< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر و تأویل

در علم اصول از قواعد لفظی ای بحث می شود که عقلای عالم براساس این قواعد تکلم می کنند مثل قاعده تقیید و تخصیص، حکومت و ورود.

از قواعدی که لازم است در علم اصول در مورد آنها بحث شود قواعد تفسیری هستند که در استنباط احکام شرعیه دخیل هستند مثل همین قاعده تفسیر، تأویل و ... ، که با تأمل می توان گفت که اکثر آنها هم ریشه در سیره عقلایی دارد، مثلا تفسیر، در واقع تبیین مراد آیه است و نصوص مفسره که از اقسام حکومت هستند مثلا روایتی یا آیه‌ای، آیه‌ای را تفسیر کند، که این مفسر کاشف مراد از دلیل مفسَّر است.

تفسیر و تأویل هر دو حکومت بر مفسَّر یا مووَّل دارند زیرا شأن آنها توسعه یا ضیق موضوع است. وقتی روایتی به ظاهرش می آید مصداق آیه ای را بعد از زمان نزول وحی، تعیین می کند، این تعیین به نوعی تضییق موضوع آیه است، منتهی مراتب، روایاتی را که در بحث تأویل آمده اند تا مصداق را تعیین کنند مثل بسیاری از روایاتی که آیات را تأویل به ولایت و حوادث آخرالزمان می کنند، آیا می توانند تعیین کنند؟

از عبارت مرحوم علامه طباطبایی استفاده می شود که کل اینها از قبیل تأویل در مقابل تنزیل باشد، از باب قاعده جری است که در روایت وارد شده است : « إن القرآن حي لم يمت ، وإنه يجري كما يجري الليل والنهار ، وكما يجري الشمس والقمر ، ويجري على آخرنا كما يجري على أولنا»[1] و چند روایت دیگر هم وارد شده که در کتاب قواعد تفسیریه آورده شده است، که در این روایات اظهر مصادیق و مصادق مهم هستند.

ولی مفسرینی مثل سید هاشم بحرانی، در البرهان و بعضی از بزرگان اخباری، جری را قبول ندارند وقتی روایت مراد آیه را بیان کرد لیس الااست بنابراین همان مراد که روایت بیان کرده معنای تعیینی است که فراتر از کشش معنای وضعی لفظ است. زیرا اگر معنای وضعی لفظ باشد همان قاعده جری می شود اظهرو اهم مصادیق می شود.

تأویل و تفسیر داخل در حکومت می شوند زیرا شأن تأویل هم توسعه و ضیق موضوع است.

اما اینکه حکومت «اثبات یا اخراج حکم با توسعه و ضیق موضوع است» اما اینکه در تأویل، نظر به حکم ندارد، وارد نیست. زیرا در صورت تأویل حکم هم مترتب می شود مثل « لاجناح علیکم ان تقصروا فی السفر»، حضرت تأویل به وجوب می برند، اینجا ناظر به کیفیت جعل حکم است. بعضی از آیاتی که تأویل به مصادیق آینده می برند قطعا از مصادیق تأویل است و تضییق و حکومت است.

سئوال: مثلا در تأویل «و التین و الزیتون»، آمده است که منظور پیامبر اکرم و امام حسن ع است، اینجا حکمی در بین نیست! در حکومت، توسعه و ضیق برای اثبات یا نفی حکم باشد!

استاد: حکم ؛ تارة حکم فقهی است و تارة غیر فقهی؛ بهرحال هر قضیه ای (به قول منطقیین) یک موضوعی دارد و یک حکمی؛ قضیه بدون حکم نداریم، این حکم گاهی فقهی،گاهی عقایدی و .... است. به معنای اعم، همانطور که موضوع ضیق می شود حکم آن هم به تناسب خودش ضیق می شود.

*به هر حال این دو قاعده ؛ اصولی هستند، وقتی مصداق توسط حضرات تعیین شد یا معنای مراد آیه را به تأویل و برخلاف قاعده لفظی و ظاهر تعیین کند طبعا دخل در استنباط دارد. استنباط که به معنای استظهار و جوشش و جوشیدن است به معنای این است که مراد خدای متعال را از این آیه استکشاف کنید، در مباحث فقهی، احکام شرعیه عملیه است و در مباحث تفسیر که اعم از اخلاقیات، اعتقادات و مختلف موضوعات است، شارع مرادی از این آیه دارد باید مراد خدای تعالی را از این آیه را استنباط کرد که تارة به تفسیر است و تارة به تأویل، و تارة به استظهار عرفی ساذج است که هر عربی می تواند استظهار کند.

جایگاه این بحث در قواعد لفظیه است زیرا تأویل و تفسیر، ریشه در استظهار الفاظ آیات شریفه دارد و به طریق تفسیر، معنای آیه شریفه را استظهار کنیم، در تأویل از طریق إخبار امام معصوم، مراد و مدلول از این آیه را کشف می کنیم، زیرا خدای تعالی خبر داده: ﴿وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ﴾[2] حق تبیین مراد الله تعالی را خدا به راسخون فی العلم داده است برای ما حجت است و به ضرورت مذهب و نصوص متواتر، ائمه معصومین منحصرا راسخون فی العلم هستند علی رغم نظر بعضی از مفسرین معاصر، که راسخون را مختص ائمه ع نمی دانند و بعضی از بزرگانِ تفسیررا هم جزء راسخون می دانند، که این برخلاف ضرورت مذهب است، در المیزان نگاه بفرمایید که راسخون را به ائمه تفسیر توسعه داده اند. اعتقاد مذهب و نصوص متواتر این است که «هُم الراسخون»، که در مقام تحدید است و غیر از ائمه را خارج می کند.

لذا همه روایات مفسره و مووله، از آیات، معنا را کشف می کند منتهی طریق استکشاف تارة برای همه معلوم است و براساس قواعد محاوری است و اخری، طریق استکشاف به علم امام است. « الایات البینات فی صدور الذین امنوا»، نصوص متواتر وارد شد که « فی صدور الائمه ع» .

سئوال: آیه دیگری هم که راسخون فی العلم را در مورد علمای یهود است: ﴿لَوَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾[3] و﴿لَٰكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَوَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَٰئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[4]

استاد: ممکن است این آیه قرینه داخلیه داشته باشد که مراد علمای یهود یا افراد در عهد نبی است. مثل اینکه ﴿وَقَرنَ في بُيوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِيَّةِ الأولىٰ ۖ وَأَقِمنَ الصَّلاةَ وَآتينَ الزَّكاةَ وَأَطِعنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ ۚ إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهيرًا﴾[5] که ظاهر آیه به نساء نبی بر می گردد، ولی روایات ما وارد شده است که مقصود از اهل البیت ع، ائمه طاهرین هستند. باید روایات صحیح تفسیری مراجعه شود تا ببینیم مراد از آیه چیست، اگر مراد همان ائمه و اهل بیت باشد و مومنون ، هم بقیه اصحاب هستند که به نبی مکرم ایمان آورده اند، باید دست از این حرف باید کشید.

لااقل این است که راسخون فی العلم که تأویل را می دانند مراد ائمه است که این تأویل مطابق با قواعد وضعی و مطابق با ظواهر آیه نیست، که آیات متشابه است، و در خیلی از آیات متشابه، محکماتی وجود ندارد تا ارجاع داده شود و فقط به روایات است. البته در زمینه بعضی از آیات متشابه، آیات محکم وجود دارد. «وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ اَلْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ هُدِيَ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ اَلْقُرْآنِ وَ مُحْكَماً كَمُحْكَمِ اَلْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لاَ تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا».[6] این رد به معنای فقه و فقاهت در روایات اهل بیت ع است نه از جانب شخص، بلکه با استضائه از روایات اهل بیت ع مراد است. و داریم که «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار»[7]

بعضی از آیات که در حد صریح و ظهور واضح ندارد (مثل بعضی از روایات که فقهاء در مدلول آنها اختلاف می کنند)، فقهاء از روایات مفسره صحیحه برای رفع ابهام بهره می گیرند و حجت است.

ظهور دو قسم است یکی ظهور واضح دارد که اختلاف ندارد : «اقم الصلاة لدلوک الشمس» که ظهور در وجوب دارد، که با اینکه ظهور در وجوب دارد اختلاف در آن نیست، که از آن تعبیر به ظهور واضح کرده اند. شیخ حر عاملی که از اخباریون است در کتاب فوائدالطوسیه فرموده: با اینکه ما منکر ظواهر هستیم اینگونه ظواهر را قبول داریم،

اما ظواهری که واضح نیست و محل اختلاف است را اخباریون قبول ندارند و می گویند باید تابع خبر باشیم.

فرق بین تأویل و تفسیر

از مجموع آیات و روایات استفاده می شود که : تفسیر، ایضاح و رفع ابهام آیات و کشف قناع از مدالیل آیات است که نوعی از ابهام دارند لکن در راستای قواعد لفظیه محاوریه روایت مفسره، آیه را تفسیر می کند بخلاف تأویل که متکل به دلالت لفظی نیست، مثل ﴿لا جناح علیکم﴾ که بر خلاف ظاهر است. یا مثال ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ﴾[8] . که این آیه هیچ دلالتی از جهت لفظی بر معنای بیان شده ندارد، که گاهی هم در مقام بیان مصداق معینی از آیه است حضرت فرمود که اصحاب آخر الزمان در این باره نازل شده است، یا در مورد بعضی از وقایعی که در زمان امیرالمؤمنین ع بوده است.

در این روایت هم « عن وهب بن صیفی: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: أنَا اقاتِلُ عَلی تَنْزِیلِ الْقُرآن، وَ عَلی یقاتِلُ عَلی تَأویلِ القُرْآن»[9] [10] [11] ، این تاویل در این جا به این معناست. مثلا در موثقه سکونی عن جعفر بن محمد ع عن آبائه عن رسول ا... ص أنه قال: «إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع»

در زمان منِ رسول، اگر آیه در موردی نازل می شد، من در موردی که مورد آیه بود قتال می کردم که با فلان و فلان بجنگید، ولی علی ع بر تاویل می جنگید یعنی آن کسانی که معاصر حضرت بودند، آیه شریفه در مورد آنها نازل نشده بود و در مورد معاصر زمان نزول وحی، آن قبائلی بودند که من می باید با آنها بجنگم، در مورد آنها نازل شده است.

فلذا من بر اساس مورد نزول می جنگیدم یعنی آن موردی را که می دانستم آیه به آن فرد نظر دارد.

ولی علی ع از آن توسعه می داد به هر قومی که از نظر او ملاک یقینی آن قوم را در زمان خودش داشته است. فلذا کان یقاتل علی التأویل.

این تاویل را در اینجا در مقام تنزیل گرفته است. اگر ما باشیم، در واقع مصداقی از آن می شود نه اینکه خارج از آن معنا باشد چون در آیه شریفه مثلا گاهی هست که به بعضی از قبائل اشاره دارد ولی بسیاری از اینها کلی است منتهی پیامبر ص می دانست که این آیه در چه موردی نازل شده است. خود آیه در مورد نزول، دلالت بر آن نمی کرده است ولی مورد را حضرت علم داشت که این تنزیل می شود. موارد نزولی که در تفسیر مجمع البیان است با اینکه اشاره به آن مورد نزول نداشته و اسم نبرده، لکن حضرت موردش را می دانست و این تنزیل است.

در مقابلش تاویل است یعنی آن مصادیقی که مورد نزول نیست ولی به تطبیق امام معصوم در طول قرون و اعصار بعد از عصر وحی، امام معصوم آن را تطبیق می کند که مراد مثل این قوم است.

اگر این از باب تعیین باشدکما اینکه اخباریین و بسیاری از اصحاب ما می گویند که هر جایی که تاویل آمده است مثلا در روایاتی که حضرت تعیین مصداق کرده و گفته که مراد این است، دیگر به غیر از این نمی شود سرایت داد. ولی اگر بگوییم این از باب جری است یعنی به عنوان اظهر مصادیق و اهم مصادیق است، هم این روایت را قبول کردیم و هم آن دلالت ظاهری آیه را هم حفظ کردیم و هیچ منافاتی بینهما نیست، با این بیان تاویل داخل در تفسیر می شود زیرا به عنوان بعضی از مصادیق است. اما اگر بنا بر آن معنایی که تعیین بکنیم این از محل دلالت لفظی خارج خواهد شد.

در روایت دیگری دارد: «عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِيٍّ ع وَ هُوَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَأْذَنُ لِي أَنْ أَتَكَلَّمَ بِمَا سَمِعْتُ‌ عَنْ‌ عَمَّارِ بْنِ‌ يَاسِرٍ يَرْوِيهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَقُولُوا عَلَى عَمَّارٍ إِلَّا مَا قَالَهُ – حواست باشد که به عمار دروغ نبندی - حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ – حضرت این سه بار تکرار کرد- ثُمَّ قَالَ لَهُ تَكَلَّمْ – حالا بگو - قَالَ سَمِعْتُ عَمَّاراً يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَنَا أُقَاتِلُ عَلَى التَّنْزِيلِ وَ عَلِيٌّ يُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيلِ فَقَالَ ع صَدَقَ عَمَّارٌ – عمار درست گفته - وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ إِنَّ هَذِهِ عِنْدِي لَفِي أَلْفِ كَلِمَةٍ تَتْبَعُ كُلَّ كَلِمَةٍ أَلْفُ كَلِمَةٍ»[12] یعنی مقصود از تاویل و مصادیق و مجاری بعداز عصر وحی ( مورد نزول نیستند)، نزد من در مصحفی هست که به هزار مورد و موضوع و مطلب برمی گردد. و هر کلمه، خودش هزار فرع دارد. که این تاویلی است که در نزد من است و این از مخزون علم امامت است.

اقسام تأویل

در مجموع، تاویل چهار قسم دارد:

قسم اول؛ معنایی از تاویل است که تاویل، تعیین بعضی مصادیق است که عرض کردیم در مقابل تنزیل.

قسم دوم؛ برخلاف مدلول لفظی و برخلاف ظاهر است و تفسیر بطنی است. مثل آیه «لا جناح » را که عرب می گوید اشکال ندارد ولی حضرت این را به وجوب تفسیر می کند.

این قسم دو دسته است: یکی اینکه مخالف ظاهر است و یکی اینکه اساسا مخالف ظاهر هم نیست ولی خود لفظ قصور دارد و معنایی را افاده نمی کند و باید معنا را از غیر مدلول لفظی، امام خبر بدهد که خود آیه از جهت دلالت لفظی هیچ دلالتی بر این معنا ندارد. مثل «حروف مقطعه قرآن» که این ها هیچ دلالتی ندارند یعنی متشابهاتی که آنها تبعیت می کردند از قبیل حروف مقطعه نبوده است.

قسم سوم آنجایی است که یکی از معانی محتمله متشابه را تعیین می کند. متشابه مشتمل بر تعدادی از معانی است که لفظ، هیچ دلالتی بر تعیین یکی از آن معانی ندارد. این هم مراد آن آیه ای است «لا یعلم تاویله» یعنی مقصود آیات متشابه است. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» [13] مراد متشابه است. معلوم است که آنها استظهار را می کردند و یک معنایی را می فهمیدند و از آن متشابه تبعیت می کردند. اگر معنایی را اصلا افاده نمی کرد، «یتبعون» معنا نداشت. پس قابلیت تفسیر به رای و استنباط شخصی از خود لفظ داشت اما متشابه بوده است و فی نفسه ظهور در یک معنایی ندارد.

خدا فرمود این گونه آیاتی که ظهور ندارد متشابه است و متردد بین معانی است را فقط ائمه می دانند.


[7] التبیان، جلد 1، صفحه 3.
[9] کنز العمال، ج1، ص32968.
[10] تاریخ دمشق (ترجمة الامام علی علیه السلام) 174 163: 3/ 1178 و 1185.
[11] الفردوس 46، ج1، ص115.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo