< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الحجج الشرعیه/ حجیة الکتاب/-

 

بحث در ادله حجیت ظواهر قرآن کریم بود که گفتیم چهارمین دلیل، نصوص خاصه است. در ادامه، برخی از این نصوص را ذکر خواهیم کرد.

 

1- صحیحه زراره

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَ لَا تُخْبِرُنِي مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَيْنِ فَضَحِكَ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص- وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ‌- فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ‌ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ‌- فَوَصَلَ الْيَدَيْنِ إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ بِالْوَجْهِ فَعَرَفْنَا أَنَّهُ يَنْبَغِي لَهُمَا أَنْ يُغْسَلَا إِلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثُمَّ فَصَلَ بَيْنَ الْكَلَامِ فَقَالَ‌ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ‌- فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ بِرُءُوسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ‌ لِمَكَانِ‌ الْبَاءِ ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ فَقَالَ‌ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ‌- فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهُمَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهِمَا- ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ فَضَيَّعُوهُ‌الْحَدِيثَ.[1]

این روایت را قبلا مطرح کردیم و توضیح دادیم.

 

2- حسنه عبدالاعلی

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَثَرْتُ فَانْقَطَعَ ظُفُرِي فَجَعَلْتُ عَلَى إِصْبَعِي مَرَارَةً- فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِالْوُضُوءِ قَالَ يُعْرَفُ‌ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ‌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‌ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ‌ امْسَحْ عَلَيْهِ.[2]

آیه شریفه ﴿ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ[3] حرج را نفی می کند و معنای مطابقی آن این است که در دفتر تشریع، حکم حرجی جعل نشده است. لازمه آن هم این است که حالا که حکم حرجی جعل نشده است، بنابراین حکم غیر حرجی جعل شده است! یعنی این آیه علاوه بر نفی حکم حرجی، حکم غیر حرجی را نیز اثبات می کند.

به همین جهت است که در مورد مسح بر مراره که مورد این روایت است می توان به آیه نفی حرج استدلال کرد. چون با این نفی حرج نمی خواهیم فقط حکم را نفی کنیم بلکه می خواهیم جواز این مسح را اثبات کنیم!

تعبیر «یعرف هذا و اشباهه» نشان می دهد که چنین برداشت هایی از ظاهر قرآن، اختصاص به اهل بیت علیهم السلام ندارد و چنین مواردی به قدری روشن است که امام معصوم انتظار دارد که خود راوی بتواند استدلال کند.

 

3- موثقه یا معتبره زراره

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ دُرُسْتَ الْوَاسِطِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا يَنْبَغِي نِكَاحُ أَهْلِ الْكِتَابِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ‌ وَ أَيْنَ‌ تَحْرِيمُهُ‌ قَالَ قَوْلُهُ‌ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ[4]

بر اساس این روایت، راوی وقتی حکم را می شنود، دنبال دلیل قرآنی آن است و به تعبیر خودمانی به امام می‌گوید: کلامی را بفرمایید که ما هم بفهمیم! از کجای قرآن چنین استفاده ای کرده ای؟ که این همان تمسک به ظهور است.

و امام نیز پاسخ فرموده که از ظاهر «لا تمسکوا» استفاده حرمت شده است، چون نهی است و نهی ظاهر در حرمت است و ظاهر هم حجت است.

 

4- موثقه حسن بن جهم

وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ تَزَوَّجَ نَصْرَانِيَّةً عَلَى مُسْلِمَةٍ قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ‌ وَ مَا قَوْلِي‌ بَيْنَ يَدَيْكَ قَالَ لَتَقُولَنَّ فَإِنَّ ذَلِكَ يُعْلَمُ بِهِ قَوْلِي قُلْتُ لَا يَجُوزُ تَزْوِيجُ النَّصْرَانِيَّةِ عَلَى مُسْلِمَةٍ وَ لَا غَيْرِ مُسْلِمَةٍ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَ‌- قَالَ فَمَا تَقُولُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ‌- قُلْتُ فَقَوْلُهُ‌ وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ‌- نَسَخَتْ هَذِهِ الْآيَةَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ سَكَتَ.[5]

از این روایت استفاده می شود که حسن بن جهم از فقهای روات بوده است که امام رضا علیه السلام از او سوال پرسیده اند! معلوم است که او قدرت فقهی داشته و می توانسته پاسخ بدهد!

در مورد تعبیر «لتقولنّ فانّ ذلک یعلم به قولی» یک احتمالی داده اند و آن اینکه حضرت در مقام تقیه بودند و خودشان نمی توانستند این حکم شرعی را بیان کنند ولی با کلام حسن بن جهم، حکم واقعی و غیر تقیه ای بیان میشود.

ولی به نظر ما این احتمال درست نیست. بلکه مراد از این عبارت این است که حضرت می خواستند شاگردانشان را تربیت کنند و روش استدلال را به آنها بیاموزند.

حضرت پرسیده بودند که اگر فردی، زن مسلمان دارد، آیا می تواند با نصرانیه ازدواج کند؟

حسن بن جهم پاسخ عام داد و گفت نه تنها در این مورد جایز نیست بلکه حتی اگر زن مسلمان نداشته باشد و زن غیر مسلمان (امه) در اختیار داشته باشد باز هم ازدواج با نصرانیه برای او جایز نیست.

هنگامی که حضرت از او پرسیدند که دلیل کلامت چیست؟ او به آیه ﴿و لا تنکحوا المشرکات﴾[6] تمسک کرد.

سپس حضرت، آیه ﴿و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب﴾[7] را ذکر کردند و فرمودند پس در مورد این آیه چه می گویی؟

که راوی پاسخ می دهد که این آیه نسخ شده است.

بنابراین، راوی در این روایت دو قاعده را بیان کرده است، یکی ظهور صیغه نهی در تحریم است که او از «لا‌تنکحوا» استفاده حرمت کرده است و دومین قاعده هم قاعده نسخ است، و حضرت هم با تبسم، کلام او را تقریر و تایید کرده اند.

 

5- صحیحه هشام

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‌ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ- دَخَلَتِ الْكَبَائِرُ فِي‌ الِاسْتِثْنَاءِ قَالَ نَعَمْ.[8]

راوی برایش عجیب بود که خداوند کبائر را نیز بیامرزد، به همین جهت از حضرت سوال پرسید و حضرت به اطلاق آیه تمسک فرمودند که آیه اطلاق دارد و همه گناه ها را شامل می شود، بنابراین کبائر را نیز شامل است. و تمسک به اطلاق، مبتنی بر حجیت ظواهر است.

 

6- صحیحه منصور بن حازم

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً فَمَاتَتْ قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِهَا أَ يَتَزَوَّجُ بِأُمِّهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَدْ فَعَلَهُ رَجُلٌ مِنَّا فَلَمْ يَرَ بِهِ بَأْساً فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ‌ مَا تَفْخَرُ الشِّيعَةُ إِلَّا بِقَضَاءِ عَلِيٍّ ع فِي هَذَا فِي الشَّمْخِيَّةِ الَّتِي أَفْتَاهَا ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ ثُمَّ أَتَى عَلِيّاً ع فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع مِنْ أَيْنَ أَخَذْتَهَا قَالَ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ‌- فَقَالَ عَلِيٌّ ع إِنَّ هَذِهِ مُسْتَثْنَاةٌ وَ هَذِهِ مُرْسَلَةٌ وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ إِلَى أَنْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِيهَا فَقَالَ يَا شَيْخُ تُخْبِرُنِي أَنَّ عَلِيّاً ع قَضَى بِهَا وَ تَسْأَلُنِي مَا تَقُولُ فِيهَا.[9]

راوی در این روایت خطاب به امام صادق علیه السلام، ماجرایی را از زمان امام علی علیه السلام نقل می کند.

ماجرا از این قرار بود که سوال شده بود اگر کسی با زنی ازدواج کند و قبل از دخول، آن زن از دنیا برود، آیا این مرد می تواند با مادر آن زن ازدواج کند؟

وقتی این سوال را از ابن مسعود پرسیدند او چنین کاری را صحیح دانست.

بعد که خدمت امام علی علیه السلام آمد حضرت از او پرسیدند که دلیل حرفت چیست؟

ابن مسعود آیه ﴿وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ...﴾[10] را به عنوان دلیل مطرح کرد، امام علی علیه السلام فرمودند: این آیه در مورد ربیبه است که این شرط دخول در مورد آن آمده است، ولی آیه ای که ﴿امهات نسائکم﴾ را بیان کرده است اطلاق دارد و چنین شرطی ندارد، بنابراین ازدواج با ام الزوجه مطلقا حرام است، چه دخول به زوجه صورت گرفته باشد و چه نگرفته باشد.

در این روایت نیز حضرت، استدلال به آیه کرده اند و استدلال طرف مقابل را رد کردند که هر دو کلام مبتنی بر حجیت ظواهر است.

 

7- صحیحه عیص بن قاسم

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَوَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكُونُ‌ لَهُ‌ الْغَنَمُ‌ فِيهَا الرَّاعِي فَإِذَا وَجَدَ رَجُلًا هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي هُوَ فِيهَا يُخْرِجُهُ وَ يَجِي‌ءُ بِذَلِكَ الرَّجُلِ الَّذِي هُوَ أَعْلَمُ بِغَنَمِهِ مِنَ الَّذِي كَانَ فِيهَا وَ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ لِأَحَدِكُمْ نَفْسَانِ يُقَاتِلُ بِوَاحِدَةٍ يُجَرِّبُ بِهَا ثُمَّ كَانَتِ الْأُخْرَى بَاقِيَةً تَعْمَلُ عَلَى مَا قَدِ اسْتَبَانَ لَهَا وَ لَكِنْ لَهُ نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِذَا ذَهَبَتْ فَقَدْ وَ اللَّهِ ذَهَبَتِ التَّوْبَةُ فَأَنْتُمْ أَحَقُّ أَنْ تَخْتَارُوا لِأَنْفُسِكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْ‌ءٍ تَخْرُجُونَ وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ- فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص‌ ...[11]

در این روایت، صحبت از زید بن علی به میان می آید که حضرت می فرمایند او را با دیگران قیاس نکنید، او فقیه بود، بعد حکم کلی را بیان می فرمایند که مادامی که علم و فقاهت کسی احراز نشده است نمی توان او را به رهبری برگزید و از او اطاعت کرد و به جنگ رفت! و در مقام استدلال برای این کلام، می فرمایند همان طور که اگر کسی گله ای گوسفند داشته باشد آن را به چوپانی که کاربلد باشد می سپارد، و این یک امر عقلایی است در امر حکومت نیز همین گونه است.

اگر کسی گله گوسفندانش را به کسی سپرد و بعد، کسی را که از چوپان قبلی بهتر است پیدا کرد، آن چوپان را تعویض می کند و فرد جدید را به خدمت می گیرد.

ولی در مساله حکومت و جنگ دیگر جای آزمون و خطا نیست!

انسان یک جان بیشتر ندارد و اگر این جان را در اختیار کسی قرار داد که صلاحیت رهبری را ندارد و به حکم او به جنگ رفت و خود را به هلاکت انداخت دیگر جایی برای پشیمانی و جبران نیست!

بنابراین وقتی عقلاء در مورد گله گوسفندان که قابل تدارک و تعویض است، احتیاط به خرج می دهند، در مساله حکومت و رهبری، قطعا باید حساسیت بسیار زیادی داشته باشند و تا علم و فقاهت و صلاحیت کسی احراز نشده است نباید تن به رهبری او بدهند و به فرمان او به جنگ بروند.

 

اشکال به دلالت این نصوص

یک اشکالی راجع به این نصوص مطرح شده است و آن اینکه نهایت چیزی که از این روایات استفاده می شود آن است که آیات قرآن برای حضرات معصومین علیهم السلام حجت است ولی هیچ دلالتی ندارند که برای بقیه هم حجت باشد.

پاسخ این است که در خود این روایات قرائن بسیاری وجود دارد که حجیتِ ظهور، اختصاصی به اهل بیت ندارد و برای همه مخاطبان است.

مثلا تعبیر «یعرف هذا و اشباهه» در روایت دوم دلالت دارد بر این که این برداشت ها اختصاصی به اهل بیت ندارد.

یا در روایت چهارم که برداشت راوی از آیه شریفه را حضرت تقریر فرموده است.

یا همین روایت آخر که استدلال به سیره عقلائیه را دارد که این نیز اختصاصی به ائمه ندارد.

بنابراین برای حجیت ظواهر کتاب، میتوان به این نصوص که ذکر شد، و نصوص بسیاری که در کتب روایی موجود است و می توان آنها را فحص کرد، استدلال کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo