< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

97/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط الایمان و العدالة

تتمه شرط ایمان

در شرط اشتراط اسلام در قبول شهادت شاهد، وقتی بناء را بر اتفاق نص و فتوی و ضرورت گذاشتیم ، یک مسئله‌ای اینجا پیش می آید که بسیار هم مهم است، که آیا اسلام مطلقا شرط است یعنی تحمّلاً و أداءاً؟ یا اینکه خیر، و مجرد داشتن اسلام در حین اداء کافی است ولو تحمَّلَها حال الکفر؟

بابی در وسائل در این رابطه هست که این باب نصوص صحیحه ی مستفیضه دارد که دلالت دارند بر اینکه کافی است، یعنی اگر کسی در حال کفر، تحمُّل شهادت کرد و قضیه ای را شاهد بود و بعداً مسلمان شد، این نصوص میگویند شهادت او کافی است.

صاحب وسائل هم در عنوان وسائل به همین فتوی داده است، پس معلوم میشود که این مُفتی به است، بنده در این فرصت کم، وقت نکردم اقوال فقهاء را بررسی کنم لکن همین نصوص برای اثبات مطلب کافی است، چون نصوص مستفیضه و صحیحه هستند.

در باب 39 از ابواب شهادات: (مستدرک الوسائل، ج17 ص 473)

« بابُ : أنّ الکافر إذا اُشهِدَ علی شهادةٍ ثمّ أسلَمَ فَشَهِدَ بها قُبِلَت( اُشهِدَ یعنی او را به شهادت طلبیدند که او واقعه ای را تحمُّل کند، أشهَد فلانٍ یعنی از او خواست بیاید و قضیه ای را شاهد باشد) »

روایت اول صحیحه ی محمد بن مسلم است: ( وسائل الشیعه ج18 ص 285)

این روایت صحیحه است و تمام رواتش مخصوصاً سند صدوق به علی ابن رضی صحیح است و محمد بن مسلم هم از اجلّاء است.

« محمد بن علی بن الحسین( یعنی صدوق) بإسناده عن العلی عن محمد بن مسلم: سألتُ ابا جعفرٍ علیه السلام عن الذمّی و العبد یشهدان علی شهادة( یَشهدان اگر باشد یعنی شهادتی را تحمل کردند و اگر یُشهدان باشد یعنی برای یک واقعه ای به شهادت طلبیده شدند، هردو درست است) ثمّ يسلم الذمي و يعتق العبد أ تجوز شهادتهما على ما كانا أشهدا عليه( این شهادت بر شهادت نیست بلکه میخواهند که شهادت بر واقعه ای بدهند) قال نعم إذا علم منهما بعد ذلك خير جازت شهادتهما( اگر چنانچه بعد از اسلام عمل به اسلام کردند و مسلمان شدند و لایبالی باقی نماندند یعنی مقصود اینست که واقعاً اسلام آوردند آنوقت جازت شهادتهما)»

روایت بعدی صحیحه ی صفوان ابن یحیی است: ( وسائل الشیعه، ج 18 ص285)

أنّه سَئَلَ ابا الحسن علیه السلام عن رجلٍ أشهدَ أجیره علی شهادةٍ( یعنی به اجیرش گفته که بیا یک واقعه ای را شهادت بده) ثمّ فارقه( سپس او از این قضیه و ایشان جدا شد) أ تجوزُ شهادته بعد أن یفارقه؟ قال (ع) نعم، قلتُ: فیهودیٌّ أشهد علی شهادةٍ( اگر چنانچه این اجیری که به شهادت طلبیده شده یهودی بود) ثم أسلم أتجوز شهادته؟ قال : نعم».

روایت بعدی: ( وسائل الشیعه، ج 18 ص285)

محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي نجران، عن محمد بن حمران( یعنی محمد بن عمران نحدی که از أجلاء است)، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن نصراني اشهد على شهادة ثم أسلم بعد (بعداً مسلمان شد)، أتجوز شهادته؟ قال: نعم هو على موضع شهادته. ورواه الشيخ باسناده عن أحمد بن محمد مثله.»

روایت بعدی:

« وعن علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس( احتمال دارد یونس بن عبدالرحمان باشد چون درست است که یونس بن عبدالرحمان از اصحاب امام کاظم علیه السلام بوده لکن از محمد بن مسلم هم روایت دارد، در هر حال این یونس بزرج باشد یا یونس بن عبدالرحمان، شکی در وثاقتشان نیست و این روایت صحیحه است)، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما عليهما السلام قال: سألته عن الصبي والعبد والنصراني يَشهدون شهادةً(یعنی واقعه ای را شاهد باشند) فيُسلم النصراني( بعد از این شهادت بر واقعه، این نصرانی مسلمان شد)، أتجوز شهادته؟( یعنی تنفذ شهادته و الا شهادت دادن که حرام نیست، امر شهادت دائر بین وجوب و جواز است، یعنی شهادت واجب است و هیچ شبهه ی حرمتی در شهادت وجود ندارد، البته مناسبت حکم و موضوع و سیاق مقام هم مویِّد همین است که آیا شهادتش نفوذ دارد؟ این جواز وضعی است) قال: نعم.»

موثقه ی سکونی: ( وسائل الشیعه، ج 18 ص286)

«وباسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن محمد بن عيسى، عن عبد الله ابن المغيرة( اینها همه از أجلاء هستند مخصوصاً عبدالله ابن مغیره)، عن إسماعيل بن أبي زياد( یعنی سکونی)، عن جعفر( یعنی امام صادق علیه السلام)، عن أبيه، عن علي عليهم السلام أن شهادة الصبيان إذا شهدوا وهم صغار جازت إذا كبروا ما لم ينسوها، وكذلك اليهود (یعنی کذلک الیهود والنصارى) اذا شهدوا بعد والنصارى إذا أسلموا جازت شهادتهم. ورواه الصدوق باسناده عن إسماعيل بن مسلم»

معتبره ی سکونی: ( وسائل الشیعه، ج 18 ص286)

« وعنه عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: اليهودي والنصراني إذا اُشهدوا ثم أسلموا جازت شهادتهم( اگر بر یک واقعه ای إشهاد شدند و بعداً مسلمان شدند، شهادتشان نافذ است). محمد بن الحسن باسناده عن علي بن إبراهيم مثله وكذا الذي قبله»

این نصوص سنداً و دلالةً تام هستند، بعضی ها صریح هستند و بعضی ظهور دارند و دلالةً تام هستند.

در اینجا یک تنقیح ملاک قطعی وجود دارد و آن اینست که وقتی که در حال کفر شهادت تحمل شود و در حال اسلام اداء شود، کفایت میکند.

نکته یکی از فضلا: وقتی در مورد اسلام، چنین تحملی صحیح بود، در مورد ایمان، به طریق اولی است...استاد: بسیار حرف درستی است. در این جا تنقیح ملاک قطعی وجود دارد. وقتی در حال کُفر اگر تحمل شود، در حال أداء، اسلام کفایت می کند، در حال ضلالت و عدم ایمان اگر تحمل شود بعد ما أبصروا و بعد از این که مؤمن شدند، قطعا به این می شود تعدی کرد، و تنقیح ملاک قطعی، وجود دارد. و الا لازم می آید که مسلم از کافر هم کمتر باشد.سؤال: وقتی اسلام حجت است دیگر اولویت این شخصی که مستبصر شد چه معنایی دارد؟ در مسلمان که تحمل شهادت اشکالی ندارد.

جواب: ایشان حرفشان این است که اگر کسی بگوید ایمان، مطلقا شرط است، تحملا و أداءاً. ما هم ایمان را شرط کردیم. وقتی ایمان، ضروری مذهب و شرط شد، اطلاق آن ادله ای که ایمان را شرط کرد، تحملاً و أداءاً شاملش می‌شود. حرف ایشان درست است، یعنی در این جا آیا می توان گفت که ایمان در تحمل هم شرط است؟ یعنی اگر کسی مؤمن نبود و عامی بوده و واقعه ای را تحمل کرده است و بعداً شیعه شده است، آن وقت بگوییم شهادت او نافذ نیست، چون در حالی که تحمل شهادت کرده بود، مؤمن نبوده است! خوب این لازم می آید که مسلم از کافر، أسوأ حالاً باشد. چون اگر او کافر هم بود، تحمل شهادتش کافی بود، چه رسد از این که الان مسلم است.

روایت متعارضیک روایت معارض با این نصوص وجود دارد. روایت هفتم این باب است. تمام نصوص این باب که هشت روایت باشد، هفت روایت دلالةً و سنداً تام و صحیح است به استثناء این روایت:« وعنه عن ابن أبي عمير، عن جميل قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن نصراني اُشهد على شهادة ثم أسلم بعد، أتجوز شهادته؟ قال: لا» « أقول: ذكر الشيخ أنه خبر شاذ وحمله على التقية لأنه مذهب بعض العامة، لما مضى ويأتي ويحتمل الحمل على ما لو شهد بها في حال كفره فلا تقبل وإن أسلم بعد، وعلى عدم عدالته بعد الإسلام. » ( وسائل، ج 18، ص 286)این روایت معارض است و حمل بر کراهت هم نمی شود چون نظر به حکم وضعی دارد. لذا حمل بر کراهت، خلاف قاعده است.

اولا: گفته اند این روایت، شاذ است. چون آن روایت، مشهوره است، و این یک روایت است. دارد که: خُذ ما اشتهر بین اصحابک و دع الشاذ النادر. خوب به مقتضای قاعده، این روایت باید طرد شود.

ثانیاً این روایت، مطابق با قول عامه است، لذا در وسائل بعد از این که این روایت را آورده است، دو وجه و حمل از شیخ نقل کرده است و دو حمل هم خودش کرده است. آن دو حملی که از شیخ طوسی نقل کرده است، این است: أقول: ذكر الشيخ أنه خبرٌ شاذٌ و حَمَله على التقية لأنه مذهب بعض العامة. در زمان شیخ طوسی که مذهب بعض عامه این باشد، کأنّ می شود استیناس کرد که چون از قدماء بودند، دیگر در زمان صدور روایت هم میان اهل عامه قائل داشته است. لذا در موارد حمل بر تقیه فقط باید موافقت و مخالفت عامه را از کلام امثال شیخ طوسی و مَن تقدّمه پیدا کرد، و الا کلام متأخرین و معاصرین فایده ای ندارد. چون ممکن است در طول قرون، تغییر کرده باشد. بعد خود صاحب وسائل می فرمایند: و يحتمل الحمل على ما لو شهد بها في حال كُفره فلا تُقبل و إن أسلم بعدُ. یعنی حتی أداء شهادت در این روایت هم در حال کُفر بوده است. این فرمایش ایشان صحیح است. این روایت خصوصیتی دارد که روایات دیگر ندارد. زیرا ممکن است سؤال راوی چنین باشد که: مطلقا سؤال می کند آنی که بعداً مسلمان شد، آیا شهادتش نافذ است یا نه؟ صاحب وسائل می فرمایند ممکن است سؤال از مطلق شهادت باشد. حتی أداء شهادت هم قبل الاسلام و مطلقا باشد. این قابل حمل است، و لو این که قبول داریم که خلاف ظاهر است. اما به هر حال، امکان دارد. چون ممکن است حقیقتاً مقصود سائل، همین باشد که بگوید شخصی که أداء شهادتش هم قبل اسلام بوده است، حالا که مسلمان شده است، آیا شهادت قبل از اسلامش صحیح است یا خیر؟ یک حمل دومی هم ایشان کرده است، و آن این که فرموده اند: و على عدم عدالته بعد الإسلام؛ این جایی است که قبلا گفته بودیم آن روایت را که اذا عُلم منه خیرٌ؛ این هم حمل شود به جایی که: بعد إسلامه لم یُعلم منه خیرٌ.

علی ایّ حال ما به این جواب نیازی نداریم. چون این خبر علی فرض این که معارض مستقر هم باشد، شاذ است. اولین مرجح در باب مرجحات، شهرت روایی است. اولین مرجحی که هم در مقبوله هم در مرفوعه و هم در برخی نصوص دیگر از اخبار علاجیه ذکر شده است، شهرت روایی است. خوب شهرت روایی در این جا هم که در مقابل این خبر شاذ است.

سؤال: نظر شما این شد که در برای أداء شهادت، ایمان شرط است. اما این روایاتی که خواندید، هیچ کدام اشاره ای به ایمان نداشتند و اسلام را کافی دانستند.

جواب: سؤال بسیار خوبی بود. این نصوص، غایت مدلولشان این است که در عِداد آن نصوصی واقع می شوند که در نفوذ و اعتبار شهادت، اشتراط اسلام کرده اند. اما نصوص اشتراط ایمان، می فرمایند که اگر مؤمن نباشد، شهادتش قبول نیست. لذا اطلاق این نصوص را با آن نصوص، تقیید می زنیم.سؤال: نمی توان گفت، شرط اولش اسلام است ولی کمالش به ایمان است؟

جواب: خیر؛ در این جا جمع بین مطلق و مقید می شود، چون ادله اعتبار ایمان، شهادت غیر مؤمن را نفی می کنند. ما می خواهیم بگوییم که کسی که کافر بود و تحمل شهادت کرد، ثم أسلم، به شرطی که مؤمن باشد، شهادتش قبول می شود.{به عبارت روشن تر این نصوص در مقام بیان این نکته هستند که شرط اسلام مربوط به حال ادای شهادت است و در حال کفر هم می توان تحمل شهادت نمود. لذا مفهوم ندارند که شرط ایمان را بخواهند نفی بکنند و لذا با نصوص اشتراط ایمان، مقید می شوند.}

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo