< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج الشرعیه/الاجماع/_

ادله حجیت اجماع

مفاد طایفه دوم از روایات

حاصل روایاتی که خواندیم این شد که اراده تشریعی پروردگار به این تعلق گرفته است که حکم حق و حکم واقعی توسط امام و حجتش به بندگان ابلاغ شود.

کما اینکه اصل فلسفه بعثت انبیاء الهی و اوصیاء علیهم السلام هم همین است که برای تبلیغ دین بوده است.

پس اگر در یک عصری در زمان غیبت، فقهاء بر یک حکمی اتفاق کنند، اگر حکم واقعی غیر از آن چیزی باشد که مورد اتفاق است، در حالی که دلیل دیگری جز این اجماع هم وجود ندارد که حکم واقعی را بیان کند، در چنین حالتی بر امام معصوم علیه السلام واجب است که حکم واقعی را بیان کند، تا دین به مردم ابلاغ شود. وگرنه مردم به چیزی مکلف خواهند بود که نمی دانند. و آنچه که عمل می کنند بر خلاف دین خواهد بود.

فلذا قاعده لطف اقتضاء می کند که هرچه که علماء بر آن اتفاق کردند، همان حکم واقعی باشد، وگرنه بر امام واجب است که حکم حق را به نحوی ابراز کند، ولو به این شکل که به دل یک فقیهی بیندازد که او مخالفت کند، یا روایتی و دلیلی در بین باشد که حکم واقعی را بیان کند.

چون خود امام زمان در زمان غیبت که نمی آید خودش حکم را اظهار کند، بلکه این اظهار حکم، توسط نواب و فقهاء بیان می شود.

فقهاء دین خودشان را از نائبان امام می گیرند و این جزء دین ما و مذهب ماست که در زمان غیبت صغری اینطور بود، و بعد هم که غیبت تامه کبری آغاز شد و امام در عصر غیبت حکمی را ظاهر نمی کند یعنی خودش ظاهر نمی شود، بلکه به وسیله رجوع مردم به فقهاست، پس بر امام زمان واجب است که حکم را توسط فقهاء به مردم برساند، اگر هم فتوای آنها خلاف واقع باشد معذور هستند، چون مخطئه هستیم.

ولی در جایی که همه علماء اتفاق بر یک نظر خلاف داشته باشند، این روایات می گویند که در چنین جایی باید امام زمان حکم واقعی را اظهار کند، و راه اظهار کردنش هم همین است که به قلب یکی از فقهاء بیندازد تا او مخالفت کند و اجماع محقق نشود.

مفاد روایاتی که دیروز خواندیم این بود، که در واقع همان مفاد قاعده لطف را بیان می کند.

سؤال: اگر اجماع محصل باشد که معنایش این است که خود ما اقوال علماء را دیده ایم، ولی در مورد اجماع منقول، از کجا معلوم که اقوال تمام فقهاء فحص شده و دیده شده است؟ شاید فقیهی بوده که نظر مخالف داشته ولی رأی او را در نظر نگرفته اند و الان هم مکتوباتی از او در دسترس نیست تا خود ما مخالفتش را احراز کنیم ولی به هر حال امکان مخالفت وجود دارد.

جواب: این را قبلا گفتیم که نظر مخالفینی که مطرح نبوده اند و اسم و تالیفی از آنها باقی نمانده و مخالفتشان احراز نشده است، ضرری به اجماع نمی زند.

 

شبهات

شبهه اول

اگر روایت صحیحه یا ظاهر آیه ای داشته باشیم که مخالف اجماع باشد، آیا لطف با خود این آیه یا روایت صحیحه محقق نمی شود؟ ظاهر امر این است که لطف می تواند با این ظاهر آیه یا صحیحه هم محقق شود، بنابراین باید در چنین حالتی اجماع از اعتبار ساقط بشود، و حال آنکه مفروض کلام این است که اجماع بر این صحیحه و ظاهر آیه مقدم است و فقهاء می گویند که اجماع، سبب طرح روایت می شود.

جواب

این حرف در مورد اجماع لطفی وارد است و اصلا شرط تحقق اجماع لطفی همین است که در موردش خبر صحیحی وجود نداشته باشد، وگرنه آن خبر بر اجماع مقدم می شود، چون همین ظاهر آیه یا روایت صحیحه می تواند مصداق لطف باشد.

ولی این اشکال بر اجماع حدسی وارد نیست و اتفاقا اگر ظاهر آیه یا روایت صحیحه ای بر خلافش داشته باشیم، آن تقریب نه تنها تضعیف نمی شود، بلکه تقویت هم می شود، چون فرض این است که با وجود این خبر صحیحه، همه فقهاء بر خلافش فتوا داده اند، در چنین جایی بیشتر نیاز است که امام معصوم علیه السلام حکم واقعی را بیان کند.

همین که با وجود این خبر صحیح، همه بر خلافش اتفاق کرده اند، نشان می دهد که حتما خللی در آن روایت وجود دارد، فلذا همان حرف معروفی که فقهاء در شهرت فتوائیه می گویند که «کلما ازداد قوة، ازداد ضعفا» در اینجا هم می آید.

البته ما این حرف را در شهرت فتوائیه قبول نداریم، و اعراض مشهور را موجب وهن سند نمی دانیم، ولی در جایی که اجماع وجود داشته باشد این حرف را پذیرفته ایم و آن روایت را طرح می کنیم. چون قدماء با خصوصیتی که داشتند و اهتمامی که به متن احادیث داشتند، و قریب به عصر معصومین علیهم السلام بودند، آن خبر را دیده اند و کنار گذاشته اند و بر خلافش فتوا داده اند، بنابراین معلوم است که مشکلی در این روایت وجود داشته که همه آنرا کنار گذاشته اند، بنابراین اجماع موجب وهن سند و سبب طرح روایت می شود.

سؤال: شیخ طوسی در مقدمه تهذیب و استبصار، اعراض جمیع را موجب وهن می داند، و در صورتی که اجماع در مقابل یک خبر صحیحه ای باشد، آن اجماع را مقدم می داند. و از طرفی در مورد اجماع لطفی در عده فرموده است که شرط تحقق اجماع لطفی این است که روایتی بر خلاف اجماع وجود نداشته باشد، که معنای این حرف این است که اگر اجماع در مقابل خبر صحیح باشد، باید خبر صحیح مقدم بشود. بنابراین به نظر می رسد تهافتی بین دو کلام ایشان وجود دارد و بالاخره معلوم نیست که طبق مبنای ایشان باید خبر صحیح بر اجماع مقدم شود، یا اجماع بر خبر صحیح مقدم بشود؟

جواب: این را باید خود شیخ جواب بدهند. بالاخره باید بررسی شود و اصل کلام ایشان ملاحظه شود تا معلوم بشود که آیا وجه جمعی بین دو کلام ایشان وجود دارد یا خیر.

ولی در هر صورت کلام ایشان در اجماع لطفی صحیح است که با خود ظاهر آیه یا روایت صحیحه هم ممکن است که لطف محقق شود، بنابراین اجماعی که در مقابل ظاهر آیه یا روایت صحیحه وجود داشته باشد حجت نخواهد بود.

البته همان طور که گفتیم این مطلب فقط در مورد اجماع لطفی وجود دارد، ولی در اجماع حدسی، اجماع مقدم است و موجب طرح آن روایت صحیحه می شود.

 

شبهه دوم

این روایات در مورد امام معصوم علیه السلام است و ارتباطی به رأی فقهاء و اجماع آنها ندارد.

یعنی اگر امت دچار ضلالت شده باشند، بر امام معصومی که احکام واقعی را می داند واجب است که آن حکم واقعی را اظهار کند و امت را از ضلالت نجات بدهد.

بحث اجماع، ارتباطی به امام معصوم علیه السلام ندارد و اتفاق فقهاست، و این روایات هم کاری با اتفاق فقهاء ندارد، بنابراین این روایات ربطی به بحث اجماع ندارد و نمی تواند نظر به اتفاق فقهاء در زمان غیبت داشته باشد.

مفاد این روایات این است که در زمان حضور امام معصوم علیه السلام، اگر امت دچار ضلالت شدند، بر امام واجب است که حکم واقعی را ابراز کند. فلذا این روایات اشاره به بحث تقریر امام معصوم علیه السلام دارند، یعنی اگر در منظر و مرآی معصومین علیهم السلام سیره اشتباهی از جانب مسلمین وجود داشته باشد، باید امام معصوم علیه السلام با آن سیره مخالفت کند، و اگر مخالفتی نکرد و تقریر فرمود، خود همین، سبب حجیت آن سیره می شود.

اما در مورد زمان غیبت، دیگر امام معصوم علیه السلام وظیفه ای ندارد، چون زمان غیبت است و این غیبت هم به خاطر تقصیر خود امت است.

جواب

رسالت امام معصوم علیه السلام که هدایت مومنین و ابلاغ دین است با غیبت از بین نمی رود و باید در عصر غیبت نیز احکام الهی را تبیین بفرماید، منتهی تفاوتی که با عصر حضور دارد این است که در عصر حضور خود حضرت احکام را اظهار می کند، ولی در زمان غیبت این کار را توسط نواب عام خود که فقهاء هستند انجام می دهد.

بنابراین اگر در زمان غیبت، همه علماء اتفاق نظر بر روی یک فتوای اشتباه داشته باشند، بر امام معصوم علیه السلام واجب است که به نحوی جلوی این اجماع را بگیرد، و راهی که برای این کار متصور است این است که حضرت به قلب یکی از فقهاء بیندازد که او با اجماع مخالفت کند و نظر مخالفی را ابراز کند، و غیر از این، راه دیگر متصور نیست.

سؤال: مفروض کلام ما این است که فتوای فقهاء حجت است و ما مخطئه هستیم، بنابراین حتی اگر فتوایشان مطابق با واقع هم نباشد باز هم معذور هستند و قولشان حجت است، حال اگر تصور کنیم که همه فقهاء از روی حجت، بر یک فتوای اشتباه اتفاق نظر داشته باشند، آیا چنین چیزی ایراد دارد؟ چرا باید در این صورت بر امام معصوم علیه السلام واجب باشد که قول مخالفی را ایجاد کند تا اتفاق از بین برود؟

جواب: در جایی که بین فقهاء اختلاف نظر وجود داشته باشد، قطعا حکم واقعی هم در بین آنها هست، بنابراین حکم واقعی مخفی نشده است و لااقل عده ای به حکم واقعی عمل می کنند، و همین کافی است، چون در این صورت اصل دین تعطیل نمی شود و بر امام لازم نیست که حکم واقعی را به همه ابلاغ کند، چون قائل به تخطئه هستیم و بقیه معذور هستند.

ولی در جایی که فقهاء اتفاق نظر بر فتوایی داشته باشند که مطابق با واقع نیست، در اینجا واجب است که امام معصوم علیه السلام این اتفاق را به هم بزند و حکم واقعی را به دل یکی از فقهاء بیندازد تا اصل دین تعطیل نشود.

سؤال: در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گفته شده است که ایشان «یأتی بدین جدید» هستند و هنگام ظهور، دین جدیدی را می آورند، معنای این حرف این است که قبل از ظهور ایشان، دین عوض شده و بسیاری از احکام تعطیل شده است و ایشان هم از باب قاعده لطف، احکام را اظهار نکرده اند، بنابراین معلوم می شود که اصلا اظهار حکم واقعی در زمان غیبت بر امام معصوم علیه السلام واجب نیست.

جواب: این مطلب اصلا ربطی به بحث ما ندارد. از کجا چنین چیزی قابل اثبات است که مدتی دین عوض شده و حضرت هم وظیفه ای برای ابراز احکام نداشته اند؟ اتفاقا ممکن است معنای این مطلب این باشد که وقتی حضرت می بینند که دین عوض شده است، بر ایشان لازم است که دین را اظهار کنند و اصلا به همین دلیل ظهور می کنند و دین واقعی را ابراز می کنند.

این حرف معنایش این نیست که تمام دین عوض شده باشد، بلکه همین که برخی از احکام عوض شده باشند هم کافی است که برخی چنین چیزی را بگویند که ایشان دین جدید آورده است.

لازم نیست که همه بگویند حضرت دین جدیدی آورده است، همین که ولو عده کمی هم این را بگویند باز هم مطلب درست می شود.

همین الان هم عده ای مثل تشیع لندنی این حرف را نسبت به ولایت فقیه و ولایتمداران می زنند، و می گویند که اینها همه چیز را وارونه کرده اند و دین جدید آورده اند! خوب همین حرف را ممکن است عده ای در زمان ظهور نیز بزنند.

اینکه گفته می شود حضرت دین جدید آورده اند، معنایش این نیست که حضرت چیزی را می گویند که هیچ فقیهی به آن فتوا نداده است، بلکه کافی است که آن قول، غلبه داشته باشد و قول امام معصوم مخالف آن باشد.

بنابراین از تعبیر «یأتی بدین جدید» نمی توان استفاده کرد که اگر همه فقهاء اتفاق نظر بر فتوایی داشتند که مطابق با واقع نبود، اظهار حکم واقعی بر امام معصوم علیه السلام واجب نیست، بلکه مفاد روایاتی که دیروز خواندیم همین است که اظهار حکم واقعی در چنین حالتی بر حضرت واجب است و ایشان باید این اتفاق را به هم بزنند تا اجماع بر خطا و اشتباه محقق نشود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo