< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج الشرعیه/حجیة الکتاب/_

 

آیات قرآن مجید که صریح و روشن است و هیچکس در آن اختلاف ندارد، واضح است که از ادله قطعیه است و هیچ دلیلی نمی تواند در مقابل صریح آیه مقاومت کند، مگر این که قرینه قطعیه عقلیه بر خلاف آن باشد که آن هم دیگر صریح نمی شود، چون قرینه عقلیه همیشه « من لدن ابتداء الخطاب» و از همان اول که شارع خطاب را القا می کند در کنار او هست، مثل هر متکلم دیگر، عقلاء بخاطر قرینه عقلیه از این لفظ آن معنای موضوع‌له را نمی فهمند ولو این که آن لفظ لولا هذه القرینة العقلیة، صریح است، اما در جایی که قرینه عقلیه بر خلاف آن است مثل لفظ «ید« در ﴿ید الله فوق أیدیهم﴾[1] » که مثل ید زید، ید عمرو است، یا ﴿السارقة و السارقة فاقطعوا أیدیهما﴾[2] که صریح در ید جارحه است و ید در این معنی وضع شده است وکسی نمی گوید ید ظهور ندارد، ولی اگر چنانچه قرینه عقلیه بر خلاف آن بود از اول یعنی ابتدای القا این لفظ صریح در صراحت آن منعقد نمی شود، بلکه ظهور هم ندارد.

صریح

صریح قرآن مقصود آن است که قرینه عقلیه قطعیه برخلاف آن نباشد چه بسا لفظی که بدون قرینه قطعیه، صریح در مدلول آن است اما وقتی قرینه قطعیه می آید نه صریح است و نه حتی ظهور هم ندارد.

ظاهر

ظواهر قرآن مجید سه قسم است، قسم اول آن است که بر مدلول ظهور واضح دارد ولی صریح نیست، مثل بسیاری از آیات قرآن مجید که وعده عذاب آخرت بر بعضی از افعال می دهد، اینجا لفظ حُرّم نیاورده است مثل «حُرّم علیکم الخمر» و لکن ظهور آن واضح است، به حدی که قابل انکار برای کسی نیست، چون اگر چنانچه این حرام نبود و «جائز الفعل و الترک» بود، اصلا وعده عذاب معقول نبود و یا این که همین وعده عذاب بر ترک یک فعلی باشد، مثلا فرض کنید کسی ﴿مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾ [3] و نظیر آن که ترک بعضی از افعال است که هر کس ترک فعل کند در بعضی از آیات وعده عذاب آخرت داده شده است، این ظهور در وجوب آن فعل دارد. یا این که مثلا لفظ کَتَبَ (کُتِبَ)، البته ممکن است کسی بگوید اعم باشد یعنی هر چیزی که قُرّر و وُضع، آنچه که مکتوب شده است، مثل مستحبات که مکتوب هستند، ولی از بس این لفظ کُتِبَ، در روایات و آیات فقط در وجوب استعمال شده است لذا ظهور آن واضح است و قابل انکار نیست، «﴿کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم﴾[4] » یا لفظ کتاب، «﴿إنّ الصلاة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً﴾ [5] و نحو ذلک.

ظواهری است که هیچکس در آن اختلاف نکرده است، نه بخاطر قرینه خارجی مثل صیغه امر که ظاهر در وجوب است، ولی خیلی از این ظواهر در قرآن برخلاف آن هم اراده می شود، به حدی که حتی بعضی از اصولیین انکار کردند که صیغه افعل ظهور در وجوب داشته باشد چون می گویند استعمال همین صیغه در استحباب بیش از استعمال آن در وجوب است، اینطور مدعی هستند، بنابراین این در مدلول خودش صریح نیست و ظهور دارد و ظهور آن واضح نیست که محل اختلاف نباشد، کما این که اختلاف شده است در ظهور صیغه افعل در وجوب و لکن مثل «﴿أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل﴾[6] ، ﴿أقیموا الصلاة﴾ [7] و نحو ذلک. دراین «أقیموا» هیچکس اختلاف نکرده است که اینجا به معنای وجوب صلاة است، اما نه بخاطر خود ظهور فی نفسه آن که ما عرض کرده بودیم، یا بخاطر کثرت استعمال آن و ظهور فی نفسه آن، یا بخاطر قرینه قطعیه خارجیه ممکن است کسی بگوید، ولی ما مدعی هستیم این فی نفسه ظهور دارد اما باز مدعی نیستیم که ظهور قطعی قابل اختلاف نباشد، و الا این انکار وجداناً وجود دارد زیرا عده ای مخالفت کردند.

س: این از محکمات می شود؟

ج: بله، اگر قرینه خارجیه قطعیه بر مراد آن باشد این از محکمات می شود، چون بالاخره اختلاف نکردند. ظهور واضح را اعم می گوییم:

از این که این ظهور واضح چه بخاطر بخش اول کلامی که گفتند مثل کتاب و همان وعده عذاب و کذا، آنها فی نفسه ظهور دارد، نه بخاطر قرینه خارجیه، فی نفسه ظهور دارد، عقلاً معقول نیست یک چیزی که جایز است وعده عذاب آخرت در آن باشد، این قرینه فی نفسه است و یا لفظ کتب بخاطر کثرت استعمال آن است، زیاد استعمال شده است مخصوصا در آیات و روایات، یا این که وضوح این بخاطر قرینه خارجیه باشد، اجماع و ضرورت است چه بسا بر این که مراد از این صیغه امر در اینجا وجوب است، مثل «أقیموا الصلاة و آتوا الزکاة و نحو ذلک».

س: احتمال اختلاف باز هم اینجا وجود دارد؟

ج: نه، بخاطر قرینه خارجیه ای احتمال خلاف نیست، یا قرینه خلاف نیست چون هیچکس اختلاف نکرده است لذا احتمال خلاف دیگر وجهی ندارد، مثلا در اصل صلاة، قرینه خارجیه است و ضروری اسلام قائم شده است بر وجوب صلاة، و همینطور در﴿أقم الصلاة لدلوک الشمس إلی غسق اللیل﴾[8] همه قائل هستند که مقصود نماز ظهر است واینجا با کُتِب فرق می کند.

پس چه قرینه خارجیه باشد بر وضوح و قطعیت این ظهور، و چه خودش فی نفسه این به حسب استعمال یا بخاطر سیاق آن کلام نمی تواند ظهور در غیر وجوب یا غیر حرمت داشته باشد مثل همین وعده به عذاب آخرت که عرض کردیم، اینها قطعی می شود لذاست که این از محل کلام خارج است، این را اخباریین قبول دارند که فی نفسه حجت است، شیخ حر عاملی[9] می گوید ما انکار نمی کنیم که ظاهر واضح حجت باشد، به ما نسبت می دهند اما ظهور واضح را حجت می دانیم.

*البته این که قرینه قطعیه بر خلاف ظهور است، این را ممکن است کسی ملحق کند به قسم دوم، چون قسم دوم آن است که قرینه قطعیه بر مراد از آن ظاهر، قائم شده باشد، چه در وفق آن یا بر خلاف آن، وفق آن مثل همین مثال هایی که گفتیم مثل قرینه قطعیه بر مراد از ظهور صیغه إفعل در وجوب که خود صیغه إفعل هم خودش فی نفسه ظهور در وجوب دارد.

یا قرینه قطعیه بر خلاف آن داریم، مثل همین جواز «لابأس» و «لا جُناح»، لفظ لاجناح وضع شده است برای جواز، ولی روایت ( اماره ظنیه معتبره) داریم که این مقصود از آن وجوب قصر است در ﴿ فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه﴾[10] ، در آیه سفر آمده است «لاجناح»، حضرت فرمود اینجا مقصود وجوب است و همچنین مثل بسیاری از موارد دیگر که قرینه قطعیه بر خلاف ظاهر صیغه امر قائم شده باشد.

پس تقسیم صحیح این است که ما گاهی ظهور فی نفسه را واضح می دانیم، یکی «الظاهرات الواضحات بالقرینة القطعیه» که همان قسم اول از این باشد، دوم این است که قرینه قطعیه بر خلاف ظاهر آمده است و خلاف ظاهر را اراده کردیم، دیگر نمی توانیم بگوییم ظاهرات، این اصلا در قسم ظاهرات نمی گنجد، بخاطر همین ما این قسم اول این قسم دوم را آوردیم در قسم اول گفتیم ظاهرات الواضحات، واضحات إما فی نفسها است یا بخاطر قرینه خارجیه، چون هر دو در مقسم ظاهر داخل می شوند ولی این در جایی که قرینه قطعی بر خلاف آن است دیگر این در مقسم ظاهر داخل نمی شود، چون قرینه قطعیه است بر خلاف ظاهر.

همه اینها از محل کلام ما خارج است، یعنی محل اختلاف بین اخباریین و اصولیین نیست، محل بحث و استدلال هم نیست، همه قبول دارند، چه اخباریین و چه اصولیین به این که اگر ظاهر خیلی واضح باشد مثل آن اول یا قرینه قطعیه بر وفق یا خلاف آن قائم شده باشد اینها دیگر جای کلام نیست بر همه که اینها حجت است. حتی اگر چنانچه بر خلاف معنای موضوع له هم قرینه باشد مثل همان قرینه عقلیه، این که دیگر باز قطعیه می شود.

اختلاف در جایی است که هیچ قرینه ای بر وفق یا بر خلاف ظاهر وجود ندارد (مراد از قرینه، قرینه قطعیه است)

اخباریین اینجا را گفتند ظهور فی نفسه حجت نیست، ما باید برویم سراغ روایات اهل بیت علیهم السلام و اصولیین گفتند این حجت است و نیازی به روایت هم نداریم، مگر این که روایت بر خلاف آن باشد، ما با اصولیین موافق هستیم، صحیح همین است که اصولیین می گویند که در جایی که آیات خودش ظهور دارد و آیات قرآن مثل هر کلام دیگر، ظهور آن حجت است، نبی مکرم اسلام بر اساس قواعد محاوره ای و ظواهر زمان خودش صحبت کرده است، اینطور نبود که این آیه ظهور در یک معنایی داشته باشد و بعد کسی سؤال کند مقصود از آیه چیست، مگر این که یک قرینه ای باشد که در آن ظهور را تشکیک کرده باشد و یا یک قرینه بر خلاف ظهور در لابلای کلام حضرت باشد یا در ارتکاز خارجی بین مؤمنین و مسلمین بوده باشد که موجب تشکیک شود و الا لولا قرینه خارجیه بر خلاف ظهور خود لفظ باشد اصحاب تشکیک نمی کردند، و ظاهر را اخذ می کردند، مثلا جمله شرطیه ظهور در انتفاء عند الانتفا دارد، این ظهور جمله شرطیه را مخاطبین اخذ می کردند، کلیه ظواهر همینطور اخذ می کردند، مگر این که شنیده باشند مثلا این ظهوری که ﴿ فتهجد به نافله[11] دارد را از قبل شنیده باشند مقصود وجوب نیست.

س: ظهور واضح را گفتید که جزء محکمات است، در مقابل این ظهور واضح که غیر محکمات است هرچه باقی بماند متشابهات است؟

ج: نه، اگر چنانچه قرینه ای مصادم و مزاحم ظهور نباشد، این ظهور از نظر ما حجت است، چون ما گفتیم بین اخباریین و اصولیین اختلاف است ولی ما این را حجت می دانیم یعنی جای تشکیک نمی دانیم و مأخوذ است و به احتمال خلاف اعتنا نمی کنیم، آنچه را که عقلای عالم می گویند که احتمال خلاف قابل اعتنا نیست و اخذ می کنند اینجا جزء محکمات می شود.

س: شما فرمودید در قسم اول ما با اخباریین هیچ مشکلی نداشتیم.

ج: اخباریین در اینجا با ما مخالف هستند، در آنجایی که ظهور فی نفسه باشد و هیچ قرینه ای بر نهی یا خلاف آن نباشد. آن چیزی که محل اختلاف است بین فقها و علما، ما این را فی الجمله هرگز جزء متشابهات نمی دانیم اما ظهور واضح نمی دانیم، مقصود ما از واضح همان کالصریح است یا قرینه خارجیه قطعیه باشد، اینها شکی نیست که جزو محکمات است، حتی خود اخباریین هم این را جزو محکمات می دانند ولی این که ظهور فی نفسه باشد بر مبنای مجتهدین اصولیین جزو محکمات می شود.

اما اگر چنانچه روایات بر خلاف آن قائم شده باشد آن ظهور را از بین می برد، آن ظهور پابرجا نمی شود، مثلا فرض کنید خبر ثقه ای خاص در مقابل عام قرآنی ظاهر، قائم شده است، عقلای عالم این را قرینه می دانند و آن را ذوالقرینه، اصلا ظهور برای آن، در آن عموم باقی نمی ماند، تقیید و حاکم و وارد همینطور، کل آنچه را که «یصلح للقرینیة» یکی از آن اقسام تفسیر است که تفسیر از قسم چهارم حکومت است. تفسیر جزو قرائن عرفیه است چون ما آیات شریفه، خدای تعالی، نبی مکرم «و الراسخون فی العلم» (ائمه معصومین) همه را به منزله متکلم واحد می دانیم، بنابراین تفسیر به منزله قرینه می شود و آن ذوالقرینه. این قرینه و ذوالقرینه باهم ظهور را تشکیل می دهند، آیه که ظهور دارد به معونه این قرینه، حجت می شود.

س: ظهور یا محکم است یا متشابه، ظهور سومی هم مگر داریم، حالا در قرآن یا محکم هستند یا متشابه، ظهور هم یا محکم است یا متشابه.

ج: ظهور دو قسم است، یکی کالصریح است و ظهوری که کالصریح نباشد و محل اختلاف باشد، زیرا اگر محکم بود مورد اختلاف نمی شد، منتها نزد آن کسی که این ظهور را ظاهر می بیند و مزاحمی برای آن نمی بیند، این محکم می شود، یعنی به این معنا که یک امر نسبی است، ممکن است یک آیه برای کسی ظهور داشته باشدو برای دیگری نداشته باشد مگر آن واضحاتی که عرض کردیم، الا بقیه ظواهر که قرینه ای بر له آن نیست، آن ظهور نزد همه ثابت نیست، مثل این که ظاهر روشن است، احتمال مخالفی که را رد می کند و می گوید اظهر من الشمس که این حرف مردود است، در نظر او این از محکمات می شود، این قسم از ظهور نسبی می شود.

آن که محل اختلاف است، حجیت ظواهری است که از واضحات نباشند فی نفسه یا قرینه قطعیه بر وفاق آن یا خلاف آن نباشد، اگر قرینه برخلاف باشد این ظهور دیگر حجت نیست و از معرکه بیرون است.

فرق اخباریین و اصولیین این است، ممکن است در بخشی از این ظواهر که قسم دوم است اصولی هم آن را حجت نداند و هم اخباری. اخباری مبناءً در خصوص آیات قرآن حجت نمی داند. ولی اصولی می گوید این ظهور هم از نظر من فی نفسه و بدون قرینه حجت است، منتها من این ظهور این آیه را بخاطر یک قرینه داخلیه یا خارجیه صغرویاً منعقد نمی بینم. یک آیه ای را اصولی هم قبول ندارد که ظهور داشته و حجت باشد زیرا صغرای ظهور را محقق نمی بیند، ولی اخباری حتی اگر ظهور آیه را هم منعقد ببیند چون قرینه ای بر وفق آن ندارد می گوید ما خصوص ظواهر قرآن را مبناءً قبول نداریم که ظاهرش بدون قرینه حجت باشد.

س: وقتی اصولی ظهور را منعقد نمی داند مجمل می داند؟

ج: بله، دو تا مجتهد در یک آیه ای اختلاف دارند، یکی می گوید ظهور در این معنا دارد، دیگری می گوید ظهور در این معنا ندارد، نسبت به این معنا این آیه مجمل می شود و نیاز به یک مفسّر یا روایت دارد.

س:در قرآن مجمل نداریم یا متشابه است یا محکم

ج: متشابه بخاطر این است که آیه بین این چند معنای محتمل تردد دارد، اصولی از این تعبیر به مجمل می کند و همین آیه را می گوید مجمل است.

فرق بین این ظهور با آن متشابه این است که متشابه از اساس ظهور ندارد و کسی قائل به ظهور آن نیست، آیه لفظی دارد که کسی مدعی ظهور آن نیست و از اول مردد بین چند معنا است که این متشابه می شود. اما این قسم از ظهور نزد بعضی ظهور دارد اما در نزد بعضی دیگر مجمل است.

مثال دیگر، بعضی از آیات مطلق هستند و بعضی به اطلاق مطلق تمسک می کنند، بعضی ها مثل محقق نائینی می گویند ﴿أحل الله البیع﴾[12] ظهور در اصل حلیت بیع دارد، پس آیه را ظاهر می بیند، اما به نسبت به شرائط می گوید مجمل است، چون آیه به شرائط نظر ندارد لذا اطلاق قابل تمسک نیست، لذا به این اطلاقات برای نفی شرائط اشکال می کند.

ولی بقیه می گویند شارع در مقام جعل حلیت است پس اطلاق آن مأخوذ است و می توان برای نفی شرایط به آن تمسک کرد.بنابراین کسی نمی گوید این آیه متشابه است.

متشابه آن است که از اول به حسب دلالت لفظی، ظهور در معنای خاصی نمی تواند داشته باشد و مردد بین تعدادی معناست.

بنابراین ما محکمات و متشابه و مجمل داریم، اما آن محکم که در معنای محکم است به نسبت به جهت دیگری مجمل می شود، ﴿أحل الله البیع﴾[13] نسبت به خود حلیت بیع محکم است زیرا أحل صریح است، اما نسبت به آن شرائط مجمل می شود.

س: آیه ای داریم که اصلا ظهور لفظی نداشته باشد؟

ج: فراوان داریم، ابن شهر آشوب کتابی نوشته است تحت عنوان متشابهات القرآن، موارد فراوانی را ذکر کرده است.

س: متشابه چند قسم است؟

ج: متشابهات دو قسم است متشابهی که وضع برای معنایی نشده است، متشابهی که برای معنایی وضع شده است منتها بین معانی مردد است وچون محتمل بین چند تا معنا است متشابه است، مثل حروف مقطعه که اینها متشابه است، متشابهی است که اصلا هیچ وضعی برای هیچ معنایی نشده است، رمزی است که ارجاع داده شده است به اهل بیت علیهم السلام که در روایات فراوان معنای این حروف مقطعه بیان شده است.

*مدعای ما این است که کل ظاهر قرآن فی نفسه حجت است و وقتی صغرای ظهور را که پذیرفتیم می گوییم حجت است.

دلیل اول

دلیل اول حجت ما، خود قرآن مجید است، در قرآن بیان شده است که قرآن تبیان کل شیء است، بیان کل شیء است. استدلال ما این است که قرآن مجید بیان و تبیان و موعظه است، حالا اگر ظاهر قرآن حجت نباشد مگر چندتا از آیات خیلی صریح در معنای خودش است؟ اکثر آیات ظواهر هستند، پس برای این آیه﴿تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ﴾[14] تخصیص اکثر لازم می آید و مستهجن می شود، قرآن مجموعه آیات است و ﴿هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ﴾[15] اگر همه ظواهر را از کار بیندازیم مگر چند آیه صریح می ماند؟ لذا دیگر این قرآن بیان نمی شود، پس این محذور را دارد.

*اشکال شده است که این آیه ای که استدلال شده است به ظهور دلالت دارد، از این ظهور برای حجیت ظهور استدلال شود دور می شود.

جواب آن این است که اینکه قرآن بیان کل شیء است صریح قرآن است: ﴿هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ﴾[16] ، بیان خودش صریح در خود بیان است، تبیان هم همینطور، تبیان طریق واضح است، بیان خیلی واضح را تبیان می گویند، خلیل دارد که «التبیان الطریق الواضح». چون به صریح قرآن استدلال کردیم، این دور منتفی می شود، علاوه بر این موعظه نمی تواند باشد، اگر ظواهر حجت نباشند قرآن نمی تواند موعظه باشد، اگر حجت نباشد چطور موعظه ای هست. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


[9] رجوع شود به مصباح الرجال جلد 1.
[11] اسراء، آیه 79.
[12] بقره: 275.
[13] بقره: 275.
[14] نحل: 89.
[15] آل عمران، 138.
[16] آل عمران، 138.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo