< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط علم

مسئله ی اشتراط علم مسئله ی خوب و جالبی هست زیرا بالمناسبة مطالب فقهی بسیاری در آن وجود دارد.

در متن تحریر اینطور آمده:

«والعلم بالتحريم حال وقوع الفعل منه » اگر قبلاً علم داشت و الان فراموش کرد، علم قبلی ملاک نیست و در حین عمل باید عالم باشد لذا شامل نسیان و غفلتِ حین عمل هم می شود ولو اینکه قبلاً هم عالم بوده است. «اجتهادا أو تقليدا» علم هم فرقی ندارد که اجتهادی باشد یا تقلیدی باشد. «لا حد على الجاهل بالتحريم، ولو نسي الحكم يدرأ عنه الحد وكذا لو غفل عنه حال العمل، والاختيار، فلا حد على المكره والمكرهة ولا شبهة في تحقق الاكراه في طرف الرجل كما يتحقق في طرف المرأة»[1]

دلیل اشتراط علم در ثبوت حد اتّفاق اصحاب است.

در ریاض می فرماید: « ويشترط في ثبوت الحد به(زنا) على كل من الزانية والزاني البلوغ و کمال العقل و العلم بالتحريم والاختيار بلا خلاف، إلا في الثاني»[2]

جناب صاحب ریاض 4 شرط «بلوغ، کمال العقل، علم به تحریم، اختیار» را بیان نمودند و در اشتراط سه مورد «بلوغ، علم به تحریم و اختیار» ادعای لاخلاف کرده اند، اما در اشتراط کمال العقل که «الثاني» باشد اختلاف را مطرح نموده اند.

اختلاف مذکور راجع به این است که مشهور فقهاء حد را بر مجنونی که با زن عاقله زنا کرده است ثابت نمی دانند اما جماعتی با مشهور مخالفت کرده و فرموده اند: حد بر زانی مجنون ثابت است و چنانچه مجنون محصَن بود رجم می شود.

یک مناقشه ای بر «الا في الثاني» صاحب ریاض وارد است ؛ چرا که اگر مخالفت جماعتی از فقهاء در بعضی از فروع – ثبوت حد بر زانی مجنون - سبب می شود که در اشتراط «کمال العقل» بگویید: «فیه خلاف» در اشتراط بلوغ نیز باید بگویید: «فیه خلاف» ؛ چرا که با وجود بلوغ در مرأة محصنة -که با صبی زنا کرده - نص و فتوای فقهاء بر ارتفاع حد از مرأة محصنة دلالت داشت.

و باید توجه داشت که معنای شرط این است که «المشروط وجوداً و عدماً یدور مداره» یعنی هم وجودِ مشروط وابسته به این شرط است یعنی اگر شرط حاصل شد، مشروط هم محقق می شود، و هم عدمش وابسته به عدم این شرط است یعنی اگر شرط حاصل نشد، مشروط هم محقق نمی شود.

مقتضای اشتراط بلوغ اینست که هر کجا بخواهد حدّ ثابت باشد، شرطش که بلوغ است باید محقق باشد و هرکجا شرط بلوغ منتفی شد، باید حدّ هم برداشته شود، حال در مرأة محصنة شرط بلوغ هست لکن مشروط (حدّ) ثابت نیست. بنابراین نمی توانید بگویید: « یشترط في ثبوت الحد البلوغ بلا خلاف» زیرا شرطیّت شرط بلوغ در فرع زنای مرأة محصنة با صبی نقض شده است.

پس بلوغ هم به نحو مطلق شرط نیست و نمی توانیم بگوییم: «البلوغ شرطٌ»، به خلاف علم و اختیار که در هیچکدام از مواردشان اختلاف نشده است. [3]

مگر اینکه کلام ایشان را توجیه کنیم به اینکه در بعضی از فروع اشتراط عقل اختلاف شده لکن در مورد بلوغ در بعضی از مواردش هم اختلاف نشده است بلکه اشتراطش در حق مرأة محصنة نفی شده است اما بازهم شما نمی توانید بگویید بلوغ مطلقا شرط است زیرا فقهاء با اشتراط بلوغ در مرأة محصنه که با صبی زنا کرده است مخالفت کردند. یعنی بلوغی که حد شرط است با اینکه در مرأة محصنه وجود دارد سبب ثبوت حد نمی گردد.

سوال: ظاهرا بلوغ اینگونه شرط شده بود که هر دو طرف (زانی و مزنی بها) هر دو بالغ باشند. ظاهرا اگر یک طرف شرائط خوردن حدّ را نداشت بر دیگری که شرائطش را دارد، حدّ جاری نمی شود؟

جواب: هیچ فقیهی فتوا نداده است که برای ثبوت حد زانی و مزنی و بها هر دو باید بالغ باشند یا هر دو باهم باید شرایط ثبوت حد را دارا باشند، بنابرین اگر یک طرف نیز بالغ باشد حد ثابت است به همین جهت فقهاء فرموده اند که حد برای رجل بالغی که با صبیة زنا کرده است ثابت است بخلاف مرأة بالغة که با صبی زنا کرده است که نص خاص بر سقوط رجم دلالت دارد.

 

مرحوم صاحب جواهر هم اجماع به قسمین را بیان کردند:

«یشترط فی تعلق الحد بالزاني و الزانیة العلم بالتحريم عليه حين الفعل أو ما يقوم مقامه من الاجتهاد والتقليد ، بل يمكن تحصيل الإجماع عليه فضلا عن محكيه(اجماع محصَّل حاصل است تا چه رسد به اجماع منقول) ، مضافا إلى الأصل و خبر درء الحد بالشبهة و غير ذلك»[4]

اشکال این اجماع اینست که: « هذا الإجماع مدرکيٌ ؛ لدلالة النصوص المستفیضة».

بررسی نصوص

1- صحیحه حلبی «محمد بن علي بن الحسين باسناده عن الحلبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لو أن رجلا دخل في الاسلام وأقر به، ثم شرب الخمر وزنى وأكل الربا ولم يتبين له شئ من الحلال والحرام(اما احکام اینها را نمی دانسته) لم أُقِم عليه الحد إذا كان جاهلا، إلا أن تقوم عليه البينة أنه قرأ السورة التي فيها الزنا والخمر وأكل الربا،(مگر اینکه بینه قائم شود که برای فرد آیات زنا و خمر و اکل ربا و .... خوانده شده است) و إذا جهل ذلك أعلمته وأخبرته، فان ركبه بعد ذلك جَلَدتُه وأقمت عليه الحد(اگر نمی دانست آگاهش می کنیم و اگر بعدش دوباره این کار را انجام داد، حدّ می زنیم)»[5] دلالت این روایت صریح و واضح است.

2- صحیحه ی ابن مسلم: «محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس، عن أبي أيوب الخزاز، عن محمد بن مسلم قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: رجل دعوناه إلى جملة الإسلام فأقر به(یعنی اجمالاً با اسلام آشنا شده است، نه اینکه تفصیلاً احکام را هم یاد گرفته باشد)، ثم شرب الخمر وزنى وأكل الربا ولم يتبين له شئ من الحلال والحرام، أقيم عليه الحد إذا جهله؟ قال: لا، إلا أن تقوم عليه بينة أنه قد كان أقر بتحريمها»[6]

3- أبي عبيدة الحذاء «وعنه عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن أبي عبيدة الحذاء قال: قال أبو جعفر عليه السلام: لو وجدت رجلا كان من العجم(یعنی غیر عرب) أقر بجملة الإسلام لم يأته شئ من التفسير(یعنی حلال و حرام برایش تبیین نشده است) زنى، أو سرق، أو شرب خمرا لم أُقِم عليه الحد إذا جهله، إلا أن تقوم عليه بينة أنه قد أقر بذلك وعرف»[7]

این روایات و مشابه اینها صریحند در اینکه در حقّ جاهل حدّ جاری نمی شود لکن فقط دلالت دارند بر نفی حدّ از جاهلِ به حکم ، در هیچکدام از این روایات جاهل به موضوع نیامده است.

ما می توانیم با فحوای قطعی یا تنقیح ملاک قطعی مستفاد از نصوص مقام، جاهل به موضوع را هم داخل کنیم ؛ چرا که او در حینش ارتکاب به حرمت عمل جهل دارد بلکه اعتقاد به حلیت آن نیز دارد.

توضیح: با فحوای قطعی جاهل به موضوع نیز داخل می شود ؛ زیرا احتمال به حرمت در جاهل به حکم ممکن است بر خلاف جاهل به موضوع که اصلاً نمی داند این زنا است و اعتقاد دارد که حلال است.

با تنقیح ملاک قطعی – فهو الجهل بحرمة العمل حینه علی وجه الاعتقاد بحلیته – نیز جاهل به موضوع نیز داخل می شود ؛ چرا که جاهل به موضوع در حین عمل مانند جاهل به حکم، حرمت را نمی دانسته بلکه اعتقاد به حلیّت داشت.

سوال: در این صحیحه ی اخیر سرقت وارد شده که اگر شخص علم به حرمت نداشت مجازات نمی شود، آیا این قابل تمسّک است؟ زیرا سرقت در نظر عقلاء مذموم است و در غیر دین اسلام نیز مجازات دارد؟

همه می دانند اصل سرقت عمل شنیع، جنایت، خیانت و تجاوز است. بنابرین مراد از جاهل در سرقت به معنای این است که شخص علم به مجازات و حد سرقت نداشته باشد؛ چرا که این نوع مجازات در باقی ادیان و سایر عقلاء مرسوم نیست. بنابرین حاکم می تواند او را تعزیر کند؛ چرا که این فعل در نظر عقلاء مذموم است.

مقصود از «لم یتبین له شیء من الحلال و الحرام» همان حد است، یعني لم یتبین بما له من الأحکام ؛ چرا که اشکال سرقت وارد است و چون اشکال واضح الدفع است باید مراد همان باشد که عرض کردیم.

نکته دیگر: ما بر اساس این سه روایت - صحیحه و صریحه - که به عنوان نمونه ذکر کردیم و بودند، میتوانیم قاعده ای را اصطیاد کنیم.[8]

قاعده « لا حدَّ علی الجاهل» یکی از قواعد جزائیة است، این قاعده را از نصوص مقام استفاده می کنیم.

 

روایت چهارم: شیخ صدوق رحمه الله جازماً عن النّبی صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند.[9]

لکن برخی گفته اند: این روایت مشهور به شهرت روایی است. عبارت محقق اردبیلی (ره) این را افاده می کند: « احتمل سقوطه أي سقوط الحدّ بقوله صلّى الله عليه وآله ، المشهور بين العامّة والخاصّة : ادرأوا الحدود بالشبهات و لا شك أن هذه شبهة»[10]

عبارت « المشهور بین العامّة و الخاصّة» یعنی خود این نقل و قول، مشهور است. عبارت ایشان در شهرت روایی ظهور دارد.

گرچه کلام ایشان در شهرت روایی ظهور دارد، اما استفاده شهرت روایی از کلام ایشان صحیح نیست؛ چرا که برای ما ثابت شده است که ناقل این روایت از جانب خاصّه، فقط شیخ صدوق رحمه الله است که یک نفر است. و جناب صدوق رحمه الله هم « ممّن لَم یَروِ عنهم» هست. به این معنا که ایشان از ائمّه علیهم السلام بلا واسطه نقل نکرده است.[11]

در روایت مذکور شهرت روایی وجود ندارد ؛ چرا که منشأ روایت جناب صدوق رحمه الله است، در حالی که شهرت روایی آن است که در زمان ائمه علیهم السلام تعداد کثیری روایت را نقل کرده باشند تا « خُذ بما اشتهر بین اصحابک» صادق باشد.

بنابرین « المشهور بین العامّة و الخاصّة» که در کلام محقق اردبیلی رحمه الله آمده است باید بر «شهرت فتوایی» حمل گردد، و روایت مذکور - به جهت شهرت فتوایی بلکه اتّفاق فقهاء خاصه - یقیناً حجت است؛ چرا که جمیع قدماء در کتب خویش به این روایت در باب حدود تمسّک کرده اند، حتی عامه نیز به این روایت عمل کرده اند که موید نیز می باشد.

قاعده درءدر بالا عرض کردیم که مدرک این قاعده روایت است و این روایت به شهرت فتواییه حجت واقع می شود، این قاعده بسیار مهم است که در سرتاسر حدود، فقها به این قاعده تمسک جستند. یکی از مهمترین قواعدی که فقهاء در قواعد فقهیه مطرح نموده اند همین قاعده «درء الحدود بالشبهات» است. این قاعده باید حسابی شکافته شود و فرق بین شبهاتی که در این روایت هست و وطئ بالشبهه، روشن شود.و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

[3] مقرر: ظاهرا استاد نفی حد از مرأة محصنة که با صغیر زنا کرده است را مسلم گرفته و می فرمایند: نص و فتوا بر این مطلب دلالت دارد.در جواب باید عرض کنیم که نصوص مطلق حد را از مرأة محصنة نفی نکرده است و فقط حد رجم را نفی کرده است، ضمنا بنده فتوایی بر نفی مطلق حد از مرأة محصنه -که با صغیر زنا کرده است- نیافتم و در حاشیه شماره 14 روز 17/1/99 کلمات فقهاء مبنی بر ثبوت حد جلد خاصة بر مرأة محصَنة که با صغیر زنا کرده است آورده شد. بنابرین بلوغ نیز مانند علم و اختیار شرط ثبوت حد است ؛ چرا که المشروط یدور مداره وجوداً و عدماً.
[8] استاد: ما در ضمن این بحث هایی که در کتاب حدود می خوانیم، وقتی به برخی از فروع و روایات می رسیم و به آن ها استدلال می کنیم، از این روایات اگر قواعد جزائیه استخراج و استنباط شود متعرض خواهیم شد تا در خاتمه، به صورت یک جا این قواعد را مرور کنیم.
[9] استاد: در کتاب مقیاس الرّواة پیرامون «جازم مرسلات شیخ صدوق رحمه الله » مفصّل بحث کردیم، و عرض کردیم: بعضی از مرسلات که جوازم مرسل باشند، حجت می باشند. من جمله از آن کسانی که در رأسشان هست، مرسلی است که شیخ صدوق رحمه الله به نحو جزم از نبی مکرَّم و حضرات ( علیهم السلام) نقل می کنند.در اینجا پرسشی به ذهن می رسد و آن اینکه چرا جوازم مرسلات شیخ صدوق رحمه الله معتبر دانسته شده است و این ادعا در مورد بزرگانی همچون شیخ مفید و شیخ کلینی رحمهما الله مطرح نشده است؟ در میان محدثین یک عنایت ویژه ای به شیخ صدوق رحمه الله است؛ زیرا در نقل معتبری كه همه آن را قبول داریم و شیخ طوسی رحمه الله در کتاب الغیبة ذکر کرده اند آمده است که ایشان به دعای امام عصر عجل الله فرجه الشریف متولّد شدند. در روایت دارد که پدرشان ( ابن بابویه) همسری داشت که از آن همسر، فرزندانی داشته اند و از خداوند خواستند: «از فرزندان من، خادمین دین و قرآن و فقها و ناصرین دین قرار بده». لذا به حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف توسط نائب خاص نامه ای نوشتند و در آن از حضرت خواستند: «دعا بفرمایند تا خواسته ایشان در درگاه الهی اجابت شود». پس از چندی از جانب حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف توقیعی برای ابن بابویه آمد مبنی بر اینکه در تقدیر و مشیت الهی نیست که فرزندان تو از این همسر فقیه و خادم دین شوند. فلذا برو از دِیلَم همسری برگزین که انشاءالله این خواسته شما اجابت می شود.جناب ابن بابویه چنین کرد و دو پسر آوردکه یکی از آنها جناب صدوق رحمه الله و دیگری برادر او است که هر دو برادر از فقهای عظام شدند، منتهی صدوق معروف تر است.این روایت به گونه های دیگری نیز نقل شده است. این روایت با سندی دیگر در مزار علی بن بابویه در قم، ذکر شده است که توقیعی از جانب امام عجل الله فرجه الشریف به ابن بابویه آمده است که « علیک بصلاة اللیل و علیک بصلاة اللیل و علیک بصلاة اللیل» و در ادامه آمده بود که خداوند به شما فرزندی خواهد داد کذا و کذا.به هر حال شیخ صدوق (ره) چنین خصوصیتی دارند و این افتخاری برای ایرانیان و اهالی شهر رِی میباشد. علی ایّ حال، برخی از فقها - مرحوم امام خمینی ( قدّس سرّه) - گفته اند که جازم مرسل صدوق حجت است، لکن ما به ایشان مناقشه ای داشتیم و در « مقیاس الرّواة» ذکر کردیم که در صدد بیانش نیستیم.
[11] شیخ طوسی رحمه الله در کتاب رجالش وقتی رُواة را از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمّه علیهم السلام ذکر می کنند، رُواة را دو قسم کرده اند: الف) مَن روی عنهم علیهم السلام ب) من لم یَرو عنهم علیهم السلام. مقصود ایشان از « مَن روی عنهم» این است که روایت را به صورت مباشر از معصوم نقل کرده اند و مقصود از « مَن لم یرو عنهم» این است که روایت را با واسطه نقل می کنند، یعنی هیچ روایتی را به صورت مباشر از معصوم نقل نکرده اند.شیخ صدوق رحمه الله از قسم دوم است ؛ چرا که اساسا بعد از ائمه علیهم السلام متولد شده اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo