است که همه ی ما ها انشالله باید در این راه گام برداریم و تهذیب نفس کنیم.

یک عالم وارسته دنیا را عوض می کند این ها همه ثمرات امام و بزرگان حوزه های علمیه است که با تقوا و خدا ترسی و نیت های پاک در این راه گام برداشته اند. این ثمرات همان علماست که آن ها هم از ثمرات ائمه علیهم السلام بودند.

0.3نقل صحیح از داستان خواب مقام معظم رهبری

یک مطلبی هم اخیرا مکرر از من سوال کرده اند که مناسب است عرض کنم، قبل از اینکه آن را عرض کنم اهداء می کنیم به ارواج طبیه این شهدای گرانقدر ثواب سوره حمد و سه مرتبه توحید که ثواب یک ختم قرآن را دارد.

در برخی از رسانه ها منتشر شده از قول این ناچیز که یک داستانی و خوابی را از رهبری معظم نقل کردم. خیلی سوال می شود. من یک بار دیگر این را عرض می کنم که اصل این مطلب درست است، ولی پردازش هایی که در صحبت ها شده عین آن چیزی که من عرض کردم نیست.

دو بار ظاهرا از ایشان شنیدم که فرمودند که من یک وقتی خواب دیدم که بیرون مشهد یک ساختمانی شبیه ایوان مقصوره مسجد گوهر شاد ساخته می شود. و من هم متصدی ساختن این ساختمان هستم. مصالح ساختمانی می آید و ساختمان ساخته می شود. بنا بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مولا امیر المومنین علیه السلام با هم تشریف بیاورند برای بازدید از این ساختمانی که دارد ساخته می شود.

من هم خسته شده بودم؛ قصدم این بود که وقتی پیامبر می آیند عرض کنم که آقا من خسته شدم تا به کسی دیگر معول کنند. وقتی تشریف آوردند جلال و شکوه و عظمت پیامبر مانع شد که من خدمت خود حضرت عرض کنم. خدمت مولا امیر المومنین علیه السلام عرض کردم که شما خدمت پیامبر بفرمایید که من این کار را به شخص دیگری واگذار کنم. همین که این کلام را به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کردم یا بعد از اینکه ایشان کلام مرا به پیامبر عرضه داشتند (تردید از من است) پیامبر رو به من فرمودند که خودت هستی باید انجام بدهی. این خوابی بود که ایشان فرمودند. لکن نگفتند که چه زمانی این خواب را دیدم.

من تابستان که مشهد مشرف بودم یک شب آقازاده ی ایشان حاج آقا مصطفی را در مسجد گوهرشاد ملاقات کردم و عرض کردم که این خواب را شما شنیده اید؟ گفتند بله. گفتم برای چه زمانی است؟ گفتند در جوانی شان دیده اند. نه اینکه بعد از انقلاب دیده باشند.

البته این یک ایمائی دارد به اینکه می شود این ساختمان را به انقلاب شکوهمند تعبیر کرد و اینکه ایشان باید تصدی کنند و این کار را انشالله تمام کنند. خواب نقل شده همین مقدار است و مازاد بر این چیزی وجود ندارد، تفسیر هم ندارد. حالا برخی از تعبیرات که شده مثل اینکه آستین هایت را بالا بزنی دیگر پردازش این خواب است. آنچه عرض شد همین بود.

حال که این را عرض کردم این نکته را نیز عرض می کنم. من واقعا عرض می کنم که خدای متعال یک منت بزرگی به ما عنایت فرموده است، همینطور که این مجاهدان راه خدا را به ما داده است، رهبری نیز از همان سنخ آدمی است که ایمان محکم و دلدادگی به اسلام، دلدادگی به شهادت و اهل بیت علیهم السلام قرص و محکم در دلش وجود دارد که انسان افتخار می کند. ما با کسی تعارف نداریم. ایشان اینکه اینطور علاقه مند به مذهب و به دین و به ائمه علیهم السلام و به معنویت هستند. همین اخلاص و فروتنی و تواضع که هست ما در ایشان مشاهده می کنیم.

ایشان یک وقتی درباره عظمت امامزاده ها می فرمودند در این اواخر، گاهی سفر هایی تشریف می برند بدون سر و صدا به امامزاده ها، مثلا به همین مشهد اردهال رفته بوند. می گفتند طرف اراک رفته بودیم همین که بر می گشتیم گنبد امامزاده ای نظر مرا جلب کرد به راننده گفتم برویم زیارتی کنیم. همین که وارد شدیم دیدم یک خانمی شیون می زند و متوسل است. آقای محمدی گلپایگانی همراهم بود. گفتم برو ببین حاجت او چیست؟ آقای محمدی رفت و گفت که حاجتتان چیست؟ گفت متوسل هستم که دست مرا به خامنه ای برساند. گفتم خامنه ای اینجاست مرا فرستاده ببینم تو چه کار داری. ایشان می فرمودند در این جاده داشتم رد می شدم ولی این حاجت خانم باعث شده بود که این امامزاده تصرف در قلب من کند و من را بکشاند به اینجا. برخی از داستان های دیگر نیز ایشان دارند. به هر حال باید خدای متعال را شکر کنیم و این نعمت های بزرگ را قدردانی کنیم انشالله خود ما هم جزء کسانی باشیم که با اخلاص در این راه قدم برداریم. انشالله در آن عالم با روی سفید وارد محشر شویم.

0.4لزوم انجام وظیفه ی صحیح در پادگان خود

این نکته را هم عرض کنم. همه ی این چیز هایی که پیش می آید ما از کار خودمان نباید دست بکشیم. امام آن روزی که تشریف آورند آن سخنرانی عجیب و با صلابت را داشتند، برخی از شاگردان ایشان نقل کردند که ما رفتیم منزل امام کار داشتیم بعد ازسخنرانی. دیدیم که امام نشسته و مشغول نوشتن بحث های دماء ثلاثه هستند. یعنی آمده منزل دارد فقه خود را می نویسد. ما کار خودمان را باید انجام بدهیم. هر کسی کار خود را باید انجام دهد. ما سرباز این پادگان هستیم. سرباز هر پادگانی باید کار خود را در آن پادگان درست انجام دهد. اگر درست انجام دهیم خدای متعال می پذیرد. بقیه الله می پذیرد اگر آن ها پذیرفتند آن وقت آثارش غیر مترقبه خواهد بود ،یک کلام آن اثر را خواهد کرد. مانند میرزای شیرای که یک جمله نوشت و آن اثر را گذاشت؛ چون برای خدا بود. امام یک دستور می داد اینطور اثر می کرد. مراجع بزرگوار هم همینطور انشالله که این برای ما درس باشد.

1بررسی دلیلیت عقل درشرطیت عدم اکراه در متعاقدین

1.1فرمایش مرحوم سید مصطفی خمینی در دلیلیت عقل

فرمایش حاج اقا مصطفی را عرض کردیم که باید برای تحصیل درست فرمایش ایشان چند صفحه کلمات ایشان را مطالعه کرد. حاصل فرمایش ایشان این است که کسی که انجام بیع را اراده می کند، سه حالت ممکن است داشته باشد:

1. اینکه خودش محاسبه می کند و مبادی نفسانی خودش، او را به اینجا هدایت می کند که معامله به نفع اوست و اراده می کند که بیع را انجام بدهد.

2. حالت دیگر این است که اصلا مبادی نفسانی خودش موجب اراده کردن بیع نمی شود. بلکه تنها چیزی که موجب می شود که او بیع را اراده کند، اکراه مکرِه است. به طوری که این مکرَه مقهور اراده ی او می شود. و در حقیقت اراده ی او فانی در اراده ی مکرِه می شود. و فقط به خاطر این جهت معامله را انجام می دهد.

3. حالت سوم هم این است که مجموع الأمرین باعث می شود معامله را انجام دهد، ولی طوری نیست که استقلال اراده ی خود نیز در کار نباشد. مثل باب شرک و ریا که این تقسیمات در آنجا نیز می آید؛ گاهی یک عمل فقط برای خداست، گاهی فقط برای شرک و ریاء است، گاهی هردو است و این قسم گاهی ممزوج است؛ یعنی اگر هر کدام تنهایی بود اراده نمی کرد، گاهی نیز هر کدام حالت استقلالی دارد و حتی اگر هر کدام به تنهایی وجود داشت، کار را اراده می کرد. در بیان ایشان حالت سوم در محل بحث این است که گرچه اکراه مکره در کار است، ولی خود این شخص نیز مستقلا اراده ی بیع را دارد.

ایشان می فرماید در صورت اول و سوم معامله درست است ولی صورت وسط که اراده مقهور اراده ی مکره است، معامله نادرست است؛ زیرا در این صورت این بیع در حقیقت به مکرِه اسناد داده می شود و استناد آن به مکره مجازی است. مانند باب توکیل است که در باب توکیل آن کسی که مباشر فروش خانه ی موکل است، وکیل است، أما حقیقا موکل است که خانه را فروخته است. اگر هم به وکیل می گویند فروخته است مجازا گفته می شود.

1.1.1استناد فعل به اکراه کننده

ایشان در ابتدای کلام می فرمایند که فعل به مکرِه اسناد داده می شود و چون مکرِه در حقیقت مالک تصرف نیست و حق بیع و شراء ندارد، از این جهت بیع باطل است که او اجنبی از این مطالب است و بیع او فضولی است و مالک تصرف نیست. پس عنوان اکراه در این موارد خودش موجب بطلان نیست و خود عدم اکراه شرط نیست بلکه به علت اینکه باعث شود این بیع حقیقتا مستند به اکراه کننده باشد، و مکره مالک تصرف نیست از این جهت باطل است.

عبارت ایشان چنین است:

«و الذي هو التحقيق: صحّة بيع المكره، إلّا إذا كانت إرادته معلولة إرادة المكره، فتكون إرادته بإلقاء نفس الآخر عليه، و لا تكون حاصلة في أفق ذهنه بالمبادئ الموجودة عنده، فعند ذلك يبطل البيع، لاستناد البيع إلى المكره بالمجاز، و إلى المكره بالحقيقة، و يرجع وجه البطلان إلى فقد مالكيّة العوضين، كما لا يخفى»

سپس اشکالی را مطرح می کند که بنابراین یک صورت نادره ای باید در بیع مرکه باطل باشد و آن جایی باشد که اراده ی مکره مقهور اراده ی مکره باشد. ایشان می فرمایند: خیر؛ زیرا گرچه با دقت اراده از خود مکره سر می زند، أما در نظر عرف اراده ی آدم های مکره، مقهور اراده ی مکرِه و فانی در آن است. لذا صحیح نیست. عبارت چنین است:

«إن قلت: بناء عليه يلزم صحّة بيع المكره إلّا في الصورة الواحدة الشاذّة.قلت: كلّا، فإنّه كثيرا ما و إن لم تكن إرادة المباشر معلولة إرادة المكره حقيقة، و لكنّها معلولتها عند العرف، و لا يجد العرف المباشر مستقلّا في إرادته، بخلاف المضطرّ، فإنّه لا تستند إرادته إلى غيره.و إن شئت قلت: تارة، تكون الإرادة معلولة الدواعي النفسانيّة و المصالح و المفاسد المعلومة للمريد.و اخرى: تكون معلولة الأجنبيّ عرفا، و يستند البيع إليه أحيانا.و ثالثة: يكون المكره مع إكراه الأجنبيّ، غير خارج من الاستقلال العرفيّ، و غير فانية إرادته في إرادة المكره. ففي الصورتين الاولى و الأخيرة تصحّ المعاملة، دون الصورة الوسطى»[4] .

در ادامه همان تقسیمات کلام را می فرمایند تا می رسند به چند صفحه بعد که می فرماید:

«إن قلت: استناد فعل المكره إلى المكره في الأفعال التسبيبيّة- كالبيع و الشراء- غير واضح، بل الظاهر خلافه، فلا بدّ من أن يقال باشتراط كون الإرادة غير مسبوقة بإكراه المكره، بمعنى أنّه لا يكون من مبادئ وجودها، الإكراه و الإجبار و قهر القاهر و الجائر».[5]

مستشکل می گوید: اینکه می گویید بیع برای مکرَه نیست واضح نیست، بنابراین باید این را گفت که هیچ وقت اراده ی مکرَه مندک و فانی در اراده ی مکرِه نیست و هیچ گاه اراده ی این معلول اراده ی آن نیست؛ بنابراین باید در باب بیع مکره گفته شود که اراده ی بایع نباید مسبوق به اکراه باشد، نه اینکه اراده ندارد و اراده ی این فانی در اراده ی آن است، باید گفت اراده دارد و معلول اراده ی طرف نیست، ولی جایی بیع درست است که تنها مبدأ اراده خود شخص باشد. أما اگر کنار اراده ی مکره بود فایده ای ندارد.

«قلت: الأمر بحسب حكم العقل كما مرّ و أشير إليه، لأنّ الإرادة معلولة نفس المكره، إلّا أنّ العرف هنا يرى إرادة السبب كإرادة الموكّل، في كونها أقوى في صدور الفعل من إرادة المباشر، فالوكيل و إن هو المبدأ الواقعيّ لصدور الفعل و البيع، و لكنّ إرادته معلولة الإرادة الأخرى.و يشهد لعرفيّة هذا، ذهاب المحقّقين في إرادة المقدّمة إلى ترشّحها من إرادة ذي المقدّمة، غافلين عن امتناع هذا الترشّح، إلّا أنّ الأمر عرفيّ، لأنّ المبادئ المتخلّلة- لكثرة سرعة النفس، و شدّة قدرتها على إحضارها- مغفول عنها.هذا مع أنّ قضيّة اشتراط عدم كون الإكراه من مبادئ الإرادة، بطلان بيع من اكره على تسليم شي‌ء لا يتمكّن منه إلّا ببيع داره، مع أنّه لا يمكن الالتزام به، و لا يلتزم قائله بذلك».

از این متن استفاده می شودکه آنجا که گفته بود حقیقتا بیع برای مکرِه است و مجازا به مکرَه نسبت داده می شود، مراد در نظر عرف است. عرف می گوید اراده ی مکرَه نسبت به اراده ی مکرِه ضعیف تر است و اراده ی مکرِه قوی است مانند وکیل و موکل که فعل را به موکل نسبت می دهند. می فرمایند:

«فالوكيل و إن هو المبدأ الواقعيّ لصدور الفعل و البيع، و لكنّ إرادته معلولة الإرادة الأخرى»

یک شاهد می آورند از مطلبی که در اصول معروف است که محققین می گویند اراده ی به مقدمه از اراده ی به ذی مقدمه ناشی می شود. زیرا کسی که ذی المقدمه را اراده کرده است، از آن اراده ترشح می شود اراده به اینکه مقدمه را انجام دهد. در اصول گفته شده است که چنین چیزی محال است، زیرا اراده از اراده ی دیگر ترشح نمی کند، بلی، آن اراده باعث می شود که انسان یک مبادی دیگری در نفسش پدیدار شود که اراده ی مقدمه بکند، نه اینکه این اراده از دل آن اراده ترشح کرده باشد، ولی در عین حال اینکه محققین می گویند ترشح می کند به دلیل فکر عرفی آن هاست.

بنابراین در اینجا نیز واقعا اراده ی مکره از دل اراده ی مکره بیرون نیامده است، ولی عرف می گوید این اراده ی مکرَه مستقل در اراده نیست، آن اراده ی مکرِه باعث این اراده شده است.

تا چند صفحه بعد بیان المناط، حرف ایشان این است که می گویند ایعاد به ضرر مالی و عرضی و این ها مناط نیست، بلکه مناط این است که اراده ی بایع از اراده ی قاهر ترشح کند:

«ثمّ إنّ قضيّة ما شرحناه، عدم توقّف بطلان بيع المكره بالإيعاد على الضرر الماليّ، أو العرضيّ، أو غيرهما، بل المناط في بطلانه ترشّح إرادة البائع من إرادة القاهر، فلو أمره الجائر بالبيع فباع من غير التوجّه إلى إمكان التخلّف عن أمره يقع باطلا. بل لا يلزم الإكراه بالمعنى الظاهر منه، فلو كان لأحد إمكان تسخير إرادة البائع، فباع يقع باطلا.فالمناط خروج البائع من الاستقلال في إرادته عقلا، كما في المثال الأخير، أو عرفا، كما في سائر المواقف، و لذلك لو أكرهه على الضرر اليسير حذاء بيع ما يملكه، فإنّه يصحّ بيعه عندنا، لعدم مقهوريّة الإرادة، و عدم خروجه عرفا من الاستقلال، و عدم مساعدة العرف على ذلك، بل يتّهمه بأنّه كان يشتهي بيعه»[6] .

بنابراین می فرمایند که اگر فرض کنید کسی قدرت معنوی دارد که می تواند در دل کسی اراده ایجاد کند بدون اینکه ایعاد و توعید کند، او می تواند اراده ایجاد کند اگر این فرد در اراده ی شخصی تصرف کرد و اراده ی بیع را ایجاد کرد می گوییم بیع باطل است؛ زیرا این اراده برای این بایع نیست، بلکه برای آقای بیرونی است که قدرت معنوی داشت. پس هرجا اراده ی بایع مباشر حقیقتا (در آنجایی که در اثر نیروی معنوی خودش ایجاد اراده کرده است) یا عرفا (یعنی در آنجایی که تخویف کرده است و عرف می گوید اینجا مقهور اراده ی مکره است) مقهور باشد، در اینجا گفته می شود که معامله باطل است. سپس ایشان می فرمایند که اگر یک تخویف های جزیی باشد که عرف اراده را مقهور نداند، حکم به بطلان نمی شود ولو اینکه اکراه نیز وجود داشته باشد. هذا محصل کلامه رحمه الله

شاید مرحوم حجت کوه کمره ای نیز شبیه چنین فرمایشی داشته باشند.

1.1.2مناقشه در فرمایش مرحوم سید مصطفی خمینی

عرض ما این است که همانطور که ایشان تمام همتشان این است که بگوید عرف اینطور می گوید و خودشان قبول کرده اند که تکوینا این اراده ی مکره به وجود آمده از اراده ی مکره نیست، به این معنا که او ایجادش کرده باشد، حال که بناء بر عرف شد، آیا وجدانا عرفا اگر کسی شمشیر را بالای سرکسی بیاورد و بگوید بفروش، به آن کسی که شمشیر گرفته است بایع می گویند؟ به نظر می رسد که عرف او را بایع نمی داند، بلکه عرف می گوید او دیگری را مجبور به بیع کرد.

بنابراین ملاک صدق عرفی است، در کلمات ایشان با استحسان و محاسبات عقلیه مطلبی در دهان عرف گذاشته شده است. مثل آن بحثی که مثلا در اصول گفته اند که نمی توان در باب لغت گفت که اشتراک از مجاز بهتر است پس باید در جایی که نمی دانیم لغت از چه نوع است، بگوییم مشترک است، واضح است که این ها را نمی شود در لغت اثبات کرد. بیانات اینجا نیز شبیه آنطور بیانات است که بگوییم چون مقهور اراده ی اوست، عرف حقیقتا بیع را به او نسبت می دهد.

تصدیق این مطلب برای ما ممکن نیست، بنابراین اگر ملاک عرف است، عرف خلاف مطلبی است که ایشان فرموده اند. در جایی که مکره شمشیر گرفته است نمی گویند مکرِه بیع کرده است بلکه می گویند مجبور شده است که خانه اش را بفروشد. بنابراین تقریب ایشان نیز قانع کننده نیست.

 


[3] « وَ رَوَى الْمُعَلَّى بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُدْرِكِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَال‌ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِينُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَيَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاء».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo