< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی‌اکبر سیفی‌مازندرانی

1402/03/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت قول رجالی

 

گفتیم که در مورد قول رجالی بحث شده که آیا از باب اهل خبره است، یا اخبار حسی است، یا شهادت است؟

کسانی که می گویند از باب اهل خبره است حاصل کلامشان این است که در مورد ملاک حجیت خبر اختلاف نظر وجود دارد، برخی وثاقت را کافی می دانند، و برخی عدالت را لازم می دانند، در مورد خود عدالت هم در تعریفش اختلاف وجود دارد، و همین طور الفاظ جرح و تعدیل که اینها هم اختلافی هستند، و اینکه مثلا غلو سبب ضعف می شود یا خیر، و سایر مسائل که همگی اختلافی هستند، و هر چیزی که اختلافی باشد حدسی است، پس حجیت اقوال رجالیون هم از باب رأی و حدس است.

این حاصل کلام کسانی است که قول رجالی را از باب اهل خبره حجت می دانند.

مشکلی که پیش می آید این است که طبق این حرف، قول رجالی برای عوام حجت می شود، چون قول اهل خبره برای عوام حجت است، ولی کسی که خودش اهل خبره باشد نمی تواند تقلید کند، بنابراین قول رجالی برای مجتهد حجیت نخواهد داشت.

پس قائل شدن به این قول، معنایش کنار گذاشتن رجال است، چون بر اساس این قول، دیگر قول رجالی برای فقهاء حجت نخواهد بود.

یعنی قائلین به این قول می خواستند که با این قول، رجوع به قول رجالی را توجیه کنند و بگویند از باب رجوع به اهل خبره می توان به قول رجالی اعتماد کرد، ولی نتیجه حرفشان کنار گذاشتن علم رجال می شود.

این، عمده اشکالی است که بر این قول وارد است، علاوه بر این اشکالات دیگری هم ذکر کرده ایم که خودتان مطالعه کنید.

به نظر ما قول رجالی از باب اخبار حسی است، چون اقدمین از رجالیون، معاصر حضرات معصومین علیهم السلام بودند و قرائن حسیه در اختیارشان بود، قدماء نیز قریب به عصر معصومین علیهم السلام بودند و قرائن قریب به حس داشتند، و عقلای عالم با حرف کسی که قرائن حسی یا قریب به حس در اختیار داشته باشند معامله اخبار حسی می کنند، چون امکان جریان اصالة الحس در اینجا هست.

عقلاء در چنین جایی ولو احتمال بدهند که شاید او از باب حدس نظر داده است، ولکن چون متمکن از قرائن حسیه است با حرف او معامله خبر حسی می کنند.

پس عمده این است که آن خبری که از حال اشخاص می دهند چون قرائن را در اختیار داشتند بنابراین اصالة الحس جاری می شود. البته این در صورتی است که کلامشان ظهور داشته باشد، ولی اگر ظهور نداشته باشد بحث دیگری است.

برخی از الفاظ جرح و تعدیل مسلّم الظهور هستند که همه قبول دارند، ولی برخی از الفاظ هم مختلف الظهور هستند، که این مطلب دیگری است و به اینجا مربوط نیست.

بحث ما در اینجا در این است که کلام ظهور دارد، و مخبر عنه هم امر حسی است، مثل وثاقت که امری اختلافی نیست.

اینکه آیا وثاقت در راوی کافی است یا عدالت لازم است بحث دیگری است که اختلافی است، اما فرض این است که بسیاری از علما و همه متاخرین قائل به کفایت وثاقت هستند، و قول ثقه را حجت می دانند، و در بین قدما هم بسیاری وثاقت را کافی می دانند، و به قول شیخ طوسی اصلا این کتاب هایی که قدماء نوشته اند و افراد را توثیق کرده اند معنایش این است که وثاقت را کافی می دانستند.

اگر وثاقت را کافی نمی دانستند دیگر معنا نداشت که کسی را توثیق کنند.

به هر حال علمای رجال، حال روات را از اساتید خود گرفته بودند و قرائن حسی یا قریب به حس هم داشتند، علاوه بر این روایات حضرات معصومین علیهم السلام نیز در مورد برخی روات به صورت حسی به علمای رجال رسیده بود، و همچنین کتب نیز در زمان آنها وجود داشت که برخی از اصحاب اهل بیت علیهم السلام کتاب هایی در جرح و تعدیل داشتند و اینها هم خبر حسی به حساب می آمد.

حسی فقط این نیست که شفاهی باشد، همین کتاب ها هم حسی بودند.

مجموع اینها قرائن حسیه و قریب به حس بودند که اقدمین و قدماء از رجالیون در اختیار داشتند.

البته این قرائن برای متاخرین نیست، چون متاخرین به واسطه قدماست که این خبرها را می دهند، و خودشان مستقیم راهی به آنها نداشتند، اما قدما اینطور نیستند و خودشان راه داشتند و مطلع بودند.

عقلای عالم با کسانی که خبر از امری یا موضوعی می دهند و قرائن حسیه یا قریب به حس داشته باشند، معامله خبر حسی می کنند.

مگر اینکه ما بدانیم که این قائل یک مبنایی دارد و مثلا غلو یا فساد عقیده را مسقط عدالت می داند، در چنین صورتی اینکه او خبر بدهد که مثلا فلانی فطحی است، خود این فطحی بودن خبر حسی است، اما اینکه آیا این فطحی بودن مسقط عدالت هست یا نیست بحث دیگری است و ما به نظر خودمان عمل می کنیم.

حتی در اینجا هم که مبنای او را قبول نداریم منافاتی ندارد که قول او حسی باشد.

مثلا اگر بگوید که فلانی غالی ضعیف است، معلوم می شود که علت ضعف او همین غالی بودن است، در چنین جایی خبر او حسی است ولی برای ما ملاک نیست، چون با قرینه فهمیده ایم که علت ضعف در اینجا همان غالی بودن است.

کما اینکه در مورد ابن غضائری اینگونه گفته اند و علت بسیاری از تضعیفات او را غلو دانسته اند.

غرض اینکه اگر مساله از امور نظری و اجتهادی باشد نظر فقیهِ آخذ معتبر است.

غالبا رجالی در مقام خبر از موضوعات است کند، ولی گاهی نیز حکم می کند مثلا به ضعف که باید مبنای او را ببینیم، اگر مثلا مبنای این ضعف، غلو باشد، در این صورت برای ما حجت نخواهد بود.

البته در همین صورت، اگر عبارت دیگری بیاورد و خبر بدهد، مثلا بگوید که فلانی کذّاب است، در اینجا باز هم خبر حسی است و ظهور واضح دارد که کاری به غلو ندارد، بنابراین به قول او اخذ می شود.

 

سؤال: اگر یک رجالی فقط در یکی دو مورد حکم به ضعف کند و بگوید که به خاطر غلو است، آیا سبب می شود که در موارد دیگری که تضعیف کرده است نیز شک به وجود بیاید؟ شاید در جاهای دیگر هم که تضعیف کرده است به خاطر غلو باشد.

جواب: خیر، به چنین احتمالی اعتناء نمی شود، باید موارد به قدری باشد که دأب و سلیقه و ذوق رجالی او به این نحو شناخته شود، که او غلو را سبب ضعف می داند.

 

به هر حال از دو حالت خارج نیست، یا ما مبنای او را شناختیم و با او در این مبنا اختلاف داشتیم، که در این صورت حکم او برای ما حجت نیست، و یا مبنای او را نشناختیم و علم به اختلاف او نداشتیم که در این صورت حجت خواهد بود.

البته همه این بحث ها در مورد حکم کردن است که مثلا حکم به ضعف کند، وگرنه در مقام اخبار از موضوعات، حتی اگر اختلاف مبنا هم داشته باشیم ضرری نمی زند.

آنجایی که ضرر می زند، حکم و رأی است.

اگر حکم به ضعف کند و ما بدانیم که به خاطر مبنایی است که ما قبول نداریم، در این صورت برای ما حجت نخواهد بود. ولی اگر مبنای ما با او موافق باشد، حکم او به ضعف برای ما نیز حجت خواهد بود.

کلام صاحب قوانین

صاحب قوانین می فرماید که رجوع به قول رجالی از باب ظن مطلق است، به خاطر اینکه اولا آیه نبأ دلالت دارد که تثبّت کافی موجب ظن به صدق راوی می شود، و همین ظن کافی است. و ثانیا اینکه قول رجالی فی نفسه به عنوان یک فرد عادل، ظن آور است.

حاصل کلام ایشان این است که این ظن است و بنا بر انسداد چون ظن مطلق حجت است بنابراین در اینجا هم ظن آور است و حجت خواهد بود.

جواب این است که آقایانی که رجال را قبول دارند و به جرح و تعدیل رجالیون اخذ می کنند، آیا اینها انسدادی هستند؟ معلوم است که مبنایشان انسداد نیست.

بنابراین نمی شود با چیزی که فقط مبنای شماست، رفتار علمای دیگر را که قائل به مبنای شما نیستند توجیه کنید.

علمای دیگر که قائل به حجیت قول رجالی هستند هرگز از باب حجیت مطلق ظن چنین حرفی را نزده اند، بلکه از باب اخبار حسی قائل به حجیت شده اند و ادله حجیت خبر حسی ثقه را شامل دانسته اند و به همین دلیل قائل به حجیت شده اند.

اقوال رجالیون غالبا خبر از موضوعات است و حکم نیست، و در مقام شهادت هم نیست، بنابراین خبر حسی از موضوع است و ادله حجیت خبر ثقه شاملش می شود.

حاصل کلام اینکه اقوال رجالیون غالبا از باب اخبار حسی است، چون خبر از موضوعات است، چرا که خبر از احوال اشخاص است که موضوع خارجی هستند.

 

سؤال: عدالت امری باطنی است و امری حسی نیست، بنابراین خبر دادن از عدالت هم امری حسی نیست.

جواب: آنچه در رجال مطرح است وثاقت است نه عدالت، در کتاب های رجالی آنچه غالبا وجود دارد توثیق است که امری حسی است، یعنی فرد در نقل قول هایش راستگوست و دروغ نمی گوید.

 

این وثاقت نقل، یک موضوع خارجی است و چیزی نیست که اختلاف بردار باشد.

عدالت اختلافی است و مبانی در تعریفِ آن مختلف است، ولی وثاقت اینگونه نیست.

آن رجالی که در کتابش فلان راوی را توثیق کرده است، خود همین نشان می دهد که مبنای او هم قبولِ قول ثقه است.

شیخ طوسی فرموده که قدماء به قول ثقه عمل می کردند و دلیل ایشان هم همین است که قدماء در کتاب هایشان روات را توثیق کرده اند، و معنای توثیق این است که قول ثقه را حجت می دانند.

بنابراین ما نمی خواهیم از رجالیون تقلید کنیم، بلکه همین اخباری که از موضوع می دهند را از باب قبول قول ثقه می پذیریم.

حتی اگر رجالی، طبق مبنای خودش وثاقت را کافی نمی دانست، همین که خبر از وثاقت راوی می دهد برای ما کافی است، چون ما دنبال نظر و مبنا و حکمِ او نیستیم، بلکه دنبال خبر حسی او از موضوعات هستیم که برای ما حجت است. چون اقدمین و قدماء از رجالیون یا معاصر با اهل بیت علیهم السلام بودند و یا قریب به عصر حضرات بودند، بنابراین قرائن حسیه یا قریب به حس را در اختیار داشتند و در حقشان اصالة الحس جاری می شود.

اصالة الحس این است که هر کسی که خبری می دهد اصل این است که از روی حس چنین خبری را می دهد، نه اینکه تخمین و گمان از روی رأی و نظر باشد، بلکه بر اساس حس است.

در جایی که احتمالِ رأی و احتمالِ عدم حس را بدهیم، اصالة الحس جاری می شود و به این احتمال اعتناء نمی شود، چون فرض این است که متمکن از قرائن حسیه است، مگر جایی که بر اساس قرائن، اطمینان یا علم به عدمِ حس پیدا کنیم، مثل اینکه حکم کند به اینکه فلانی ضعیف است و مبنای او را هم بدانیم و مخالف مبنای ما باشد، که حرف دیگری است و در این صورت دیگر حجت نخواهد بود، ولی در سایر جاها اصالة الحس جاری می شود.

 

سؤال: آیا اختلافی که بین علمای رجال وجود دارد و تعارض هایی که بین کلامشان در مورد توثیق یا تضعیف روات وجود دارد، سبب نمی شود که این اصالة الحس خدشه دار بشود؟ با این تعارض معلوم می شود که اخبارشان حدسی است نه حسی.

جواب: اختلاف، اختصاص به امور حدسی و رأی ندارد و در اخبار حسی نیز اختلاف به وجود می آید، مثلا اگر کسی سخنرانی کند و عده ای بشنوند، ممکن است هرکس آن سخنرانی را به نحوی نقل کند، و با هم مختلف باشند، بنابراین این تعارض و تنافی در جرح و تعدیل که در بین رجالیون وجود دارد منافاتی با حسی بودن ندارد، چون در حس نیز خطا رخ می دهد و نقل ها مختلف می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo