< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1401/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تأدیب الصبی

 

السادس: قيل: إنّه يكره أن يُزاد في تأديب الصبيّ على‌ عشرة أسواط، والظاهر أنّ تأديبه بحسب نظر المؤدّب والوليّ، فربما تقتضي المصلحة أقلّ وربما تقتضي الأكثر، ولايجوز التجاوز، بل ولا التجاوز عن تعزير البالغ، بل الأحوط دون تعزيره، وأحوط منه الاكتفاء بستّة أو خمسة.[1]

جمع بندی نصوص:

    1. معلم و اب، به منزله حاکم هستند به این معنی که تشخیص مصلحت اینها مهم است و لکن معلم در حد معینی و اب هم درحد معینی؛ معلم در مقام تأدیب، 3 ضرب بیشتر نمی تواند بزند و اختیار تعداد ضرب و نوع تأدیب به نظر معلم بستگی دارد و تا غرض تعلیمی، متوقف بر چه چیزی باشد، چون بچه ها مختلف هستند شاید برای بعضی اصلا ضرب به صلاح نباشد و بعضی دیگر فقط به ضرب، تأدیب می شوند کما اینکه در فرمایش امیرالمومنین به امام حسن و امام حسین ع : «و لاتکون کالبهائم التی لاتتأدب الابالضرب»، البته از باب «ایاک اعنی و اسمعی یاجاره» است، زیرا شأن ائمه اجل از این تعابیر است.

وجدان انسان هم حاکم است که بعضی از والدین فرزند را گونه‌ای تربیت می کنند که اصلا نیازی به ضرب ندارد و با استدلال و منطق و گفتار تربیت می شود.

لذا در اینگونه موارد، ضرب، ظلم و تعدی و حرام است. اما اگر برای پدر چاره ای جز ضرب نباشد و تأدیب متوقف به ضرب شد، با طی مراتب جایز می شود.

    2. ملاک 3 ضرب برای معلم، در هر جلسه است و اگر اینگونه نباشد مثلا در یک جلسه ، 10بار بخواهد تأدیب کند مثلا 30 ضرب می شود که از تعزیر بالغ هم بیشتر می شود و قطعا مراد شارع اینگونه نیست. همانطور که در روایت صحیحه آمده بود که پدر اصرار می کرد فرزند را بیشتر بزند و حضرت بیشتر از 5 ضرب را جایز ندانست، از مجموع نصوص، سیاست شارع و مذاق شارع را بدست آوردیم که با رفق و مدارا، تأدیب محقق می شود و همینطور که فرمود که وسط تازیانه یا ثلث تازیانه را بگیر و ... . اگر معلم سیاست داشته باشد باید تأدیب را به گونه ای جلو ببرد که در هر جلسه بیش از سه ضرب انجام نشود.

    3. در جمیع موارد اختلافی-بعضی سه ضرب یا پنج ضرب یا ده یا بیست یا عدد اسنان و...- مثلا در 20ضرب چون صبی نیامده است منصرف به بالغ می شود. ملاک جمع نصوص در تعیین تعداد ضرب، شدت قبح فعل و معصیت صبی است که از متفاهم عرفی استفاده می شود، اما اینکه جایی حاکم را خطاب قرار داده است مثلا در ضرب به تعداد اسنان، حاکم خصوصیتی ندارد و شاید اب بتواند این تعزیر را اجرا کند. ولی به منزله والی است لذا حضرت فرمود: «ما أرى وليه إلا بمنزلة السلطان »[2] ، قبلا گفتیم در احمق و معتوه است ولی با اینجا متحد الملاک هستند و از حیث اینکه ولایت برای ولی قرار داده است این ولایت سبب می شود که ولی به منزله سلطان باشد و این ملاک، در صبی هم وجود دارد و این ملاک، نیاز به سرپرست است، لذا ولی بعد از بلوغ، شارع به او ولایت نداده است و جواز اجرای تعزیر ندارد.

سئوال: آیا مثلا اگر صبی زنا کند و قبلا گفتیم که اجرای حد فقط به دست حاکم است چگونه می شود؟

استاد: در مورد صبی، تعزیر می شود و به نظر می رسد که از مجموع نصوص استفاده می شود که ولایت اجرای تعزیر و تأدیب برای ولی جعل شده است، نصوص اجرای تأدیب و ولایت اب، متیقن و مطلق است و شامل همه موارد تأدیب می شودو نصوص اجرای حد توسط حاکم، صلاحیت تخصیص این عموم -ولایت اب - را ندارد.

اما اگر کسی در این عموم ولایت اب، شک کند می تواند قاعده «اقتصار علی قدر متیقن» را جاری کند و بگوید فقط حاکم می تواند تعزیر برای گناهان کبیره مثل زنا، را اجرا کند.

سئوال: اگر یک صبی در حال صباوت، خواهر یا برادر خودش را بکشد اینجا میزان تعزیر چگونه می شود؟

استاد: این قتل ملحق به حد و کبائر می شود و ضرب به تعداد أسنان اجرا می شود.

    4. یک طائفه داشتیم که هم « بمادون الحد» داشت و هم به تعداد أسنان ، ممکن است کسی توهم کند تا 39 ضرب جایز باشد، لکن صحیح نیست و صحیحه حلبی در مقام تحدید بوده و مفهوم دارد و عدد أسنان، اطلاق دون الحد را مقید می کند.

    5. در ابتدا به ذهن می رسد در باب تعلیم که جواز تأدیب سه ضرب است مخصوص علم دین است به این جهت که «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة» و ... ؛ طلب العلم را هم فقها گفته اند که مراد علم دین است و یا صحیحه ای که وارد شده است که روز قیامت سئوال می شود که چرا به احکام عمل نکرده ای، می گوید نمی دانستم، خطاب می آید «افلا تعلمت»؟ روایت اینگونه است، معتبره مسعدة بن زیاد: « حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْجَلِيلُ الْمُفِيدُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ أَيَّدَ اللَّهُ تَمْكِينَهُ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ حَدَّثَنِي مَسْعَدَةُ بْنُ زِيَادٍ قَالَ‌ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى- فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ[1] فَقَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِلْعَبْدِ أَ كُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ كُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ‌[2] فَيَخْصِمُهُ فَتِلْكَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِهِ‌ »[3]

لذا علمی که تعلیم آن واجب است و روز قیامت بازخواست می شود و به درد انسان می خورد علم دین است حتی در طبابت هم مصداق مسائلی از فروع دین بشود تعلم طبابت واجب می شود و قصد قربت بکند ثواب می برد، کما اینکه حضرت فرمود: « لو أتيت بشاب من شباب الشيعة لا يتفقه لأدبته»[4] مراد از علم دین، تفقه است.

در مجموع از این روایات و همینطور مقتضای قاعده که شک داریم که جواز تأدیب خصوص تعلم علم دین است یا اعم از علم دین است -مثلا عدم جواز عدک تکریم فاسق، که مردد بین مرتکب گناه کبیره است یا صغیره-، در اینجا یک قواعد عامه ای داریم مثل عدم جواز ضرب و ایضاء و حرمت ظلم و تعدی، که به قاعده اولی حرام می شود لذا ««یجب الاقتصار فی ما خالف القاعدة علی المتیقن من موضع النص المخالف»، و به تعبیر دیگر: «در شبهه مفهومیه در شبهه دائر بین اقل و اکثر، رجوع به عام می شود و از زائد از قدر متیقن مفهوم خاص دست کشیده می شود، لذا مرجع عام -عدم جواز ضرب- محکم می شود.

خیلی از علوم نافع است و حتی واجب کفائی می شود ولی علم دین نیست، وعلم دین مراد علم فقه و اخلاق و کلام و عمل به آن مستقیم در عقاب و ثواب دخیل است، حضرت می فرماید: «وعن محمد بن الحسن وعلي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن محمد ابن عيسى، عن الدهقان، عن درست، عن إبراهيم بن عبد الحميد، عن أبي الحسن موسى عليه السلام في حديث قال: إنما العلم ثلاث: آية محكمة، أو فريضة عادلة، أو سنة قائمة، وما خلاهن فهو فضل.»[5]

البته بعضی از علوم هستند که حرام هستند مثل تعلم سحر و قیافه و شعبده و ... .

سئوال: اگر علمی باشد که به مسلمانان بیاموزد که ثروتمند بشوند علم دینی است؟

استاد: خیر، البته اقتصاد اسلامی و معماری اسلامی، علومی هستند که در بعضی جاها، دین در آن ورد کرده مثل احکام بیع، که علم دین است و موارد آن را تحدید کرده است و فتوا داده اند، ولی به طور کلی گفته شود که علم دینی هستند صحیح نیست ولی می توان گفت که بر مردم، اموری که موجب حفظ نظام است واجب است این را می توان به حساب دین گذاشت ولی نانوائی و ... اموری هستند که معیشت بشر را محقق می سازند ولی علم دین نیستند.

سئوال: اگر کسی با عقیده توحید و معاد در سایر علوم ورود کند در ذیل علم دینی قرار نمی گیرد؟

استاد: خیر! اینها علم ریاضی و شیمی و ... هستند و علم دین نمی شود ولی اگر کسی با قصد تقرب و خدا انجام دهد ثواب می برد و نصرت دین و خدمت به خلق، دینی است ولی باعث دینی شدن علوم نمی شود.

نتیجه: جواز ضرب معلم منحصر در علم دین نیست و سایر علوم نافعه را هم شامل می شود مخصوصا علومی که قوام جامعه در آن است و واجب کفائی می شود مثل طبابت و فنون نظامی و ...، این علوم، علومی هستند که اصل فراگیری آن مورد ترغیب شارع است و امر شارع به آن تعلق گرفته است، مثل این روایتی که در باب صفات قاضی امده است « محمد بن علي الفتال في (روضة الواعظين) قال: قال النبي صلى الله عليه وآله: اطلبوا العلم ولو بالصين فان طلب العلم فريضة على كل مسلم.[6] آیا در «صین» علم دین بوده است که طلب آن واجب باشد؟ خیر! لذا فقها فتوا داده اند که بعضی از علومی که قوام دین به آن است تعلیمش واجب کفائی است مثلا اگر شهری نانوائی یا طبیب نداشته باشند و افرادی بمیرند همه در این گناه شریکند البته اگر توانایی تعلیم داشته باشند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo