< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج العقلیه/القطع الطریقی و الموضوعی_/

جاهل قاصر

جهل قصوری عذریت برای عقاب می آورد، اگر عمل حرامی را انجام دهد و نمی داند که جاهل است و قطع دارد که حلال است، جاهل مرکب می شود. اما اگر نداند که حرام است جاهل بسیط می شود.

در جاهل قاصر، در صورت انکشاف خلاف، آیا مجزی است یا خیر؟

شخصی یقین پیدا می کند که ظهر شده و احتمال خلاف هم نمی دهد ولی در واقع ظهر نشده است نماز را می خواند، یا بعد از خواندن نماز متوجه خلاف واقع شد یا بعد از تمام شدن وقت نماز، برایش کشف خلاف شد. این در موضوعات بود.

در احکام هم قابل فرض است چه مقلد چه فقیه؛ مقلد به فتوای فقیه قطع پیدا می کند بعد کشف خلاف می شود و این مقلد جاهل قاصر می شود، مجتهد از جمله جاهل قاصر می شود زیرا عالم به حکم است ولی بعد کشف می شود که علم او خلاف واقع بوده است.

بین جاهل قاصری که قطع او به استناد حجت شرعی است و بین اینکه قطع او مستند به حجت شرعی نیست فرق است، اگر به حجت شرعی باشد مجزی است زیرا اطلاق همان دلیل شرعی که آن را حجت کرده بعد از کشف خلاف هم شامل آن می شود و آن را مجزی می کند، البته مسلم است که بعد از کشف خلاف دیگر حجیت ندارد و لکن بر اجزاء عمل قبل، حجیت دارد، چه فقیه باشد و چه مقلد، اطلاق ادله جاری می شود.

اغلب مواردی که جاهل قاصر است از این قبیل نیست، مثل علم به ظهر شرعی، مستند به بینه شرعی نیست مثلا با شنیدن صدایی یقین به ظهر شرعی کرده است.

بعضی از انواع قطع: قطع قطاع و قطع بسیط و قطع مرکب.

سوال: موضوع حکم محقق نشده ولو اینکه جاهل قاصر است، لذا باید دوباره نماز را بخواند زیرا صلاة او بعد از وقت نبوده است؟!

استاد: در جواب می گویند مگر نمی گویید قطع حجت ذاتی است پس در ظرف انجام عمل، قطع حجت بوده است قطع به تحقق موضوع داشته است علم وجدانی داشته است و مجزی است، البته قطع طریقی مراد است.

مثال دیگر: مثلا در حین نماز قطع داشت که 4رکعت خوانده بعد از نماز کشف خلاف می شود که 3رکعت خوانده است، آیا نماز خوانده شده مجزی است؟ یا رکن یا غیر رکن یا اجزاء دیگر نماز.

تمام احکامی که به طبایع و ذوات تعلق گرفته است، احراز موضوع حکم از قبیل قطع طریقی وجدانی است.

بیان شد که دو صورت دارد، اگر مستند به حجت شرعی بود مجزی است و الا مجزی نیست، غالب این موارد از قبیل حجت شرعی نیست. البته اگر دلیل خاص در هر موردی باشد آن دلیل در اجزاء یا عدم اجزاء محکّم است.

سوال: جاهل قاصری که از طرق عقلائی متعارف به قطع رسیده باشد عمل این شخص هم باید مجزی باشد زیرا قطع او طریقی است و شما در قطع طریقی فرمودید که اگر از طریق متعارف باشد حجت است و حجیت قطع ذاتی است و در جایی که شارع نفی نکرده هم باید مجزی باشد!

استاد: در غیرمتعارف، معذور نیست زیرا قطع پیدا کرده قطع از این سبب حجت نیست، عقاب می شود. الان بحث ما سر اجزا است، قطع حجیت اش ذاتی هست یعنی آن زمانی که دارد انجام می دهد او در مقابل خدای تعالی حجت دارد که فعلی را انجام داده و شارع او را عقاب نمی کند منتهی می گوید من تو را عقاب نمی کنم و قطع تو را هم در زمان خودت حجت میدانم و معذور هم هستی منتهی الان که کشف خلاف شد الان دوباره آن عمل را بیاور. در واقع آن قطعی را که داشته او را از عذاب مصون می کند و واقعا شارع آن قطعش را ترتیب اثر به این معنا می دهد که او را عاصی نمی داند.

سوال: مساله سر این است وقتی که خداوند گفت حجت است حجیت واقعی می داند حالا بعدا اگر به او بگوید نه من همان موقع که گفتم حجت است حجتش ظاهری هست چون الان مجزی نیست.

استاد: معذریت قطع بعد از کشف خلاف است که معذر از عقاب می شود. آن تکلیفی را که در ظرف تکلیف داشت و آورد بعد قطع به کشف خلاف پیدا کرد، حالا به خاطر اینکه واقع حقیقی را در آن ظرف نیاورده بود و آن فعلی را که انجام داده بود واقع نبوده است لذا آن قطع معذر است و خداوند او را عقاب نمی کند.

اما معذریت معنایش اجزا نیست. اجزا این است که احکام به واقع و به ذات طبایع تعلق میگیرد. ولی یک موقع قطع معذر بوده و خداوند متعال در آن زمان عقاب نمی‌کند اما آن اشتراک احکامی را که بالطبایع و به ذو ات تعلق گرفته است الان علم پیدا کرده است آن تکلیف را بما هو واقع انجام نداده است و تکلیف باقی است.در اعاده خیلی واضح هست، چون هنوز وقت تکلیف باقی است، حتی در قضا هم هست چون در واقع این فوت شده است و معذر بوده از اینکه او عذاب شود اما آن واقع را که اتیان نکرده است پس فوت و عدم فوت، دائر مدار اتیان به واقع و عدم اتیان است. الان علم وجدانی پیدا کرده است که آن واقع را نیاورده است.

سوال: پس فرق بین امارات و دلیل چه می شود؟ امارات حکم ظاهری بود ولی این حکم واقعی است.

جواب: کلام این است که اگر این علم و این قطع و علمی که به واقع دارد تارة به استناد اماره ای است مثلا اماره‌ای برای فقیه قائم شده است که این حکم شرعی برای این موضوع ثابت است و بر اساس این فتوا داده است، غالباً برای فقها در اینگونه موارد علم حاصل می شود و احتمال خلاف در حجیتش نمی دهد لذا برای این عالم می گویند، اگر بعداً کشف خلاف شد، این علم او مستند به آن اماره از جانب شارع بوده است.

سوال: شما دارید اماره را از قطع بالاتر می دانید. اماره ای که بعداً کشف خلاف بشود أسوء حالاً از آن قطعی است که بعداً کشف خلاف شود در حالی که شما دارید به عکس می فرمایید و می فرماید اگر اماره شرعی داشته باشید و کشف خلاف شود این مجزی هست ولی اگر قطعی داشته باشید و کشف خلاف شود مجزی نیست

جواب: کشف خلاف خودش قطعی است که کشف می‌کند که این اماره مطابق با واقع نبوده است

سوال: اماره هم بعداً معلوم می‌شود که بعدا مطابق با واقع نبوده است

جواب: بله لذا از زمانی که کشف خلاف می شود و قطع می شود به اینکه این اماره مطابق نبوده، از این به بعد اماره حجت نیست، ولی در ظرفی که هنوز کشف خلاف نشده بود و قطع داشت و عمل کرده است، قطع او اگر مستند به اماره در آنجا بود، آن اماره در حال قطع، اطلاق دارد و می گوید که تکلیف تو این است و عمل تو صحیح و مجزی است مطلقا، چه اینکه بعداً کشف خلاف شود یا نشود چون چیزی که صحیح است بعداً منقلب به غیر صحیح نمی شود. این مقتضای اجزای امارات است. علمی که برای فقیه در حال قبل از انکشاف بود به استناد اطلاق اماره، آن علم حجت است ، حتی بعد از انکشاف خلاف هم حجت است.

سوال: در قطع هم همین طور است اگر فقیهی از روی امارات قطع دارد که این ضرر دارد مثلاً و فتوا به حرمت بدهد و بعداً برای او کشف خلاف شود که حرمت و ضرر ندارد، همه افرادی که آن احکام را عمل کرده‌اند برای آنها مجزی هست.

جواب: این را که گفتید در احکام است، اما در موضوعات اگر قطعی داشته باشد این قطعش به استناد هیچ دلیل و اماره ای نباشد، کلام اینجاست

سوال: خداوند متعال به او گفته که شمای فقیه اگر قطع به ضرر پیدا کردید میتوانید حکم بدهید مثل ولی فقیه که قطع پیدا می‌کند که این به ضرر اسلام و مسلمین است و اگر بعدا کشف خلاف شود آیا همه آنها مجزی نیست؟ مورد استناد، اماره شرعی نیست بلکه اماره لفظی هست یعنی به وجدان خودش مراجعه ‌کرده و از طرق متعارف بوده است، مثلاً یقین پیدا کرده است که الان ازدیاد نسل مضر است و حکم کرده به اینکه الان دیگر باید تحدید نسل شود. بعداً اگر این کشف خلاف شود باید معذر باشد

استاد: مثلاً فرض کنید که برای این قطعی که داشته اماره ی خاصی نبوده ولی از طریق متعارف بوده است. حالا یک موقع است که این قطع از طریق غیر متعارف حاصل می‌شود و گاهی از طریق متعارف، از ادله این استفاده می شود که قطع متعارف را شارع حجت کرده است و حجیت آن را سلب نمی کند و حجت است و وقتی که حجت شد دیگر تا زمانی که قبل از انکشاف خلاف باشد حجیتش باقی است یعنی همان زمان هم در ظرف خودش حجت و صحیح است ولی اگر بعدا معلوم ‌شود که این اشتباه بوده است اینجاست که مشهور فقها می‌گویند که چون این قطع طریقی بوده و معلوم شد که کلاقطع بوده است و طریق به واقع نبوده است، فقط معذر می شود.

ولی ما بر خلاف مشهور می گوییم: وقتی که حجت شد این حجت تا مادامی که کشف خلاف نشده است در ظرف خودش حجت بوده و این صحیح بوده و مجزی هم در همان ظرف خودش است ولی اگر بعد از انکشاف خلاف شد، درست است که نسبت به آن ظرف بعد حجیت ندارد اما نسبت به ظرف خودش حجیت داشته است، ولی حالا حجیتش را آیا میتوانیم در ظرف خودش سلب کنیم؟ اگر سلب نشود، آن زمان صحیح بوده و این کشف خلاف نتیجه اش این است که از این به بعد حجت نیست در مورد اجزاء، ما فرقی بین قطع طریقی و امارات نگذاشتیم.مقتضای حجیت صحت بود یعنی به مقتضای حجیت آن قطع طریقی که شارع گفته من این قطع را حجت قرار دادم آیا صحت آن عمل در آن موقع نبود؟ اگر در ظرف خودش صحیح باشد مجزی است، مگر اینکه اجماعی قائم شده باشد و دلیل خاصی قائم شده باشد که در این صورت مجزی نیست و ما از آن دست می کشیم. این را قبول داریم که اگر برای إجزاء دلیل خاصی باشد مثلا در مورد داخل وقت و اداء اجماع داریم، اما در مورد قضا، اجماع و دلیل خاص بر عدم اجزاء نداریم چون قضا باید به امر جدید باشد لذا در آنجا فرع بر صدق فوت است در حالی که اینجا در ظرف خودش که یقین داشت فوت نشده است. علی ای حال می‌خواهم بگویم که مقتضای این قطعی که حجت بود این است که در ظرف خودش حجت باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo