< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج الشرعیه/التسامح فی ادلة السنن/_

نکته اول

وقتی که ما بنا گذاشتیم که مفاد اخبار من بلغ، ترتب ثواب موعود بر ذات عمل، بر نفس انقیاد باشد، لازمه و نتیجه این حرف، استحباب خود انقیاد است. چون این انقیادی که ما از این اخبار من بلغ استفاده کردیم که انقیاد به خبر ضعیف وارد در مندوبات، ثواب بر خود این انقیاد مترتب است، نفس انقیاد مستحب می شود. چون ثواب را از دلیل شرعی استفاده کردیم.

اولا ملازمه است بین وعده به ثواب بر عملی، که این عمل، نفسِ انقیاد است، و بین استحباب، وقتی که شارع به ما گفت که این انقیاد ثواب دارد، معنایش این است که این انقیاد، مستحب می شود.

مضافا به اینکه عقل، حکم به حُسن این انقیاد دارد، چون این را مصداق احتیاط می بیند.

این همان چیزی است که شیخ انصاری فرمودند.

وقتی عقل احتمال می دهد چنین چیزی -با قطع نظر از اخبار من بلغ- در واقع باشد، رجاءا لدرک الواقع من دون اسناد الی الشارع، انقیاد را حَسن می بیند، فلذا شیخ حُسن احتیاط را فرموده است، و شارع هم همین را تایید می کند در اینجا، یعنی ثواب را ولو بر ذات عمل باشد، ولی فی الجمله این انقیاد را دارد تایید می کند.

پس هم اصل ملازمه ای که عرض کردیم جای تشکیک نیست، هم اصل اینکه فی الجمله این حکم عقل را شارع در اینجا تایید کرده است.

البته فی الجمله است، نه بالجمله، چون آن، ثواب ذات عمل است، ولی این، ثوابِ انقیاد است، ولی در اینکه خود این انقیاد دارای ثواب است، ولو ثواب ذات عمل، بالاخره این تایید حکم عقل است.

سؤال: اگر حکم روی ذات عمل برود، و حیثیت تعلیلیه باشد، دیگر آنچه که ثواب دارد خود عمل خواهد بود.

جواب: حیثیت تعلیلیه یعنی آن ثوابی که برای ذات عمل است، به واسطه این انقیاد مترتب است، یعنی همان ثواب ذات عمل، بر انقیاد مترتب است. پس انقیاد، مستحب است، این، موضوع می شود. هر موضوعی، علت است برای آثارش، موضوع انقیاد که فعل باشد، ثواب، ثوابِ ذات عمل است.

چرا ثوابِ ذات عمل؟ نه ثواب نفس انقیاد؟ به خاطر اینکه از اخبار من بلغ این را استظهار کردیم.

پس بنابراین اخبار من بلغ دلالت دارد که این انقیاد محبوب شارع است، چون خودش فرمود که اگر انقیاد کنی، طلبا و رجاءا لدرک الواقع، این ثواب ذات عمل بر آن مترتب است، که از این، استحباب انقیاد استفاده می شود.

تا اینجا ما ادعای ملازمه می کنیم بین ثواب و استحباب، یعنی اگر از دلیل شرعی ثابت کردیم که عملی، خودش ثواب دارد، این عمل، خودش مستحب می شود. الان از این اخبار من بلغ استفاده کردیم که خود این انقیاد کذایی، نه مسنِدا، بلکه رجاءا لدرک الواقع، این، موضوع ترتب آن ثوابِ بر ذات عمل است، این، مستحب می شود.

سؤال: طبق این قول باید بگوییم که اکل و شربی که ذاتا مباح هستند ولی با نیت، دارای ثواب می شوند نیز باید مستحب بشوند، چون عملی است که ثواب دارد، و بین ثواب و استحباب هم ملازمه است.

جواب: آن مطلب، ربطی به مقام ما ندارد، هر مباحی را انسان قصد عبادی کند، ثواب دارد.

بحث ما در اینجا اصلا در مورد مباح نیست، بلکه در مورد مستحب و در مورد توقیفیات است.

پس استحباب ثابت می شود، یک تقریبش را گفتیم و تقریب دوم را هم عرض کردیم که عقل، با قطع نظر از اخبار من بلغ حکم به حُسن این احتیاط دارد، که شارع هم در اخبار من بلغ، به نوعی تایید کرده است، فلذا این حکم عقل، مردود نیست. فلذا به هر دو تقریب می شود بیان کرد.

تقریب اول که تام است، ولی تقریب دوم یک اشکالی ممکن است بشود و آن اینکه این، ثواب خود انقیاد است، ولی آن، ثواب ذات عمل است، ولی نقطه مشترکشان این است که خود این انقیاد، از نظر شارع حَسن می شود، فلذا ردع نیست و به نحوی امضای حکم عقل است.

سؤال: اگر ارشادی باشد، این انقیاد برای درک واقع است، ولی اگر به اخبار من بلغ تمسک کنیم، در این صورت چه مطابق با واقع باشد و چه نباشد، در هر صورت ثواب دارد.

جواب: انقیاد هم همین طور است، چه مطابق با واقع باشد و چه نباشد، در هر صورت این انقیاد، حُسن دارد. چون احتمال اصابه به واقع در آن است. اخبار من بلغ هم همین را می گوید، یعنی می گوید که این انقیاد، مستحب است، چون احتمال اصابه به واقع هست. همین که انقیاد کرده است که به واقع برسد، چه برسد و چه نرسد، ثواب را دارد.

عقل هم حکم به حُسن می کند، چه برسد و چه نرسد، چون رجاءا لدرک ثواب واقعی دنبال انقیاد رفته است، عقل حکم به حُسنش می کند. چون تعبد به امری که از جانب مولا واقع شده، عبد علم ندارد که مطابق با واقع باشد، ولی رجاءا که انجام می دهد، عقل خودش این را مستحسن می داند.

این استحباب، غیر از آن استحباب است.

آن استحباب ذات عمل است در شرع، مثل اینکه اگر خبر صحیح بود، چطور استحباب ذات آن عمل را ثابت می کرد، آن را مشهور در باب تسامح می گویند که ذات آن عملی که خبر ضعیف بر ثواب آن دلالت کرده است مستحب می شود، و ما آن را منکریم و می گوییم از اخبار من بلغ چنین استفاده ای نمی شود. چون درست است که ثواب بر ذات عمل آمده ولی چون قید رجاءا لدرک الواقع دارد، معلوم می شود که اینجا دیگر ذات عمل قطع نظر شده، بلکه ثواب ذات عمل، بر این انقیاد شده است، پس اینجا غیر از جایی است که خبر، صحیح باشد.

اگر خبر صحیح بود، استحباب ذات عمل ثابت میشد. و اصلا کاری به انقیاد نداشت. ولی در اینجا چون که طلبا لدرک الواقع و رجاءا هست، و این حیثیت تعلیلیه است، معلوم می شود که ثواب بر ذات عمل، بر این انقیاد و به سبب این انقیاد مترتب می شود، و اگر انقیاد نباشد، ثوابی هم نیست.

حیثیت تعلیلیه همین است که اگر انقیاد نباشد ثوابی هم نیست.

ولی اگر خبر صحیح بود دیگر ربطی به انقیاد ندارد.

فلذا آن استحباب ذات عمل، با این استحباب انقیاد، ولو با ذات عمل، دو تا هستند و با هم فرق دارند، ما دومی را قبول داریم، اما اولی را گفتیم که مشهور ادعا کرده اند ولی ما قبول نداریم.

البته مشهور قائل به حجیت خبر ضعیف شده اند، ولی ما نه آن را قبول داریم، نه ترتب استحباب را.

سؤال: قصد امتثال را پس چکار می کنید؟ یعنی اگر این خبر ضعیف، یک عمل عبادی را بیان می کند، چطور قصد امر را درست می کنید؟

جواب: این فعل، رجاءا لدرک الواقع انجام می شود و معنای این حرف این است که اصلا قصد امتثال نمی شود. اصلا لازم نیست احراز بشود که امری داریم، احتمالش کافی است. نیت انقیاد در اینجا کافی است و نیت امتثال امر لازم نیست.

سؤال: مشهور قائل به حجیت خبر ضعیف در باب مندوبات شده اند تا همین مشکل قصد امتثال را حل کنند.

جواب: مشهور، گفته اند که خود اخبار من بلغ، امر درست می کند، و خبر را حجت می کند، فلذا قصد امتثال هم می آید.

آنها از اخبار من بلغ اینگونه استظهار کرده اند و لسان اخبار من بلغ را اینگونه دانسته اند، که در باب مندوبات فرقی بین خبر ضعیف و خبر صحیح نیست، فلذا استحباب را قائل شده اند، و قصد امتثال هم آمده است.

این قصد امتثال، فرع بر حجیت می شود.

غرض اینکه آنها گفته اند که اخبار من بلغ، ظهور در حجیت این اخبار ضعیف دارد، و هنگامی که حجت شد، نتیجه این می شود که استحباب ثابت می شود و قصد امتثال هم می شود.

کسی هم که گفته حکم استحباب ثابت می شود، می خواهد بگوید که اخبار من بلغ ظهور دارد در استحباب ذات عمل، چنین کسی کاری با استحباب انقیاد ندارد، بلکه خود عمل را مستحب می داند.

پس این استحبابی که ما می گوییم، آن استحبابی نیست که آخوند می گوید، یا مشهور تبعا لحجیة الخبر می گویند.

سؤال: پس جاهایی که تعبدی است و نیاز به قصد قربت دارد، را باید از محل بحث خارج کنیم.

جواب: این موارد، اصلا تخصصا خارج هستند، برای اینکه ما امر را احراز نکرده ایم، و قصد امتثال فرع بر احراز امر، یا قیام حجت بر امر است، که اینها منتفی هستند.

ما می گوییم که این اخبار من بلغ، در صدد تصحیح آن خبر ضعیف نیستند، و در صدد اعطای حجیت به آن خبر ضعیف نیستند. بنابراین، امر آن خبر ضعیف هم ثابت نمی شود، فقط احتمال وجود واقعی این امر را می دهیم فلذا رجاءا لدرک آن، عمل می کنیم، که این دیگر قصد امتثال نیست.

نکته دوم

گفتیم که قاعده تسامح، واجبات را شامل نمی شود، چون لسانشان فرق می کند، بعد یک استثنایی زده بودیم و گفته بودیم: مگر آن اخباری که لسانش لسان تضمن ثواب باشد از واجبات، و قبلا هم گفتیم که این، غیر از آن روایاتی است که در باب جماعت وارد شده است، یا صلاة در مسجد وارد شده است، که اینها ذاتا داخل در فضائل است و اصلا در عداد واجبات نیستند.

پس این ثواب، آن ثوابی می شود که ثواب خاصی است، غیر از ثواب خود طاعت.

لسان دلیلی که ما را امر می کند به یک واجبی، واجب، معلوم است که ثواب دارد، اصلا به قول آن روایت، متقی و ورع که بخواهند استحقاق بهشت پیدا کنند، به این است که واجبات را انجام بدهند، و محرمات را ترک کنند، که خود همین، ثواب است.

پس خود ادله واجبات در ذات خودش متضمن ثوابِ اصل طاعت است. اما بعضی از واجبات، روایاتی وارد می شود و ثواب های خاصی در لسان این روایات بیان می کند که لسان ثواب است، مثلا کسی که در شدت حرارت تابستان روزه بگیرد، ثوابش چنین است، یا در مورد نمازهای یومیه، در روایات، ثواب خاصی در موردش وارد شده است.

یا در مورد صله رحم که واجب است، اما همین صله رحم، روایاتی دارد، که لسانش لسان ثواب خاصی است، که مثلا ثوابش را الف حج دانسته است.

اینها که لسانش این است، به نظر ما داخل در ادله تسامح می شود. چون لسانش ثوابی خاص است، غیر از ثواب طاعت، و لسان این روایات هم فقط محض ثواب است.

فلذا اینها در عداد ادله واجبات هستند، یعنی یک کیفیت خاصی از اداء واجب نیستند، بلکه همان اصل واجب را یک ثواب خاصی برایش نقل شده است.

اما اگر داخل در کیفیت خاص بشود، خودش می شود بذاته فضل و جزو مستحبات می شود. نماز جماعت و نماز در مسجد، خودشان از احکام فضائل هستند، آنها را ما نمی خواهیم بگوییم. آنها ذاتا خودشان داخل در اخبار فضائل هستند.

اما علاوه بر این، حتی آن روایاتی که متضمن ثواب خاصی بر اصل آن واجب هستند، چون ثواب خاصی است و غیر از آن ثوابی است که دلیل واجب متضمن است، این روایات هم لسانش محض ثواب و خیر می شود، فلذا داخل می شود.

نکته سوم

لسان این قاعده، بلوغ ثواب و خیر و فضیلت است، که اینها با لسان مکروهاتی که در مقام ذم و تقبیح هستند، اصلا خوانایی ندارند، ولکن شیخ انصاری از مشهور نقل کرده که آنها قائل به الحاق مکروهات هستند.

بعد خود ایشان به مشهور اشکال کرده است، و اشکال هم همین بیانی است که الان گفتیم یعنی انصراف بلوغ ثواب و خیر، از لسان مکروهات.

بعد این اشکال را باز هم عقب نشینی کرده به صورت اللهم الا ان یقال و فرموده که این اشکال به دو بیان مرتفع می شود، یکی بیان اینکه ما بگوییم که حُسن احتیاط عقلی هست، که اگر این باشد، احتیاط حکم می کند به حُسن احتیاط، چه در ترک مکروهات باشد و چه در فعل مستحبات باشد، فرقی نمی کند. لفظ خبر نیست که لسان داشته باشد.

بیان دوم هم این است که خود این شیءٌ من الخیر عموم دارد و شامل ترک مکروه هم می شود، چون ترک مکروه هم شیء است و خود خیر هم عموم دارد.

عبارت شیخ انصاری:

«أن‌ المشهور إلحاق‌ الكراهة بالاستحباب في التسامح في دليله، و لا إشكال فيه بناء على الاستناد إلى قاعدة الاحتياط. و أما بناء على الاستناد إلى الأخبار: فلا بد من تنقيح المناط بين الاستحباب و الكراهة، و إلا فموارد الأخبار ظاهر الاختصاص بالفعل المستحب، فلا يشمل ترك المكروه، إلا أن يدعي عموم لفظ «الفضيلة» في النبوي، بل عموم لفظ «الشي‌ء» في غيره للفعل و الترك، فتأمل، مضافا إلى ظاهر إجماع الذكرى.»[1]

عرض می کنیم که فرمایش ایشان درست نیست، چون آن حُسن احتیاط عقلی را که ما قبول نداریم و قبلا رد کردیم و گفتیم که اصلا، آن خارج از مدلول اخبار من بلغ است. اخبار من بلغ ثواب موعود بر ذات عمل است، این که عقل حکم می کند، حُسن احتیاط بر ثواب بر ذات عمل موعود در خبر ضعیف، اصلا عقل به آن نظر ندارد، لسان اخبار من بلغ غیر از آن ثوابی است که به حُسن احتیاط عقلی ثابت می شود.

سؤال: آیا با حکم عقلی می توان استحباب شرعی را ثابت کرد؟

جواب: بله، وقتی که ردعی از جانب شارع نرسد، استحباب شرعی ثابت می شود، چون ما حکم به العقل حکم به الشر و فرقی ندارد که حکم عقل، الزامی باشد یا حکم به حُسن باشد.

اگر عقل حکم بدیهی عقلی به حُسن داشته باشد، همین طور است و استحباب ثابت می شود.

لازم نیست که شارع در موارد حکم عقل، حتما ارشاد داشته باشد. وقتی سیره عقلاء به عدم ردع ثابت می شود، حکم بدیهی عقل، که ملازمه بین حکم عقل و شرع هم وجود دارد، به طریق اولی ثابت می شود.

بنابراین اشکال اول بر ایشان این است که بناءا اول که ایشان گفته است ما اصلا آن حُسن احتیاط عقلی را خارج از مقوله اخبار من بلغ می دانیم.

کلام این است که اخبار من بلغ مکروهات را شامل نمی شود، نه آن حُسن احتیاط عقلی، بنابراین این با آن مرتبط نمی شود.

ولی چون ایشان اخبار من بلغ را از این باب دانسته است، فلذا این بناءا را در اینجا گفته است.

اشکال دوم این است که لفظ شیء، اطلاق ندارد و مجرد شیء بما انه شیء اراده نشده، بلکه شیئی که ثواب دارد اراده شده است. شیء بما هو شیء را قطع داریم که اراده نشده است، حالا که اینطور شد، مکروهات شیئی که ثواب داشته باشد نیست.

لسان مکروهات این نیست.

این شیء، همان عمل است، یعنی عملی باشد که انجام دادنش ثواب داشته باشد. مطلق عمل نیست، عملی است که ثواب داشته باشد، اخبار کراهت، متضمن عملی نیست که ثواب داشته باشد.

سؤال: ترک مکروه هم ثواب دارد.

جواب: بله ولی در لسان خبر به این شکل ذکر نشده است. لسان مکروهات، ذم عمل است، نه ثواب بر عمل، فلذا اخبار من بلغ نمی تواند شامل مکروهات بشود.

چه بحث در مورد فضیلت باشد، که به مکروهات، فضیلت نمی گویند. چه خیر باشد، که به مکروهات خیر نمی گویند. و چه ثواب باشد، لسان مکروهات، ذم عمل است، نه ثواب بر عمل.

فلذا اخبار من بلغ نظر به اخباری دارد که متضمن ثواب بر عمل باشد، فلذا منصرف از مکروهات است.

سؤال: در مورد مکروهات، عمل نکردن ثواب دارد و عمل نکردن مصداق خیر است.

جواب: این به بحث ما ربط ندارد، در اخبار من بلغ، عملی فرض شده که خود عمل ثواب داشته باشد. ولی دلیل مکروه می گوید فلان عمل، قبیح و منفور است که لسانش با هم فرق دارد.

سؤال: اگر مکروه را به معنای کفّ نفس بگیریم یعنی خود این عمل نکردن هم یک عمل می شود، در این صورت اخبار من بلغ می تواند شاملش بشود.

جواب: بگیریم می شود، ولی این خارج از لسان خبر است. اخبار مکروه می گویند که فلان عمل، قبیح است، این لسانش لسان ثواب بر عمل نیست. فلذا اخبار مکروهات را شامل نمی شود.

اخبار مکروهات را نمی شود متضمن ثواب و خیر و فضیلت دانست. بله بالملازمه، ترکش فضیلت دارد، ولی لسانش این نیست. بلکه لسانش، ذم بر عمل است. مثل مندوبات، فضیلت و ثواب بر عمل نیست.

لذا مقتضای تحقیق این است که مکروهات خارج است.

اما اجماعی که ایشان گفته است، این مساله ای که محل اختلاف است، اجماع شهید در ذکری هیچ اعتباری ندارد، و تازه این اجماع، دلیل لبی است و قدر متیقنش مندوبات است.

سؤال: این اجماع، مربوط به الحاق است، یعنی بر این الحاق، ادعای اجماع شده است.

جواب: الحاق یعنی اینکه توسعه مدلول اخبار من بلغ از مندوبات به مکروهات، اجماع در مقام، بر این الحاق نیست، چون اجماع بر الحاق خلاف وجدان است، چون این همه اختلاف در مساله وجود دارد.

بله اگر تصریح کرده باشند که اجماع در مورد الحاق است این حرف می آید ولی مقصود ذکری بعید است که این باشد.

اجماع بر کل فضائل و کل خیر است که مقصود ایشان این است که اجماع بر همین تعلق گرفته است. معقد اجماع، این است، نه اینکه بر الحاق کراهت باشد.

فلذا آن هم باشد، اجماع بر شمول این اخبار من بلغ بر هر چیزی که خیر در آن باشد، به هر نحوی، بگوییم شامل اینها هم می شود، و ترک اینها هم خیر است، این را نمی شود گفت.

متیقن از این اجماع، مندوبات است.

بله اگر بر لفظ این الحاق مکروهات اجماع کرده باشند، درست می شود ولی چنین اجماعی قابل بیان کردن نیست. مساله اختلافی است و قطعا مقصود ذکری هم این نیست. مقصود ذکری همان است که عرض کردیم.

سؤال: اگر روایتی باشد و بگوید اگر کسی فلان عمل مکروه را انجام ندهد، به او فلان مقدار ثواب می دهیم، آیا اخبار من بلغ شامل این می شود؟

جواب: بله، اگر چنین خبری وارد شود، این خبر، محض خیر می شود و اصلا مکروه نیست.

مثلا روایت داریم که من ترک النظر الی الاجنبیة فله کذا و کذا من الجنة، که این از اول در فضیلت وارد شده و لسانش فضیلت است، این را در باب نکاح آورده ایم، جوانی که غض نظر کند، وعده ثواب به او داده شده است. این خودش محض خیر است.

این نمی گوید مکروه را ترک کند، بلکه خود این غض، محض خیر است.

عرض ما این است که لسان مهم است. لسان خبر باید ثواب باشد، یا بر ترک یا بر فعل.

سؤال: اجماع شهید هم شاید ناظر به همین باشد.

جواب: آن اجماع، مربوط به شیءٌ من الخیر است که عرض کردیم و می گوییم که مقصود آنهایی که خیر را گفته اند، همین است، نه اینکه مکروهات را هم شامل بشود.

سؤال: در مساله کراهت عبور جنب از مسجد، مرحوم حکیم به قاعده تسامح تمسک می کند و نقل اجماع هم می کند. شما در بدایع اشکال کرده اید و این اجماع را مدرکی دانسته اید.

جواب: الان هم حرفمان به همان مدرکی بودن بر می گردد. چون مدرکشان همین لسان اخبار است. چون قدر متیقن این اخبار این است که فضائل را شامل می شود، مستحبات را شامل می شود، اما اینکه مکروهات را هم شامل بشود، این اختلافی است، بلکه مشهور بر خلافش است. شما هرچه لفظ از مشهور دارید، همه اش فضائل و مندوبات است.

غالب اخبار مکروهات، ذم و تقبیح است.

بله اگر به شکل ثبوت ثواب بر ترک یک فعل باشد، گفتیم که شامل می شود، ولی این را اصلا فقهاء مکروه نمی گویند. می گویند خود این ترک مستحب است. پس اصلا جزو مکروهات نمی شود.

 

نکته چهارم

لفظ خیر در سه روایت آمده که هر سه تا ضعیف هستند، یکی روایت اول در باب 18 از ابواب مقدمات العبادات است، که روایت صفوان است که در طریقش علی بن موسی کمندانی واقع شده است، که کمیزانی، که همین کمیجان قم است نیز گفته اند.

او ضعیف است و توثیق ندارد و روایتش هم قلیل است.

البته ایشان در طریق کلینی هست، یعنی از جمله عده ای است که کلینی از آنها نقل می کند.

ما نگفته ایم که هرکس از این عده باشد، ثقه است. ما گفته ایم که این عده، جماعت زیادی را شامل می شود، که ما استفاده کرده ایم که نقل مشهور می شود و فوق حد استفاضه می شود، ولی معنایش این نیست که همه افرادی که عده هستند، توثیق بشوند.

پس این روایت ضعیف است.

روایت 8 و 9 این باب هم اصلا مرسل هستند. فلذا اینها ضعیف هستند.

اما گفته اند که قدماء اولا مثبتین را با هم تقیید می زدند، یکی خیر دارد، یکی ثواب دارد، که ثواب، خیر را تقیید می زند، یعنی آن خیری که در آن ثواب وعده داده شده باشد، و ثواب هم باید در جایی باشد که خود آن عمل خیر باشد، پس فرض این است که خود خیر ثابت شده باشد.

و ثانیا اینکه این خیرِ فقط، کفایت نمی کند، هر خیری معلوم نیست ثواب داشته باشد، بلکه خیری است که در آن ثواب وارد شده باشد.

حالا با غض نظر از ضعف سند، ما این را هم جواب داده ایم که مطالعه بفرمایید تا بعدا مطرح کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo