< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1401/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حد السحر

 

الثالث: من عمل بالسحر يقتل إن كان مسلماً، ويُؤدّب إن كان كافراً، ويثبت ذلك بالإقرار، والأحوط الإقرار مرّتين، وبالبيّنة. ولو تعلّم السحر لإبطال مدّعي النبوّة فلابأس به، بل ربما يجب.[1]

تفسیر آیۀ 102 سورۀ بقره:

﴿وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ﴾[2]

تفسیر آیۀ 102 سورۀ بقره را در کتاب تفسیر منهاج آورده ایم.

دربارۀ این آیۀ شریفه دو روایت را در جلد سوم تفسیر، در قسمت شأن نزول آورده ام.

1 صحیحۀ ابی بصیر. حاصل این روایت این است که: اول روایت چگونگی حکومت حضرت سلیمان علیه السلام بر اجنه هست، و در حالی که ایشان مشغول اجنبه بود که اینها را کنترل کند که چگونه عمل می کنند و چگونه اطاعت می کنند، در حالی که به عصایش تکیه داده بود، دید در مقابلش رجلی آمد و در کنارش ایستاد، گفت شما چه کسی هستی؟ گفت من آن کسی هستم که نه رشوه می گیرم و نه پارتی بازی می کنم «لا آخذ الرشا و ...» من آمده ام قبض روحت کنم. بلافاصله روحش را گرفت و ایشان همان حالی که به عصا تکیه داده بود یک سال گذشت، اجنه هم خیال می کردند ایشان زنده هست و همینطور کار می کردند، بعدا خدای تعالی موریانه که تعبیر شده به «ارضة» را مأمور کرد مقداری از عصا را بخورد تا حضرت بیافتد. بعد از اینکه حضرت سلیمان فوت کرد، ابلیس آمد و یک چیزی نوشت که سحر بود، و آن را زیر تخت سلیمان گذاشت، یعنی زیر تخت دفنش کرد، دفنه تحت سریره، بعد از سلیمان، به بقیه القاء کرد، به کافرین و شیاطین القاء کرد که هر چه سلیمان ملک داشت از ناحیۀ سحر بود. بعد آنها آن نوشته را در آوردند و این آیه نازل شد، و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان، تتلوا الشیاطین را همینطور تفسیر کرد و اتبعوا هم یهودی های معاصر نبی صلی الله علیه و آله است. این روایت با بقیه روایات و آیه منافاتی ندارد، چون ابلیس رأس شیاطین بود و او سبب اصلی بود، بعد به شیاطین دیگر القاء کرد، شیاطین انس و جنس از او تبعیت کردند و سحر را به ملک سلیمان نسبت می دادند.

2 صحیحۀ محمد بن قیس. حاصلش چنین است: طائفة من الملائکة شکوا الی الله، به خدای تعالی شکوه کردند که ای خدا این موجودی که بر روی زمین هست انواع معاصی را مرتکب می شود، قتل و زنا و خونریزی و منکرات و فحشاء و ...، اینها چطور خلق شدند، ما تقدیس و تسبیح می کردیم، اینها چرا خلق شدند؟. خدای تعالی دید اینها جاهل هستند «بعضی از حضرت عیسی علی السلام روایتی نقل می کردند که من مرده را زنده می کنم لکن جاهل را نمی توانم عالم بکنم. کسی که جاهلانه اعتراضی کند، برایم مشکل است که از جهلش خارجش کنم»، خدای تعالی برای اینکه اینها را از جهلشان خارج کند، فرمود دو نفر از میان خودتان انتخاب کنید، همان قوایی که در انسان گذاشته ام در آنها قرار می دهم، هاروت و ماروت را انتخاب کردند چون در این صحیحه می فرماید این دو نفر «اشد اعتراضا» بودند، خدای تعالی اینها را به زمین فرستاد در حالی که در آنها شهوت و سایر غرائض انسانی را آفرید، بعد آنها را در معرض امتحان قرار داد، همان اول کار یک زن بسیار زیبایی دیدند و شیفته اش شدند، زن گفت اگر می خواهید به من برسید اول باید این کار را بکنید، من بت می پرستم، شما هم باید بت بپرستید، آنها بعد از مشورت و تردید و لیت و لعل پذیرفتند و پرستیدند، بعد نوبت به شراب خوردن رسید و بعد گناهان دیگر، تا اینکه با هم وصلت کردند و یا در حین وصلت یا آغاز وصلت که بودند، دیدند یک شخصی اینها را نگاه می کند و مراقبت می کند، آن زن به اینها گفت اگر بخواهید این کار انجام بشود باید این شخص را بکشید چون فردا این شخص می رود و به مردم خبر می دهد و آبروی ما می رود، آنها هم رفتند و این شخص را کشتند، خلاصه مرتکب قتل و زنا و شرب خمر و پرستش بت شدند. بعد خدای تعالی به اینها مأمور فرستاد که یا عذاب آخرت را قبول کنید و یا عذاب دنیا را، عذاب دنیایش این بود که اینها سحر می کردند. حالا چگونه عذاب سحر واقع شده؟ شاید این بوده که اینها با همین سحر چگونه عذاب شدند، با اینکه بین عذاب آخرت و عذاب دنیا مقابله انداخته، یعنی پذیرفتند که عذاب دنیا را می خواهیم، مع ذلک اینها در ادامۀ کار سحر می کردند در دنیا به عنوان معصیت. در اینجا این تعبیر آمده، شاید جمله ای حذف شده. بالاخره آخرین معصیتی که از اینها صادر شده بود در زمانی که در دنیا بودند سحر بود. این حاصل این روایت.

در مجموع این روایت با قطع نظر از این ذیلی که در مورد عذاب هست و یک ابهامی دارد، لکن در مجموع با آیات شریفه هیچ تنافی ندارد، چون آیه شریفه می فرماید ملائکه بما هم ملائکه ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[3] ، این این دو ملک تغییر ماهیت دادند و انقلاب ماهیت شده. اینکه فرموده ملکین، به مناسبت قبلا هست که اینها ملک بودند. در اینها شهوت و غرائض ایجاد شده و مثل انسان شدند و از ماهیت ملک بودن خارج شدند. از این جهت با آیات منافات ندارد، اما با روایات دیگر مقام تعارض دارد، چون بقیۀ روایات معتبر صریح است که این دو ملک هاروت و ماروت، معصیت نکردند و سحر نیاموختند به مردم، روایت صحیحه داریم که سحر را از اینها نفی کرده است. این دو روایت با یکدیگر تعارض می کنند، خود آیۀ شریفه هم «و ما یعلمان من احد» موافق با دستۀ اول هست، ما نافیه است.

 

سؤال: حتی دارد. یعنی سحری نیاموختند مگر اینکه گفتند ما برای آزمایش و امتحان هستیم.

جواب: بله، یعنی سحری نیاموختند که به این توجیه بوده باشد.

 

این معنایی که بر حسب مدلول روایت هست و شاهد روایی معتبر دارد و ما هم این را گفتیم و همچنین شیخ طبرسی و طوسی و مرحوم علامه قبول کردند و ما هم گفتیم این معنی اظهر است، این معنای اول است.

در هر حال، بناءً بر استظهاری که از معنای آیه داشتیم، این تخالفی که بین این نصوص شد، بعضی دارند که ملائکه سحر کردند و معصیت کردند و بعضی دارند که سحر نکردند، ما وافق الکتاب مقدم می شود، بناءً علی آن ظهوری که قبول کردیم، چون بستگی دارد چجوری استظهار بکنیم. وقتی گفتیم ظهور آن هست و بر آن دلیل آوردیم، آن دسته موافق با کتاب می شود.

 

سؤال: فیتعلمون منهما، چطور معنی می شود؟ فاء نتیجه است؟

جواب: یتعلمون منهما ادامۀ مقول قول شیاطین هست. «ف» نتیجه نیست، تفریع است. یعنی اینها تتلوا علی ما انزل علی الملکین، یعنی آنچه را که از وحی بر ملکین نازل شده بود، اینها این وحی را نسبت سحر دادند و گفتند این سحر بود. و این سحر را می آموختند، و مردم از اینها این سحر را می آموختند. این ادامۀ تتلوا است، یعنی متعلق تتلوا است.

 

وقتی ظهور اینطور شد، آن روایتی که موافق کتاب است اخذ می شود و آن روایتی که مخالف کتاب است طرح می شود. حاصل این است که این روایت را، فی الجمله می شود پذیرفت، با سایر آیاتی که می فرماید ملائکه «لایعصون» منافات ندارد، لکن با خود روایات مقام تخالف دارد و مرجع محکّم ظاهر آیه است. وقتی ظهور آیه را اینطور دانستیم، داخل قاعدۀ ما وافق الکتاب فخذوه، می شود. داخل این قاعدۀ باب تعارض می شود.

این ظهور، ظهوری هست که طبرسی و طوسی و طباطبایی هم می گویند.

 

سؤال: علامه اینطور نمی گوید.

جواب: علامه هم همان حرف شیخ طوسی و طبرسی را می گوید. لکن ایشان به و اتبعوا برمی گرداند، لکن موافق با آنها است که ملکین سحر نکردند، بلکه آنها به ملکین سحر را نسبت دادند.

 

آیۀ بعدی: ﴿قَالُواْ يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ﴿115﴾ قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ﴾[4] ، این سحروا اعین الناس، به قرینۀ این عبارت که ﴿يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى﴾[5] ، این هم دربارۀ قضیۀ حضرت موسی علیه السلام هست، معلوم می شود سحر اعین از باب تخییل بود. حقیقت این سحر در قضیۀ حضرت موسی علیه السلام تخییل و تمویه بوده، نه اینکه واقعیتی را تغییر دهد یا تصرف در نفس یا دید آنها کند، بلکه ایجاد خیال بوده. این آیه بر این دلالت دارد، اما در مورد آیۀ قبل دارد که نیرنجات، حیل، و یکی از آنها نمیمه بود، در معتبرۀ عسکری علیه السلام. تفریق بین مرأ و زوجه اگر فقط با سخن چینی باشد با لفظ سحر ملائمت ندارد، همان که در معتبرۀ عسکری علیه السلام آمده به وجوه حیل و نیرنجات بوده، فلذا همان قسم سحری هست که قبلا در کلمات بزرگوران، مثل صاحب جواهر آمده که یکی از اقسام سحر خدع و حیل هست.

 

سؤال: واقعیت داشته یا به نحو تخییل بود؟

جواب: نه این خدع اثرش واقعی بود. اثرش ایجاد بغض و کینه بین زوجین بود، و همین کافی است. و لو اینکه ...، بالاخره یک خدع و حیلی بوده که از سنخ نمیمه نبود. ممکن هست نمیمه هم بود کذلک، لکن منحصر در این نبود، اگر نمیمه بود، از آن تعبیر به سحر نمی شد.

 

معلوم می شود که اینها یک حیلی بوده، حالا از انواع حیلی که، یکی از اقسامی که بزرگوران برای سحر گفته اند، یکی از اقسامش همین خدع و حیل را گفته اند. آنها هم کیفیت خدع و حیل را توضیحاتی داده اند که قبلا گفتیم.

با همان خدع و حیلی که یک تأثیری در طرف می گذارد، پس تأثیرش قابل انکار نیست.

 

سؤال: تأثیرش می تواند تخییل باشد و با واسطه منجر به تفرقه شود.

جواب: نه، ممکن است تأثیرش ایجاد بغض و کینه و بدبینی باشد. اگر از طریق نمیمه باشد که تخییل ایجاد شود، نمی شود سحر باشد و عنوان سحر با آن ملائمت ندارد. پس باید اینها یک تأثیری داشته باشد، حالا نمی خواهیم بگوییم تصرف تکوینی کرده، به هر نحوی هست، همان خدع و حیل بوده، خدع و حیلی بوده که اثر خودش را گذاشته است، اما در قضیۀ حضرت موسی علیه السلام اثر نگذاشته، در آنجا فقط خیال هست. آنجا یک تأثیری دلالت دارد، این تأثیر را دلالت ندارد.

 

خود آیه می فرماید اینها خیال کردند. جیوه را گرفتند و در قالبی ریختند و در جای گرم قرار دادند و به حرکت در آمد، اینها کاری نکردند که تصرف یا خرق عادتی باشد. این یک پدیده ای هست که اینها انجام دادند و مردم خیال کردند مار در حال حرکت است. این امر خارق العاده نیست، بلکه صرف ایجاد خیال است، اما آن اولی، فقط صرف ایجاد خیال نیست، ایجاد بغض و انقلاب نفسانی در زوجین ایجاد کرده که نسبت به یکدیگر، علقه شان به بغض تبدیل شده است.

در این نصوص، این دو آیۀ شریفه، دو نوع از سحر را اشاره دارد: 1 خیال 2 از طریق تأثیر به خدع و حیل.

 

سؤال: اینکه سحر خودش حقیقت دارد یک چیز است و اینکه اثرش چگونه است، این چیز دیگری است.

جواب: آن حقیقتی که خارق العاده باشد، این آیۀ اول متعرض نیست. سحر انواعی داشت، یکی از انواعی که به خدع و حیل تأثیری در طرف می گذارد، آیۀ اول می تواند دلالت داشته باشد.

 

سؤال: تأثیر سحر در طرف مقابل، اثری که ایجاد می شود، علت تامه اش خود آن الفاظ سحر است یا حالت نفسانی است که مثلا شخص به خودش تلقین می کند؟

جواب: خیر، حالت نفسانی که در طرف ایجاد می شود معلول است و علتش همان خدع و حیل است.

 

سؤال: معلول هم باشد اثر خیالات خودش است نه اثر خود سحر.

جواب: این حرف درست نیست. شخص یکدفعه حالت بدبینی به طرف پیدا می کند. معلوم نیست که این صرف خیال باشد. مثلا شخصی یک جایی نشسته و یکدفعه می گوید من دلم گرفته و غمگین هستم، این حالات هم هست.

 

غرض اینکه در اینجا با این هم خوانایی دارد، این با خدع و حیل در طرف اثر بگذارند، که قبلا در اقسام سحر گذشت، با این پدیده هم می تواند ملائمت داشته باشد، پس نمی تواند نفی بکنیم و بگوییم مجرد خیال است، مثل قضیۀ حضرت موسی علیه السلام نیست، با آن فرق دارد.

علی ای حال، این دو روایت، آن تأثیری که تصرف تکوینی باشد، از آن قبیل نیست، به خدع و حیل است.

یک آیۀ دیگری هست. سوره های معوّذتین، که در آنجا روایتی وارد شده در تفسیر این دو سوره، آن روایت را مجمع اینطور نقل می کند:

« قالوا: إن لبيد بن أعصم اليهودي سحر رسول الله (ص)، ثم دس ذلك في بئر لبني زريق. فمرض رسول الله (ص). فبينا هو نائم إذ أتاه ملكان، فقعد أحدهما عند رأسه، والاخر عند رجليه، فأخبراه بذلك، وأنه في بئر ذروان في جف طلعة، تحت راعوفة. والجف: قشر الطل والراعوفة: حجر في أسفل البئر، يقوم عليها الماتح. فانتبه رسول الله (ص)، وبعث عليا (ع) والزبير وعمار.

فنزحوا ماء تلك البئر، ثم رفعوا الصخرة، وأخرجوا الجف، فإذا فيه مشاطة رأس، وأسنان من مشطه، وإذا فيه معقد فيه إحدى عشرة عقدة مغروزة بالأبر، فنزلت هاتان السورتان. فجعل كلما يقرأ آية انحلت عقدة، ووجد رسول الله (ص) خفة، فقام فكأنما أنشط من عقال، وجعل جبرائيل (ع) يقول: باسم الله أرقيك من شر كل شئ يؤذيك، من حاسد وعين والله تعالى يشفيك. ورووا ذلك عن عائشة، وابن عباس.»[6]

« سحر رسول الله (ص)، ثم دس ذلك في بئر لبني زريق » سحر یعنی گره هایی، 11 گره به هم زد و وصل کرده و یک شانۀ سر و یک دنده هایی از شانه را در یک پارچه ای گرفته و داخل چاه برده و زیر یک سنگی مخفی کرده. دسّ یعنی مخفی کرد. در اثر این کار این شخص که اسم این کار را سحر گذاشته است، بر پیامبر صلی الله علیه و آله اثر گذاشته. « فأخبراه بذلك » خبر دادند که چنین سحری شده است. « وأنه في بئر ذروان في جف طلعة، تحت راعوفة. والجف: قشر الطلع.» جف برای طلع خرما هست. « فنزحوا ماء تلك البئر » آب چاه را تخلیه کردند. « مغروزة بالأبر » با سوزن به یکدیگر دوخته شده بود. « فجعل كلما يقرأ آية انحلت عقدة » جبرئیل یا خود پیامبر صلی الله علیه و آله آیه را می خواند، یک گره باز می شد. « ووجد رسول الله (ص) خفة » کم کم یک سبکیی احساس می کرد.

سند این روایت ضعیف است.

البته روایات دیگری غیر از این در تفسیر این آیه از امام باقر و سایر ائمة صلوات الله علیهم آورده ام که حتی آن کیفیت سحر را که دست می کرد، راوی سؤال کرد که حضرت چگونه سحر شده بود؟، امام علیه السلام فرمود در عقلش اثری نکرده بود، فقط می خواست چیزی را دست بگیرد، فکر می کرد لمس کرده در حالی که لمس نکرده بود، یا چیزی را لمس کرده بود، فکر می کرد هنوز لمس نکرده است. یک چنین چیزی در حسش ایجاد شده بود.

علی ای حال این روایات همه ضعیف است، چه از طریق ما و چه از این طریقی که گفته شده است. خود مجمع بر این نقل اشکال می کند و می فرماید:

« وهذا لا يجوز لأن من وصف بأن مسحور فكأنه قد خبل عقله، وقد أبى الله سبحانه ذلك في قوله: (وقال الظالمون إن تتبعون إلا رجلا مسحورا أنظر كيف ضربوا لك الأمثال فضلوا) ولكن يمكن أن يكون اليهودي أو بناته على ما روي اجتهدوا في ذلك، فلم يقدروا عليه، وأطلع الله نبيه (ص) على ما فعلوه من التمويه حتى استخرج، وكان ذلك دلالة على صدقه. وكيف يجوز أن يكون المرض من فعلهم، ولو قدروا على ذلك لقتلوه، وقتلوا كثيرا من المؤمنين، مع شدة عداوتهم له. »[7]

« وهذا لا يجوز لأن من وصف بأن مسحور فكأنه قد خبل عقله، وقد أبى الله سبحانه ذلك في قوله: (وقال الظالمون إن تتبعون إلا رجلا مسحورا أنظر كيف ضربوا لك الأمثال فضلوا)» همان نسبتی که کفار به پیامبر صلی الله علیه و آله می دادند، ما باید در اینجا ملتزم شویم که مسحور شده است. خیر، چنین چیزی با آیات شریفه مخالفت دارد.« أنظر كيف ضربوا لك الأمثال فضلوا » که به تو نسبت سحر می دهند که مسحور شده ای. «لكن يمكن أن يكون اليهودي أو بناته على ما روي اجتهدوا في ذلك، فلم يقدروا عليه» ممکن است بر حسب روایات آنها خواستند سحر کنند ولی موفق نشدند.

در ادامه می فرماید « وكيف يجوز أن يكون المرض من فعلهم، ولو قدروا على ذلك لقتلوه، وقتلوا كثيرا من المؤمنين، مع شدة عداوتهم له »، اینها یهودی بودند، در آیه می فرماید: اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود ...، اگر چنانچه چنین قدرتی داشتند، نسبت به مؤمنین خیلی مرتکب قتل می شدند در حالی که چنین چیزی صورت نگرفته است.

خلاصه این با اصول ما، مخصوصا آیۀ اولی که ایشان گفته سازگاری ندارد.

بلکه در صحیحۀ اسحاق بن غالب اسدی آمده که امام صادق علیه السلام در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده:

«مدفوعاً عنه وقوب الغواسق و نفوث كل فاسق»

« مدفوعاً عنه وقوب الغواسق » یعنی ظلمات. من شر غاسق اذا وقب.

« و نفوث كل فاسق » نفث. من شر النفاثات فی العقد.

این صحیحه می گوید نبود زمانی که چنین سحرهایی، نفث یا ظلمتی بر پیامبر صلی الله علیه و آله اثری بگذارد.

حاصل اینکه: این روایات و این آیات، دلالت دارند که اولا سحر به نحو تخییل، خدع و تمویه و حیل می تواند اثرٌمایی که تفرقه بین زن و مرد باشد، ایجاد بکند. و دیگر اینکه بعضی از اقسام سحر هم فقط صرف خیال هستند مثل قضیۀ حضرت موسی علی السلام، لکن روایاتی وارد شده که آن روایات، دلالت واضحی دارد بر تأثیر سحر.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo