< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی‌اکبر سیفی‌مازندرانی

1403/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حد المحارب

 

خلاصه بحث

برخی از مسائل مربوط به محاربه محل اختلاف بین علماست، مثل اشتراط اهل ریبه بودن، و تحقق محاربه از شخص ضعیف، و محاربه یک نفر در مقابل یک نفر، و ... که در تمام این موارد نمی توان به اجماع تمسک کرد، بلکه باید به نصوص مراجعه نمود.

 

ادامه بحث پیرامون مساله 1 (تعریف محارب)

در جلسه گذشته کلام صاحب مسالک را مطرح کردیم که ایشان دو مطلب را محل خلاف بین علما دانسته بودند.

خلاصه کلام ایشان چنین بود:

«بقي الخلاف في موضعين:

أحدهما: في اشتراط كونه من أهل الريبة ...

الثاني: لو ضعف المجرّد عن الإخافة مع قصدها، ففي تعلّق الحكم به إشكال ...».[1]

در اینکه آیا از اهل ریبه بودن شرط است یا خیر، ایشان دو وجه بیان کردند و فرمودند که مقتضای اطلاق آیه شریفه، عدم اشتراط اهل ریبه بودن است، و چنین اشتراطی نیاز به نص خاص دارد تا بتواند اطلاق آیه را تقیید بزند.

بنابراین مقتضای قاعده همین است، و باید در بحث نصوص ببینیم که آیا مقیدی برای این اطلاق داریم یا خیر.

به نظر ما فی الجمله حق با ایشان است.

اما جریان قاعده درء و اینکه این مطلب و این اشتراط محل اختلاف است، و باید به قدر متیقن اکتفاء بشود، این حرف ها هم صحیح نیست، چون اخذ به قدر متیقن در جایی است که مثلا دلیل ما اجماع باشد که دلیل لبی است و باید به قدر متیقنش اخذ شود، ولی دلیل ما اطلاق آیه است که اطلاق لفظی حجت است و از امارات است.

بنابراین جایی برای این حرف ها باقی نمی ماند، و تا تقییدی ثابت نشود به همین اطلاق اخذ می شود.

نکته دوم ایشان هم مربوط به افراد ضعیف بود که آیا عنوان محارب بر آنها می تواند صادق باشد یا خیر.

ایشان فرمودند که قوت شرط نیست، و مجرد قصد کافی است.

ما عرض کردیم که باید بین موارد مختلف قائل به تفصیل بشویم و بگوییم که اگر این شخص ضعیف که شهر سلاح کرده است می تواند اخافه کند و مردم از او می ترسند محاربه هم صدق می کند، ولی اگر نتواند بترساند و اخافه صادق نباشد محاربه هم صادق نخواهد بود.

البته در زمان شهید و زمان های گذشته که استفاده از شمشیر و سلاح های متعارف آنروز نیاز به زور بازو داشت، شخص ضعیف نمی توانست اخافه کند، اما در زمان ما که سلاح سبک به دست گرفتن نیاز به قوت بدنی چندانی ندارد، ممکن است یک پیرمرد یا پیرزنی که اصلا نمی تواند راه برود ولی مهارت در استفاده از سلاح داشته باشد و بتواند اسلحه به دست بگیرد و اخافه کند، و یا یک شخص ضعیف و معلول، مواد منفجره انتحاری به خودش ببندد و اخافه کند، بنابراین علی القاعده باید بگوییم که چنین ضعفی مانع از صدق عنوان محارب نیست.

بنابراین شخصی که ضعیف است، اگر قصد اخافه داشته باشد و اخافه کند حکم محارب را دارد، ولی اگر به حدی ضعیف باشد که اصلا اخافه از او محقق نشود، حکم محارب را نخواهد داشت.

سؤال: تعبیر شهید در مورد کسی است که ضعف از اخافه داشته باشد، بنابراین مراد ایشان ضعیفی نیست که بتواند اخافه کند.

جواب: کلام ایشان اشاره به همین مطلبی است که بیان کردیم، یعنی اگر انسان ضعیف باشد اخافه هم نمی تواند بکند، چون در زمانه ایشان و قبل از ایشان کسی که ضعیف بود می توانست تجرید سلاح کند، ولی نمی توانست اخافه کند، این کلام ایشان بود ولی ما عرض کردیم که امروزه شرایط متفاوت است و ممکن است کسی ضعف بدنی هم داشته باشد ولی بتواند اخافه کند.

به هر حال ملاک، اخافه است، و ضعف به تنهایی مانع نیست، و اگر ضعیفی باشد که بتواند اخافه کند محارب به حساب می آید.

در جلسه گذشته، پس از کلام صاحب مسالک، به کلام صاحب جواهر نیز اشاره کردیم.

خلاصه کلام صاحب جواهر این بود:

«المحارب كل من جرد السلاح أو حمله لإخافة الناس و لو واحد لواحد على وجه يتحقق به صدق إرادة الفساد في الأرض».[2]

ایشان نیز مانند مسالک، بحث اهل ریبه بودن، و همچنین بحث شخص ضعیف را مطرح کردند، و علاوه بر این در مورد محاربه یک نفر در مقابل یک نفر نیز سخن گفتند.

در این موارد و مصادیقی که ایشان و دیگران بیان کرده اند و مورد اختلاف بین علما هستند نمی توان به اجماع تمسک کرد، چون اجماع دلیل لبی است و باید به قدر متیقن آن اخذ کرد، و همچنین اینکه در اینجا نصوص وارد شده است، و اجماع مدرکی است و فاقد ملاک حجیت است، بنابراین عمده در مقام، نصوص است.

 

نصوص

صحیحه محمد بن مسلم

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَنْ شَهَرَ السِّلَاحَ فِي مِصْرٍ مِنَ الْأَمْصَارِ فَعَقَرَ- اقْتُصَّ مِنْهُ وَ نُفِيَ مِنْ تِلْكَ الْبَلَدِ- وَ مَنْ شَهَرَ السِّلَاحَ (فِي مِصْرٍ مِنَ) الْأَمْصَارِ- وَ ضَرَبَ وَ عَقَرَ وَ أَخَذَ الْمَالَ وَ لَمْ يَقْتُلْ- فَهُوَ مُحَارِبٌ فَجَزَاؤُهُ جَزَاءُ الْمُحَارِبِ- وَ أَمْرُهُ إِلَى الْإِمَامِ إِنْ شَاءَ قَتَلَهُ وَ صَلَبَهُ- وَ إِنْ شَاءَ قَطَعَ يَدَهُ وَ رِجْلَهُ- قَالَ وَ إِنْ ضَرَبَ وَ قَتَلَ وَ أَخَذَ الْمَالَ- فَعَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْطَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى بِالسَّرِقَةِ- ثُمَّ يَدْفَعَهُ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ- فَيُتْبِعُونَهُ بِالْمَالِ ثُمَّ يَقْتُلُونَهُ قَالَ- فَقَالَ لَهُ أَبُو عُبَيْدَةَ أَ رَأَيْتَ إِنْ عَفَا عَنْهُ أَوْلِيَاءُ الْمَقْتُولِ- قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنْ عَفَوْا عَنْهُ- كَانَ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْتُلَهُ- لِأَنَّهُ قَدْ حَارَبَ وَ قَتَلَ وَ سَرَقَ قَالَ- فَقَالَ أَبُو عُبَيْدَةَ أَ رَأَيْتَ إِنْ أَرَادَ أَوْلِيَاءُ الْمَقْتُولِ- أَنْ يَأْخُذُوا مِنْهُ الدِّيَةَ وَ يَدَعُونَهُ- أَ لَهُمْ ذَلِكَ قَالَ لَا عَلَيْهِ الْقَتْلُ».[3]

مراد از «عقر» زخمی کردن است.

کسی که محاربه کند و دیگری را زخمی نماید، ابتدا به خاطر عضوی که مجروح کرده است قصاص می شود، و سپس نفی بلد خواهد شد.

اگر علاوه بر زخمی کردن، مال هم بگیرد، ولی کسی را نکشد، چنین کسی محارب است و امام مخیر است که او را بکشد و به صلیب بکشد، یا دست و پای او را قطع نماید.

اگر زخمی کند و سرقت نیز کرده و مرتکب قتل نیز بشود، در این صورت دست راستش را به خاطر سرقت قطع می کنند و مال را نیز از او می گیرند، و اولیای مقتول او را به قتل می رسانند، و اگر نخواستند او را بکشند، امام او را به قتل می رساند.

از ذیل روایت استفاده می شود که اولیای مقتول در مورد چنین قتلی، حق عفو ندارند، چون او محارب است و حکم او قتل است.

البته امام، حق آنها را مقدم کرده و فرموده که ابتدا این شخص را به اولیای مقتول می سپارند تا اگر آنها خواستند او را بکشند، ولی اگر عفو کردند امام او را به قتل می رساند.

از این روایت معلوم می شود که اولا محارب کسی است که شهر سلاح کرده و قصد ضرب و جرح و قتل داشته باشد، و ثانیا این روایت اطلاق دارد و شامل بلاد مسلمین و غیر مسلمین می شود، مگر اینکه کسی بگوید که تعبیر این روایت منصرف به بلد مسلمین است.

سومین مطلبی که از روایت استفاده می شود این است که به اطلاق مقامی ثابت می شود که در صدق عنوان محارب، فرقی بین اهل ریبه و غیر اهل ریبه نیست.

مراد از سلاح که در این روایت ذکر شد، هر چیزی است که در عرف صدق سلاح کند، و ظاهرا در عرف امروز به چوب دستی یا سنگ و چیزهایی مانند اینها سلاح نمی گویند، ولی اگر همین سنگ یا عصای چوبی به نحوی باشند که بتواند شخص را مجروح کند، و اخافه صدق کند، حکم محارب را خواهد داشت، چون آنچه که در محاربه شرط است فقط صدق سلاح نیست، بلکه اخافه نیز مطرح است، بنابراین با همین چوب و سنگ نیز محاربه محقق می شود.

البته اگر ملاک اخافه را نداشتیم و فقط عنوان سلاح معتبر بود، در هر جایی که شک می کردیم باید قائل به عدم تحقق محاربه می شدیم، ولی فقط سلاح معتبر نیست و علاوه بر آن، ملاک اخافه نیز وجود دارد، و لفظ سلاح به عنوان غالب ذکر شده که اخافه را محقق می کند، و در حقیقت همین اخافه سبب می شود که از عنوان عرفی سلاح، الغاء خصوصیت کنیم.

صحیحه برید بن معاویه

«وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمٰا جَزٰاءُ الَّذِينَ يُحٰارِبُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ- قَالَ ذَلِكَ إِلَى الْإِمَامِ يَفْعَلُ مَا شَاءَ- قُلْتُ فَمُفَوَّضٌ ذَلِكَ إِلَيْهِ- قَالَ لَا وَ لَكِنْ نَحْوَ الْجِنَايَةِ».[4]

معنای این روایت این است که اصل مجازات کردن محارب بر امام واجب است و نمی تواند این حد را تعطیل کند، اما کیفیت این مجازات به دست امام و حاکم است و بر اساس جنایتی که انجام شده است مجازات آنرا انتخاب و اجرا می کند.

صحیحه جمیل

«وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمٰا جَزٰاءُ الَّذِينَ يُحٰارِبُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ- وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسٰاداً- أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ- أَيُّ شَيْ‌ءٍ عَلَيْهِ مِنْ هَذِهِ الْحُدُودِ- الَّتِي سَمَّى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- قَالَ ذَلِكَ إِلَى الْإِمَامِ إِنْ شَاءَ قَطَعَ وَ إِنْ شَاءَ نَفَى- وَ إِنْ شَاءَ صَلَبَ وَ إِنْ شَاءَ قَتَلَ- قُلْتُ النَّفْيُ إِلَى أَيْنَ- قَالَ مِنْ مِصْرٍ إِلَى مِصْرٍ آخَرَ- وَ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً علیه السلام نَفَى رَجُلَيْنِ مِنَ الْكُوفَةِ إِلَى الْبَصْرَةِ».[5]

این روایت نیز دلالت دارد که امام در اصل مجازات مخیر نیست، ولی در مورد کیفیت آن اختیار دارد.

و همچنین از این روایت استفاده می شود که نفی بلد، از یک شهر به شهر دیگر است، و ظاهرش این است که باید به شهر مسلمین نفی بشود، و کوفه و بصره ای که در روایت آمده است هر دو از بلاد مسلمین هستند، و حتی اگر از باب مثال هم باشد باز هم ادعای انصراف به بلد مسلمین می توان کرد.

در نصوص دیگر هم آمده است که حاکم نمی تواند مسلمان را به بلد غیر مسلمان ها تبعید کند، چون موجب می شود که کفار به مسلمین بخندند، ولی ما جواب دادیم که این در غیر محارب است، و در مورد محارب نمی توان به آن نصوص تمسک کرد، و کسی که محارب می شود دیگر حرمت مسلمان را ندارد، بنابراین از این دلیل نمی توان استفاده کرد و باید سایر نصوص را دید.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo