< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1401/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حد السحر

 

الثالث: من عمل بالسحر يقتل إن كان مسلماً، ويُؤدّب إن كان كافراً، ويثبت ذلك بالإقرار، والأحوط الإقرار مرّتين، وبالبيّنة. ولو تعلّم السحر لإبطال مدّعي النبوّة فلابأس به، بل ربما يجب.[1]

الفرق بین السحر و الکرامة و المعجزة

«و الفرق بين السحر و المعجزة و الكرامة أنّ السحر يكون بمعاناة أقوال و أفعال حتى يتم للساحر ما يريد، والكرامة لا تحتاج إلى ذلك بل إنّما تقع غالباً اتفاقاً، و أما المعجزة فتمتاز من الكرامة بالتحدّي».[2]

معاناة یعنی ملابسه و مباشرت. یعنی اقوال و افعالی را که ساحر به آن تکلم می کند و انجام می دهد « حتى يتم للساحر ما يريد » تا با آن افعال و اقوالی که مباشرت و ملابست دارد، مراد ساحر متحقق می شود. و لو اینکه مراد ساحر تأثیر واقعی هست. از سیاق کلام ایشان برداشت می شود که مقصود ایشان تأثیر واقعی است « والكرامة لا تحتاج إلى ذلك بل إنّما تقع غالباً اتفاقاً » کرامت همان تأثیر واقعی که سحر دارد را، بهتر از آن را دارد، اما نیازی به معاناة و اقوال و افعال ندارد، بتفضلٍ و بکرامة من الله تعالی است کما اینکه اسمش را کرامت گفته اند. اما یک قیدی آورده که کرامت غالبا اتفاقی و صدفه ای است و اینطور نیست که اهل کرامت هر وقت بخواهد انجام شود و به ارادۀ او نیست، یک وقتی متوجه می شود که یک اتفاقی افتاده است، گاهی هم با اراده می شود. یعنی اولیاء خدا گاهی از خدا چیزهایی را می خواهند، و برای آنها به نحو کرامت و خارق العادة واقع می شود، لکن غالبا کرامت، به ارادۀ شخص نیست، متوجه نمی شود که چطور اینطور شد، بعد متوجه می شود که از جانب خدای تعالی اینطور شد.

 

سؤال: در عوالم تصرف می کنند؟

جواب: این حرف باطل است. در اینجا یا باید به برهان عقلی باشد که در برهان عقلی، در مورد بشر چنین چیزی نیست و شرعیات هم تابع نصوص هست، نهایتا کلمات علماء را در اینجا می گوییم، کلام علامه مجلسی، کسی که در بحار روایات غوص کرده، و عصاره و چکیدۀ روایات را بیان می دارد و البته ایشان بر اقوال بزرگان هم مسلط بود.

 

ایشان فرق بین معجزه و کرامت را اینگونه می گوید: معجزه در مقام تحدی است، البته ما در بحث کلام گفته‌ایم که معجزه به نبی اختصاص ندارد، بلکه امام هم گاهی در مقام تحدی می شود، مثل قضیۀ امام رضا علیه السلام که به تصویر شیر اشاره می کند، در آن مجلسی که مأمون علماء یهود را احضار کرده بود که بیایند با استدلالشان امام رضا علیه السلام را هجو کنند، بعد از اینکه طرف یک لفظی گفت که در شأن امام علیه السلام نبود و نسبت دروغ داد به امام علیه السلام در مورد قضیۀ باران که باران از تو نیست، امام علیه السلام به تصویر شیر اشاره کرد و شیر او را خورد. این از باب تحدی است، چون امامت ایشان را و معجزۀ ایشان را که از جانب خدا بود را انکار کرد. این هم در مقام تحدی بود، پس معجزه هم برای انبیاء و هم برای امام علیهم السلام اگر در مقام تحدی باشد واقع می شود. ولی از جهت ماهیت، علامه مجلسی می گوید فرقی بین معجزه و بین کرامت نیست. فی الجمله از جهت خارق العاده بودن فرق هست، و الا ایشان بعضی از اقسام خارق العاده را از غیر نبی و امام علیهم السلام نفی می کند مثل مرده را زنده کردن.

 

سؤال: تحدی یعنی چه؟

جواب: تحدی یعنی اثبات امامت در مقابل منکر امامت، اثبات نبوت در مقابل منکر نبوت.

 

مرحوم علامه مجلسی از شارح مقاصد نقل کرده است

«السحر إظهار أمر خارق العادة من نفس شريرة خبيثة ... و قالت المعتزلة هو مجرد إراءة ما لا حقيقة له بمنزلة الشعبدة التي سببها خفة حركات اليد أو خفاء وجه الحيلة فيه. لنا على الجواز ما مر في الإعجاز، من إمكان الأمر في نفسه و شمول قدرة اللَّه له، فانه هو الخالق، و إنما الساحر فاعل و كاسب. و أيضاً إجماع الفقهاء، و إنّما اختلفوا في الحكم. و على الوقوع وجوه:

منها قوله تعالى: «﴿يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ‌- إلى قوله- فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ‌ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‌﴾ و فيه إشعار بأنّه ثابت حقيقةً، ليس مجرد إرادة و تمويه و بأنّ المؤثر و الخالق هو اللَّه تعالى وحدة.

و منها سورة الفلق، فقد اتفق جمهور المسلمين على أنها نزلت فيما كان من سحر لبيد بن أعصم اليهودي لرسول اللَّه صلى الله عليه و آله حتى مرض ثلاث ليال.

و منها ما روى أنّ جارية سحرت عايشة، و أنه سحر ابن عمر حتى تكوّعت يده».[3]

« و قالت المعتزلة هو مجرد إراءة ما لا حقيقة له بمنزلة الشعبدة » معتزله بالکل منکر شده اند که سحر دارای واقعیت باشد، همه را از قبیل تمویهات و تخییلات گرفته اند. « التي سببها خفة حركات اليد أو خفاء وجه الحيلة فيه » یعنی حقیقتش همان شعبده است منتها شعبده، یک نوعی تردستی هست، با سرعت حرکات، و لکن سحر با انواع حیل دیگر هم قابل تحقق است. « لنا على الجواز » یعنی خود شارح مقاصد می گوید معتزله اینطور می گویند، لکن ما می گوییم سحر می تواند واقعیت داشته باشد. جواز یعنی مقصود، یعنی سحر دارای واقعیت باشد. « لنا على الجواز ما مر في الإعجاز » چطور در اعجاز استدلال کردیم که برای نبی و امام علیهم السلام به ارادۀ پروردگار رخ می دهد، در اینجا هم همان توجیه می آید. ما نمی خواهیم بگوییم که سحر ساحر از جانب خودش است که محال باشد، خیر، این هم ممکن است ارادۀ پروردگار تعلق گرفته باشد که این مسائل رخ بدهد، چه بسا همین مایۀ امتحان بشر هست. ایشان اینطور می گوید. «ما مرّ» را اینطور تفسیر می کند « من إمكان الأمر في نفسه و شمول قدرة اللَّه له » ممکن است قدر خدا به این هم تعلق بگیرد. قدرت خدا به همه چیز تعلق می گیرد، یکی از ممکنات این است. « فانه هو الخالق، و إنما الساحر فاعل و كاسب » او فقط فعل را انجام می دهد، اما تأثیرش با خدای تعالی است. « و أيضاً إجماع الفقهاء » این اجماع، مقصود بر حکم نیست، اجماع الفقهاء علی انّ للسحر حقیقة و واقعیة فی الجمله، نه همۀ اقسام سحر، آنها هم قبول دارند که شعبده و بعضی از اقسام سحر حقیقت ندارد، اما فی الجمله ایشان می گوید اجماع فقهاء هست که سحر دارای واقعیت هست. که این اجماع از نظر ما اعتباری ندارد، چون بر احکام نیست. « و إنّما اختلفوا في الحكم » بر اصل اینکه سحر واقعیت دارد، می گوید فقهاء اجماع دارند، و فقط در حکم سحر اختلاف کرده اند که آیا مثلا جایز هست یا نه، کدام قسمش جایز هست و کدام قسمش جایز نیست. « و على الوقوع وجوه:» و اینکه می گوییم بر واقعیت سحر اجماع کرده اند، این سحر که واقعیت داشته باشد، واقع شده است، سحری که واقعیت داشته باشد و تأثیر واقعی داشته باشد، بر چنین سحری، وجوهی دلالت دارد. یکی از وجوه این آیه است « منها قوله تعالى: «﴿يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ‌- إلى قوله- فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ‌ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ﴾‌ و فيه إشعار بأنّه ثابت حقيقةً، » این آیه اشعار دارد که سحر حقیقت دارد. بعدا کلامش را رد می کنیم. « ليس مجرد إرادة و تمويه و بأنّ المؤثر و الخالق هو اللَّه تعالى وحدة » که فقط مؤثر خدا است، و ساحر هیچ کاری نمی تواند بکند. می گوید خیر، واقعیت دارد. منتها همان توجیهی که خودش کرد، توجیهش این بود که انّ المؤثر هو الله و الساحر هو الفاعل و الکاسب. با این توجیه. « و منها سورة الفلق » یکی از وجوه سورۀ فلق است. « فقد اتفق جمهور المسلمين على أنها نزلت فيما كان من سحر لبيد بن أعصم اليهودي لرسول اللَّه صلى الله عليه و آله حتى مرض ثلاث ليال.» توضیحش را چند مرتبه گفته ایم. « و منها ما روى أنّ جارية سحرت عايشة » یک جاریه ای عایشه را سحر کرده. « و أنه سحر ابن عمر حتى تكوّعت يده » تکوّع الید یعنی از زند به پایین بزرگ باشد. کسی که دستش از زند به پایین بزرگ باشد، می گویند اکوع است. یعنی این قسمت دستش بزرگ است. یعنی به گونه ای سحر کرد که این قسمت زند به پایین بزرگ شده است. در لغتش آمده است که تکوّع یعنی زند به پایین بزرگ و غیر طبیعی است.

علامه مجلسی در اینجا عبارت زیبایی دارد، چون ماحصل اخبار را می گوید:

«الذي ظهر لنا ممّا مضى من الآيات و الأخبار و الآثار أنّ للسحر تأثيراً ما في بعض الأشخاص و الأبدان، كإحداث حبّ أو بغض أو همّ أو فرح، و أما تأثيره في إحياء شخص، أو قلب حقيقة إلى اخرى، كجعل الانسان بهيمة، فلا ريب في نفيهما، و أنّهما من المعجزات. و كذا في كلّ ما يكون من هذا القبيل، كإبراء الأكمه و الأبرص، و إسقاط يد بغير جارحة، أو وصل يد مقطوع، أو إجراء الماء الكثير من بين الأصابع أو من حجر صغير و أشباه ذلك.

و الظاهر أنّ الإماتة أيضاً كذلك، فانّه بعيد أن يقدر الانسان على أن يقتل رجلًا بغير ضرب و جرح و سمّ و تأثير ظاهر في بدنه، و إن أمكن أن يكون اللَّه تعالى جعل لبعض الأشياء تأثيراً في ذلك و نهى عن فعله، كما أنّه سبحانه جعل الخمر مسكراً و نهى عن شربه، و جعل الحديد قاطعاً و منع من استعماله في غير ما أحلّه، و كذا التمريض، لكنّه أقلّ استبعاداً».[4]

« الذي ظهر لنا ممّا مضى من الآيات و الأخبار و الآثار » بعد از اینکه همۀ آیات و اخبار را می آورد، نتیجه گیری می کند. « أنّ للسحر تأثيراً ما في بعض الأشخاص و الأبدان، كإحداث حبّ أو بغض أو همّ أو فرح، » سحر تأثیری دارد.

« و أما تأثيره في إحياء شخص، أو قلب حقيقة إلى اخرى، كجعل الانسان بهيمة، فلا ريب في نفيهما » یعنی آیات و اخبار، آنچه که ما دیدیم، جای تردید نیست که اگر کسی آیات و اخبار را ببیند، بیش از حدّ ایجاد حبّ و بغض و ...، تأثیرات اینگونه ای که خارق العاده ای که اسم برده باشد، هرگز در شأن ساحر نیست. « و أنّهما من المعجزات » اینها از معجزات هستند. یعنی مخصوص انبیاء و ائمة علیهم السلام هست. « و كذا في كلّ ما يكون من هذا القبيل، كإبراء الأكمه و الأبرص، و إسقاط يد بغير جارحة » بغیر جارحه یعنی بدون اینکه ضربه ای شمشیری چیزی بزنی، وردی بخوانی و دست طرف بیافتد. « أو وصل يد مقطوع » دستش را یک نفر ضربه زده افتاده، با یک وردی درجا وصلش بکند مثل اولش بشود. « أو إجراء الماء الكثير من بين الأصابع أو من حجر صغير و أشباه ذلك.» از انگشتش آب جاری بشود. از یک سنگ کوچکی چشمۀ آب استخراج کند. اینها فقط در شأن انبیاء علیهم السلام است.

 

سؤال: به نحو تخییل، چیزهایی شبیه اینها را انجام می دهند.

جواب: بله آن تخییل است.

 

« و الظاهر أنّ الإماتة أيضاً كذلك، فانّه بعيد أن يقدر الانسان على أن يقتل رجلًا بغير ضرب و جرح و سمّ و تأثير ظاهر في بدنه » ساحر همچنین نمی تواند کسی را بمیراند. از طریق طبیعی اگر باشد قابل انکار نیست، اما با ورد و ... که هیچ علیت طبیعیی نسبت به موت ندارد، این فی غایة البعد است. « و إن أمكن أن يكون اللَّه تعالى جعل لبعض الأشياء تأثيراً في ذلك و نهى عن فعله، » ممکن است که بعضی از اشیاء، نه اینکه تأثیر طبیعی باشد، در بعضی از اشیاء ممکن است آثاری داشته باشد، و خدای تعالی از انجام آن نهی کرده باشد، اما آن شخص حرام را مرتکب می شود « كما أنّه سبحانه جعل الخمر مسكراً » خدای تعالی اشیاء طبیعی را قرار داده که بعضی خاصیتش این است که ممکن است انسان را عقل را زائل بکند، دیوانه کند، و یا حتی خمر او را بکشد، و در روایت هم دارد که چه بسا اگر شرب خمر زیاد بشود، منجر به قتل شود. « و جعل الحديد قاطعاً و منع من استعماله في غير ما أحلّه، و كذا التمريض، لكنّه أقلّ استبعاداً » کما اینکه خدای تعالی اشیاء طبیعی را این خواص را قرار می دهد، ممکن است در بعضی از اشیاء غیر طبیعی هم یک چنین خاصیتی باشد که خدای تعالی آن را نهی کرده باشد، لکن شخص عصیانا آنها را انجام بدهد و اثرش را بکند، ایشان می گوید یمکن.

تا اینجا، شبهه ای نیست که اولا به اجماع مسلمین سحر حرام است، ثانیا تأثیر واقعیی که در حد معجزات و کرامات انبیاء و ائمة علیهم السلام هست، به حسب دلالت اخبار و روایات، از نظر مرحوم علامه مجلسی، آنها هم در شأن ساحر نیست.

با این بیان، فرق بین معجزه و کرامت و سحر، و اینکه سحر دارای حقیقت است یا نیست، از نظر اخبار و اقوال متکلمین، و فقهاء، معلوم است.

هل یؤثر السحر فی النبی و الامام صلوات الله علیهم؟

اما اینجا یک مطلبی هست که خیلی مهم است، و آن اینکه آیا سحر در نبی و ائمة صلوات الله علیهم اثر می گذارد؟ خیلی در این قضیه اختلاف شده است و خیلی ها قائل شده اند. مثلا سحر در نبی و امام را در بعضی از آیات فلق که نازل شده، خیلی ها ادعا کرده اند که پس سحر در نبی اثر می گذارد. مرحوم علامه مجلسی می فرماید:

«و أما تأثير السحر في النبي و الامام صلوات اللَّه عليهما فالظاهر عدم وقوعه و إن لم يقم برهان على امتناعه إذا لم ينته إلى حدّ يخلّ بغرض البعثة، كالتخبيط و التخليط، فانّه إذا كان اللَّه سبحانه أقدر الكفار لمصالح التكليف على حبس الأنبياء و الأوصياء عليهم السلام و ضربهم و جرحهم و قتلهم بأشنع الوجوه، فأيّ استحالة على أن يقدروا على فعل يؤثر همّاً و مرضاً؟ لكن لمّا عرفت أنّ السحر يندفع بالعوذ و الآيات و التوكّل، و هم عليهم السلام معادن جميع ذلك، فتأثيره فيهم مستبعد، و الأخبار الواردة في ذلك أكثرها عاميّة أو ضعيفة و معارضة بمثلها، فيشكل التعويل عليها في إثبات مثل ذلك».[5]

« و أما تأثير السحر في النبي و الامام صلوات اللَّه عليهما فالظاهر عدم وقوعه » اختلاف شدیدی هست که ایشان هم گفته فالظاهر، یعنی اختلاف شده است. « و إن لم يقم برهان على امتناعه إذا لم ينته إلى حدّ يخلّ بغرض البعثة » و لو اینکه عقلا ممتنع نیست اگر مخل به بعثت نباشد، منافی با شأن نبوت و امامت نباشد، امتناع عقلی ندارد، اما اگر منافی باشد که امتناع عقلی دارد، چون همان دلیل عقلی که ضرورت نبوت را و ضرورت «کونه معصوما من ایّ خطأ» را اثبات می کند، همان دلیل، امتناع تأثیر سحر را به گونه ای که با عصمت منافات داشته باشد را اثبات می کند. « كالتخبيط و التخليط » تخبیط یعنی حالت خماری شدید، به گونه ای که تلو تلو بخورد، و به گونه ای که نتواند راه برود، یا بیافتد زمین، و یک چنین حالتی که نتواند تعادل خودش را حفظ بکند. تخلیط هم یعنی حرفهای پرت و پلا زدن. « فانّه إذا كان اللَّه سبحانه أقدر الكفار لمصالح التكليف » این تعلیل این است که اگر منافات با بعثت نداشته باشد ممکن است. می گوید چطور خدای تعالی به عده ای امکان داده بیایند، بنی اسرائیل چه قدر انبیاء علیهم السلام را کشتند؟ با شنیع ترین وجه کشتند، آتش زدند، سوزاندند، مثله کردند، خوب این هم یکی از آن اسبابی هست که در نبی اثر می گذارد، موجب قتل بشود. این هم قتل است دیگر، فرض این است که با شأن نبی منافاتی ندارد، مگر قتل انبیاء علیهم السلام با شأن نبوتشان مخالفت داشت؟، خیر اینها مظلوم بودند، بشر امتحان شده، خدای تعالی آفریده که بشر را امتحان کند. « لمصالح التكليف » یعنی همان امتحانی که گفتیم. « على حبس الأنبياء و الأوصياء عليهم السلام و ضربهم و جرحهم و قتلهم بأشنع الوجوه، فأيّ استحالة على أن يقدروا على فعل يؤثر همّاً و مرضاً؟» اموری که منافاتی با اصل رسالت و بعثت و نبوت و شأن نبوت ندارد. « لكن لمّا عرفت أنّ السحر يندفع بالعوذ و الآيات و التوكّل،» ولکن چون خدای تعالی به نبی و ائمة علیهم السلام، دعاها و حرزهایی آموخت که در مأثورات هست -مثل مهج الدعوات ابن طاووس- عوذاتی به انبیاء علیهم السلام آموخت که با این عوذات خودشان را از هر گونه سحری حفظ می کردند، محفوظ بودند، منتها با خواندن این عوذات و حرزها.

 

سؤال: پس تأثیر داشته که عوذات را استفاده می کردند؟

جواب: خود ایشان گفت بی تأثیر نیست، منتها تأثیر در آن حد، حتی در آن حد، خودشان را حفظ می کردند. حالا در قضیۀ معوذتین که اتفاق افتاد، حکمتی داشت. گفته ایم از کلام ایشان و غیر ایشان، در بعضی از موارد، حکمت الهی تعلق می گیرد که اینها از آن عوذات استفاده نکنند، یا تأثیر نکند. مثل اینکه مأمون انگور زهراگین را به امام علیه السلام داد، گفته اند غاب عنه المحدث، آن لحظه، محدثی که حضرت را آگاه می کرد، در لحظۀ خوردن انگور، محدث محو شد بارادة من الله تعالی.

 

« لكن لمّا عرفت أنّ السحر يندفع بالعوذ و الآيات و التوكّل،» بعضی از آیات. توکل بر خدای تعالی، مهمترین از همه توکل است. « و هم عليهم السلام معادن جميع ذلك » معدن توکل و آیات و عوذات و حرزها، همه در نزد آنها هست، و می توانند به احسن نحو استفاده کنند و مضارّ سحر را برطرف کنند. « فتأثيره فيهم مستبعد » اینکه بخواهیم بگوییم با تسلط بر همۀ این عوذات و حرزها، باز سحر در اینها اثر دارد، بعید است. « و الأخبار الواردة في ذلك أكثرها عاميّة أو ضعيفة » خیلی مهم است. علامه مجلسی می گوید، اکثر اخباری که وارد شده که سحر در نبی صلی الله علیه و آله اثر گذاشته است عامی یا روایت ضعیف است. مرسل هم هست. روایتی که در مورد عمل لبید اعصم هست، مرسل است.

مرحوم آقای خوئی ما حصل کلامش این است که سحر اصلا دارای حقیقت نیست. عبارت مرحوم خوئی:

«إنّ السحر عمل خفيٌّ يحصل بالأسباب الخفية، و يصوِّر الشي‌ء على خلاف صورته الواقعية، و يصرفه بالخدعة و التمويه و يقلبه من جنسه في الظاهر، لا في الحقيقة، بحيث إنّ الساحر يسحر الناظرين حتى يتخيلوا أنه يتصرف في الأمور التكوينية، و يغيرها عن حقيقتها إلى حقيقة أخرى، فيريهم البر بحراً عجاجاً تجري فيه السفن و تتلاطم فيه الأمواج، من غير أن يلتفتوا إلى كونه خدعة و تمويهاً:و إظهاراً للباطل بصورة الحق».[6]

« في الظاهر » یعنی به حسب خیال. « بحيث إنّ الساحر يسحر الناظرين حتى يتخيلوا أنه يتصرف في الأمور التكوينية » همه خیال می کنند که تصرف می کند. « فيريهم » یعنی ساحر به مردم نشان می دهد. « البر بحراً عجاجاً » خشکی را دریا نشان می دهد.

ایشان کلا منکر است که ساحر بتواند تصرف کند. بنده هم با ایشان هم عقیده هستم.

 

سؤال: تخییل یک صورتش هست.

جواب: خیر یک صورت نیست. ایشان می گوید انّ السحر، خود جنس سحر.

 

این مطلبی است که الان داریم، خیلی جالب هست. جماعتی از متکلین و فقهاء ما استدلال کرده اند به آیۀ هاروت و ماروت، گفته اند که این آیه دلالت دارد که سحر اثر دارد. ولی از نظر ما این استدلال باطل هست.

﴿وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ﴾[7]

ما حصل آنچه که مرحوم شیخ طوسی و طبرسی در مورد ترجمه و بیان مقصود این آیه، به حسب دلالت اخبار گفته اند این است:

یعنی والتبع الیهود من عهد سلیمان و فی عهد محمد صلی الله علیه و آله و سلم، یهودیهای آن زمان و این زمان، ما کانت الشیاطین یتقوّلوون به من الکذب علی ملک سلیمان و قدرته، این یهودیها آنچه را که شیاطین به سلیمان نسبت می دادند، در سلطه ای که سلیمان بر ابر سوار بود، قالیچه ای داشت و ...، اینها، آن کذبهایی که شیاطین به سلیمان نسبت می دادند، یهودیها هم آن را تفوّه می کردند و می گفتند، آن نسبت چه بود؟ گفتند همۀ آن قدرتهایی که سلیمان داشت از ناحیۀ سحر بوده، آنها اینطور به سلیمان نسبت کذب می دادند، من اکتسابه قدرته و سلطته بالسحر، مع انّ السحر حرام و کفرٌ بالله العظیم، که و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان، که اینها چنین نسبتی را از شیطاین تبعیت کردند و نسبت دادند در حالی که خود این کفر است، و سلیمان النبی لم یکفر، سلیمان کفری نورزید که یعنی سحر بکند، لعدم کونه من شأن الانبیاء، سحر و کفر از شأن انبیاء نیست، لکنّ الشیاطین و هم سحرة الیهود کفروا بسحرهم، آن شیاطینی که سحرۀ یهود بودند، اینها سحر می ورزیدند، و ما کفر سلیمان و الکنّ الشیاطین کفروا، یعنی آن شیاطینی که سحرۀ یهود بودند، کفروا بسحرهم و نسبوا السحر الی سلیمان، برای اینکه کار خودشان را توجیه بکنند، این سحر را به سلیمان هم نسبت می دادند، و کانوا، چطوری سحر می کردند؟، یعلّمون الناس السحر، به مردم سحر می آموختند، و لم ینزل الله تعالی علی الملکین، یعنی جبرائیل و میکائیل، شیئا من السحر، هرگز خدای تعالی به جبرائیل و میکائیل سحری نیاموخت، و ما انزل علی الملکین ببال هاروت و ماروت، یعنی اصلا در بابل، آن هاروت و ماروتی که این کار را می کردند، اصلا ملک نبودند تا اینکه از جانب خدای تعالی نازل شده باشند، ولی آن ملک اصلی که جبرائیل و میکائیل بود، بر آنها هم خدای تعالی سحری نفرستاده بود، بل هاروت و ماروت، الساکنان فی بابل العراق کانا یعلّمان السحر، آنها سحر را می آموختند، و ما زعموه من کونهما ملکین انزل علیهما السحر باطل غیر واقع، اینها به دهنها می انداختند و خیال می کردند که ملک هستند و سحر را از جانب خدا می گرفتند، این باطل است و درست نیست. در و ما انزل علی الملکین، نفی بر سر ملک در می آید، یعنی اصلا ملکینی در بابل نبود، می خواهد نفی کند، در بابل عراق اصلا ملکی نبود. آیه آنچه را که بر سر زبان مردم بود را می گوید. و ما زعموه من کونهما ملکین انزل علیهما السحر باطل غیر واقع، هرگز در بابل عراق، خدای تعالی ملکی نازل نکرد، و این هاروت و ماروت هم اصلا ملک نبودند، و ما انزل علی الملکین ببال هاروت، اینکه مردم می گویند ملکین هاروت و ماروت، این درست نیست، نفی بر سر همه می آید. این مفاد کلام شیخ طوسی و مرحوم طبرسی را می گوییم، و روایاتی که مؤید حرفشان است را بعدا می آوریم.

و اما الملکان و هما جبرائیل و میکائیل فلم یعلّمان السحر احدا من الناس. و ما یعلّمان، ضمیر فاعلی اش به هاروت و ماروت برنمی گردد، بلکه به جبرائیل و میکائیل برمی گردد، و اما الملکان و هما جبرائیل و میکائیل فلم یعلّمان السحر احدا من الناس حتی یقولا نحن علمناهما السحر لامتحانهم و اختبارهم، که نسبت داده اند که جبرائیل و میکائیل بودند که به مردم سحر را برای اختبارشان و امتحانشان آموختند، هرگز جبرائیل و میکائیل به مردم سحر نیاموختند، علی ما زعموا هؤلاء الحسرة من یهود، که آن یهود این شایعه را می افکندند، آنها چنین عقیده داشتند، عقیدۀ باطلشان را بین مردم پخش می کردند. می گوید، آنها می گفتند جبرائیل و میکائیل سحر را از خدا آموختند تا مردم را امتحان کنند. آیه می گوید این چیزی که اینها می گویند، اینطور نبوده، علی ما زعموا هؤلاء السحرة من الیهود و افتروا علی هذین الملکین، که به جبرائیل و میکائیل افترا بسته بودند، فلا تکفر یا ایها النبی، شما به گفتۀ سحرۀ یهود تفوّه نکن، که کفر است، فلا تکفر یا ایها النبی بالتفوّه بهذه النسبة الی جبرائیل و میکائیل، انما یتعلم الناس السحر من هاروت و ماروت، و هما شخصان من السحره ساکنان ببابل العراق فکانوا یفرّقون، آن سحره ای که، آن هاروت و ماروتی که از سحرۀ بابل عراق بودند کارشان این بود که، فکانوا یفرّقون بین الرجل و بین زوجه بالسحر، که همین از آثار سحر، که آقایان گفتند، علامه مجلسی و دیگران گفتند که همین ایجاد تفرقه و غم و بدبینی و ...، الذی تعلّموا، مردم، از کی تعلّموا، من هاروت و ماروت، لکنّهم، لکن اینهایی که سحر را از هاروت و ماروت برای این جهت آموختند، لا یقدرون علی اضرار الناس بذلک بغیر اذن الله، تا خدا نخواهد نمی توانند ضرری بزنند، و لم یتعلّموا خیرا، مردم خیال نکنند که این سحر را از هاروت و ماروت یاد گرفتند، خیلی استفاده کرده اند و چیزهایی آموخته اند و خیر و برکاتی دارد، خیر، و لم یتعلموا خیرا بل انما تعلموا ما یضر الناس و لا ینفعهم، خیری در کار اینها نیست، و قد علموا انّ ما بادل بین دینه و بین متاع السحر لیس له نصیب فی الآخرة، این را دانستند، خدای تعالی می گوید من اعلام کردم آنهایی که دین را با متاع سحر مبادله کردند، اینها هیچ نصیبی در آخرت ندارند، بل انما یستحق العذاب الخالد و بئس ما باعوا به انفهسم من متاع السحر بازاء حرمانهم من الثواب و استحقاقهم عذاب الخالد.

این بهترین و تنهاترین تفسیر این آیۀ شریفه هست بر اساس گفتۀ این دو بزرگوار، و روایات نیز مؤید است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo