< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی‌اکبر سیفی‌مازندرانی

1401/10/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله حجیت استصحاب

 

1- اجماع

یکی از ادله استصحاب که شیخ هم به آن استدلال کرده است اجماع است.

ایشان از جماعتی مثل علامه و صاحب معالم و دیگران نقل اجماع برای حجیت استصحاب کرده است.

ولی با اختلافاتی که در مساله وجود دارد و ما نیز ذکر می کنیم، نمی توان به نحو کلی و به صورت مطلق استصحاب را مورد اتفاق و اجماع دانست.

فقط یک کلی فی الجمله ای را می توان پذیرفت که همه قبول دارند و آن عدم نقض یقین با شک است، ولی در شقوقات و فروعات مساله نمی توان اجماع را ادعا کرد.

مع ذلک اشکال اساسی این است که نصوص زیادی در مقام داریم و همه اصحاب نیز به این نصوص استدلال کرده اند، فلذا این اجماع مدرکی می شود.

با قطع نظر از آن مطلب کلی که قبلا گفته ایم که اجماع در مسائل اصولی ملاک حجیت را ندارد. چون ممکن است در خصوص استصحاب کسی قائل باشد که این مساله اصلا یک مطلب فرعی فقهی است و نتیجه اش مثلا وجوب ابقاء یقین سابق است. بنابراین ممکن است اجماع در اینجا با سایر ابواب اصول متفاوت باشد.

لکن عمده همین است که در اینجا نصوص داریم و همه استدلال کرده اند، پس این اجماع مدرکی است.

2- استقراء

شیخ انصاری برای حجیت استصحاب به استقراء تمسک کرده و فرموده است:

«و الإنصاف أن هذا الاستقراء يكاد يفيد القطع‌ و هو أولى من الاستقراء الذي ذكره غير واحد كالمحقق البهبهاني و صاحب الرياض أنه المستند في حجية شهادة العدلين على الإطلاق‌»[1]

ایشان فرموده در تمام مواردی که مجرای استصحاب است وقتی استقراء کرده ایم می بینیم که اصحاب به استصحاب تمسک کرده اند، و این استقراء کمتر از استقرائی که محقق بهبهانی و صاحب ریاض در مورد حجیت شهادت عدلین ادعاء کرده اند نیست.

جوابش این است که اگر مقصود شما از این استقراء، استقراءِ کلمات اصحاب است، نتیجه اش اتفاق و اجماع اصحاب خواهد بود، که این را در دلیل قبلی توضیح دادیم و رد کردیم، و گفتیم که چنین اجماعی نداریم و بر فرض که داشته باشیم مدرکی است و اعتبار ندارد.

و اگر مقصود از این استقراء، استقراء در میان نصوص است، این هم دلیل بعدی است که یکی یکی باید نصوص را ذکر کنیم و ببینیم که دلالت بر حجیت استصحاب دارند یا خیر.

پس به هر حال استقراء دلیل مستقلی نیست، یا به اجماع بر می گردد که قبلا گفتیم، و یا به نصوص بر می گردد که بعدا خواهیم گفت.

3- نصوص

روایات مستفیضه ای دلالت بر حجیت استصحاب دارند که در ادامه ذکر خواهیم کرد.

صحیحه اول زراره

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَنَامُ وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ- أَ تُوجِبُ الْخَفْقَةُ وَ الْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ الْوُضُوءَ- فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ الْعَيْنُ وَ لَا يَنَامُ الْقَلْبُ وَ الْأُذُنُ- فَإِذَا نَامَتِ الْعَيْنُ وَ الْأُذُنُ وَ الْقَلْبُ وَجَبَ الْوُضُوءُ- قُلْتُ فَإِنْ حُرِّكَ إِلَى جَنْبِهِ شَيْ‌ءٌ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ- قَالَ لَا حَتَّى يَسْتَيْقِنَ أَنَّهُ قَدْ نَامَ- حَتَّى يَجِي‌ءَ مِنْ ذَلِكَ أَمْرٌ بَيِّنٌ- وَ إِلَّا فَإِنَّهُ عَلَى يَقِينٍ مِنْ وُضُوئِهِ- وَ لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ- وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَرَ.»[2]

«خفقة» به معنای چُرت زدن است.

انسان که می خواهد بخوابد ابتدا چشمانش بسته می شود ولی تا مدتی حواس و گوش او کار می کند و صداها را می شنود. اگر خواب به حدی باشد که چیزی را نبیند و صدایی را هم نشود و کاملا به خواب رفته باشد در این صورت وضو واجب می شود.

حتی اگر چیزی در کنار او تکان بخورد و او متوجه نشود، باز هم تا یقین به خواب پیدا نشود و به خواب عمیق نرفته باشد وضو نقض نمی شود.

 

سؤال: ممکن است در بیداری هم چیزی در کنار انسان جابجا شود و صدای آرامی باشد ولی انسان متوجه نشود.

جواب: مقصود روایت چنین چیزی نیست. مقصود روایت این است که حرکت و صدایی باشد که اگر بیدار بود متوجه میشد، ولی حالا که به خواب رفته است، حواس او مقداری ضعیف شده ولی هنوز وارد خواب عمیق نشده است، که چنین حالتی سبب از بین رفتن طهارت نمی شود.

«امر بیّن» مثل این است که کسی در حال خواب باشد و دیگران در کنار او در حال صحبت باشند و صحبت هایشان نیز طولانی باشد ولی او هیچکدام از حرف ها را نشنیده باشد، که در اینجا معلوم است که در خواب عمیق بوده که چیزی را نشنیده است.

«لا ینقض» می تواند نهی باشد و می تواند نفی در مقام نهی باشد که آکد است.

شاهد مثال در این روایت، همین تعبیر «لا ینقض» است.

تعبیر «ابدا» این نهی را تاکید می کند. خود نهی ظهور در حرمت دارد، فضلا از اینکه با «ابدا» تاکید هم شده باشد، که حرمت موکدّه می شود.

مورد این روایت، طهارت است ولی همانطور که محقق نائینی فرموده اند این موجب نمی شود که در سایر موارد قابل استدلال نباشد.

ایشان فرموده است:

«فالإنصاف: أنّه لا يحتمل أن يكون لذكر متعلّق اليقين في الرواية دخل في الحكم، فلا يقال: إنّه يكفي في سقوط الاستدلال بالرواية احتمال أن يكون لتعلّق اليقين بالوضوء دخل‌ في الكبرى، لاحتفاف الكلام بما يصلح للقرينيّة فيوجب إجماله.»[3]

مطلب روشن است، چون امام علیه السلام استصحاب را به صورت کبرای کلی فرموده اند و اختصاصی به این مورد وضو ندارد.

صحیحه دوم زراره

«الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ شَيْ‌ءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ الْمَاءَ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ الصَّلَاةَ قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ قُلْتُ وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً قُلْتُ فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلَهُ قَالَ تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ النَّاحِيَةَ الَّتِي تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِهِ قُلْتُ فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْ‌ءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّكَّ الَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ قُلْتُ فَإِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ فِيهِ ثُمَّ رَأَيْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‌ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ.»[4]

زراره می گوید به حضرت عرض کردم که خون بینی یا خون های دیگر بر لباسم اصابت کرد، و موضعش را علامت گذاری کردم تا به آب دسترسی پیدا کنم و آب بکشم، ولی بعد از پیدا کردن آب و رسیدن وقت نماز، فراموش کردم و با همان حالت نماز را خواندم، و بعد از نماز متوجه شدم. حضرت فرمودند: نماز باطل است و باید اعاده شود و لباس هم باید آب کشیده بشود.

سؤال بعدی زراره این است که یقین به نجاست داشتم ولی هرچه نگاه کردم نجاستی ندیدم، و نماز را خواندم و بعد آنرا دیدم، حضرت باز هم فرمودند که باید لباس را بشویی و نماز را هم اعاده کنی. چون مسبوق به یقین بود و با همان حالت نجاست نماز خوانده است.

 

سؤال: این بیان حضرت به خاطر علم اجمالی است که او علم اجمالی به نجاست لباس داشت و نباید با آن نماز می خواند.

جواب: شاید نتوان نام علم اجمالی را روی این مطلب گذاشت، چون بحث در مورد یک لباس است، و دو طرف یک لباس دو فرد حساب نمی شود.

 

در شبهه عبائیه هم گفتیم که یک وجه این بود که اصلا ارتباطی با علم اجمالی ندارد چون عبا یک فرد است که نجس بوده و باید شسته شود، ولی یک وجه هم این بود که دو طرف عبا را مثل دو فرد حساب می کردیم و می گفتیم که علم اجمالی داریم.

در اینجا هم چه علم اجمالی باشد و چه یک فرد باشد فرقی ندارد.

سؤال بعدی زراره این است که اگر ظن به اصابت پیدا کردم ولی یقین نداشتم و گشتم و چیزی ندیدم، و بعد از نماز نجاست را دیدم، اینجا چه حکمی دارد؟

حضرت فرمودند: لباس را بشوی، ولی نماز را اعاده نکن. چون یقین به نجاست نداشتی، و شاید بعد از نماز این نجاست عارض شده باشد.

یقین سابق این بود که لباس پاک بود و یقین به نجس شدن آن پیدا نشده بود، بنابراین نماز صحیح است، ولی الان که قطعا نجس است پس باید برای نماز بعدی شسته شود.

تعبیر «ظن» که در اینجا به کار رفته است همان شک است، چون در باب استصحاب، ظن و شک یکی است.

 

سؤال: در اینجا باید مدت معتنی بهی بگذرد و بعد نجاست را ببیند تا احتمال اینکه این نجاست بعد از نماز عارض شده باشد وجود داشته باشد، وگرنه اگر بلافاصله بعد از اتمام نماز این نجاست را ببیند یقین می کند که همان نجاست قبلی است.

جواب: بله همین طور است و باید احتمال اینکه این بعد از نماز حادث شده باشد را بدهد. چون اگر یقین پیدا کند که لباسش در حال نماز نجس بوده است، آیا امام علیه السلام این فرض را هم می خواهند بفرمایند که نماز صحیح است؟ معلوم است که چنین حالتی را نمی فرمایند. در جایی که یقینا نماز را با لباس نجس خوانده است جای استصحاب نیست و باید نماز را اعاده کند.

 

بعد زراره علت این حکم شرعی را می پرسد، و حضرت استصحاب را بیان می کنند.

سؤال بعدی زاره این است که اگر علم پیدا کردم که لباس نجس شده ولی محل نجاست را به صورت دقیق نمی دانم، آیا باید بشویم؟ ظاهرا کلام راوی مربوط به جایی است که قبل از نماز یقین به اصابت دم داشت، ولی جایش را نمی دانست، آیا بعد از نماز باید بشوید؟

حضرت می فرمایند: باید آن قسمتی که نجس شده است را بشویی تا یقین به طهارت پیدا کنی. یعنی باید آن لباس را به اندازه ای بشویی که یقین به طهارت پیدا کنی. گاهی علم به اینکه کدام قسمت لباس نجس شده است ندارد پس باید همه لباس را بشوید، ولی گاهی مثلا معلوم است که یک طرف لباس نجس بوده، در این صورت اگر همان طرف را بشوید علم به طهارت پیدا می کند. مثلا بداند که قسمت پایین لباس نجس شده بود و قسمت بالا قطعا نجس نبود، در اینجا همین که قسمت پایین را بشوید کافی است و یقین به طهارت پیدا می شود.

سؤال بعدی این است که اگر شک در نجاست لباس دارم و احتمال جدی می دهم که نجس شده باشد، آیا لازم است که قبل از نماز فحص و بررسی کنم؟

حضرت می فرمایند که لازم نیست. چون همان استصحاب جاری است.

البته اگر فرد بخواهد اطمینان پیدا کند و احتیاط کند ایرادی ندارد، و این احتیاط حسن است، ولی وجوبی ندارد.

فرد به خاطر اینکه از شرّ وسوسه خلاص بشود فحص می کند و آب می کشد، وگرنه از نظر شرعی بررسی نیاز ندارد.

اگر ایمان به حکم شارع قوی باشد انسان اصلا دچار چنین وسوسه ای نمی شود. کسی که دچار وسوسه می شود به خاطر ضعف ایمان است.

 

سؤال: آیا عملی که به خاطر ضعف ایمان باشد می تواند حسن باشد؟

جواب: این کار در اینجا حرام تکلیفی نیست، ولی به هر حال اگر ایمان قوی باشد اصلا انسان شک پیدا نمی کند که بخواهد برای زائل کردن آن شک نفسانی بررسی کند. وقتی شارع گفته تو محکوم به طهارت هستی و نمازت صحیح است، انسان با ایمان دیگر شک به دلش راه نمی دهد.

 

به هر حال اگر بخواهد وسوسه را زائل کند ایرادی ندارد و خود حضرت هم فرموده اند که ایرادی ندارد، پس این کار حرام تکلیفی نیست، ولی برای صحت نماز، شرط نیست.

سؤال بعدی زراره این است که اگر در حال نماز نجاست را ببینم چه کنم؟

حضرت فرمودند اگر قبل از دخول در نماز شک کردی و در حال نماز نجاست را دیدی، در اینجا نماز باطل است و باید قطع کنی و لباس را بشویی و نماز را اعاده کنی.

ولی اگر قبل از نماز شک نکردی و در حال نماز نجاست را دیدی، در اینجا نماز صحیح است، یعنی اگر می توانی به گونه ای که از حالت نمازگزار خارج نشوی لباس را بشویی و بعد نماز را ادامه بدهی مشکلی ندارد.

چون ممکن است این نجاست جدید باشد، بنابراین یقین ندارد که نمازش با لباس نجس بوده است، شاید همین الان نجس شده و وقتی آنرا بشوید می تواند نماز را ادامه بدهد.

اینجا هم حضرت کبرای کلی استصحاب را بیان فرموده اند. یعنی وقتی یقین به طهارت داشتی، همان را استصحاب کن و تا یقین به نجاست پیدا نکرده ای نمازت صحیح است و الان هم که لباس شسته می شود، بنابراین مشکلی برای نماز وجود ندارد.

این صحیحه دوم زراره بود و وجه دلالتش هم این است که حضرت فرمودند که یقین را ابدا با شک نقض نکن. این تعبیر «ابدا» قرینه است که مراد از «لیس ینبغی» همان حرمت است. و ثانیا تعبیر «لا تعید الصلاة» هم دلالت دارد که نماز صحیح است و نیاز به اعاده ندارد، و صحیح شدن نماز نیز به خاطر استصحاب است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo