< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:حکومت و ورود

مساله دوم : کلام صاحب جواهر

مقصود ایشان از « جنی صاحب الدار علی المتطلع فی الدار» این است که یک اماره بر اماره دیگر ورود دارد . زیرا از یک طرف دلیل داریم بر ضمان دم نفس محترمه (مقتول) از طرف دیگر در خصوص مقام، بر نفی ضمان دم متطلع دلیل قائم شد؛ لکن دومی (دلیل نفی ضمان دم متطلع ) بر اولی (ضمان دم نفس محترمه )ورود دارد، زیرا براساس مفاد عرفی نفی ضمان دم متطلع، دم شخص متطلع دم نفس محترمه نیست، بنابراین موضوع دلیل دیگر (ضمان دم نفس محترمه)، منتفی می شود. این عدم حرمة، به دلیل اماره « دم متطلع هدر» است.

با این بیان، صاحب جواهر با مشهور اصولیین مخالفت کرده است ؛ زیرا مشهور ورود را منحصر در اماره و اصول عقلیه دانسته اند ، اما صاحب جواهر در فرع قبلی( تعارض بینه و استصحاب)، تقدم اماره بر اصل شرعی را ورود دانست ؛ و این مورد هم از قبیل تقدم اماره بر اماره است و از موارد تقدم اماره بر اصل عقلی نیست که مشهور آنرا از قبیل ورود می داند، لذا در دو مورد با مشهور مخالفت کرده است.

اشکال بر صاحب جواهر در این فرع

سوال از صاحب جواهر می شود بعد از اینکه هدر دم متطلع را بر اصل ضمان مقدم کردیم نتیجه می شود این که دم متطلع ضمان ندارد. درحالیکه فرض این مساله در جایی بود که شک در تدرج صاحب دار بود، و نصوص مشروط به تدرج، اطلاق «دم المتطلع هدر» را مقید می کند و با مفهوم داشتن شرط، اینگونه می شود: « دم المتطلع مع عدم مراعاة تدرج لیس بهدر»، اگر علم به عدم تدرج بود فقیه حکم به ضمان می دهد، اما اگر شک در تدرج باشد چگونه است؟

شک در تدرج صاحب دار شک در مصداق خارجی است و شبهه مصداقیه در مخصص می شود، قاعده اصول می گوید: عام(دم المتطلع هدر) و خاص (دم المتطلع اذا تدرج صاحب الدار هدر)از حجیت ساقط می شوند وقتی هم مطلق و هم خاص ساقط می شود، مرجع محکّم اصل سببی است یعنی اصل عدم وقوع تدرج است (زیرا تدرج یک فعل است و به معنای دفع مرحله به مرحله است و اصل عدم تحقق آن است) و این اصل بر اصل عدم ضمان ورود دارد. چون ضمان یک حکم وضعی است ؛ در جایی که شک داریم ضمان ثابت است اصل عدم ضمان است.

اصل سببی بر این اصل وارد است زیرا تدرج رعایت نشده و تعبدا موضوع نفی ضمان (دم المتطلع هدر) ثابت می شود (عدم تدرج را به استصحاب اثبات کردیم که مفاد آن به منزله علم است و اماره تنزیلی است و موضوع ضمان اثبات می شود زیرا دم المتطلع هدرٌ مشروط به مراعات تدرج است و مفهوم مقید، ثبوت ضمان عند عدم التدرج بود، و موضوع این مفهوم دلیل، با استصحاب موضوعی محقق شده است و نوبت به اصل عدم ضمان نمی رسد، این اصل موضوعی سببی استصحاب، موضوع ضمان را برای ما به تعبد ثابت کرده است و نوبت به اصلی که شک در آن اخذ شده نمی رسد زیرا شک را مرتفع کرده است.

لذا اشکال به صاحب جواهر این است که مجرای ما دو تا ورود است، یکی ورود اماره بر اماره است که بیان ایشان تصدیق شد، یکی بعد از ورود در این مساله کار تمام نمی شود. اماره «دم متطلع هدر» را بر اصل ضمان وارد کرده است، عدم ضمان را نتیجه گرفته است، اما با این تقدم نتیجه اش، ضمان شد.

نتیجه: صاحب جواهر فی الجمله با مشهور در این دو مساله، در تفسیر و معنای ورود، مخالفت کرده است زیرا مشهور تقدم اماره بر اصل شرعی و تقدم اماره بر اماره، را از قبیل ورود نمی دانند و فقط ورود را در تقدم اماره بر اصل عقلی (برائت، تخییر و احتیاط عقلی) می دانند.

آیا در ورود، رفع وجدانی موضوع دلیل معتبر است؟

قبلا عرض شد که مشهور معتبر می دانند، و در جایی که رفع ظاهری باشد (مثلا وارد ما اصل سببی است و بخواهد دلیل مورود را ظاهرا رفع کند، مثل استصحاب که شک را ظاهرا رفع می کند)

تقدم اماره بر اصول شرعیه را هم رفع وجدانی ندانسته اند و تقدم اماره بر اصول عقلی را رفع وجدانی دانسته اند زیرا موضوع حکم عقل، لابیان است و قبح عقاب بلابیان؛ الاشتغال الیقینی یستلزم الفراغ الیقینی، که لزوم احتیاط عند احتمال وجود تکلیف را می رساند، تخییر عقلی هم در جایی است که عقل هیچ حجتی را راجح بر دیگری نبیند و عقل ترجیح بلامرجح را قبیح می داند لذا حکم به تخییر می شود.

مشهور گفته اند در جایی که اماره قائم شود موضوع حکم عقل در این سه مورد، وجدانا مرتفع می شود زیرا اماره بیان است و حجت است و احتمال بقای تکلیف مخالف مودای اماره باقی نمی گذارد، لذا وجدانا این احتمال رفع می شود و محل احتیاط دیگر نیست.

عقل در جایی که هیچ دلیلی از جانب شارع نبیند و از واقع مأیوس شود در حکم شک می کند این شک یا مجرای برائتی است که در اصل تکلیف است یا در مکلف به است که مجرای احتیاط یا تخییر می شود، و شک در مقام امتثال که وجود احتمال یک تکلیف در مقام ظاهر باشد را این قیام اماره بر می دارد و این احتمال وجدانا به وسیله اماره از بین می رود.

اما یک زمانی برای عقل، اماره بر حکم واقعی قائم می شود که در این صورت احتمال وجدانی به واقع وجود دارد و یک احتمال هم در مخالف می دهد و عقل به این احتمال مخالف اعتنا نمی کند، این موضوع تخییر یا احتیاط عقلی نیست.

عرض ما این است که در ورود، رفع وجدانی را معتبر نمی دانیم زیرا عمده خصوصیات حکومت، نظر به دلیل دیگر است و متعرض عقد وضع به توسعه یا ضیق یا تفسیر موضوع یا متعرض کیفیت جعل می شود، و رفع موضوع دلیل دیگر، انسب به ورود است تا حکومت، زیرا بالاخره رفع تعبدی هم ماهیت و حقیقت رفع را دارد و موضوع حکم دیگر را معدوم می کند، و این اعدام موضوع گاهی بالوجدان است و اخری به تعبد است، و این تعبد یا وجدان، از کیفیات رفع است، چه به وسیله اصل وارد که سببی است و چه وجدانا در صقع نفس شک رفع بشود بوسیله بیان، و نقطه اشتراک این دو در این است که هر دو به برکت و تعبد اماره، رفع می شوند.

فرق بین حکومت و تخصص

1 - ورود بین امارتین شرعیین یا خطابین لفظیین است، اگر خطاب لفظی نبود، باید اماره شرعی باشد، مثلاً یکی اجماع است، یکی فرض کنید آیه قرآن یا نص روایی؛ و بایدامارتین شرعیتین باشند؛ لکن در تخصص اینگونه نیست.

در تخصص وقتی مولا دارد تکلیف را جعل می کند به قرینه عقلیه مواردی خارج است مثلا گفته اند: از ادله اولیه تکلیف، عاجز و غیر قادر، به قرینه عقلیه تخصصاً خارج است. اینجا دو تا اماره شرعی نیست ولو لبّی هم باشد مثل اجماع، بلکه یک قرینه عقلیه ای است که از اول محفوف به خطاب است مثل ید الله فوق ایدیهم، که قرینه داریم که خدا ید جارحه داشته باشد مستحیل است و این به خطاب ظهور می دهد، در اینجا هم استحاله تکلیف عاجز، قرینه است که به آن خطاب ظهور می دهد فلذا در تخصص، تنافی بین دوتا اماره نیست که یکی موضوع دیگری را رفع بکند.

2 - در ورود ارتفاع موضوع مورود به سبب تعبد به اماره است؛ ولی در تخصص این طور نیست؛ تعبد به اماره نیست. تکلیف به وسیله اماره ثابت شده و قرینه عقلیه می گوید عاجز، قابلیت تکلیف ندارد و موضوع به خاطر آن قرینه، مرتفع است و تعبد اماره ای در تخصص وجود ندارد و حکم عقل وجدانی است که اگر چنانچه تکلیف برای عاجز هم باشد، محال (تکلیف بما لا یطاق ) لازم می آید.

اما فرق دیگری که گذاشتند و در کلام بعضی از محققین آمده، مثل مرحوم نائینی که گفته است:خروج موضوع احد الدلیلین عن الآخر یا خروج موضوعی از دلیل خطاب، به دلالت خود لفظ این خطاب است. مثل اکرم العالم که خود این عالم وضع شده و وضعاً آن جاهل را اخراج می کند.

ما عرض می کنیم: خیر، ما این موارد را از قبیل تخصص نمی دانیم بلکه یک قرینه وضعیه ای است که به خطاب ظهور می دهد، همینطور کلیه قرائن وضعیه ای که به خطاب ظهور می دهند.

تخصص آنجایی است که یک قرینه لبّیه ای - حالا هر چه می خواهد باشد- از اولِ القاء خطاب، به خطاب ظهور داده است که در این مورد قرینه، ظهور خطاب منعقد نشده است و از اول این مورد خارج بوده است، چه این قرینه سیره عقلائیه و چه سیره متشرعیه باشد.

اما قرائن وضعیه و غیر وضعیه، مثل مجاز یا غیره، که خارج از موضوعٌ له را خارج می کند، تخصص نیست، گمانم این است که حتی خلاف اصطلاح است در باب تخصص.

سؤال: یعنی از موضوعٌ له خارج است؟

جواب: از موضوعٌ له خارج است؛ یعنی خطاب قاصر است از اینکه آن را شامل بشود، چون لفظ، موضوعٌ له خودش شامل می شود.

سؤال: پس به خاطر همین تخصصاً خارج است، این مطلب واضح است: اکرم العلماء، یک افرادی دارد.

جواب: این افراد از موضوع له لفظ خارج است و لفظ از اول شامل این نشده است که خروج آن تخصص باشد.

ادله ی اولیه ی خطاب که جعل احکام کرده است و شامل همه مکلفین از اول، وضعاً می شود. منتهی ما می خواهیم بگوییم از این شمول، بعضی خارج شده اند؛ آن قرینه لبّی، بعد از شمول وضعی، افرادی را خارج می کند، اکرم العالم، اصلاً از اول شامل جاهل نمی شود تا اینکه اخراج و خروجی در کار باشد. الخروج لابدّ ان یکون مسبوقاً بالدخول ؛ ولو به لحاظ شمول وضعی.

سؤال: معنای تخصص در موضوع یعنی چه؟

جواب: یعنی خروج موضوعی از خطاب بعد ما شمله لفظاً بالقرینة القطعیة اللبّیة.

شائبه ی دخول هست و اقتضای دخول دارد، ما هم می گوییم این قرینه عقلیه از اول نمی گذارد داخل بشود، ولی فی بادی الرأی بمحض ما سمعه المخاطب، خود این لفظ بحسب وضع، اقتضای شمول دارد و به وسیله این قرینه لبّیه خارج می شود.

تخصیص در جایی است که خطاب، شامل شده و وضعاً و حکماً به لحاظ تصدیقی، حجت هم هست، منتهی دلیل مخصص می آید خارج می کند، لو لا این مخصّص، خطاب حجت است.

اما در اینجا در معنای مدلول تصدیقی جدّی داخل نبوده است؛ اما شائبه ی دخول در آن هست. شائبه دخول قطعاً هست. اول ما یتبادر الی الذهن من اللفظ، مدلول وضعی اش برای همه مکلفین است.

منتهی به قرینه ای می آییم آن را که به حسب دلالت لفظ شامل می شد: یا ایها الّذین آمنوا اقیموا الصلاة. این «یا ایها الّذین آمنوا» همه آمنوا را شامل می شود و عاجز و جاهل هم جزء آمنوا است، منتهی قرینه عقلیه از اول اینها را خارج می کند.

4 - فرق چهارم این است که موضوع مرتفع در ورود ، تمام الموضوع است؛ یعنی این وارد، هیچ موضوعی و هیچ جزءی از موضوع آن مورد را باقی نمی گذارد. بالمرّة موضوعش را مرتفع می کند؛ اما تخصص، صنفی از این موضوع دلیل خطاب ما را خارج می کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo