< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع:
الحقوق/ شهادت اخرس و حقوق

مسألة 4): يجوز للأعمى و الأصمّ تحمّل الشهادة وأداؤها إذا عرفا الواقعة، وتقبل منهما، فلو شاهد الأصمّ الأفعال جازت شهادته فيها، وفي رواية: «يؤخذ بشهادته في القتل بأوّل قوله، لا الثاني»، و هي مطروحة. ولو سمع الأعمى، وعرف صاحب الصوت علماً، جازت شهادته. وكذا يصحّ للأخرس تحمّل الشهادة وأداؤها. فإن عرف الحاكم إشارته يحكم، و إن جهلها اعتمد فيها على مترجمين عدلين، وتكون شهادته أصلًا. ويحكم بشهادته.[1]

در مورد شهادت اخرس، روایت خاصی که مثلاً بگوید: «یجوز شهادة الاخرس»، وارد نشده است.

لکن عرض کنم، نیازی به روایات خاصه نیست، زیرا آن اطلاقاتی که در نصوص اول بحث گذشت، به اینکه علم حسّی، در شهادت، معتبر است و شهادت، به هر علم حسّی، جائز است، به هر حسّ، که حاصل شده باشد، طبعاً این، در مورد اخرس، هم جاری است؛ زیرا اخرس، هم، از اعمی، اقوی است و هم از اصم: زیرا یکی، حسّ باصره نداشته و یکی هم حسّ سامعه، لکن اخرس، هردو را دارد، یعنی هم واقعه را شنیده و هم دیده است، پس قطعاً، داخل در اطلاقات روایات است، دلیلی بر عدم جواز شهادتش نیست، غایة الامر باید شهادتش، مفهِم باشد؛ یعنی باید به گونه‌ای اظهار شهادت کند که قاضی و مخاطبین، حرفش را بفهمند، البته در خیلی از موارد، مفهم است؛ یعنی به گونه ای، به قضیه اشاره می‌کند که همهف مقصودش را می‌فهمند، مثلاً فرض کنید چند نفر، متهم به قتل هستند و قاضی از اخرس سوال می‌کند که کدام از اینها، قاتل هستند؟ اخرس هم به شخص معیّنی، اشاره می‌کند، این، نیاز به تفسیر هم ندارد، و نحو ذلک از اشاراتی که کالصریح است یا اگر صریح نباشد ظهور عرفی دارد و اهل عرف، مقصودش را به راحتی می‌فهمند، در این صورت ها، جای بحث نیست و نیاز به مترجم هم ندارد.

* لکن آنجایی که به تفهیم و تبیین نیاز دارد، در اینصورت یا بعضی از خواصّش می‌فهمند که او، چه می‌گوید، که در اینجا این افراد، باید در محکمه، حضور پیدا کنند. ما درباره اخرسی که منکر است، یک روایت صحیحه ای داشتیم که حضرت فرمود: خواصّش را بیاورید تا حرف این اخرس را، ترجمه کنند، ما هم آن روایت را، حمل کردیم بر جایی که اخرس، نتوانست، اشاره ی مفهمه کند و اشاره اش برای فهم، کافی نبود، صاحب جواهر، سخن متینی، در بحث انکار اخرس دارد، ایشان گفتند: این، اختصاص به مقام قضاء ندارد، بلکه در تمام ابواب معاملات در فقه، خیلی اوقات، شخص، اخرس است و فقهاء هم می‌گویند: اشاره ی مفهمه، کافی است، اشاره ی مفهمه، علی القاعده است و سیره ی عقلاء هم بر آن، قائم است و در موارد مختلف، فقهاء به آن، فتوی دادند و روایت بر آن، وارد شده است لذا ما در یک موارد خاصی، مثل قضاء یا شهادت دیگر، نیاز به دلیل خاصی هم نداریم، این، سخن صاحب جواهر است، این، موافق سائر مواردی است که فقهاء عمل کردند و فتوی دادند و مطابق با سیره ی عقلاء هم هست و نه تنها از جانب شارع، ردّی نرسیده، بلکه به طور پراکنده در موارد مختلف، تأیید هم کرده است، فلذا آن روایتی را که اشاره کردم در باب انکار اخرس، حمل کردند بر جایی که اشاره‌ی مفهمه نباشد که امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که: خواصش را بیاورید که قولش را بفهمند، و الاّ اگر صریح باشد و یا ظاهر باشد، این دیگر، نیازی به اینکه شخص خاصّی بیاید، نیست، ولی اگر ظهور نداشته باشد، باید یکی از خواصّش را بیاورند که حرف اخرس را می‌شناسد، البته در صورتی که او، ذی نفع نباشد؛ زیرا در بحث شهادت، شهادتِ ذی نفع حجیّت ندارد، مثلاً یک صغیری باشد یا کسی باشد که وارثش نباشد یا اینکه در همین قضیه ی دعوی که اخرس دارد، شهادت می‌دهد، احتمال تبانی نباشد و چیزی به نفعش نباشد، مثلاً فرض کنید اگر او با شهادت، سخن مدعی را اثبات کرد، نفعی به شاهد(اخرس) و مترجمش نرسد، پس یا باید یکی از خواصش باشد یا کسی باشد که تخصّص دارد و هیچ نسبتی هم با اخرس ندارد، که امروزه فهمیدن حرف اخرس و فهم اشاراتش، یک علم است، مثل اینکه اخبار سیما را، شخصی برای اخرس، ترجمه می‌کند، پس این، یک علم است، پس متخصصی را می‌آوردند تا معنای اشارات اخرس را بفهمد و لازم نیست از خواصش باشد یا با او زندگی کرده باشد، منتهی در اینجا باید، آن دو نفر(مترجمین)، عدل باشند؛ زیرا در واقع، آنها، به منزله ی شاهد هستند و می‌خواهند بگویند که ما شهادت می‌دهیم که مراد اخرس اینست، لذا گفتند: مترجمین عدلین، آیا اینها خودشان، واقعه را حسّ کردند؟خیر، اخرس حسّ کرده، لکن اینکه مرادش چه چیزی است، را مترجمین عدلین، باید بگویند و با این کار، شهادت عن غیر حسّ نمی‌شود و عن حسٍّ است.

سوال: چرا از باب شهادت می‌گیرید و از باب روایت نمی‌گیرید؟این 2 نفر، شهادت که نمی‌دهند تا لازم باشد، عدلین باشند، بلکه یک نفر هم، کافی باشد.

جواب: سرّش اینست که قول اخرس، یک واقعه و فعل است و اینها، این واقعه را، حسّ می‌کنند و باید اثبات شود که اخرس، این سخن را می‌گوید.

سوال: شخص اخرس، خودش متوجه کلام مترجم می‌شود و لذا می‌تواند آن را نفی کند، کار این مترجم فقط، ترجمه است و کأنّ زبان اخرس می‌شود، نه اینکه اثبات ما وقع کند، تا به منزله ی شهادت باشد و لذا یک شاهد، باید کافی باشد.

جواب: یعنی در واقع در محکمه، این مترجم دارد، شهادت بر یک فعلی می‌دهد که از اخرس، صادر می‌شود، مثل شاهد، در محکمه. و صرف خبر دادن نیست؛ زیرا خبر، حجیّت ندارد و الاّ در غیر مورد اخرس هم، اگر شخصی، واقعه ای را احساس کرد می‌تواند از آن خبر دهد، انّما أقضی بینکم بالبیّنات و الأیمان، در مقام قضاء، خبر، اعتبار و حجیّت ندارد، لکن اگر علم، حاصل شود از ترجمه ی شخصی، کافی است و بلکه اصلاً وثاقت هم، شرط نیست، اینکه می‌گویند: مترجمین ،عدلین باشند در جایی است که علم، حاصل نشود، توجیه کلام فقهاء و صاحب جواهر که گفتند: « یحتاج الی مترجمین عدلین» که شهادت دهند و باید عن حسّ، هم باشد و حدسی، نباید باشد، این است که اگر بخواهد از حدس باشد و بخواهند بگویند: به نظر ما اینطور است، این، از دائره ی شهادت خارج می‌شود و دیگر، بیّنه نیست، فلذا نقلِ محسوسش را، نکرده است، باید مستند حکم قاضی، بیّنه یا علم باشد، بله اگر به نفی و اثبات اخرس، برای قاضی، علم، حاصل شود، حجّت است، در آنجا فقط علم قاضی، حجّت است و اما اگر چنانچه این علم، برای قاضی، حاصل نشود، باید در اینجا مترجمین عدلین باشند تا قاضی، قضاوت کند، مثلاً فرض کنید قرائنی باشد که قاضی احتمال تبانی بدهد یا برایش ابهام شود، خلاصه برایش علم، حاصل نشود، چه اخرس تأیید کند یا نکند، حجیّت ندارد و باید در اینجا علم، حاصل شود، پس یا باید برای قاضی، علم حاصل شود یا اگر نشد، مترجمین عدلین بگویند. تمام فقهایی که گفتند: مترجمین عدلین، مقصودشان آنجایی است که برای قاضی علم حاصل نشود.

بله ممکن است شما بگویید: غالباً علم، حاصل می‌شود، این سخن، بعید نیست و ممکن است مترجم، ترجمه کند و خودِ اخرس، تصدیق کند؛ زیرا می‌خواهد، شهادت دهد و فرض هم اینست که خودِ آن اخرس، عادل است، بلکه 2 نفر هم هستند؛ زیرا شهادت یک اخرس که حجیّت ندارد، 2 شاهدِ اخرسِ عادل که شاهد اصل هستند و شاهد فرع هم، آن مترجم است، وقتی شاهد اصل ها 2 نفر شدند و تصدیق کردند، خودِ قاضی باید شهادت آنها را، از حسّ بشنود، و الاّ اگر 2 شخص غیر اخرس حتی، برای زیدی، شهادت دهند و آن زید، هم ثقه است، و آن زید، برای قاضی، نقل کند، برای قاضی حجّت است؟میتواند حکم کند؟خیر، قاضی باید عن حسٍّ، شهادت این شاهد را، در محکمه بشنود و ببیند و حتی آنها را بشناسد، بلکه گفتند که پشت پرده هم نمی‌شود، حتی در صحیحه آمده: المرأة یتنقَّب و تظهر للشهود، یعنی زن می‌خواهد در محکمه، شهادت دهد، حضرت فرمود: نقاب بزند(یکی از ادله ای که نقاب و پوشیه بر زن واجب است همان، صحیحه است)، بعد حضرت در آنجا اضافه کردند: که باید او را بشناسند، یعنی قاضی باید او را بشناسد، بأبیه و أمّها و به نسب و ...، تا معلوم شود چه کسی دارد شهادت می‌دهد، تمام اینها، به رویت حسّی، برای قاضی، حاصل می‌شود و صرف صوت، کفایت نمی‌کند، پس اگر قاضی با بیان این مترجم، ولو اینکه ثقه هم نباشد، علم پیدا کرد، علمش، موضوعیت دارد و حجّت است، علم قاضی هم باید، حسّی باشد و حدسی، کافی نیست، یجوز للقاضی ان یعمل بعلمه، در جایی است که علم، حسّی باشد، در احکام است که علم حدسی، کافی است؛ اما در باب قضاء، مقصود علم به موضوع خارجی و واقعه است، آن موضوعی را که شاهد می‌خواهد با شهادتش، اثبات کند، اگر قاضی به آن موضوع، علم پیدا کرد، این علم، حسّی است و در اینجا، این علم حسّی به حواس 5گانه اش، حاصل می‌شود، لذا در بحث ما مترجمین عدلین، حمل بر جایی می‌شود که برای قاضی علم حسّی، حاصل نشده باشد، اما اگر حتی علم خودِ قاضی هم حدسی باشد، علمش در باب قضاء، اعتباری ندارد و اگر علم، حاصل نشود یا حاصل شود و حدسی باشد، در اینصورت باید، مترجمین عدلین باشند.

سوال: میشه بفرمایید چگونه علم حسّی قاضی، ترسیم می‌شود در جایی که مترجم، ترجمه می‌کند؟

جواب: حس یعنی قاضی دارد با چشمانش می‌بیند و علم حضوری پیدا می‌کند؛ یعنی قاضی، صدای مترجم را می‌شنود و همه را، حسّ می‌کند. شخص مترجم له (اخرس)، وقتی تصدیق می کند و اصل آنرا، قاضی شنیده است، با این شرایط، احتمال خلاف از این محسوس، برداشته می شود، پس حسی است.

کلام این است که در اینجا، شهادت بر شهادت نیست، بلکه اصل شهادت، تحقق پیدا کرده و حاصل است. وقتی لفظ مترجم، گفته می شود؛ یعنی مترجم در محکمه، حضور دارد و الاّ حجیت ندارد. شهادت بر شهادت به طور مطلق، حجیت ندارد، مثل اینکه دوتا بین،ه شهادت بدهند که دو نفر شهادت داده اند!! اینجا اعتبار ندارد؛ زیرا «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان»، مراد، شهادت اصل است و شهادت بر شهادت را، شامل نمی شود.

سئوال: وقتی مترجم شهادت اخرس را ترجمه می کند، اخرس که متوجه آن نمی شود!

استاد: اخرس فقط حرف نمی تواند بزند، ولی هم گوش و هم چشمش حس می کند، و لفظ این فرد را می شنود و شخص، آن را می بیند. بله، اگر کسی هم لال باشد و هم کر باشد، نمی تواند تشخیص بدهد و تایید کند، اینجا علم ، حاصل نمی شود.

اخرس هم داخل اصم است و هم نیاز به ترجمه دارد، هر دو خصوصیت را دارد.


اقسام حقوق

تحریر الوسیله:« القول: في أقسام الحقوق

(مسألة 1): الحقوق على كثرتها قسمان: حقوق اللَّه تعالى وحقوق الآدميين. أمّا حقوق اللَّه تعالى فقد ذكرنا في كتاب الحدود أنّ منها ما يثبت بأربعة رجال أو يثبت بثلاثة رجال وامرأتين، ومنها برجلين وأربع نساء، ومنها ما يثبت بشاهدين، فليراجع إليه»[2]

کلام این است که باید تعریف حق و ماهیت حق، فرق بین حق ، اقسام حقوق با خصوصیاتش، موارد مشکوک حق، مثل خیار، که آیا از قبیل حق است یا حکم. مثل ضمان ید، شامل حقوق هم می شود یا خیر؟. پرداخته شود.


تعریف حق

پنج تعریف دارد:

1 – شیخ انصاری:
« سلطنة فعلیة متقومة بشخصین لا یعقل تحققها بشخص واحد، بخلاف الملک، الملک سلطنة فعلیة لاتتقوم بشخصین، بل انما تتقوم بالمالک و المملوک، او بالنسبة و اضافة مال الی مالکه (در ملک، یک شخص است و نیازی دو به شخص ندارد و فرق گذاشته بین ملک و حق با این عبارت:) لا يعقل أن يتسلّط على نفسه. و السرّ: أنّ هذا الحقّ سلطنة فعلية لا يعقل قيام طرفيها بشخص واحد، بخلاف الملك، فإنّها نسبة بين المالك و المملوك، و لا يحتاج إلى من يملك عليه حتى يستحيل اتّحاد المالك و المملوك عليه، فافهم. ».[3]

2 – نحو سلطنة و ملک خاصة یعنی مرتبة ضعیفة من السلطنة و الملک ( ماهیت حق با ملک، تفاوتی ندارد، منتهی فرقش به مراتبش است، صاحب عروه در حاشیه مکاسب، بیان کرده است و مرحوم نائینی هم این را، پذیرفته است.

کلام مرحوم نائینی در منیة الطالب:«لان الحق لما کان نحو من السلطنة علی من علیه الحق، فلایقبل نقله الی نفس من علیه الحق؛ لانه لایمکن ان یکون للانسان سلطة علی نفسه.

عبارت دیگر: «الحق عبارة عن اعتبار خاص الذی اثره السلطنة الضعیفه علی الشیء و مرتبة ضعیفة من الملک»

جنس حق، همان جنس ملک است، اما مرتبه ی ضعیفتر است، که قابل انتقال به کسی که حق بر علیه است، نخواهد بود و این به منزله ی این است که انسان بر خودش، سلطه پیدا کند، که معقول نیست.

مرحوم خوئی بر آن اشکال کرده است که در جلسه بعد خواهد آمد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo