< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الحجج الشرعیه/ خبر الواحد/-

 

استدلال های عامه برای حجیت رأی صحابی

این بحث، از بحث های اصولی است. چون در اصول باید پیرامون حجت شرعی صحبت کنیم و این بحث که قول و رأی صحابی حجت است یا خیر؟ یک بحث اصولی است.

هرچند برای ما روشن و مسلّم است که قول و رأی آنها حجت نیست ولی نقل استدلالهای عامه و پاسخ دادن از این وجوه، همان طور که در کتب اصولی بزرگانی مانند علامه حلی و سید مرتضی و محقق حلی وجود داشته است کاری است که باید انجام بشود.

در مباحث اصولی لازم نیست که همیشه نتیجه یک بحث، اثبات حجیت باشد! بلکه گاهی نتیجه، نفی حجیت است. مثلا پیرامون ظهور صیغه امر در وجوب بحث می شود، و برخی قائل به عدم ظهور می شوند، یا در مورد إذای شرطیه برخی قائل هستند که مفهوم ندارد. بنابراین لازم نیست که همیشه در مسائل اصولی، منتهی به اثبات حجیت بشود.

در ما نحن فیه هم نتیجه بحث، عدم حجیت خواهد بود و این خللی به بحث وارد نمی کند.

 

دلیل اول:

آیاتی از قرآن کریم که امت اسلامی را بهترین امت معرفی می کند. مانند آیه شریفه:

﴿كُنْتُمْ‌ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس‌﴾[1] و ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاس‌﴾[2]

وجه استدلالشان این است که صحابی، از امت پیامبر صلی الله علیه و آله و در رأس امت هستند، بنابراین بر اساس این آیه شریفه رأی آنها حجت است.

جواب این است که اگر بنا باشد که آیه دلالت بر توثیق داشته باشد، باید کل امت توثیق شوند! و این حرف واضح البطلان است و احدی نمی تواند ملتزم به چنین چیزی بشود.

بنابراین معنای آیه اصلا مربوط به وثاقت نیست، بلکه فی الجمله و در مقام مقایسه این امت با امم دیگر، مجموع این امت را به خاطر خصوصیاتی که دارند بهتر از امم دیگر برشمرده است.

 

دلیل دوم:

﴿وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم‌﴾[3]

تعبیر ﴿و الذین اتبعوهم ...﴾ ممکن است تفسیر و توضیحی پیرامون انصار باشد، یعنی انصار از مهاجرین حمایت کردند و به آنها احسان کردند. ممکن هم هست دسته سومی در کنار مهاجرین و انصار باشد که از مهاجرین و انصار پذیرایی کرده اند.

به هر حال، وجه استدلالشان این است که مهاجرین و انصار در این آیه شریفه مورد رضایت پروردگار هستند و وعده بهشت به آنها داده شده است، بنابراین وثاقت دارند و قول و رأیشان حجت است.

این حرف هم صحیح نیست. چون خود آیه شریفه همه صحابی و همه مهاجرین و انصار را مورد رضایت معرفی نفرموده، بلکه این کلام را راجع به برخی از آنان مطرح کرده است، بنابراین برای حجیت قول همه صحابی نمی توان به این آیه استدلال کرد.

و همچنین ملازمه ای بین ایمان و عمل صالح، و وثاقت در نقل وجود ندارد. خیلی از مومنین بودند و هستند که اهل عمل صالح هستند ولی وثاقتشان اثبات نشده است. به صرف ایمان که نمی شود فرد را توثیق کرد!

البته برخی از علما مانند علامه حلی قائل هستند که اصل، وثاقت اهل ایمان است ولی مشهور قائل به این سخن نیستند و ملازمه ای نمی بینند. شیخ طوسی هم یک قول ضعیفی را نقل کرده است که هر مسلمانی ثقه است. ولی هیچکس به این حرف ملتزم نیست. بنابراین ملازمه ای بین اسلام یا ایمان و عمل صالح، با وثاقت و حجیت قول و رأی وجود ندارد.

سؤال: ترضّی خداوند متعال و وعده بهشتی که به این افراد داده است، به صورت روشن، دلالت بر وثاقت آنان دارد.

جواب: این حرف را راجع به همه مهاجرین و انصار نمی توان پذیرفت و مسلّم است که برخی از صحابه، حرف های کذب به پیامبر نسبت دادند و برخی ظلم کردند، بنابراین واضح است که همه آنها ثقه نبودند. و همچنین صرف ایمان و عمل صالح هم ملازمه ای با وثاقت در نقل ندارد. بسیاری از افراد هستند که ایمان و عمل صالح دارند ولی وثاقت در نقل ندارند و نمی توان کلام آنان را پذیرفت.

سؤال: در ذیل این آیه روایاتی داریم که مصادیق این کلام را مشخص کرده اند و از افرادی مانند سلمان و مقداد و ابوذر نام برده اند.

جواب: این روایات از طریق شیعه نقل شده و عامه اینها را قبول ندارند. ولی بحثی که ما مطرح کردیم بر اساس ظاهر آیه است که آنها هم باید قبول کنند.

سؤال: اگر عامه ادعا کنند که لااقل خلیفه اول و دوم از مصادیق این آیه هستند و جزو سابقون بوده اند، بنابراین حتی اگر وثاقت همه صحابه را اثبات نکند، لااقل وثاقت خلفا را اثبات می کند، ما چه پاسخی خواهیم داشت؟

جواب: حتی اگر آیه به شکل قضیه خارجیه باشد و اشخاص خاصی را بیان کرده باشد، باز هم دلالت ندارد که این افراد تا پایان در همان مسیر حق باقی خواهند ماند! برخی از صحابه که جزو سابقون بوده اند ممکن است بعدها مثلا کافر و مرتد شده باشند، اینکه خداوند متعال به خاطر عمل صالح اینها در برهه ای از زمان نسبت به آنها رضایت داشته باشد، دلیل نمی شود که تا آخر عمر هم این رضایت باقی بماند!

ممکن است کسی به خاطر ایمان و عمل صالح، مصداق آیه باشد ولی بعدها با بدرفتاری خودش از تحت آیه خارج شود و مشمول رضایت الهی نباشد.

مانند بنی اسرائیل که خداوند آنان را برتری داد ولی از مسیر حق برگشتند. بنابراین ملازمه ای نیست که اگر کسی مورد رضایت الهی باشد تا پایان هم همین طور باقی بماند.

اگر این آیه مربوط به اشخاص خاصی باشد، باید بگوییم مصداقش همان هایی هستند که تا پایان عمر هم در مسیر حقانیت باقی بمانند، وگرنه رضایت الهی و وعده بهشت نسبت به کسانی که از مسیر حق برگشته اند بی معنا خواهد بود.

سؤال: در برخی از آیات قرآن کریم، آمده است که همه صحابه ثقه نبودند. مثل آیه شریفه: ﴿وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُون‌﴾[4]

جواب: مراد از ﴿اعراب﴾ در این آیه و آیاتی نظیر این آیه، بادیه نشینان هستند که اینها هرچند در زمان پیامبر زندگی می کردند ولی صحابی پیامبر نبوده اند، بنابراین نمی توان برای نفی حجیت قول صحابی به این آیات استدلال کرد.

 

دلیل سوم:

عامه یک روایت نبوی را با سند خودشان نقل می کنند به این مضمون که: «خیر الناس قرنی»[5] و می گویند این روایت دلالت بر وثاقت صحابه دارد، چون معنا ندارد که صحابی که هم عصر پیامبر بوده اند، بهترین مردم باشند ولی قولشان حجت نباشد!

جواب این هم روشن است که اگر بنا باشد این کلام دلالت بر وثاقت داشته باشد، باید همه معاصرین پیامبر را توثیق کند نه خصوص صحابی را! چون بسیاری از افراد در آن زمان بودند که هم عصر پیامبر بودند ولی صحابی ایشان نبودند.

ما بالوجدان می دانیم که همه کسانی که در عصر پیامبر بودند و همه اصحاب پیامبر، ثقه نبودند، برخی از آنها حتی حد خورده اند!

بنابراین بر فرض صدور این روایت، معنایش مانند همان آیه شریفه است که امت اسلام را بهترین امت برشمرده بود، یعنی مجموع امت را وقتی با امم دیگر و زمان صدر اسلام را با ازمنه دیگر وقتی مقایسه کنیم، این امت و این زمان نسبت به سایر امم و ازمنه بهتر هستند و هیچ ملازمه ای بین این کلام و وثاقت همه صحابه وجود ندارد.

 

دلیل چهارم:

روایات دیگری را ذکر کرده و به این روایات استدلال کرده اند مانند:

«اقتدوا بالذین من بعدی ابی بکر و عمر» و «ان یطع القوم ابابکر و عمر یرشدوا» و ...

این روایات هم از طرق عامه نقل شده اند و هیچ اعتباری ندارند.

 

جمع بندی

در مجموع، این ادله، یا اخص از مدعا هستند و وثاقت همه صحابه را ثابت نمی کنند. مانند آیه شریفه «و السابقون ...» که اگر دلالت بر وثاقت داشته باشد فقط مربوط به برخی از صحابه است و شامل همه صحابه نمی شود.

یا اعم از مدعا هستند و در صورتی که دلالت بر وثاقت داشته باشند باید همه معاصرین پیامبر را توثیق کنند که این حرف اصلا معنا ندارد و کسی نمی تواند ملتزم بشود.

اعم از مدعا بودن، به این معناست که مثلا طبق این روایت، باید همه امت توثیق شوند و حال آنکه مدعای عامه این است که خصوص صحابه توثیق بشوند و خود عامه هم وثاقت همه امت را ملتزم نیستند و نمی توانند ملتزم بشوند! بنابراین برای اثبات مدعای خود به این دلیل نمی توانند تمسک کنند.

یا وجدان، مکذب آنهاست. مانند روایاتی که در دلیل چهارم ذکر کردند که ما بالوجدان می دانیم که چنین روایاتی صادر نشده اند.

سؤال: در میان صحابه پیامبر، اختلاف نظر نیز وجود داشته است و بالوجدان معلوم است که هر دو طرف منازعه نمی توانند حق باشند. بنابراین می توان به عامه گفت که مثلا حضرت علی علیه السلام و معاویه، بالاخره هر دو طرف نمی توانند حق باشند و خود همین اختلاف بین صحابه، اثبات می کند که قول همه صحابه حجت نیست.

جواب: آنها می توانند ادعا کنند که هر دو طرف را قبول دارند.

 


[5] مسند احمد بن حنبل: ج4، ص267.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo