< فهرست دروس

درس مسائل مستحدثه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفسد اقتصادی

 

در مورد استدلال به آیه شریفه ﴿الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ﴾[1] بیان شد که در ظاهر استدلال درستی است، و استدلال این است که فتنه أشد از قتل است، و مجازات خود قتل هم قتل است، و این به اتفاق نص و فتوا در شرع ثابت است، پس برای آنچه که أشد از قتل است قتل هم ثابت است، در نتیجه آیه به فحوا دلالت دارد که برای شخص فتنه گر مجازات قتل ثابت است، چون « القتل جزائه القتل و الفتنة أشد من القتل، فمجازت الفتنة یکون القتل بالفحوی» این تقریب استدلال است.

جواب اول

اولا أشد بودن در اینگونه از نصوص و تعبیرات مشابه در روایات، اصلاً نظر به مجازات دنیوی ندارد، بلکه مقصود این است که از جهت حرمت تکلیفی أشد است و عذاب قیامت آن أشد است، و لذا در باب ربا چندین روایات داشتیم که بعضی از آنها صحیحه هم بودند: « عن أبي عبد الله عليه السلام قال: درهم ربا (عند الله) أشد من سبعين زنية كلها بذات محرم.[2] »، آیا معنای این نص روایت این است که مجازات زانی را دارد؟ آیا حتی یک نفر می تواند ملتزم به این بشود؟

پس چنین معنایی مقصود نیست و هیچ روایتی هم ندارد کسی که ربا بخورد مجازات او حد رجم است و این خلاف ضرورت است ،پس مقصود از این أشدیت، شدت عذاب أُخروی است و شدت خود حرمت است، عذاب دنیایی نظر به مصالحی دارد که غیر از عذاب أُخروی است و مواردی که شارع برای آن عذاب دنیوی تعیین کرده است از باب سیاست و جلوگیری از فساد است، به خصوص برای گناهانی حد تعیین کرده است که اگر جلوگیری نشود موجب إفساد در زمین می شود و فساد زمین را فرا می گیرد و موجب اختلال می شود، پس شارع تشخیص داده است که در چنین جایی باید اینچنین مجازاتی باشد تا سریان و شیوع بین ابنای بشر نداشته باشد و فحشا رواج پیدا نکند، و امنیت حاصل شود، در همه گناهان اینگونه نیست.

جواب دوم

لفظ فتنه در آیات و روایات و لغت، در آنجایی است که آشوب و بلوایی و اختلافی و نزاعی شود یا بین دو قوم کینه توزی شود، اینها مصادیق فتنه می شود، در روایات و آیات هم به همین معنی آمده است، یعنی دو قوم را به جان هم انداختن یا دو شخص را به جان هم انداختن.

امّا اینکه إفساد اقتصادی، مانند تجارتی که سبب شود قیمت ارز بالا برود یا نوسان ایجاد شود، آیا می شود این را هم به عنوان فتنه محسوب کرد؟

این مشکل است، لاأقل نمی شود لفظ فتنه، به اینگونه موارد إطلاق شود، مگر اینکه این به یک آشوب و فتنه منجر شود.

 

سوال: آیا فتنه در لغت به معنی آشوب آمده است؟

جواب: بله فتنه دو معنی دارد، یکی به معنی آزمایش است و دیگری به معنای آشوب و بلوا و غوغا، آمده است.

 

البته « یفتنون » در آیه به معنای « یعذّبون » است، مفتنون به معنای معذّبون می آید، امّا بحث در مورد خود عنوان فتنه است، لفظ فتنه با این سیاق یکبار به معنای آزمایش است، که :﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ﴾[3] ، یعنی تُمْتَحَنُونَ به، یکی هم به معنای همین آشوب است، الفتنة أشد من القتل، یعنی اینکه ایجاد منازعه و درگیری ، بدبینی، بُغض و کینه؛ البته آن کینه ایی که موجب ایجاد درگیری و آشوب در خارج بشود. لفظ فتنه که در روایاتی از نهج البلاغه -«قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُنْ فِی الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ»[4] -آمده به همین معنی است، و آن فتنه هایی که در نظام جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است هم، از همین قبیل است.

با این اوصاف عنوان مفسد اقتصادی از این عنوان فتنه با آن معنایی که در آیات و روایات آمده است و اهل لغت هم گفته اند، منصرف است، مگر اینکه منجر به آشوب و بلوا شود، و موجب شود که مردم به خیابان ها بریزند و علیه کیان نظام اسلامی شورش کنند، وإلا اگر منجر به این معنی نشود که غالباً هم همین گونه است و منجر نمی شود، نفس این فتنه حتی در مراتب نازله که منجر به آشوب و بلوا نشود، به مفسد اقتصادی إطلاق نشده است، و إطلاق آن هم مشکل است.

البته باید موضوع را احراز کنیم که فتنه همان فتنه‌ای است که در آیه شریفه است، فتنه در آیات و روایات به معنی کم فروشی و احتکار و انواع عناوینی که به مفاسد اقتصادی می انجامد، نیامده است، و این عناوین خودش در لغت عرب معادل دارد، انواع لغات دارد و فتنه به آنها إطلاق نمی شود.

 

سوال: اگرچه إفساد اقتصادی موجب آشوب نشود ولی در بسیاری موارد موجب کینه و بغض نسبت به دین و نظام می شود؟

جواب: ذات این فتنه‌ای که می گویید اینگونه نیست، به خلاف فتنه‌ای که خودش مستقیماً ایجاد کینه و بدبینی و نزاع می کند، مانند نمّامی کردن بین دو قوم، که به نحوی آن دو را علیه یکدیگر شوراندن یا عده ای را به هر نحوی بر علیه یکدیگر شوراندن ، یا عده ای را بر علیه نظام تحریک کردن، این می شود فتنه، اگرچه بغض هم در بطن فتنه است امّا فتنه به این معنی که گفتیم است و إفساد اقتصادی که موجب کینه می شود را شامل نمی شود.

 

البته ممکن است در لغت فارسی، به رفتار عده ایی که بر خلاف خواست ولی امر، إفساد اقتصادی ایجاد می‌کنند، إطلاق فتنه بشود، ولی ما با لغت عرب کار داریم و در لغت عرب چنین چیزی نیست، امّا اگر به قصد مقابله با ولی امر و تضعیف ولی امر و نظام اسلامی باشد یا به دنبال به راه انداختن جریانی بر علیه ولی امر و نظام اسلامی باشند، و بخواهند این نقشه را از طریق إفساد اقتصادی عملی کنند، اینجا فتنه إطلاق می شود، امّا اگر طرف فقط به دنبال سود جویی خودش است و کاری به این چیزها ندارد، او می خواهد پولی به دست بیاورد و فعالیت او موجب اخلال در نظام اقتصادی می شود، در اینجا إطلاق لفظ فتنه مشکل است.

اینجا مقصود ما این است که این واژه و این عنوان « فتنه » که در آیات و روایات آمده است باید موضوع شناسی شود، و در موضوع شناسی باید به لغت عرب مراجعه کنیم تا ببینیم که لغت عرب آن را به چه معنایی آورده است، و وقتی مراجعه بکنیم می بینیم که همین دو معنایی است که ذکر شد، و ملاک عرفی هم همان ملاک عرفی زمان شارع است، برای همین می گوییم که باید به قُدمای اهل لغت مراجعه کنیم.

در نتیجه این آیه در مورد مضمونی که ما میخواهیم استظهار کنیم مجمل است و نظر ندارد.

آکل الربا

*دلیل دیگری که به آن استدلال شده است نصوصی است که در مورد قتل آکل ربا آمده است ، «آکل ربا بعد البینه في المرة الثالثة یقتل» در روایت آمده است که آکل الربا بعد از دو بار تعزیر و در دفعه سوم به قتل می‌رسد، استدلال می شود که این آکل ربا مفسد اقتصادی محسوب شده است.

پاسخ استاد

این آکل الربا خودش یک قسمی از مفسد اقتصادی است که عنوان خاص دارد، در حالی که ما از اوّل گفتیم که مسئله مورد بحث ما مفسد اقتصادی فی نفسه است، یعنی ذات مفسد اقتصادی با قطع نظر از عارضه ای مانند ربا که مجازات آن در اسلام تعیین شده است لذا با چنین عارضه ها و عناوینی کار نداریم.

درست است که ربا یکی از مصادیق إفساد اقتصادی است اما خودش معنون به عنوان ربا است: ﴿أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾[5] ، برای این ربا مجازات تعیین شده است و مشخص است و این را کنار می گذاریم و این استدلال اخص از مدعا است، مستدل باید هر آنچه معنون به مفسد اقتصادی می شود را اثبات کند.

همچنین در همین باب حدود و تعزیرات بعضی تعابیر از فقها را مشاهده می کنیم -البته بدون اینکه روایتی باشد- که هر شخصی دوبار تعزیر شود در مرتبة ثالثه مجازات او قتل است، این مسئله، در مورد حد که روایت هم وارد شده بود، بحث آن گذشت.

ولی در مورد تعزیر، چیزی در روایت وارد نشده است و فقط در کلمات بعضی از فقها آمده است و این حرف درست نیست و اصلاً خلاف ضرورت است، چرا که حاکم می تواند برای بعضی گناهان خیلی ساده هم شخص را تعزیر کند، در حالی که هیچکس به این ملتزم نمی شود که اگر شخصی دوبار مرتکب گناهی شود و تعزیر شود، در مرتبه سوم باید کشته شود، البته در بعضی از گناهان خاص مانند ربا یا افطار شهر رمضان و مانند اینها وارد شده است امّا اینکه هر تعزیری به نحوی کبری کلّی در مرتبه سوم منجر به قتل شود قابل پذیرش نیست و ما قبول نداریم.

مستدل میخواهد این را به مسئله مورد بحث ربط دهد و بگوید که مفسد اقتصادی را بعد از دو بار تعزیر در مرتبه ثالثه می توان به قتل رساند، در حالی که این درست نیست.

اگر مستدل یک کبری کلّی از روایت داشت مبنی بر اینکه کل ما عزّر مرتین فیقتل في المرة الثالثة ، در این صورت صحیح بود، اما ما چنین چیزی نداریم، و اصلاً خلاف ضرورت است.

پس آیات برای این مسئله قابل استدلال نبود.

استدلال به نصوص

یکی از روایات این روایت معتبره است

( و لا يجوز قتل أحد من الكفار والنصاب في دار التقية إلا قاتل أو ساع في فساد وذلك إذا لم تخف على نفسك وعلى أصحابك[6] ) ، یعنی اگر چنانچه کفار و نُصّاب حتی در دار التقیة یعنی حتی در میان اهل عامه ، اگر قتل کردند یا سعی در فساد في الأرض کردند، کشتن اینها جایز است، و سِرّ آن هم این است که فعل قتل یک فعل مشمئز کننده است برای هر بشری، حتی در همین آمریکا وقتی پلیس یک فرد سیاه پوست و مظلوم را می کشد، حتی مردم آمریکا هم اعتراض می کنند، در نتیجه معلوم می شود که قتل کافر در صورتی که مرتکب قتل بشود در جامعه اهل عامه هم پذیرفته شده است، به عنوان اینکه اینها انسان هستند، اهل عامه از کفّار آمریکایی که بدتر نیستند، پس وقتی می فهمند که کسی آدمی را به قتل رسانده است حتی اگر هم کیش آنها هم باشد، باز هم می پذیرد که به خاطر قتل کشته شود.

«ساع في فساد» محل استشهاد است، مستدل می خواهد بگوید که إفساد اقتصادی، ساع فی فساد است.

 

سوال : اینجا بحث سر کافر و ناصب است ؟

جواب: در هر حال خود این « ساع في فساد » اگر به یک وجهی باشد که مجوز قتل کافر و ناصبی در دار تقیه باشد در حالی که در دار تقیه، از قتل آنها نهی شده باشد، این شامل مفسد اقتصادی هم می شود.

 

سوال: اینجا مراد کافر و ناصبی است که سعی در فساد میکند، یعنی کافر و ناصبی که سعی در فساد می کند، لذا بی ربط به این مقام است، چون مفسد اقتصادی که اصلا کافر نیست

جواب: باید به تنقیح ملاک بیان کرد به عنوان اینکه « أنّه ساع في الفساد » قتل او جایز شده است، یعنی این کافر و ناصب به عنوان ذات خودشان کشته نشدند بلکه به عنوان ساع في الفساد کشته شدند پس باید کل ساعٍ في الفساد یجوز قتله باشد تا اینکه اینها چون معنون به ساع في الفساد شدند ، فلذا قتل آنها جایز شده است، یعنی این روایت خودش بر این مطلب دلالت دارد، چرا که خود کافر و ناصب در دار تقیه کشته نمی شود، مگر اینکه معنون به عنوان قاتل یا ساع فی فساد بشوند.

 

سوال: اینجا دار تقیه است، وقتی قتل یا سعی در فساد کرد دیگر نوبت به تقیه نمی رسد، و او را می کشند، در اینجا نمی شود إلقای خصوصیت از کافر و ناصب کرد إلا قاتل ، در دار تقیه اگر قتل کرد کشته می شود،و ساع في الفساد بشود هم تقیه جایز نیست و کشته می شود.

جواب: بخاطر عنوان ساع في الفساد است که کشتن اینها جایز می شود، پس علت عنوانی که وجوب قتل بر او مترتب شده است و حکم شده است، موضوع آن ساع في الفساد است و معلّل شده است به ساع في الفساد، یعنی خود کفر موضوعیت ندارد بلکه باید معنون به دو عنوان بشوند، یکی عنوان قتل است و دیگری عنوان ساع في الفساد است . در نتیجه مستدل استدلال می کند که مفسد اقتصادی از قبیل ساع في الفساد است، در نهایت فساد است، و آن مشکل سعی في الأرض در اینجا وارد نمی شود، چون قبلاً بیان شد که فساد في الأرض معنای دیگری دارد، امّا اینجا في الأرض هم ندارد.

 

سوال: آیا می توان هر مسلمی که سعی در فساد کرد را به قتل رساند؟

جواب: بله، مستدل همین را می گوید، کل ساع في الفساد یجوز قتله، و من هنا إذا کان الکافر و الناصب في دار التقیة معنواناً بعنوان ساع في الفساد، فیجوز قتله؛ «ساع في الفساد» علت این قتل واقع می شود، استدلال این است که علت تعمیم دارد.

 

پاسخ استاد

اشکال ما این است که در اینجا، ساع في الفساد، اولا احتمال این است که مقصود آن همان مقصود آیه از مفسد في الأرض باشد، چون در یک جا در آیه شریفه « یسعون في الأرض فساداً » آمده است، چون آن روایات سعی در فساد را « من شهر سلاح لإخافة الناس » بیان کرده است، پس این ساع في الفساد یعنی در همان دار تقیه شهر شهر سلاح کند برای اخافه ناس.

 

سوال: اینجا فساد است نه «الفساد» و الف و لام ندارد

جواب: ما نمی خواهیم با الف و لام را بگوییم، بلکه ماده سعی در فساد مراد است: ساع في فساد و یسعون فساداً، نمی خواهیم بگوییم این یسعون فساداً در آیه شریفه که بعد از محارب آمده ، خود محارب را تفسیر می کند بلکه دو عنوان جدا از هم هستند، و اشکال اینکه «یسعون فسادا» همان محارب است وارد نیست، محارب یعنی کسی که به دنبال حرب و قتال با ولی امر مسلمین و امام معصوم و حاکم اسلامی بر آمده است، این محارب است، ولی سعی في الفساد، غیر از محارب است، چون در خود ذات محارب فساد اخذ شده است، اینکه دوباره سعی في الفساد گفتند، یعنی مقصود غیر از آن محارب است، ولی در روایات ما این سعی في الأرض به شهر السلاح لإخافة الناس تفسیر شده است، از کجا معلوم که این نظر به همان نداشته باشد و احتمال قوی وجود دارد که این «ساع في الفساد» به همان سعی في الفساد در آیه نظر دارد پس «إذا جاء الاحتمال بطلل الاستدلال»، پس نمی توان به آن آیه استدلال کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo