< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الحجج الشرعیه/ حجیة الکتاب/-

 

مناقشات اخباریون در حجیت ظواهر قرآن کریم

اخباریون ظواهر قرآن کریم را حجت نمی دانند و برای این مطلب ادله ای را اقامه کرده اند که ما به صورت مفصل در جلد اول «دقائق البحوث» و جلد پنجم «القواعد التفسیریة» راجع به این مساله سخن گفته ایم و ادله آنها را ذکر کرده و جواب داده ایم و در اینجا نیز به اختصار مناقشات آنان را بیان کرده و پاسخ خواهیم داد.

 

مناقشه اول: اختفاء قرائن

اولین مناقشه اخباریون این است که آنها می گویند: ما هم ظهور را حجت می دانیم و قبول داریم که قرآن، ظاهر دارد، ولی استناد به ظواهر قرآن، فقط در زمان صدر اسلام جایز بود، چرا که در آن زمان قرائنی وجود داشت و میشد مقصود و مراد شارع از آیات را فهمید ولی الان با گذشت بیش از هزار سال، این قرائن دیگر وجود ندارد و نمی توان مراد را از آیات فهمید.

 

مناقشه دوم: حضرات معصومین مخاطب قرآن هستند

در روایت داریم که «إنما يعرف القرآن من خوطب به»[1] و در روایات دیگر هم ائمه فرموده اند که ما «خوطب به» هستیم. بنابراین قرآن را فقط حضرات معصومین علیهم السلام می دانند و دیگران نمی توانند به ظواهر قرآنی استناد کنند.

 

مناقشه سوم: اختصاص به مشافهین

حجیت قرآن، اختصاص به مشافهین دارد که مقصود بالافهام هستند، ولی کسانی که اصلا در آن زمان موجود نبوده اند و بعد ها به دنیا آمده اند مقصود بالافهام نیستند و آیات قرآن برای آنها حجیت ندارد.

سؤال: این مناقشه با مناقشه اول چه تفاوتی دارد؟

جواب: در مناقشه اول، حتی کسانی که بعدها به دنیا آمده اند مقصود بالافهام هستند ولی به خاطر اختفاء قرائن، حجیت منتفی است، اما بر اساس مناقشه سوم کسانی که بعد از صدر اسلام به دنیا آمده اند اصلا مقصود بالافهام نیستند!

بنابراین با اینکه نتیجه نهایی این دو مناقشه یکی است و هر دو می خواهند عدم حجیت ظواهر قرآن را اثبات کنند ولی هر کدام وجه مستقلی هستند.

 

مناقشه چهارم: ائمه عالم به احکام بودند

امامان معصوم علیهم السلام به علم الهی و لدنی، عالم به احکام بودند و نیاز به اخذ به ظواهر نداشتند، بنابراین ظهورات قرآنی حجیت ندارد.

 

جواب از این مناقشات

جواب اول: اگر این مناقشات را بپذیریم نتیجه اش این خواهد شد که قرآن کریم را ببوسیم و کنار بگذاریم! چون آیاتی که جزء ظهورات نباشد و صریح باشد بسیار کم است، و اکثر آیات قرآن ظواهر هستند، اگر قرار باشد ظواهر را کنار بگذاریم دیگر قرآن جایگاهی نخواهد داشت، این را نمی شود ملتزم شد.

همین الان که ما ظواهر را حجت می دانیم مع ذلک قرآن جایگاه اصلی خود را ندارد و در غربت است، اگر قرار باشد حجیت ظواهر را منکر بشویم وضعیت به مراتب بدتر خواهد شد!

 

جواب دوم: شما گفتید که قرآن اختصاص به صدر اسلام دارد چون قرائن در زمان ما منتفی است، این اشکال به روایات نیز وارد است! چون روایات نیز هزار سال پیش صادر شده اند و قرائن حالیه ای که در آن زمان بوده است به ما منتقل نشده است بنابراین طبق حرف شما، روایات نیز باید از حجیت بیفتند!

اشکال: روایات در زمان امام رضا علیه السلام تهذیب شده اند و قرائن آنها بیان شده و در کتب آمده است و ما نیز در اختیار داریم، ولی قرائن مربوط به آیات در جایی ذکر نشده است.

جواب: آنچه که تهذیب شده است الفاظ خود روایات است نه قرائن حالیه!

 

جواب سوم: ما هم قبول داریم که برخی از قرائن در صدر اسلام بوده اند که مختفی شده اند و به ما نرسیده اند، ولی قرائنی که ما برای استظهار به آنها تمسک می کنیم از این قرائن نیستند، بلکه قرائن عامه عقلائیه هستند.

توضیح اینکه قرائن دو نوع است: قرائن خاصه (حالیه، مقالیه و مقامیه) و قرائن عامه عقلائیه (که اختصاص به یک زمان خاص ندارد.)

آنچه که مختفی شده است قرائن خاصه است، ولی قرائن عامه موجود است و فقیه هم به همین قرائن تمسک می کند. مثلا خاص قرینه است برای عام، حاکم قرینه است برای محکوم، مقید قرینه است برای مطلق، صیغه امر ظاهر در وجوب است و صیغه نهی ظاهر در حرمت است و ... که همه اینها قرائن عامه ای هستند که اختصاص به یک زمان خاص ندارند، قبل از زمان اسلام هم بوده اند و در زمان اسلام هم بوده اند و در زمان ما هم جاری هستند.

اصلا سیره عقلاء بر همین جاری بوده که به این قرائن عامه تمسک می کردند و از بین رفتن قرائن خاص را مشکل آفرین نمی دانستند، عقلاء کتاب می نوشتند و این کتاب قرن ها باقی می ماند و برای همه حجت بود، با اینکه قرائن خاصه در آنها وجود نداشت و مختفی بود.

بنابراین اصلا رسم عقلایی همین است که می شود به این قرائن عامه تمسک کرد و مقصود را فهمید.

البته قبول داریم که در مورد برخی از آیات قرآن خلاف ظاهر اراده شده ولی در این موارد نیز با قرینه که همان روایات معصومین است می توان مقصود را متوجه شد، همان طور که در سیره عقلاء نیز اینطور است که گاهی خلاف ظاهر گفته می شود و با نصب قرینه می توان به مقصود پی برد، ولی اینگونه موارد در آیات قرآن کم هستند و غالبی نیستند. مثل قصر صلاة برای مسافر که بر اساس ظاهر قرآن این کار جایز است نه واجب، ولی روایات، به عنوان قرینه قائم شده اند و مقصود واقعی را بیان کرده اند و فرموده اند که قصر واجب است.

 

جواب چهارم: اینکه ائمه علم به احکام داشتند و نیازی به ظواهر نداشتند درست است ولی ما که علم به احکام نداریم به چه دلیل نمی توانیم به ظواهر اخذ کنیم؟

اینکه حضرات علم داشتند، منافاتی با حجیت ظواهر ندارد، همین نصوصی که در روزهای گذشته بیان کردیم به روشنی دلالت داشت که حضرات معصومین به ظواهر کتاب اخذ می کردند، همان تعبیر «لمکان الباء» نشان میداد که حضرت خودشان به ظواهر کتاب تمسک می کنند، با اینکه حضرت، حکم شرعی را از قبل به علم الهی می دانستند ولی در عین حال به آیه هم تمسک می کردند تا روش استدلال را به روات نیز بیاموزند!

علم حضرت از طریق «باء» حاصل نشده بود ولی با این روایت نشان دادند که راه شناخت احکام همین است!

 

جواب پنجم: مقصود از اینکه اهل بیت مخاطب قرآن هستند این است که در موارد اختلافی که هرکس چیزی می گوید و خود اصحاب پیامبر نیز به اختلاف افتاده اند و مقصود از آیه واضح و روشن نیست، در چنین مواردی باید به اهل بیت رجوع کرد.

در روایات داریم که اگر امت اختلاف کردند و هرکس هم به آیه ای استدلال و استناد می کند، در چنین مواردی باید حجتی از جانب خداوند باشد که امت به او رجوع کنند! که این حجت، همان حضرات معصومین علیهم السلام هستند که مخاطب قرآن هستند و مقصود اصلی از آیه را شرح می دهند.

موارد اختلافی در بسیاری از موارد، مربوط به متشابهات در قرآن است، ولی اختصاص به آنها ندارد و در مورد برخی محکمات و نصوص صریح نیز وجود دارد، مثلا بسیاری از آیات مربوط به ولایت به نظر ما جزء متشابهات نیستند اما در عین حال محل اختلاف هم واقع شده اند که در تمام این موارد باید به قول معصومین علیهم السلام رجوع کرد.

 

دو مسلک خطرناک

مسلک اخباریون را مطرح کردیم و گفتیم که آنها ظواهر قرآنی را حجت نمی دانند و فقط به روایات اخذ می کنند، در مقابل این مسلک، مسلک دیگری وجود دارد که روایات را حجت نمی دانند و فقط به قرآن تمسک می کنند و قرآن را کافی می دانند، برخی از بزرگان عامه مثل قتاده و ابوحنیفه و کسان دیگر کلامشان این بود که «حسبنا کتاب الله».

ابوحنیفه که در زمان امام صادق علیه السلام به آیات تمسک می کرد و فتوا می داد، وقتی که با حضرت مواجه شد، حضرت فرمودند: به چه چیزی استدلال می کنی؟

او گفت: به کتاب الله استدلال می کنم.

حضرت با او محاجه کردند و استدلال کردند و تفسیر آیاتی را از او پرسیدند و او نتوانست پاسخ بدهد.

سپس حضرت فرمود: «ما ورثك الله من كتابه حرفا» [2] .

اینکه حضرت خطاب به او فرمودند علم به قرآن نداری، راجع به آیات صریح قرآن نیست، بلکه مربوط به جاهایی است که محل بحث است و نیاز به اهلش دارد که همان معصومین علیهم السلام هستند.

بنابراین باید تمسک به قرآن و روایات در کنار هم باشد و هیچکدام را نباید کنار گذاشت.

فلذا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در پایان عمر شریفشان حدیث معروف ثقلین را بیان فرمودند و قرآن و عترت را به عنوان دو یادگار خود مطرح کردند.

این دو مسلک که یکی قرآن را کنار گذاشته و دیگری روایات را کنار گذاشته است هر دو خطرناک و انحرافی هستند و مانند دو لبه قیچی هستند که پر و بال اسلام و شاخه های اسلام ناب را می زنند.

البته این حرف هایی که راجع به اخباری ها مطرح کردیم راجع به اخباریون معتدل مانند شیخ حر عاملی نیست، بلکه مربوط به کسانی است که حجیت ظهورات قرآنی را به کلی منکر هستند که گفتیم چنین عقیده ای به کنار گذاشتن قرآن می انجامد و قابل التزام نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo