< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی‌اکبر سیفی‌مازندرانی

1401/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقوال مختلف پیرامون حجیت استصحاب

 

در مورد حجیت استصحاب یازده قول هست، که از کلام شیخ انصاری استفاده شده و در جزوه نیز به صورت واضح و روشن نوشته شده و بحث زیادی ندارد.

این اقوال به شرح ذیل می باشند:

1- حجیت استصحاب مطلقا

2- عدم حجیت استصحاب مطلقا

3- تفصیل بین امر عدمی و وجودی به این نحو که در عدمیات استصحاب جاری است ولی در وجودیات جاری نیست.

4- تفصیل بین موضوعات خارجی و احکام شرعیه، به این نحو که در موضوعات استصحاب جاری نیست ولی در احکام جاری است.

5- تفصیل بین حکم کلی و غیر حکم کلی (اعم از موضوعات خارجی و احکام جزئی) به این نحو که در موضوعات خارجی و احکام جزئی استصحاب جاری است ولی در احکام کلی جاری نیست.

6- تفصیل بین حکم جزئی و غیر حکم جزئی (اعم از موضوعات خارجی و احکام کلی) به این نحو که در حکم جزئی استصحاب حجت است ولی در موضوعات خارجی و احکام کلی حجت نیست.

7- تفصیل بین حکم تکلیفی و وضعی، به این نحو که در وضعی جاری است و در تکلیفی جاری نیست.

8- تفصیل بین آنچه با اجماع ثابت شده و غیر آن، به این نحو که در چیزهایی که با اجماع ثابت شده است اجماع حجت نیست، چون دلیل لبی است و باید به قدر متیقنش اکتفا شود، ولی در غیر اجماع حجت است.

9- تفصیل بین شک در مقتضی و شک در رافع، به این نحو که اگر شک در مقتضی باشد استصحاب حجت نیست ولی در شک در رافع حجت است.

محقق صاحب شرایع قائل به این تفصیل است.

10- تفصیل بین شک در مقتضی و شک در غایت، به این نحو که اگر شک در مقتضی باشد استصحاب حجت نیست ولی اگر شک در غایت باشد حجت است.

مثلا روز یک غایتی دارد که به شب می رسد و روزه به پایان می رسد، حالا اگر شک کند که روز به پایان رسیده یا خیر، در اینجا می توان استصحاب کرد، ولی اگر شک در مقتضی باشد نمی توان استصحاب کرد.

11- تفصیل بین مصداق غایت و غیر آن، به این نحو که در مصداق غایت استصحاب جاری است و در غیر آن جاری نیست.

مثلا اگر در یک روز معین شک کنیم که غایتش محقق شده یا نه، چون مصداق غایت است می توان استصحاب کرد، ولی در کلیِ غایت نمی توان استصحاب کرد.

اینها یازده قول هستند که شیخ انصاری اینها را ذکر کرده و نص کلام ایشان را در پاورقی جزوه آورده ایم.

 

سؤال: آیا پیرامون همه این اقوال به تفصیل صحبت کرده اید؟

جواب: برخی از اقوال را مطرح کرده ایم و بقیه هم روشن بوده، به همین جهت مطرح نکرده ایم.

پس از تمام شدن بحث های تفصیلی پیرامون اقوال، اگر باز هم مطلبی باقی ماند مطرح کنید تا بررسی کنیم.

 

سؤال: تفاوت قول 9 و 10 چیست؟ شک در غایت چه تفاوتی با شک در رافع دارد؟

جواب: شک در غایت از قبیل شک در مانع نیست، بلکه به معنای زوال وجود سابق است. ولی مانع به معنای عروض یک وجود جدید است.

 

سؤال: شک در غایت، همان شک در بقای مقتضی است؟

جواب: شک در غایت به معنای شک در بقای موجود است.

 

مثلا اگر چراغ نفتی در جایی روشن بود و بعد از مدتی شک می کنیم که هنوز هم روشنایی در آن اتاق هست یا نه، به فرض که این روشن بودن اثری شرعی داشته باشد و مثلا نذری صورت گرفته باشد، در این صورت متیقن سابق ما روشنایی است، و مقتضی اش وجود نفت است، حالا گاهی شک به اصل وجود مقتضی بر می گردد، که آیا نفت تمام شده یا خیر، و گاهی نیز به خاطر عروض مانع است که مثلا بادی آمده و چراغ را خاموش کرده است.

به هر حال بین اینکه شک در مقتضی باشد یا شک در مانع باشد تفاوت وجود دارد.

 

سؤال: این مثالی که فرمودید تفاوت بین مقتضی و مانع را روشن می کند، ولی تفاوت بین غایت با مانع و مقتضی روشن نشد. غایت چیزی متفاوت از مقتضی و مانع است.

جواب: غایت هم ممکن است به خاطر قصور مقتضی باشد. چیزی که به غایت می رسد یا به خاطر این است که خود مقتضی نمی تواند ادامه داشته باشد، و گاهی هم به خاطر عروض مانع است. مثلا در مورد هلال ماه، ما از قبیل مانع می دانیم. البته در مورد شب و روز، ممکن است گفته شود که از قبیل قصور مقتضی است.

 

در مورد شب و روز، منشأ آن روشنایی خورشید است، یعنی مثلا اگر هنگام غروب هوا ابری باشد و خورشید دیده نشود، انسان شک می کند که شب شد یا نه، این شک به خاطر این است که نمی داند هنوز خورشید هست یا غروب کرده است، بنابراین در اینجا شک در مقتضی است.

به هر حال غایت با مانع متفاوت است.

 

سؤال: آیا می توان گفت که شک در غایت همیشه به شک در مقتضی بر می گردد؟

جواب: اینکه غایت چیزی سر برسد دو نوع است، گاهی به خاطر قصور مقتضی و گاهی هم به خاطر عروض مانع است، ولی تعبیر غایت را که بکار می برند ظهور در همان مقتضی دارد، و جایی که مانع عارض شده باشد را غایت نمی گویند.

 

البته ممکن است بگوییم که شیء از اول وجودش محدود بوده، مثل صوم که تا اول شب واجب است، و هنگامی که انسان شک می کند که این وجوب باقی است یا خیر، این اصلا به خاطر مقتضی یا مانع هم نیست، بلکه غایت این روزه، رسیدنِ شب است. بنابراین در این مثال برای غایت، اصلا به مقتضی و مانع هم کاری نداریم.

این غایت، یک امر اعتباری است و تکوینی نیست.

ادله قول اول (حجیت استصحاب مطلقا)

1- حجیت ظواهر

حجیت ظواهر را همه قبول دارند، و خود این حجیت مبتنی بر استصحاب است. چون وقتی که انسان در معنای مراد شک می کند و اصول لفظیه مانند اصالت عدم قرینه، عدم تخصیص، عدم تقیید و ... جاری می کند، همه اینها استصحاب هستند. یعنی قبلا قرینه ای نبود و همان استصحاب می شود، قبلا مخصصی نبود و همان استصحاب می شود.

بنابراین ظواهر قطعا حجت است و این ظواهر مبتنی بر استصحاب است، پس استصحاب هم حجت خواهد بود.

اشکال این دلیل

این دلیل دو اشکال دارد:

اشکال اول اینکه حجیت ظواهر مبتنی بر استصحاب نیست. حجیت ظواهر به خاطر این است که خود ظاهر بذاته اقتضای نفی احتمال خلاف می کند. ظهور یا به خاطر دلالت لفظی است و یا به خاطر قرینه. اگر اینها نباشند اصلا ظهوری منعقد نمی شود. و در فرضی که ظهور داشته باشد، این ظهور بذاته اقتضای نفی احتمال خلاف دارد.

بذاته یعنی اینکه عقلای عالم وقتی که ظهور را در کلام بالوجدان یافتند، اخذ به ظاهر می کنند و اعتنایی به احتمال خلاف نمی کنند.

بنابراین دیگر اصلا نیازی به استصحاب نیست و مبتنی بر استصحاب نیست.

اصالت عدم قرینه یعنی همین که اصلا شک به معنای شک در باب استصحاب نیست، یعنی به مجرد اینکه احتمال خلاف ظاهر در ذهن عقلاء بیاید، لحظه ای هم به آن اعتناء نمی کنند. چون ظاهر است و ظاهر را حجت می دانند.

به همین دلیل است که محققین از اصولیون گفته اند که اصالت عدم قرینه و سایر اصول لفظیه به اصالة الظهور بر می گردند.

اصالة الظهور یعنی وقتی ظهور منعقد بشود، اصل حجیت خودش است و به خلافش اعتنایی نمی شود.

 

سؤال: ظاهرا مشهور اصولیون می گویند که اصالة الظهور به سایر اصول لفظیه بر می گردد، ولی طبق بیان حضرتعالی اصول لفظیه به اصالة الظهور بر می گردند.

جواب: نظر ما بر خلاف است و می گوییم اصول لفظیه به اصالة الظهور بر می گردند و خیلی از محققین از اصولیون نیز همین قول را دارند.

 

این اشکال اول بود.

اشکال دوم اینکه این دلیل اخص از مدعاست، چون بر اساس این دلیل، استصحاب در عدمیات جاری می شود نه در وجودیات.

اصالت عدم قرینه و عدم مخصص و مقید و ... همگی عدمی هستند.

2- کلام محقق

محقق صاحب شرایع قائل به تفصیل بین مقتضی و مانع است، اما در اینجا وجهی را به عنوان دلیل برای حجیت استصحاب مطلقا ذکر کرده و آن این است که وقتی انسان شک در بقاء می کند، در همان لحظه مقتضی برای وجود متیقن سابق موجود است، و شک در این است که آیا رافع محقق شده یا نه.

احتمال وجود رافع، با احتمال عدمش تعارض دارد.

اگر ایشان می گفت که عدم حدوث مانع را استصحاب می کنیم، در این صورت این دلیل اخص از مدعا می شد و اختصاص به عدمیات پیدا می کرد، ولی ایشان اینگونه نگفته است، بلکه گفته است که احتمال حدوث مانع با احتمال عدمش تعارض می کنند.

اشکال این دلیل

اشکالی که به کلام ایشان وارد است این است که این اخص از مدعاست و در جایی است که وجود مقتضی مفروغ باشد، و شامل جایی که شک در اصل مقتضی باشد نمی شود.

این حرف به مبنای خود محقق که تفصیل بین مقتضی و مانع است بر می گردد.

 

سؤال: در جایی که شک در رافع است، آیا وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه مختل نمی شود؟ متیقن سابق، همان مقتضی است ولی شک در وجود رافع است، بنابراین متیقن و مشکوک با هم فرق دارند.

جواب: در جایی که شک در مانع و رافع است وحدت قضیه متیقنه و مشکوکه مختل نیست، چون مشکوک، بقای همان متیقن سابق و همان مقتضی سابق است، منتهی منشأ این شک، احتمالِ حدوث مانع است.

 

پس در همه مواردی که شک در مانع می شود، قضیه متیقنه و مشکوکه وحدت دارند.

و همچنین می توان متیقن سابق را عدمِ مانع فرض کرد، که خودش یک استصحاب جداگانه ای می شود، یعنی می گوییم که این مانع قبلا موجود نبود و الان هم موجود نشده است، که در اینجا هم متیقن و مشکوک وحدت دارند.

3- هر چیزی برای تغییر نیاز به علت دارد

یک دلیل دیگر برای حجیت استصحاب به نحو مطلق این است که هر ممکنی که در سابق ثابت باشد، اگر بخواهد تغییر و تبدیل پیدا کند نیاز به موثر و سبب دارد، اگر چیزی قبلا موجود بوده برای معدوم شدنش باید دلیل داشته باشد، و اگر چیزی قبلا معدوم بوده برای موجود شدنش باید دلیل داشته باشد، بنابراین هر چیزی تا دلیلی برای تغییرش وجود نداشته باشد همان حالت سابقش لحاظ می شود. چون: «انقلاب الشیء عما هو علیه بلا دلیل مستحیلٌ

اشکال این دلیل

این دلیل دو اشکال دارد، یکی اینکه همانطور که هر چیز ممکنی که موجود بوده برای معدوم شدنش باید دلیل داشته باشد، برای بقایش نیز باید دلیل داشته باشد، که این را قبلا در استدلال عقلی که برای استصحاب ذکر شده بود بیان کردیم و گفتیم که ممکن الوجود برای بقایش نیز به علت نیاز دارد.

بنابراین صرف وجود چیزی در سابق دلیل نمی شود که حکم به بقایش کنیم، بلکه برای بقایش نیز باید دنبال دلیل باشیم، همانطور که برای معدم شدنش نیز باید دنبال دلیل باشیم.

اشکال دوم این است که این مطلب بر فرض هم که صحیح باشد مختص به تکوینیات است، و در اعتباریات جاری نیست.

در مورد یقین، به صرف شک کردن، آن یقین سابق از بین می رود. چون شک و یقین با هم متضاد هستند و قابل جمع نیستند.

وقتی که انسان نسبت به چیزی یقین دارد و بعد شک می کند، در عین حالی که شک دارد دیگر نمی تواند باز هم یقین داشته باشد، پس آن یقین سابق با این شک زائل شده و دیگر باقی نیست.

در اینجا شارع است که تعبد می کند و می گوید که آن یقین باقی است، چون از امور اعتباری است و تحت اختیار معتبر است.

 

سؤال: اینکه شارع می گوید یقینت را نگه دار، آیا هیچ منشأ خارجی ندارد؟ به نظر می رسد که عنایت مستدل به همین است که انگار شارع می گوید: اصلا برای چه شک کرده ای؟ مگر تو یقین نداشتی؟ پس تا وقتی که یقین جدید پیدا نکنی باید بنا را بر همان بگذاری. چون وجود، بدون سبب نمی تواند منقلب به عدم بشود.

جواب: هر متیقنی که انسان یقین به وجود شیء دارد، آن وجود در خارج می تواند اسباب طبیعی مختلف داشته باشد. ولکن در اینجا متیقن ما وجود خارجی نیست، بلکه اعتبار است.

 

حتی اگر متعلق یقین، موضوع خارجی هم باشد، باز هم آن موجود خارجی ادامه وجودش نیاز به سبب دارد، اما کلام در این است که اگر انسان در بقای آن شک کرد، یک وقت بحث در این است که عقلاء چه معامله ای با این شک می کنند، یک وقت بحث در این است که شارع چه حکمی را برای این مورد اعتبار کرده است.

اما اینکه عقلاء با این شک چه می کنند؟ قبلا گفتیم که عقلاء در امور خطیره احتیاط می کنند.

مثلا کسی از خانه بیرون آمده و شک می کند که آیا فلکه گاز را بست یا نه، در چنین جایی حالت سابقه مهم نیست، و عقلاء کاری به حالت سابقه ندارند، و می گویند چون امر خطیر است و مثلا احتمال باز ماندن فلکه گاز هست و ممکن است گاز نشت کند و سبب آتش سوزی بشود، در چنین جایی احتیاط می کنند و بر می گردند و فلکه گاز را بررسی می کنند، حتی اگر حالت سابقه، بسته بودنِ شیر فلکه هم باشد باز هم به این استصحاب اعتناء نمی کنند و احتیاط می کنند.

این سیره عقلاء بود. اما شارع گفته است همان حالت سابقه را هر چه که باشد استصحاب کن و بنا را بر همان بگذار.

این اعتبار شارع است که حتی در موضوعات خارجی که اثر شرعی داشته باشند نیز اگر شک بشود باید همان حالت سابقه استصحاب شود.

4- بناء عقلاء

قبلا این وجه را به صورت کامل بیان کردیم که ادعا شده است که عقلاء در امور زندگی خود استصحاب جاری می کنند، ولی گفتیم که در امور خطیره چنین نیست و عقلاء در امور خطیره احتیاط می کنند.

5- لزوم اختلال نظام

ادعا شده است که اگر استصحاب به طور مطلق حجت نباشد اختلال نظام پیش می آید.

اشکال به این دلیل

اولین اشکال این کلام این است که برای بقای شیء موجود، ادله مختلفی وجود دارد، ممکن است اماره یا بینه وجود داشته باشد، همیشه برای بقای شیء موجود نیاز به استصحاب نیست، که با حجت نبودنِ استصحاب، اختلال نظام پیش بیاید.

اشکال دوم این است که لزومِ اختلال نظام از عدم حجیت استصحاب، ملازمه با حجیت استصحاب به نحو مطلق ندارد، چون این همه تفاصیل در بین داریم. (یعنی هیچکدام از این اقوال و تفاصیل، موجب اختلال در نظام نشده اند، پس برای رهایی از اختلال نظام لازم نیست که کسی مطلقا استصحاب را حجت بداند، بلکه می تواند قائل به یکی از این تفاصیل نیز باشد. پس نمی توان برای حجیت استصحاب به نحو مطلق به این دلیل استناد کرد.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo