< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مجمل و مبین

معنی متشابه به قول اکثر مفسرین قرآنی و در تفاسیر معروفه مثل مجمع البیان و تبیان شیخ طوسی:

هر آیه ای که یک لفظی دارد که به حسب لغت چند معنا دارد و قرینه ای برای تعیین معنا نباشد، مجمل است لکن همه افراد مجمل از این قبیل نیستند، کما اینکه اصولیین متشابه را فقط به این معنا نمی گیرند.

کما اینکه در آیه شریفه ﴿هُوَ الَّذِي‌ أَنْزَلَ‌ عَلَيْکَ‌ الْکِتَابَ‌ مِنْهُ‌ آيَاتٌ‌ مُحْکَمَاتٌ‌ هُنَ‌ أُمُ‌ الْکِتَابِ‌ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ‌ فَأَمَّا الَّذِينَ‌ فِي‌ قُلُوبِهِمْ‌ زَيْغٌ‌ فَيَتَّبِعُونَ‌ مَا تَشَابَهَ‌ مِنْهُ‌ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاّ أُولُوا اْلأَلْبابِ﴾.

به قرینه مقابله بین محکمات و متشابهات، فهمیده می شود که مراد در این آیه اعم است از متشابهات به معنای خاص و همینطور همه آیاتی که ظهور در معنای خاص ندارد، زیرا مقابل محکمات، غیرمحکمات می شود و اثبات نمی کند تعریف متشابه فقط معنای خاص باشد، بلکه مراد مطلق آیاتی است که ظهور ندارند .

بله آیاتی که از اول قرینه عقلیه برای فهم مراد آن وجود دارد اصلا متشابه نیستند و از اول این قرینه همراهش بود و این قرینه به کلام ظهور می دهد و داخل محکم می شود و محکم اعم از ظواهر و نص صریح است، مثل ﴿آیه یدالله فوق ایدیهم﴾ ظاهر آیه را معنای وضعی یا قرینه عقلیه قطعیه یا قرینه شخصیه که متکلم در کلام خود نصب می کند، تعیین می کند. علی ای حال، ظهور یا با قرینه است یا بالوضع. اینجا ظهور با قرینه عقلیه است.

سئوال: لفظ متشابه در آیات به کار رفته است و می توان به معنای لغوی آن مراجعه کرد یا معنای اصطلاحی آن را نگاه کرد زیرا عرفی محض نیست، آیا شرعیه است؟! اگر عرفیه است پس باید اعم بگیریم!

استاد: خیر، عرفیه است و حقیقت شرعیه ندارد، در تعریف باید اعم گرفت. عرض شد اگر که حرف مفسرین را در تعریف بپذیریم که قسمی از مجمل است، لکن اینجا به قرینه مقابله معلوم می شود معنای خاص مراد نیست و مراد غیرمحکمات است و قسم سوم نداریم. مضافاً به اینکه این بحث ثمره ای ندارد زیرا آیه ای متشابه است که بر مراد دلالت ندارد و مثل مجمل می شود و فرقی از نظر عدم حجیت و عدم ظهور با مجمل ندارد.

کلام سعید العلما

تقسیم خوب و جامعی کرده است که مجمل به مفرد و مرکب تقسیم می شود، مجمل مرکب را به حسب مناشئ اجمال به چهار قسم تقسیم کرده است:

عبارت ایشان: «القول المجمل اما مفرد او مرکب، و المراد بالاول..اما لکونه معروضا للاشتراک اللفظی ک«القرء» المشترک بین الطهر و الحیض و«الجون» المشترک بین البیاض و السواد واما لکونه للاشتراک الصوری لاجل الاعلال الطاریء له ک«المختار» (گاهی اعلال می شود مثل مختار، نمی دانیم اسم فاعل مراد است یا اسم مفعول) المتردد بین اسم الفاعل و المفعول... و اما لکونه معروضا للاشتراک المعنوی ( قرینه نیست که مراد از لفظ چیست)... و اما لکونه مترددا بین المجازات المتعددة المتساویة فی الاحتمال (وقتی استعمال در غیرماوضع له شد قرینه باید معنا را تعیین کند) ...

والمراد بالثانی ( اجمال مرکب) : ان یکون المرکب معروضا للاجمال( اجمال ترکیبیه این کلام(نه لفظ واحد)که این ترکیب متصف به اجمال می شود) و هذا ینقسم ایضا الی قسمین: الاول ان یکون الاجمال فی المرکب من حیث هو مرکب من غیر ان یکون اجماله ناشأً عن المفرد المذکور فیه (قسم اول این است که کلام را مرکب فرض کردیم تارة اجمالش از حیث هیات ترکیبیه است نه اینکه دارای لفظی است که این لفظ اجمال دارد و کلام را مجمل کند، اخری بخاطر لفظ مجمل است.) کقوله تعالی : إلاّأَنْ يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاحِ ( اینجا الفاظ ید و عقده و نکاح، اجمالی ندارند) اذ لا اجمال فی لفظ الید و لا فی النکاح و لا فی العقده بل فی مجموع الذی بیده عقدة النکاح ( که معلوم نیست چه کسی مقصود است؟! آیا فقط اب هست یا اب وجد هستند یا حتی اخ هم هست، که اخ و بعضی از اقارب نزدیک در روایت وارد شده است، یا مثلا الذی یتولی اموره، معنای مراد این مرکب مجمل است، فلذا «الذی» که مبهم است به همراه رافع ابهام«بیده عقدة النکاح»، نیزمجموعا مبهم است، دلیل اینکه اینجا اهمال نمی شود اینست که آیه به جهت مورد بحث نظر دارد ولی چون بین افراد مختلفی مردد است اجمال دارد زیرا ظهور در یک معنا ندارد بلکه مردد بین افراد مختلفی است.)

الثانی : ان یصیر المرکب معروضا للاجمال المسبب عن المفرد.... و له اقسام، منها: ان یکون الاجمال فی مرجع الضمیر اذا تقدمه امران ( متکلم ضمیری را می آورد که قبل از آن دو امر ذکر شده و معلوم نیست که ضمیر به کدامیک بر می گردد) یصلح ذلک الضمیر لکل واحد منهما نحو «ضرب زید عمروا فضربته» تردده بین زید و عمرو (معلوم نیست که زید را کمک کرده تا عمرو را بزند یا من مقابله کردم و زید که ضارب بود را زدم)

« و منه ما رواه بعض عن ابن جریح انه سئل عن ابی بکر و علی علیه السلام ایهما افضل؟ فقال: اقربهما الی الی النبی ص فقیل: الاقرب من هو ؟ فقال: من بنته فی بیته ( آن کسی که دخترش در خانه اش است، اگر ضمیر به ابی بکر برگردد یعنی دختر ابی بکر در خانه رسول خدا، اگر ضمیر به رسول خدا برگردد، یعنی دختر نبی در بیت امیرالمومنین) و منه ما نقل عن عقیل انه قال: «الا ان معاویة بن ابی سفیان یأمرنی ان العن علیا ع الا فالعنوه» ( ضمیر قابلیت دارد به هر دو برگردد این مجمل می شود زیرا مرجع ضمیر معلوم نیست به کدامیک برمی گردد؟!)

« و منها: ان یکون الاجمال فی مرجع الصفة نحو « زید طبیب ماهر» لتردده بین المهارة مطلقا و المهارة فی الطب.» ( اینجا مجمل نیست، زیرا به قرینه مناسبت حکم و موضوع، عرف می فهمد که مهارت صفت طبیب است، اما ایشان آن را مجمل گرفته است)

«و منها ان یکون الاجمال لاجل تخصیص العام بالمستثنی المجهول مثل قوله تعالی: «و احلت لکم بهیمة الانعام الا ما یتلی علیکم» ، اجمال دارد زیرا «مایتلی علیکم» بیان نشده است.

«و منهایحصل الاجمال لاجل تقیید اللفظ بالمجمل کقوله تعالی: ﴿و احل لکم ماوراء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین﴾ و فقید الحل بالاحصان المتردد بین الامرین: احدهما : التحفظ و الثانی التزویج [1]

در لفظ محصنین دو احتمال وجود دارد : متعففین ( عفت پیشه کنندگان) و متزوجین (متزوجین غیرمحرمات مذکوره).

محصن یعنی کسی که با حلیله خودش ازدواج کرده است ( حلیله یعنی کسی که خدای تعالی برایش حلال قرارداده است)، با محارمی که در صدر آیه بیان شده ازدواج نکرده است، زنای محصن یعنی کسی متزوج به حلیله بود ولی معذلک زنا انجام داده است. معنی متعففین، کسانی را که محرم هستند پرهیز کنید و «وراء ذلکم » که محللات هستند ازدواج کنید و چون این کار را می کنید صلاحیت دارید که متعففین از محرمات صدر آیه باشید. می فرماید معلوم نیست کدام معنی مراد است.

نکته دیگر:

اگر چنانچه لفظی متضمن دو معنا باشد که یکی مجمل و یکی دیگر مبین می شود. مثل همین آیه ﴿و احل لکم ماوراء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین﴾ ؛ اگر محصنین را به معنای متعففین بگیرید مجمل می شود زیرا معنا ندارد و «تبتغوا» با تعفف جور در نمی آید. اما اگر بگویید متزوجین بغیرمحرمات، که خود احصان در باب حدود به این معناست، آیه از اجمال خارج می شود.اگر امر دائر بین مجمل و مبین شود، مبین متعین است، دلیل آن این است که سیره عقلا بر این است که متکلمین افاده مقاصد کنند و اگر امر بین مجمل و مبین باشد مبین متعین است.

اشکالی که بر ایشان است این است که کدامیک از این دو معنا باشد مبین وکدامیک مجمل می شود؟! اصل مطلب ایشان روشن است اما در این مثال به ذهن می رسد که اگر متعففین باشد مبین می شود یعنی کسی که با «وراء ذلکم» باشد متعفف است از اینکه دنبال محرمات برود پس می توان حال و وصف تزویج باشد «تبتغوا وراء محرمات» کسی که وراء محرمات به دنبال محللات می رود متعفف از حرام است اما اگر به معنای تزویج باشد مجمل می شود زیرا بعد از «تبتغوا وراء ذلک» را انجام داده و ازدواج کرده است.

کلام صاحب کفایه

1 – اصل این است که مجمل و مبین تابع ظهور کلام است، اگر ظهور داشته باشد مبین است و اگر نداشته باشد مجمل است. ظهور هم تابع متفاهم عرفی است، این بیان خوبی است.

2 – مجمل و مبین امر اضافی است ممکن است در نزد فقیهی مجمل باشد و در نزد فقیه دیگری مبین باشد.

این کلام صاحب کفایه دو تا تفسیر دارد:

1 – اساسا مجمل و مبین به حسب تشخیص افراد مختلف باشد، اگر مقصود ایشان این باشد ما این را قبول نداریم. زیرا مبین یعنی کلامی که ظهور به حسب متفاهم عرف دارد. متفاهم عرفی آن معلوم است که چیست. اگر یک فقیه با یک ذهنیت خاص بگوید من این را نمی فهمم، اگر یک شخص درک نکرد دلیل بر این نمی شود که این کلام ظهور ندارد اما اگر این به عموم عرضه شود ، یک برداشتی دارد. متفاهم عرفی یعنی متفاهم اکثر اهل العرف باشد، نه اینکه یک شخص باشد. پس این بیان درست نیست.

ولی اگر به معنای دیگر باشد و فقها در خود متفاهم عرفی اختلاف کنند:

هذا المعنی هل هو المتفاهم العرفی أم لا؟ این هم وجدانی است. فقها در ظهور اختلاف می کنند، یا در متفاهم عرفی یا در صلاحیت آن قرینه که می خواهد به کلام ظهور اعطا کند زیرا ظهور یا تابع معنای وضعی است یا تابع قرینه. مثلا در قرینه عقلی، گاهی این قرینه عقلی در حدی از بداهت نیست که کلام را از اجمال بیرون بیاورد و این قرینه برای عقل نظری است و استدلالی باید بشود، پس عده ای می گویند مجمل است و عده ای می گویند مبین است.

در مورد عقل نظری که قول شیخ انصاری می گوید: « أنّ المشّائين ادّعوا البداهة في أنّ تفريق ماء كوز إلى كوزين إعدام لشخص، وإحداث لشخصين آخرين ، وعلى هذه المقدّمة بنوا إثبات الهيولى ، والإشراقيين ادّعوا البداهة في أنّه ليس إعداما للشخص الأوّل ، وإنّما انعدمت صفة من صفاته وهو الاتّصال»[2] . هر دو هم ادعای بداهت کرده اند.

معلوم شد که بعضی از قرائن معلوم نیست که از قبیل بدیهی باشد یا از قبیل نظری باشد، که دو تا طایفه با هم دیگر اختلاف می کنند. امر عقلی آن طور نیست که همه ی اهل عرف، یکسان بفهمند به خلاف مثل یدالله فوق ایدیهم، که هر عقلی حکم می کند که خدای تعالی مثلیت ندارد. این از قضایایی است که منتهی به بدیهی می شود. برای همه روشن است.

یا ﴿إنّ الله علی العرش استوی﴾ این عرش را معنای تخت بگیریم، که بعضی از ظاهریون اهل عامه که خیلی ظاهری هستند، اینها را به همین معانی گرفته اند.

گاهی متکلم یک قرینه در کلام نصب می کند، اما فقیه می گوید قرینیت بر معنای مراد متکلم ندارد! و فقیه دیگری می گوید که نه، این قرینیت دارد، در صلاحیت قرینیت برای تعیین مراد و ظهور دادن به کلام اختلاف است..

پس اختلاف فقها در ظواهر، یا در معنای متفاهم عرفی یا در سرایت قرائن برای تعیین معنای مراد و ظهور، وجود دارد و درست است و به کلامات فقها رجوع شود هست، این می تواند منشاء اجمال و تبیین بشود.

آن کسی که می گوید این لفظ یا کلام اجمال دارد مرادش اینست که قرینه برای ظهور، صلاحیت ندارد یا آن معنای متفاهم عرفی که شما می گویید نیست، پس ظهور ندارد و به نظر من اجمال است. آقای خویی خیلی زیاد این بیان را دارد، و در مقابل کسانی که می گویند متفاهم عرفی دارد و ظهور می دهد، می گوید ظهور ندارد و کلام مجمل است، و البته خودش هم معنای عرفی دیگری ارائه نمی دهد و این به انکار متفاهم عرفی و عدم صلاحیت قرینیت بر می گردد.

پس اگر کلام آخوند که اجمال و تبیین، اضافی است- اضافی بودنش- به این معنا برمی گردد قبول است اما فی نفسه، مجمل و مبین، تابع تشخیص اشخاص باشد، قابل قبول نیست چون فقط تابع متفاهم عرفی هستند.

علی أی حال مسائل عرفی چیزی نیست که یک شخص و یک فقیه آن را انکار کند، و ادعایش قبول نیست، زیرا مثلا قول اکثر فقهاء در مقابلش است و اکثریت قریب به اتفاق یک معنایی را فهمیده اند و انسان هم وقتی که به وجدانش رجوع می کند و می بیند همان امری را که اکثر فهمیده اند متفاهم عرفی است.

متفاهم عرفی را اکثر اهل عرف تعیین می کند اما یک موقع است که یک فقیهی تامل می کند یقین پیدا میکند که این بزرگوار درست می گوید و آنها اصلا متفاهم عرفی نیست، این یک مطلب دیگری است.

سوال: این روایت ممکن است نزد قدما مبین باشد و در نزد یک فقیه امروزی مجمل باشد؟!

جواب: شاید کسی بگوید که متفاهم اهل عرف عام فقهای آن زمان را فهمیده است. متفاهم عرفی الان ملاک نیست بلکه متفاهم عرفی زمان معصوم ملاک است.

سوال: آیه قرآن ممکن است برای اهل بیت ع مبین باشد و برای ما مجمل؟!

جواب: اهل بیت ع که علم قطعی داشتند و کاری به متفاهم عرفی ندارد. اگر فقهای عصر معصوم چیزی را فهمیده اند همان متفاهم عرفی می شود.

سوال: پس اجمال و تبیین امور اضافی شد؟!

جواب: نه، ائمه ع بر اساس ارتکازات عرفی زمان خودشان تکلم می کردند و متفاهم عرفی فقهای عصر ائمه مثل زراره یا قریب به عصر ائمه ملاک است ، لذا اگر فقیه معاصر دیگری بگوید متفاهم من تفاوت دارد اعتباری ندارد، برای همین است که می گوییم باید در معنای مراد، به لغت اقدمین و معاصرین ائمه ع رجوع کرد.

سوال: دو فقیه در یک عصر هم ممکن است با هم اختلاف داشته باشند!

جواب: بله، پس به همان انکار متفاهم عرفی بر می گردد. بله ممکن است یک فقیه بگوید من این را متفاهم عرفی نمی دانم و معنای دیگری هم برای این سراغ ندارم که بخواهد متفاهم عرفی باشد، این مجمل می شود در این صورت است که در نزد او این کلام مجمل می شود و در نزد بقیه مبین می شود.

اما اگر یک متفاهم عرفی را انکار می کند و یک متفاهم عرفی دیگری را ادعا کند، این کلام مجمل نمی شود. پس در اینجا مجمل و مبین، تابع این است که آنها این را متفاهم عرفی می دانند و ایشان این را متفاهم عرفی نمی داندو معنای دیگری را هم نمی گوید که متفاهم عرفی است.

سوال: پس تابع اشخاص است

جواب: بیان شد که اضافی بودن دو تفسیر دارد، به این معنا مقبول است. معنای دیگر هم این است که بگوییم اساساً مجمل و مبین تابع فهم اشخاص است. این را قبول نداریم. تابع متفاهم عرفی است که متفاهم عرفی، امر عامی است. مجمل و مبین،آن است. اگر متفاهم عرفی عام، این را نفهمند، مجمل می شود. متفاهم عرفی عام بفهمند، مبین می شود.

تطبیقات فقهیه

1 - مسئله عدم جواز محاذاة الرجل و المرأة فی الصلاة است که با هم دیگر محاذی نمی توانند باشند.

صاحب حدائق در اینجا گفته است که این اختلاف مبنی بر این معنای تباعد است که در روایات، مختلف است.

روایات گفته است که باید این مرد و زن، امام و ماموم که یکی از آن ها زن است، با هم تباعد داشته باشند. تباعد یک معنای مجمل است. تباعد از چه جهت است؟ از جهت عرضی یا طولی است؟ ولی می گوید نص گفته است که معنایش این است که زن عقب تر از مرد باشد و می گوید آن می آید اجمال این تباعد را رفع می کند.

2- اگر دو تا جنازه آوردند که امام به اینها نماز بخواند، در بعضی از روایات دارد که زن باید متقدم باشد. بعضی دیگر از روایات دارد که جنازه مرد باید متقدم باشد. این دو تا را فقها گفته اند که اجمال دارد. بالاخره کدام متقدم می شود ؟ یک روایت دیگری است که زن متقدم باشد از جهت قبله و مرد متقدم باشد از جهت امام (یلی الامام) . یعنی از جهت خود امام که دو جهت است و رو به قبله ایستاده است، این طرف شما که دو جنازه است، یکی به قرب شماست و یکی هم به طرف قرب قبله است. هر دو هم مقابل شما هستند و شما هم رو به قبله هستید منتهی شما این دو تا را که کنار هم قرار بدهید، بالاخره یکی به طرف قبله واقع می شود و از جهت قبله، آن مقدم است.

یک خط ممتد به شما بکشند، آن زن مقدم می شود ولی از جهت شما اگر یک خط ممتد بکشند به طرف قبله، این مرد مقدم می شود. این روایت رفع آن اجمال کرده است.


[1] نفائس الاصول، سعید العلما، ج1، ص273.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo