< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مجمل و مبین

نکات جدیده در بحث مجمل و مبین

فرق اجمال و اهمال

فرق اساسی بین اجمال و اهمال این است که در اجمال ما احراز می کنیم که متکلم در مقام بیان است منتهی کلام او ظهور در معنای مراد ندارد .

بنابرین در اجمال، کلام متکلم بعد ما کان فی مقام البیان، ظهور ندارد. مناشیء عدم ظهور متعدد است که یا بخاطر این است که لفظ مردد بین چند معنا است و ما نمی دانیم کدام معنی مراد است، یا اینکه متکلم در کلام یک استثناء زده است و این استثناء موجب اجمال کلام شده است به گونه ای که - لولا ذلک الاستثناء – کلام مبین بود.

اما در اهمال، اصلا متکلم در مقام بیان نیست و از این جهت، کلام دلالت بر معنا ندارد. اما عوامل اینکه متکلم در مقام بیان نیست متعدد است:

الف) لفظی را که او استعمال می کند «مهمل» است و معنایی برای آن گفته نشده است و از آنجا که متکلم لفظی را که استعمال می کند برای معنایی وضع نشده است ما پی می بریم که او در مقام بیان نیست.

ب) لفظ برای معنایی وضع شده است ولی آن معنا به آن چه را که ما می خواهیم از لفظ استظهار کنیم، هیج ربطی ندارد و اساسا معنایی است که به آنچه ما میخواهیم استظهار کنیم مربوط نیست. بنابرین این کلام نیز از این حیث که ما میخواهیم استظهار کنیم مهمل است ؛ چرا که آن لفظی که متکلم استعمال کرده - با آن معنایی که برای آن لفظ گفته شده است- هیچ سنخیتی با آن معنای خاصی که مخاطب می خواهد از کلام استظهار کند ندارد لذا کلام از این حیث مهمل می شود.

ج) کلام نظر به آن جهتی که مخاطب می خواهد استظهار کند ندارد، مانند: خطابات عامه و مطلقه که در جلسه قبل عرض کردیم: (أحل الله البیع)، (أقیموا الصلوه)، (کتب علیکم الصیام)، (الحج أشهر معلومات) این خطابات عامه چه در عبادات و چه در معاملات، اساسا درصدد بیان اجزاء و شرایط نیست و اساسا متکلم در این خطابات نظر به اجزاء و شرائط ندارد، لذا خطاب از آن حیث مهمل می شود، البته برخی تعبیر به اجمال کرده اند ولی احسن این است که این را مهمل بگوییم.

د) هر زمانی که نتوانیم احراز کنیم که متکلم در مقام بیان هست یا خیر؟ کلام مهمل است و از این مورد نیز به مهمل تعبیر کرده اند.

فرق اجمال و اهمال، ثمره چندانی ندارد ؛ چرا که هردو در عدم حجیت مشترک اند. وقتی هر دو حجت نبودند - تعلیل باشد یا نباشد - کلام در آن معنایی که ما می خواهیم استنباط کنیم ظهور ندارد و فرقی نمی کند که این عدم ظهور بخاطر اهمال کلام بوده باشد یا اجمال کلام.

ملاک اصلی که عبارت است از عدم ظهور کلام، و بالتبع عدم حجیت خطاب، بین هر دو خطاب مجمل و مهمل مشترک است.

سوال: شاید ثمره‌ای بر این فرق مترتب گردد و آن این است که در اجمال، شارع تکلیف را بیان فرموده و کلیت تکلیف برای ما ثابت است، گرچه در اجزاء و شرائط و تفصیل مجمل است به خلاف جایی که شارع اهمال کرده و کلام شارع از حیث حکم شرعی، مسکوت است و مکلف بریء الذمه است .

جواب: مکلف در علم اجمالی بریء الذمه نمی شود و آن در جایی است که دو خطاب وجود داشته باشد و علم داشته باشیم که شارع مقدس به یکی از اون دو خطاب تکلیف کرده است.

اما محل بحث ما در کلام مجمل است که از این قبیل نیست. در آنجا هر دو خطاب، دلالت دارند، منتهی مراتب ما می دانیم که در اینجا یک تکلیف بیشتر نیست و باید یکی از این دو مراد باشد ولی از خطاب نمی فهمیم که کدام یک است و اشتغال و احتیاط جریان پیدا می کند.

ولی اگر یک خطاب خودش در درون خودش - بخاطر این اجمال- ظهور نداشته باشد ، اصلا حجیت ندارد. علم اجمالی به تکلیف در صورت اجمال خطاب که حجیت و ظهور ندارد، حاصل نمی شود، و نمی توان به حکم عقل، حکم توقیفی شرع را ثابت کرد زیرا عقل در اینگونه موارد راهی ندارد.

بلی! اگر دو خطاب باشد و هر دو ظهور داشته باشند و ما بدانیم که شارع در اینجا عبد را بدون تکلیف نگذاشته است و بالاخره یکی از این دو تکلیف است، اگر در چنین جایی نتوانیم استظهار کنیم اگر چنانچه یکی محتمل التعیین باشد محل جریان قاعده دوران بین تعیین و تخییر است و اگر تعیین یکی محتمل نباشد آنجا باید احتیاط کنیم.

سوال: چنانچه فقیه در اقل و اکثر شک کند، خطاب نسبت به این وجوه مجمل است.

جواب: آن اجمال نیست؛ زیرا که خطاب یک قدر متیقن دارد که نسبت به متیقن مبین و قطعی الدلاله است، اما در اینجا اصل خطاب به صورت کلی مجمل است و ظهور در معنایی ندارد و فاقد حجیت است.

اگر متکلم لفظی را استعمال می کند که مردد بین اقل و اکثر است، قطعا اقل مقصود است. لذا حجت می شود و نسبت به آن مبین می شود، مثل همان عامی که تخصیص به مخصصی خورده و مخصص دائر بین اقل و اکثر است و مخصص در متیقن از مدلول خود حجت است و با همان مقدار متیقن خودش می تواند عام را تخصیص بزند.

سوال: آیا نصوص مفسره ای که آیات مجمل را تفسیر می کند صفت اجمال این آیات از بین می رود یا اینکه آیات همچنان مجمل است و قابل استدلال نیست؟

جواب: در جلسه قبل عرض کردیم که مبین دو قسم است: یکی مبین فی نفسه، که لفظ خطاب صریح و مبین است و ظهور دارد. یکی اینکه خودش ظهور ندارد بلکه به قرینه خطاب دیگر مبین می شود.

بیان مرحوم استاد آیت الله العظمی شیخ میرزا جواد تبریزی (رحمه الله) در فرق بین مجمل و مهمل:

ایشان بیان جالبی در فرق بین مجمل و مهمل دارد و می فرماید: «و لا يخفى أيضا أنّه فرق بين المجمل و المهمل، فإنّ في‌ موارد الإجمال‌ يكون للمجمل معنى يريده المتكلم، و لكن لم يكن الكلام المزبور دالّا على ذلك المراد .......... (یعنی در مقام بیان هست و متکلم آن معنی را اراده می کند) بخلاف موارد الإهمال، فإنّ التوصيف بالإهمال و عدم الدلالة تارة لعدم الوضع (بخاطر اینکه لفظی که متکلم استعمال می کند مهمل است و کسی که به مهمل تلفظ می کند کلامش مهمل می شود و اهمال ناشیء از این است که لفظی که استعمال کرده است لم یوضع لأیّ معنی، در این صورت که متکلم لفظی را گفته که اصلا برای آن معنایی وضع نشده است، دیگر نمی تواند در مقام بیان باشد)، و أخرى لعدم القرينة، و ثالثة لعدم إرادة المتكلم منه معنى خاصا نظير ما تقدم من ورود المطلق في مقام الإهمال، فإنّ اللفظ من جهة وضعه‌ مهمل بالإضافة إلى الإطلاق و التقييد، و المفروض أنّ المتكلم به أيضا في مقام الإهمال من جهتهما و بذلك يظهر الفرق بين كون المتكلم في مقام الإهمال و كونه في مقام الإجمال».[1]

کلام یا به وضع دلالت دارد یا به قرینه. اگر اینگونه بگوییم حروف مقطعه، برای هیچ معنایی وضع نشده و آن را مهمل بگوییم، اشکال وارد می شود که در کلام شارع، کلام مهمل است. اینجا باید بگوییم اگر قرینه ای برای فهم مراد از استعمال لفظ مهمل نبود، این کلام مهمل می شود. الف لام میم صاد، برای هیچ معنایی در لغت وضع نشده است و از نظر اهل لغت، این لفظ مهمل است، اما اگر متکلم قرینه ای برای مراد خودش قرار بدهد این کلام دیگر مهمل نمی شود.

سئوال:حروف مقطعه، مخاطب مخصوص خودش را دارد چرا بگوییم مهمل است!

استاد: ملاک مهمل بودن، وضع و اهل لغت است که مثلا از الف لام میم، هیچ معنایی را نمی فهمد و آن را مهمل می داند. شارع هم در حروف مقطعه ادعای وضع نکرده است. اینکه معصوم بگوید مثلا حروف مقطعه چه معنایی را می رساند در مقام بیان مراد شارع است نه مقام وضع و معنای لغوی.

اما اینکه شارع قرینه برای فهم مراد خودش قرار می دهد و از آن إخبار می دهد و می گوید در کلام من، هم محکمات است و هم متشابهات، و این متشابهات را کسی نمی فهمد مگر راسخون کما اینکه در قرآن فرموده﴿وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاّ اللّه وَ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ﴾[2] (در اینجا تأویل به معنای معنی المراد است)

سئوال: متشابه با مهمل فرق دارد!! نمی توان مهمل را متشابه دانست!

استاد: بله، اگر بگوییم متشابه، مهمل را شامل نمی شود. متشابه را ما از اقسام مجمل آوردیم، جواب اینجا این است که بالاخره ما می دانیم در کل قرآن، آنجایی را که عموم اهل لغت معنای آیات را نه به نص صریح و نه ظهور، نمی فهمند و دلالتی بر معنایی ندارد، می دانیم که علم آن را به راسخون فی العلم سپرده است، ولو اینکه ازجهت لغت، متشابه مجمل باشد، ولی ما این آیه را تعمیم قطعی می دهیم که راسخون فی العلم، آنچه را که در قرآن آمده است و عموم و اهل عرف معنای آن را نمی فهمند راسخون آن را می فهمند، پس صحیح است که بگوییم شارع مقدس در الفاظی مثل حروف مقطعه که ما اسمش را از جهت ادبی مهمل می گذاریم برای بیان مراد خودش قرینه گذاشته است.

عقلای عالم هم می پذیرند که یک متکلمی به یک لفظی تکلم کرده است و این لفظ برای هیچ معنایی وضع نشده است ولی به مخاطبین گفته است که برای فهم معنای مرادم از این الفاظ، که به اشاره و رمز بیان شده است به این شخص مراجعه کنید و او علم دارد، و حکمتش این است که به مخاطبین بفهماند که بعد از من، این شخص است و مقام علمی و ولایت او را بیان کند، در روایات اهل بیت آمده است که خدای تعالی متشابهات قرآن را به راسخین ارجاع داده است تا همه امت را متوجه امامت و ولایت راسخون فی العلم بگرداند تا آنها به درگاه و محضر ایشان بروند، این نوع بیان، عقلایی هم است زیرا وقتی شخصی بخواهد بعد از خودش، دیگران را به یک عالم یا یک شخص نزدیک ارجاع بدهد، لفظی را می گوید و هرچند که معنایی را افاده نمی کند ولی رمزی است که معنای مرموز این لفظ را این شخص می داند و بگوید از او بپرسید، سئوال این است که در اینجا عقلا می گویند که مهمل گویی کرده است؟ خیر!

سئوال: می توان گفت که حروف مقطعه مهمل نیست، مثلا از این جهت که برای چند لفظ مثل «وزارت صنعت و معدن»، «صمت » را قرار می دهند معنایی برایش مفروض است!

استاد: آن متکلمی که می گوید صمت، می گوید: «صمت» علامت اختصاری است اما این حروف مقطعه بالوضع علامت اختصاری هیچ چیزی نمی تواند باشد و عرف از آن ، چیزی نمی فهمد که بخواهد علامت اختصاری چیزی باشد.

سوال: برای اهلش گفته است!

جواب: آن حرف دیگری است.

علی أیّ حال آن که برای همه، علامت اختصاری را می گویند، همه علم دارند و می فهمند لذا مبین می شود زیرا متکلم خودش دارد وضع می کند،اما در حروف مقطعه این طور نیست و متکلم در مقام وضع نبوده است.

اگر در روایات آمده که فلان لفظ مقطعه برای فلان معناست در مقام بیان مراد متکلم از آن رموز است نه وضع معنا. پس اهمال به جای خودش باقی است.

برای این قسم اول که شیخنا الاستاد فرمود به مجرد استعمال لفظی که برای معنایی وضع نشده، این مهمل است باید قیدی اضافه شود که این در صورتی است که برای معنای آن، قرینه ای نصب نکرده باشد!

در حروف مقطعه، ذات مقدس حق قرینه برای معنای مراد نصب کرد و خدا خبر داده است که به راسخون فی العلم مراجعه کنید و ائمه هم با روایات، مراد از این حروف مقطعه را بیان کردند و ما از آیه راسخون فی العلم استفاده می کنیم که هر آیه ای که معنایش قابل فهم برای عموم نباشد، راسخون فی العلم از آن آگاهی دارد.

سوال: در قرآن داریم: ومنه آیات محکمات و أخر متشابهات. این آیه را به دو قسم محکم و متشابه تقسیم کرده است. طبق فرمایش شما اگر مهمل، متشابه نباشد، قسم سومی می شود.

جواب: بله اگر در مقابل محکم، متشابه گرفتیم و متشابه را به آیاتی تعریف کرده اند که الفاظی دارد که برای چند معنا وضع شده است و نمی دانیم متکلم کدام را را اراده کرده است و بین شیعه و سنی معروف و مشهور است و در البرهان للبدرالدین زرکشی و بقیه الاتقان سیوطی و غیره نگاه کنید، همه به همین معنا گرفته اند.

متشابه به این معنا، مترادف مجمل می شود.

ولی باز ممکن است که به قرینه ی مقابله، که محکم مقابل متشابه است، بگوییم مقصود از این متشابه، هرچه که از قبیل محکم نباشد، با این تبیین، طبعاً حروف مقطعه از قبیل محکمات نیست و داخل در متشابه می شود.

سوال: شما فرمودید که اهمال و اجمال در عدم حجیت فرقی ندارند، اما یک نکته ای که ما می گوییم در اجمال، شارع در مقام بیان بوده؛ اما ما نمی فهمیم، و این برای ما وجوب فحص می آورد، ولی چون متکلم در اهمال، در مقام بیان نبوده، وجوب فحص نمی آورد!

جواب: بله. فحص می کنیم؛ اگر قرینه و شاهدی بود اجمال برطرف می شود، و اگر پیدا نکردیم کلام مجمل می شود و حجیت ندارد و علم این کلام مجمل به اهلش رد می شود، کما اینکه بعضی از روایات، علمش به اهلش رد می شود؛ چون ما معنایش را متوجه نمی شویم.

بله، در اهمال، وجوب فحص نیست، در عین حال این را حجیت نمی گویند و خودش پس حجیت ندارد و باید دنبال قرائن برویم که آیا ما می توان افاده حجیت به این بکند یا نه؟ اگر نیافتیم، به همان عدم حجیتش باقی است.

فرق مجمل و متشابه:

مجمل، مطلق القصور است یا به خاطر عدم وضع باشد، کما اینکه در کلام ایشان آمده:

و عدم الدلالة تارة لعدم الوضع و أخرى لعدم القرينة (این قسم بیشتر اجمال است تا اهمال. عدم قرینه یعنی اگر یک متکلم لفظ عام یا مطلق بگوید یا همان مناشئ اجمال در آن باشد، و اگر قرینه ای نصب کند از اجمال خارج می شود آیا این مهمل می شود؟ خیر! منافات ندارد که در مقام بیان باشد و کلام مجمل باشد و به قرینه خارجیه مبین می شود) ، و ثالثة لعدم إرادة المتكلم منه معنى خاصا نظير ما تقدم من ورود المطلق (اطلاقات و عمومات باب عبادات و معاملات، که اصل وجوب عنوان را اثبات می کنند، مثل وجوب صلاة و صوم؛ و نظر به جعل اجزاء و شرایط ندارند که از این حیث اهمال دارند )في مقام الإهمال، فإنّ اللفظ من جهة وضعه‌ مهمل بالإضافة إلى الإطلاق و التقييد، و المفروض أنّ المتكلم به أيضا في مقام الإهمال من جهتهما و بذلك يظهر الفرق بين كون المتكلم في مقام الإهمال و كونه في مقام الإجمال».[3]

نکته:

علامه در معنای لغوی اجمال گفته است که : اجمال در لغت به معنای جمع است یعنی عام در تحت خودش، جمیع افراده و اصنافه و مصادیقه را جمع کرده است! و از این حیث به عام، مجمل می گوییم و اصل لغت به معنای جمع است.

عرض می کنیم معنای لغوی در این بحث ما هیچ منشأی ندارد و نیازی نیست که در این باره تحقیق بکنیم چون تحقیق معنای لغوی در آن جایی است که لفظ در متن آیات و روایات آمده باشد و در کلام شارع، این لفظ استعمال شده باشد تا با تحقیق معنای لغوی، مراد شارع را بفهمیم.

در جایی که ما می دانیم که لفظ ما یک اصطلاحی بین علمای علم اصول است پس باید ببینیم که اهل اصطلاح چه معنایی کرده اند و معنای لغوی در این جا به کار ما نمی آید، بخلاف لفظی که در کلام ائمه علیهم السلام باشد که ما باید بدانیم که معنای ارتکاز عرف عام در عهد ائمه ع چه بوده است. لذا باید فحص لغوی بکنیم و معنای لغت در عصر حضرات را اثبات بکنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo