< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/06/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج الشرعیه/انواع الحکم/_

احکام از جهت مراتب حجیت اقسامی دارد، یا اجتهادی یا فقاهتی.

حکم اجتهادی، حکم مستفاد از دلیل و امارات قائمه بر احکام واقعیه است و دلیل اجتهادی، دلیلی است که مؤدا و مفاد آن طریق إلی حکم الواقعی باشد و از حکم واقعی إخبار بدهد.

دلیل فقاهتی در مقابل دلیل اجتهادی است و در ظرف «بعد الفحص و الیأس عن الظفر بالحکم الواقعی» قائم می شود و در لسان دلیل این ظرف لحاظ شده است، که به آن دلیل فقاهتی تعبیر می شود، پس دلیل فقاهتی آن است که حکم ظاهر را «عند الیأس بعد الفحص و الیأس عن الظفر بالحکم الواقعی» بیان می کند.

مراتب حکم

حکم مراتبی دارد: مرتبه اقتضاء؛ مرتبه ثبوت مصالح و مفاسدی که مقتضی جعل حکم حرمت یا وجوب یا احد الاحکام الخمسة است که هنوز شارع به لفظ حکم را انشاء نکرده است و لکن آن مصالح ثابت است که آن مصالح و مفاسد مقتضی جعل و تشریع حکم هستند، بخاطر همین مرتبه اقتضاء گفته اند، و همان مرتبه ای است که ذات مقدس پروردگار در علم خودش آن مصالحی که ایجاب می کند شارع حکم را جعل کند برای جلب و تأمین آن مصالح برای بشر یا آن مفاسدی که اقتضا می کند و مقتضی است که برای دفع آن مفاسد از بشر آن حکم جعل شود، این مصالح و مفاسد یک مرتبه نفس الامری ، فی صقع واقع است، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، دست بشر هم نیست، بشر گاهی به آن علم دارد و گاهی علم ندارد، که غالباً ابناء بشر به آنها جاهل هستند و اگر هم عالم باشند به بعضی از آن مصالح عالم هستند، آن هم از طریق شرع یا از طریق عقل، اما به همه آنها آگاه نیستند.

از نظر ما این مرتبه داخل در حکم نیست، برای این که این چیزی نیست جز مصالح و مفاسد.

مرتبه دوم، مرتبه انشاء است برخلاف مرتبه اقتضاء که فقط طلب نفسی است و فی نفس الشارع الله تعالی و النبی و الائمه علیهم السلام است و هنوز انشاء حکم نکرده است. در مرتبه بعدی حکم انشاء می شود، حالا یا توسط جبرئیل به پیامبر وحی می شود یا این که خود نبی مکرم با بیان مبارک و لفظ مبارک خودشان این را انشاء می کند یا یکی از ائمه علیهم السلام این را انشاء می کنند.

سئوال: در مورد ذات مقدس خدای متعال، طلب نفسی و انشاء یکی است؟

ج: این مراتب در مورد ذات مقدس حق، رتبی است، زمانی نیست.

مرتبه سوم مرتبه فعلیت است، وقتی موضوع آن حکم برای مکلف تحقق پیدا کرده باشد، مثلا وقت ظهر داخل شده است، موضوع صلاة واجب یا فریضه یومیه محقق شده است، حالا ممکن است یک نفر عالم نباشد که الان وقت داخل شده است اما حکم حکمِ فعلی است ولی برای او منجز نیست.

مرتبه چهارم تنجیز است این است که مکلف علم پیدا کند به جعل حکم و تحقق موضوع آن، آنوقت این حکم متنجز و متحتِّم می شود، متحتِّم یعنی این که انجام بدهد ثواب حتم است و اگر ترک کند عقاب حتم است، حتم است.

کلام صاحب کفایه

از کلام ایشان استفاده می شود که این مراتب چهارتا هستند، عبارت آن را ببینید، « ثم لا يذهب عليك أن التكليف ما لم يبلغ مرتبة البعث (یعنی مرتبه اقتضا قبل از بعث است و بعث همان مرتبه انشاء است) والزجر لم يصر فعلياً (مرتبه سوم)، وما لم يصر فعلّياً لم يكد يبلغ مرتبة التنجز (اشاره به مرتبه چهارم)، واستحقاق العقوبة على المخالفة ، وأنّ كان ربما يوجب موافقته استحقاق المثوبة ؛ وذلك لأن الحكم ما لم يبلغ تلك المرتبة لم يكن حقيقة بأمر ولا نهي ، ولا مخالفته عن عمد بعصيان ، بل كان مما سكت الله عنه ، كما في الخبر ، فلاحظ وتدبر.»[1]

امام راحل فقط دو تا مرتبه (فعلیت و تنجیز) را می گوید، مرحوم محقق اصفهانی سه تا را می گوید(انشاء، فعلیت و تنجیز). *از نظر ما فقط دو تا مرتبه است، اقتضاء که مشخص است حکم نیست، تنجیز را هم ما حکم نمی دانیم بلکه تنجیز وصفی است که بر حکم ثابت است و الا حکم به مجرد این که موضوع محقق شود فعلی می شود، آیا این که شما علم پیدا کنید به حکم، حکم جدیدی است؟ نه، بلکه یک حالتی است برای مکلف. ولی مرتبه انشاء حکم است و حکم را لحاظ کرده است، اصلا حکم را شارع جعل می کند و جعل از مجعول جدا نمی شود، این مرتبه انشاء. مرتبه فعلیت هم که وقتی تحقق پیدا کرده است، این حکم در آنجا در ظرف جعل بوده است، اینجا در ظرف استقرار فی الذمه است. ثمره آن هم این است که اگر چنانچه او علم پیدا نکرد قضای آن بر او واجب می شود، یعنی اگر چنانچه موضوع متحقق شده است، اما او علم به موضوع پیدا نکرده است، قضا بر او واجب است مثلا در زندان بوده و هوا تاریک بود، فکر کرده است ظهر نشده است تا این که مغرب شده است، بعداً که فهمیده است قضای آن بر او واجب است، با این که تنجز هم پیدا نکرده بود.

حکم ظاهری و واقعی

اما تقسیم دیگر حکم واقعی و حکم ظاهری است. هر یک از واقعی و ظاهری دو قسم است، حکم واقعیِ واقعی(بعضی ها خیال کردند که این نهایت اخلاص است) «الثابت فی علم الله تعالی» است که لایتغیّر است.

این قسم به نص صریح قرآن مجید ثابت می شود مثل « ﴿یا ایها الذین امنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم﴾ »[2] ، ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ﴾ [3] ، اینها صریح است، مکلف الان این آیه را دیده است و علم پیدا کرده است، فقیه به این حکم واقعی فی نفس الامر ثابت عند الله یقین پیدا می کند،

یا به نصوص متواتره ثابت می شود، نصوص متواتره ای که همه اینها یا اکثر اینها صریح هستند.

سرّ آن این است که بالاخره اگر بخواهد احتمال خلاف باشد یا از ناحیه دلالت است یا از ناحیه سند، سند آیه که تشکیک بردار نیست، دلالت آن هم که صریح است، لذا حکم واقعی می شود. همچنین وقتی متواتر شد پس «یستحیل التواطی علی الکذب فیه»، سند آن که شک بردار نیست، دلالت آن هم فرض این است که صریح است. این قسم اول.

س: قطع را هم می توانیم جزو این موارد بشماریم؟

ج: نه همه جا قطع نیست، قطع اگر مستند به همین دو تا باشد می شود واقعی و الا آن قطع ها ممکن است واقع نفس الامر نباشد.

واقعی قسم دوم

آن چیزی که به اماره ثابت شده است، منتها در ظرفی که نوع اول حاصل نشود، وقتی از آن طریق نباشد فقیه می رود دنبال ادله شرعیه و اماراتی که شارع مقدس جعل کرده است که این حجت است، منتهای مراتب دلیل حجیت آن باید قطعی باشد، اگر دلیل حجیت این امارات ظنی باشد دور لازم می آید، ﴿« إن الظن لا يغني من الحق شيا »﴾[4] مگر اینکه دلیل اعتبار آن قطعی باشد. زیرا ظن که نمی تواند ظن را حجت کند و غیر حجت نمی تواند حجت بسازد، مگر این که حجت ذاتی بیاید بر حجیت و اعتبار غیر ذاتی قائم شود.

حکم مستفاد از این امارات را چرا واقعی می گوییم؟ برای این که لسان آن خبر از حکم واقعی است، به ما می گوید مکلف حکم واقعی ثابت عند الله این است و لسان آن بیان حکم واقعی است، پس بخاطر همین تعبیر می شود به حکم واقعی.

حکم ظاهری

ظاهری هم دو قسم است. یک ظاهری این است که همین قسمی که الان (قسم دوم واقعی) گفتیم، این به یک لحاظ دیگر به آن ظاهری می گویند، زیرا اماره از حکم واقعی خبر می دهد و در ظرفی است که شما به آن حکم واقعی نفس الامری علم وجدانی نداری، یعنی درواقع جاهل هستید و در ظرف جهل است، حالا در ظرف جهل اسم آن چیست؟ ظاهر، پس چون در ظرف ظاهر است ولو در لسان دلیل شک و جهل، اخذ نشده است، إخبار از واقع است. حجیت امارات در ظرفی است که علم قطعی وجدانی به حکم واقعی نداشته باشید، اگر داشته باشید اصلا این امارات هیچ اعتبار ندارند، مثل این که یک اماره ای قائم شود بر خلاف صریح قرآن، که ضرب بر جدار می شود و حجیت ندارد، مثلا حرّم علیکم المیتة، یک روایتی فرضاً پیدا شود که میته حلال است، خب این روایت هیچ اعتباری ندارد،

حکم ظاهری:الحکم المستفاد من الامارات یصح أن نعبّر عنه بالحکم الواقعی بلحاظٍ و أیضاً یصح أن نعبّر عنه بالحکم الظاهری بلحاظٍ.

اما قسم دیگری است که ظاهری است و به هیچ وجه به آن واقعی نمی توان گفت، و آن این است که خود شارع فرض کرده است وامام معصوم فرمود «لاتنقض الیقین بالشک»، یعنی ای مکلفی که شاک هستی و هیچ راهی برای رسیدن به واقع نداری ولو به اماره که اماره هم برای شما قائم نشده است (شاک یعنی کسی که اماره ای هم برای او قائم نشده است) اگر چنانچه حالت سابقه یقین داشتی از نظر من، به این شک اعتنا نکن و ترتیب اثر نده و حالت قبلی را ترتیب اثر بده، این همان اصل استصحاب است، منتها اینها مختلف هستند، اصل تنزیلی داریم، محرزه داریم، اینها بحثی است که در اصول عملیه می آید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo