< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الحجج الشرعیه/ شرایط حجیة خبر الواحد/-

 

شرائط حجیت خبر واحد

برای حجیت خبر واحد شروطی بیان شده که برخی از این شروط به خود خبر بر می گردد و برخی در مورد راوی است.

سپس بحث را پیرامون شروطی که در مورد راوی ذکر شده است آغاز کردیم و در مورد «عدالت» و «ضبط» سخن گفتیم.

امروز نیز در مورد «بلوغ» و «غالی نبودن» سخن خواهیم گفت.

 

بلوغ

برخی، بلوغ در راوی را شرط دانسته اند ولی به نظر ما این شرط صحیح نیست.

ما گفتیم که در مورد راوی قائل به اشتراط وثاقت در نقل هستیم، حالا هم می گوییم که اگر کسی وثاقتش در نقل ثابت باشد می توان قول او را پذیرفت، هرچند که بالغ نباشد!

دلیل ما هم همان دو دلیلی است که برای کفایت وثاقت بیان کرده بودیم، یعنی سیره عقلاء و اطلاقات نصوص.

در سیره عقلاء فرقی بین بالغ و غیر بالغ نیست.

بله اگر کودکی باشد که وثاقت در نقل نداشته باشد از فرض کلام ما خارج است. بحث ما در مورد کسی است که به سن بلوغ شرعی نرسیده ولی وثاقت و راستگویی او ثابت است، که عقلاء به قول چنین فردی اعتماد می کنند.

از طرفی می توان گفت که گاهی حتی اعتمادی که به قول جوان و نوجوان ثقه وجود دارد بیشتر از اطمینانی است که به قول رجل ثقه وجود دارد، چون جوان ها معمولا دقیق تر هستند و هوش و حافظه بهتری دارند!

بنابراین در سیره عقلاء که یکی از ادله حجیت خبر واحد است، تفاوتی بین بالغ و غیر بالغ نیست.

در اخبار نیز تعبیر ثقه آمده بود که این تعبیر در مورد غلام مراهقی که رشد و هوش و استعداد دارد و وثاقتش ثابت است ولی مثلا یکی دو سال دیگر به بلوغ شرعی می رسد، نیز صادق است، بنابراین اطلاق اخبار، شامل ثقه غیر بالغ نیز می شود.

سؤال: در روایت، تعبیر «ثقاتنا» آمده بود و ممکن است کسی ادعا کند که این تعبیر درباره کسانی است که اشراف به فقه اهل بیت علیهم السلام داشته باشند و چنین تعبیری از غیر بالغ انصراف دارد، و اتفاقا در چنین جایی هرچه سن انسان بیشتر بشود احاطه بیشتری پیدا می کند و اعتماد به قولش نیز بیشتر خواهد بود.

جواب: این تعبیر «ثقاتنا» فقط در یک روایت آمده بود، ولی روایات دیگر فقط لفظ ثقه را داشتند که شامل غلام مراهق نیز می شود. ما نمی توانیم آن اطلاقات را رها کنیم و به قرینه «ثقاتنا» در یک روایت، همه تعبیرات در روایات دیگر را نیز قید بزنیم! اتفاقا امر برعکس است و باید با توجه به آن اطلاقات، بگوییم که مراد از «ثقاتنا» نیز همان ثقه است و شامل غیر بالغ نیز می شود.

سؤال: علماء در معاملات غیر بالغ اشکال می کنند، بنابراین روایات غیر بالغ را نیز نباید بپذیرند، چون در آنجا فقط بحث یک معامله مادی است ولی در اینجا پذیرش دین و احکام است و بسیار مهمتر از معاملات است!

جواب: این دو مساله با هم متفاوت هستند، بحث معاملات در مورد مال است و با نقل قول متفاوت است، و اینکه معامله غیر بالغ باطل باشد، ملازمه ای با این ندارد که نقل قولش هم حجت نباشد!

در همان معاملات هم برخی از فقهاء می گویند با رسیدن به سن رشد و فهم معاملی و قبل از بلوغ، اموال را به آنها بسپارید و آنها را بیازمایید.

از طرفی هم، آنچه که محل بحث است نقل قول ثقه است، کسی از غیر بالغ نمی خواهد که او فتوا بدهد! صرفا بحث نقل قول است و فرض این است که آن جوان غیر بالغ، وثاقتش در نقل ثابت شده است، بنابراین می توان به قول او اعتماد کرد.

سؤال: کسی که بالغ نباشد، ایمن از کذب نیست، چون تکلیف شرعی ندارد و می تواند دروغ بگوید.

جواب: این خروج از محل فرض است. فرض ما در جایی است که وثاقت او ثابت و احراز شده است. یعنی کسی است که اهل تقواست و از خانواده ای نجیب است و مثلا اهل عبادت و نماز شب است و هرگز دروغ نمی گوید.

سؤال: آیا در میان راویانی که احادیث را نقل کرده اند، به صورت قضیه خارجیه، کسانی را داریم که بالغ نباشند و خبر نقل کرده باشند؟

جواب: ما در مقام بحث علمی باید دنبال قضایای حقیقیه باشیم نه قضایای خارجیه.

قضایای خارجیه نمی تواند تکلیف، تعیین کند. آنچه که شرع را تعیین می کند و تکالیف را بیان می کند قضایای حقیقیه است.

البته می توان فحص کرد و این مطلب را پیدا کرد که آیا راوی غیر بالغ داشته ایم یا خیر، ولی آنچه ملاک و معیار است قضیه حقیقیه و کبرای کلیه است نه قضیه خارجیه.

سؤال: آیا در مورد راوی مؤنث هم همین را می گویید؟ یعنی مثلا دختر هفت ساله ای که به سن بلوغ نرسیده، آیا می توان به قولش اخذ کرد؟

جواب: فرقی بین مذکر و مؤنث نیست و اگر وثاقت راوی ثابت باشد قول او را باید پذیرفت.

در مورد زنان، تعدد هم شرط نیست، چون بحث شهادت نیست و بحث نقل قول است، بنابراین زن ثقه ای که خبری را نقل کند قولش معتبر است.

اطلاقات ثقه در اخبار هم اختصاص به مردان ندارد و شامل زنان نیز می شود.

 

غالی نبودن

یکی از شروطی که برای راوی برشمرده اند این است که غالی نباشد.

قمیون اینگونه بودند که برخی از اصحاب را رمی به غلو می کردند و اخبارشان را رد می کردند.

مثلا احمد بن محمد بن عیسی که رئیس قمیون بود، احمد بن محمد بن خالد را به همین دلیل از قم اخراج کرد!

ابن غضائری نیز از همین قمیون است که بسیاری از اصحاب را رمی به غلو کرده و آنها را تضعیف کرده است.

نجاشی هم شاگرد ابن غضائری و تحت تاثیر اوست و گاهی همان رمی به غلو را از استادش گرفته و در بحث رجالی خودش نیز آورده است. گاهی فحص می کنیم و می بینیم که غلو فلان راوی هیچ مصدری جز کلام خود نجاشی ندارد و این را از ابن غضائری گرفته است.

نجاشی و شیخ طوسی، هر دو از شاگردان حسین بن عبیدالله غضائری بودند. و نزد فرزند او یعنی احمد بن حسین بن عبیدالله غضائری نیز مقداری تلمذ کرده اند.

 

معنای غلو

غلو دو نوع است:

غلوی که موجب کفر است

اینکه کسی قائل به الوهیت حضرات معصومین علیهم السلام باشد، یا قائل به این باشد که خداوند متعال، عالم را خلق کرده ولی تدبیر این عالم را به صورت مستقل به اهل بیت علیهم السلام تفویض فرموده است، به نحوی که در طول اراده الهی نیست، یا اینکه مثلا نماز و عبادات دیگر در قرآن را به نحوی تفسیر کنند که مثلا بگویند این نماز همان امیرالمومنین علیه السلام است و معنای ظاهر آیه و وجوب نماز را منکر باشند و ... چنین اعتقادات فاسدی موجب شرک و کفر می شود و کسی که قائل به این امور باشد شرط اسلام را ندارد و نمی توان به قول او اعتماد کرد.

بنابراین اگر کسی غالی به این معنا باشد، اخبار او حجت نخواهد بود.

نقل کرامات و معجزات

برخی از اصحاب، خوارق عادات و معجزات و کرامات اهل بیت علیهم السلام را نقل می کردند و مثلا تعبیرات زیارت جامعه کبیره را نقل می کردند، و به خاطر نقل همین مطالب، توسط برخی از اصحاب غالی شمرده می شدند.

این رمی به غلو، نه تنها موجب قدحی در راوی نیست و ضرری به عدالت و وثاقت نمی زند بلکه دلالت بر عظمت شأن و شدّت ولایتمداری چنین رواتی دارد.

بنابراین به نظر ما اگر کسی غالی به این معنا باشد، اخبار او حجت خواهد بود.

 

کلام شیخ طوسی

شیخ طوسی غالی بودن را موجب قدح در راوی می داند و قول غالی را نمی پذیرد.

ایشان فرموده است:

«و أما ما ترويه الغلاة، و المتهمون، و المضعفون و غير هؤلاء، فما يختص الغلاة بروايته، فإن كانوا ممن عرف لهم حال استقامة و حال غلو، عمل بما رووه في حال الاستقامة و ترك ما رووه في حال خطاءهم، و لأجل ذلك عملت الطائفة بما رواه أبو الخطاب محمد بن أبي زينب في حال استقامته و تركوا ما رواه في حال تخليطه، و كذلك القول في أحمد بن هلال العبرتائي، و ابن أبي عذافر و غير هؤلاء. فأما ما يرويه في حال تخليطهم فلا يجوز العمل به على كل حال.»[1]

 

کلام شیخ ابوعلی حائری

ایشان غلو ذکر شده در کلمات قمیون و ابن غضائری را موجب قدح راوی نمی داند. چون این غلو، از باب نقل امور خارق العاده و کرامات و امثال این موارد در مورد حضرات معصومین علیهم السلام بوده است که به صرف نقل چنین چیزهایی، راوی را رمی به غلو می کردند. و حال آنکه چنین مطالبی نمی تواند موجب ضعف راوی باشد.

متن کلام ایشان اینچنین است:

«إنّ كثيرا من القدماء سيّما القميين و ابن الغضائري كانت لهم إعتقادات خاصة في الأئمة عليهم السّلام بحسب اجتهادهم، لا يجوّزون التعدّي عنها، و يسمّون التعدّي: غلوا و ارتفاعا. حتى أنّهم جعلوا مثل نفي السهو عن النبي صلّى اللّه عليه و آله غلوا. بل ربما جعلوا التفويض- المختلف فيه- إليهم، أو نقل خوارق العادات عنهم، أو الإغراق في جلالتهم، و ذكر علمهم بمكنونات السماء و الأرض، ارتفاعا، أو مورثا للتهمة.

و ذلك لأنّ الغلاة كانوا مختفين في الشيعة، و مخلوطين بهم، مدلّسين أنفسهم عليهم، فبأدنى شبهة كانوا يتّهمون الرجل بالغلوّ و الارتفا و ربما كان منشأ رميهم بذلك وجدان رواية ظاهرة فيه منهم، أو ادعاء أرباب ذلك القول كونه منهم، أو روايتهم عنه، و ربما كان المنشأ روايتهم المناكير، إلى غير ذلك.

و بالجملة، الظاهر أنّ القدماء كانوا مختلفين في المسائل الاصولية، فربما كان شي‌ء عند بعضهم فاسدا أو كفرا أو غلوّا، و عند آخرين عدمه، بل مما يجب الاعتقاد به، فينبغي التّأمل في جرحهم بأمثال الامور المذكورة.

و ممّا ينبّه على ما ذكرنا، ملاحظة ما سيذكر في تراجم كثيرة، و يأتي في إبراهيم بن عمر، و غيره، ضعف تضعيفات ابن الغضائري و في إبراهيم بن إسحاق و سهل بن زياد ضعف تضعيف أحمد بن محمّد بن عيسى»[2]

 

کلام محقق تستری

محقق تستری کلام شیخ ابوعلی حائری را رد می کند و می گوید که غلو ذکر شده در کتب رجالی را نمی توان به معنای نقل معجزات و کرامات دانست، چون این امور از مسلّمات مذهب ما هستند و معنا ندارد که کسی قائلین به این امور را اهل غلو بداند.

غلو در رجال به این معناست که کسی مقام الوهیت برای اهل بیت علیهم السلام قائل باشد و به همین دلیل دست از عبادت و نماز خواندن بردارد.

به همین جهت وقتی کسی متهم به غلو میشد پیگیری می کردند ببینند آیا نماز می خواند یا خیر؟ اگر می دیدند که نماز می خواند معلوم میشد که غالی نیست.

کلام ایشان اینگونه است:

«كثيرا ما يردّ المتأخّرون طعن القدماء في رجل بالغلوّ، بأنّهم رموه به لنقله معجزاتهم. و هو ردّ غلط، فانّ كونهم عليهم السّلام ذوي معجزات من ضروريّات مذهب الإمامية، و هل معجزاتهم وصلت إلينا إلّا بنقلهم؟ و إنما مرادهم بالغلوّ ترك العبادة اعتمادا على ولايتهم عليهم السّلام فروى أحمد بن الحسين الغضائري، عن الحسن بن محمّد بن بندار القمي، قال: سمعت مشايخي يقولون: إنّ محمّد بن أورمة لما طعن عليه بالغلوّ بعث إليه الأشاعرة ليقتلوه، فوجدوه يصلّي الليل من أوّله إلى آخره، عدّة ليالي، فتوقّفوا عن اعتقادهم.

بيان: المراد بالأشاعرة، الأشاعرة نسبا- أي أحمد الأشعري و ذووه- لا الأشاعرة مذهبا، الأشعري المعروف و أتباعه.

و عن فلاح السائل لعليّ بن طاووس، عن الحسين بن أحمد المالكي: قلت لأحمد بن مالك الكرخي، عما يقال في محمد بن سنان من أمر الغلوّ، فقال: معاذ اللّه! هو و اللّه علّمني الطهور.

و عنون الكشي جمعا، منهم: عليّ بن عبد اللّه مروان، و قال: إنّه سأل العيّاشي عنهم، فقال: «و أمّا عليّ بن عبد اللّه بن مروان، فانّ القوم- يعني الغلاة- يمتحنون في أوقات الصلاة، و لم أحضره وقت صلاة».

و عنون الكشي أيضا الغلاة في وقت الهادي عليه السّلام، و روى عن أحمد بن محمّد ابن عيسى، كتبت إليه عليه السّلام، في قوم يتكلّمون و يقرؤن أحاديث ينسبونها إليك و إلى آبائك، قال: و من أقاويلهم أنّهم يقولون: إنّ قوله تعالى: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»، معناها، رجل، لا ركوع و لا سجود، و كذلك الزكاة، معناها ذلك الرجل، لا عدد درهم و لا إخراج، و أشياء من الفرائض و السنن و المعاصي، فأوّلوها و صيّروها على هذا الحدّ الذي ذكرت لك ... الخبر.

و أكثر القدماء طعنا بالغلوّ ابن الغضائري، و شهّر المتأخّرون: أنّه يتسرّع إلى الجرح، فلا عبرة بطعونه. مع أنّ الذي وجدنا بالسبر في الذين وقفنا على كتبهم ممّن طعن فيهم- ككتاب استغاثة علىّ بن أحمد الكوفي، و كتاب تفسير محمّد بن القاسم الأسترآبادي، و كذلك كتاب الحسن بن عبّاس بن حريش على نقل الكافي تسعة من أخباره في باب شأن‌ «إِنَّا أَنْزَلْناهُ»- أنّ الأمر كما ذكر، و الرجل نقّاد، و قد قوّى ممن ضعّفه القميّون جمعا، كأحمد بن الحسين بن سعيد، و الحسين بن شاذويه، و الزيدين- الزرّاد، و النرسي- و محمّد بن أورمة، بأنّه رأى كتبهم و أحاديثهم صحيحة»[3]

 

تقدیم کلام شیخ ابوعلی حائری بر کلام محقق تستری

همان طور که دیدیم، ابوعلی حائری، غلو ذکر شده در کتاب های رجالی را به معنای نقل کرامات گرفتند که موجب کفر نیست ولی محقق تستری غلو را به نحوی که موجب کفر باشد معنا کرده اند.

به نظر ما حق با ابوعلی است، چون وجدان و فحص میدانی نشان می دهد که بسیاری از اصحاب ما که عدالت و وثاقتشان مسلّم است رمی به غلو شده اند! معلوم است که غلو در مورد چنین افرادی نمی تواند به معنای ترک نماز و موجب کفر و ارتداد باشد!

بنابراین مراد از غلو در کتابهای رجالی، غلوی که موجب کفر و شرک باشد نیست. موید این حرف، کلام سید بحر العلوم است.

کلام سید بحر العلوم

سید بحر العلوم در میان علماء در تقوا بی نظیر بود و طبق نقل ها که علامه مجلسی و دیگران نقل کرده اند، ایشان با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ارتباط بوده است و حتی نقل شده که سید بحر العلوم گفته بود حضرت مرا در آغوش گرفتند و به سینه فشردند!

چنین کسی با این جلالت شأن و مقام می گوید: کمتر کسی از اصحاب، از طعن ابن غضائری در امان مانده است!

نص کلام ایشان این است:

«و ناهيك بهذه المجاهرة في الردّ من هذا الشيخ الذي بلغ الغاية في تضعيف الروايات و الطعن في الرواة. حتى قيل: إنّ السالم من رجال الحديث من سلم منه، و إن الاعتماد على كتابه في الجرح طرح لما سواه من الكتب. و لو لا أنّ هذا الأصل من الاصول المعتمدة المتلقاة بالقبول بين الطائفة، لما سلم من طعنه و غمزه، على ما جرت به عادته في كتابه الموضوع لهذا الغرض. فانه قد ضعّف فيه كثيرا من أجلاء الأصحاب المعروفين بالتوثيق، نحو إبراهيم بن سليمان بن حيّان، و إبراهيم بن عمر اليماني، و إدريس بن زياد، و إسماعيل بن مهران، و حذيفة بن منصور، و أبي بصير ليث المرادي، و غيرهم من أعاظم الرواة و أصحاب الحديث. و اعتمد في الطعن عليهم غالبا امورا لا توجب قدحا فيهم، بل في رواياتهم كاعتماد المراسيل، و الرواية عن المجاهيل، و الخلط بين الصحيح و السقيم، و عدم المبالاة في أخذ الروايات، و كون رواياتهم مما تعرف تارة، و تنكر أخرى، و ما يقرب من ذلك».[4]

مقتضای تحقیق

به نظر ما صرف رمی یک راوی به غلو نمی تواند موجب قدح و تضعیف او باشد. مگر آنکه ثابت بشود که این غلو از نوعی است که موجب کفر و شرک و ارتداد می شود که در این صورت قول چنین کسی اعتبار نخواهد داشت ولی تا چنین غلوی ثابت نشود، صرف اتهام و رمی به غلو موجب تضعیف راوی نخواهد بود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo