< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1401/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حد السحر

 

الثالث: من عمل بالسحر يقتل إن كان مسلماً، ويُؤدّب إن كان كافراً، ويثبت ذلك بالإقرار، والأحوط الإقرار مرّتين، وبالبيّنة. ولو تعلّم السحر لإبطال مدّعي النبوّة فلابأس به، بل ربما يجب.[1]

حقیقة السحر

در جلسۀ قبل کلام شیخ الطائفه را نقل کردیم. البته ایشان بنا بر نقلی، به قولی نسبت داده که سحر 4 قسم است، که دو قسم اولش خُدَع و مخاریق بود و اخذ العین علی وجه الحیلة. اینها نسبتش به انبیاء علیهم السلام کفر است، چون خلاف ضرورت دین هست و با اصل رسالت منافات دارد و مستلزم تکذیب رسالت است، اما دو تای اخیر که یکی تبدیل است، مثلا انسانی را به حیوان و بالعکس، و به طور کلی تصرف تکوینی، اینها در شأن انبیاء علیهم السلام هست. نسبت دادن اینها به انبیاء علیهم السلام مستلزم محذوری نیست.

 

سؤال: مخاطب سحر متوجه نمی شود که از نوع خدعه و نیرنگ است یا تصرف است یا تغییر واقعی است؟

استاد: این حرمت تکلیفی است که برای ساحر ثابت است. یعنی ساحر فیما بینه و بین الله تعالی اگر خودش می داند که از طریق خدعه و نیرنگ است بر او حرام می شود، هم چنین اگر تصرف هم موجب اذیت و آزار دیگران شود حرام می شود.

 

کلام این است که این سحر را، فی نفسه و به نحو قضیۀ حقیقیه، مستمع و مخاطب متوجه بشود، هیچ دخلی در قضیۀ حقیقیه ندارد. فی نفسه، نسبت دادن دو تعریف اول به انبیاء علیهم السلام، چون متضمن حیله و خدعه هست کفر است، اما آن دو تای دیگر چون متضمن خدعه و نیرنگ نیست، فی نفسه، به نحو قضیۀ حقیقیة نسبت دادنش به انبیاء علیهم السلام، متضمن کفر نیست.

کلام علامه در قواعد و تحریر:

«إنّه كلام يُتكلّم به أو يكتبه، أو رُقْيَةٌ، أو يعمل شيئاً يؤثر في بدن المسحور أو قلبه أو عقله، من غير مباشرة».[2] [3]

« إنّه كلام يُتكلّم به أو يكتبه، أو رُقْيَةٌ » سحر یعنی الفاظی را که ساحر تلفظ می کند، علامه اسم این را سحر گذاشته است. او یکتبه، یعنی آن چیزی که می نویسند، که به این هم سحر اطلاق کرده است. او رقیة، رقیه یعنی دعا، چیزی که دعانویس ها می نویسند و به بازو و ... میبندند. در آیۀ قرآن هست ﴿وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ﴾[4] ، یعنی آنها به انبیاء علیهم السلام نسبت سحر می دادند و به این رقیّه و رقیّ را به انبیاء نسبت می دادند.

« أو يعمل شيئاً يؤثر في بدن المسحور أو قلبه أو عقله، من غير مباشرة » یعمل یعنی عمل شیءٍ، در قبلی قول و مکتوب بود، در اینجا عمل هست، یک فعلی که با این فعل در بدن مسحور اثر می گذارد یا در عقلش و یا در قلبش اثر می گذارد. مثلا فرض کنید در آن قضیه ای که شأن نزول آیۀ معوّذه هست ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ﴾ و ﴿قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ﴾، لبید بن اعصم یهودی یک مقداری مو و ناخن و ... را در یک پارچه ای بست و زیر چاهی دفن کرد، و به این طریق خواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را سحر بکند، و در روایت مرسل از طبرسی هست که تا حدودی تأثیر می گذارد، روایتی از امام باقر علیه السلام می آورد که تأثیرش به این نحو بود که حضرت می خواست به چیزی دست بزند، فکر می کرد دستش به آن خورده در حالی که دستش نخورده بود، ولی حضرت می فرماید در عقلش هیچ اثری نگذاشته بود، لکن در حس بیرونی اش چنین اثری گذاشته بود، بعد جبرئیل نازل شد و هر آیه ای که از معوّذات را می خواند، گرهی از آن گره هایی که ساحر زده بود باز می شود و حال حضرت هم بهتر می شد، تا اینکه تمام شد و حال حضرت هم خوب شد. در هر حال ایشان می گوید عمل، گره زدن با یک کیفیت خاصی و با اشیاء خاصی این عمل است.

غیر مباشرة، یعنی به آن دست نمی زند، بلکه کار دیگری انجام می دهد، گره می زند، اما اثر خودش را می گذارد.

صاحب جواهر در این بحث به نحو جامع ورود کرده. ایشان 12 تعریف برای سحر نقل می کند اعم از لغویین و فقهاء:

« ... فعن بعض أهل اللغة أنه ما لطف مأخذه ودق ، وعن آخر صرف الشي‌ء عن وجهه ، وعن ثالث إخراج الباطل بصورة الحق ورابع الخديعة ، وفي القواعد وغيرها انه كلام يتكلم به أو يكتبه أو رقية أو يعمل شيئا يؤثر في بدن المسحور أو قلبه أو عقله من غير مباشرة ، ونحوه عن المنتهى مع زيادة عقد ، وفي المسالك زيادة أقسام وعزائم وإبدال يعمل بقوله يحدث بسببها ضرر ، وفي الدروس يحرم الكهانة والسحر بالكلام والكتابة والرقية والدخنة بعقاقير الكواكب وتصفية النفس ، والتصوير ، والعقد ، والنفث والاقسام والعزائم بما لا يفهم معناه ويضر بالغير فعله ، ومن السحر الاستخدام للملائكة‌ والجن والاستنزال للشياطين ، في كشف الغائب وعلاج المصاب ، ومنه الاستحضار بتلبس الروح ببدن منفعل ، كالصبي والمرأة وكشف الغائب عن لسانه ، ومنه النيرنجات وهي إظهار غرائب خواص الامتزاجات ، واسرار النيرين ، ويلحق به الطلسمات ، وهي تمزيج القوى العالية الفاعلية بالقوى السافلة المنفعلة ، ليحدث عنها فعل الغرائب ، وهو صريح في أن الاستخدام منه.

لكن عن المنتهى أن ما يقال من العزم على المصروع ، ويزعم أنه يجمع الجن فيأمرها لتطيعه فهو عندي باطل لا حقيقة ، وإنما هو من الخرافات ، وفي المسالك ان الاستخدام من الكهانة وأنها غير السحر قريبة منه ، وعن بعضهم أن السحر عمل يستفاد منه ملكة نفسانية ، يقتدر بها على أفعال غريبة ، وأسباب خفية ، وعن فخر المحققين في الإيضاح أنه استحداث الخوارق ، إما بمجرد التأثيرات النفسانية ، وهو السحر أو بالاستعانة بالفلكيات فقط ، وهو دعوة الكواكب ، أو على تمزيج القوى السماوية بالقوى الأرضية ، وهو الطلسمات ، أو على سبيل الاستعانة بالأرواح الساذجة ، وهو العزائم ويدخل فيه النيرنجات ، والكل حرام في شريعة سيد المرسلين.

أما إذا كان على سبيل الاستعانة بخواص الأجسام السفلية ، فهو علم الخواص أو الاستعانة بالنسب الرياضية ، وهو علم الحيل وجر الأثقال وهذان ليسا من السحر ، إلى غير ذلك من كلماتهم التي لا يخفى ما فيها من الاختلاف الشديد ، لذلك قال : الأستاد في شرحه إنه لا يرجع بعده إلا إلى العرف العام ، ومحصوله أنه عبارة عن إيجاد شي‌ء تترتب عليه آثار غريبة ، وأحوال عجيبة ، بالنسبة إلى العادة ، بحيث تشبه الكرامات‌

وتوهم أنها من المعجزات المثبتة للنبوات من غير استناد إلى الشرعيات بحروز أو دعوات أو نحوها من المأثورات.

وأما ما أخذ من الشرع كالعوذ والهياكل وبعض الطلسمات فليست منه ، بل هي بعيدة عنه وكان غرض الشارع المنع من التدليس والتلبيس في الأسباب على نحو منعه في المسببات ، وأن حدوث الأفعال من غير سبب يبين ، مخصوص برب العالمين ، لكنه كما ترى لا يرجع إلى محصل وأين العرف العام وتمييز جميع أقسام السحر الذي هو علم عظيم طويل الزيل كثير الشعب لا يعرفه إلا الماهرون فيه ، وليس مطلق الأمر الغريب سحرا ، فان كثيرا من العلوم كعلم الهيئة والجفر والترارجية وهو أسرار الجفر وغيرها يظهر من العالم بها بعض الآثار العجيبة الغريبة ويكفيك ما يصنعه الإفرنج في هذه الأزمنة من الغرائب ، وليست هي من السحر الحرام قطعا ، هذا وقد ذكر بعضهم أنه أقسام ثمانية.»[5]

« وعن آخر صرف الشي‌ء عن وجهه » این تعریف از نهایۀ ابن اثیر بود که گفتیم هم این تعریف و هم تعریف قبلی، شامل واقعیات نیز می شود.

« ورابع الخديعة » آنهایی که به خدع و مخارق و تمویهات تعریف کرده اند سحر را.

تا تعریف چهارم، تعاریف لغوی بود و از تعریف پنجم به بعد تعاریف اصطلاحی است. البته اینها هم ریشه در لغت دارد، لکن مواردی که در نصوص احیانا آمده و ذکر شده، اینها هم اضافه می شود، یا دیگران در حسب تجربه، مواردی را از متکلمین یا فقهاء اضافه کرده اند، اینجا می آورد.

تعریف ششم را از مسالک می آورد « وفي المسالك زيادة أقسام وعزائم وإبدال يعمل بقوله يحدث بسببها ضرر » زیادة اقسام یعنی مسالک در تعریف سحر یک زیاده ای دارد. آن زیاده چیست؟ اقسام، جمع قسم، و عزائم که از عزم می آید، یعنی تسخیر کردن موجود ضعیف تر از خود. یعنی صاحب اراده و عزم قوی، اضعف از خود را تسخیر می کند. و ابدال ... یعنی یک کلامی یا طوری از طریق تکلم یا عمل، یک گونه ای تأثیر می گذارد در طرف مقابلش که موجب ضرر او می شود.

« وفي الدروس يحرم الكهانة والسحر بالكلام والكتابة والرقية والدخنة بعقاقير الكواكب وتصفية النفس ، والتصوير ، والعقد ، والنفث والاقسام والعزائم بما لا يفهم معناه ويضر بالغير فعله » الدِخنه یعنی دود کردن. عقاقیر را گفته اند اصول ادویه. اگر عقاقیر را به کواکب اضافه کنیم، به علم نجوم تفسیر می شود، یعنی اصول الکواکب، یعنی نجوم.

در این تفسیر دوم باید دخنه را جدا بخوانیم، اما اگر گفتیم الدخنه بعقاقیر، یعنی همان اصول ادویه را جمع می کند و به گونه ای آتش می زند و دود می زند، و تأثیری را که مطلوبش است می گذارد.

تصفیة النفس، با ریاضات نفسانی که به مرتاضهای هندی نسبت داده می شود.

و التصویر، یعنی ایجاد شبه و تصویر و صورت به گونه های مختلف.

و العقد و النفث، همان آیۀ «و النّفّاثات فی العقد». یعنی گره زدن مخصوصی بعضی چیزها را «مو و ناخن و شانه ...»، و بعد در آن فوت کردن.

و الاقسام، یعنی ایمان، با بعضی از قسم ها و اوراد خاصی که در آن قسم هست.

و العزائم بما لا یفهم معناه، لبهایش را تکان می دهد و از آن چیزی فهمیده نمی شود، لکن اراده و قوّت عزمش، با همان لب تکان دادن و پلک تکان دادن، اثرش را می گذارد. لفظی از او صادر نمی شود که معنی و مفهومی داشته باشد. می گویند زرتشت همین کار را می کرد و مردم او را به عنوان نبی شناختند. در بحث اهل کتاب، آن قول و سندش را آورده ام که نسبت به زرتشت چنین چیزی گفته شده است. و یضر بالغیر فعله، یعنی همین تکان دادن، با آن اراده و عزم. شنیده اید یک قطار را متوقف می کنند. او با اراده و عزمش و با تکان دادن لب و چشم، به طرف ضرر می زند بدون اینکه از او لفظی صادر شود.

تعریف هشتم« ومن السحر الاستخدام للملائكة‌ والجن والاستنزال للشياطين » تسخیر ملائکه و جنّ، استنزال شیاطین، کانه جای شیاطین را در جوّ فرض کرده، و استنزال الشیاطین یعنی به پایین کشاندن و احضار کردن. « في كشف الغائب وعلاج المصاب » یک نفر گم شده، می خواهند پیدایش کنند، این کار را می کند. علاج المصاب، یعنی یک شخصی صدمۀ روحی یا جسمی خورده، او را علاج می کند.

« ومنه الاستحضار بتلبس الروح ببدن منفعل ، كالصبي والمرأة وكشف الغائب عن لسانه » یک شخصی را دراز می کنند، فلان کار را بکن، همان هیپنوتیزم، روح کسی را در قالب او حلول می دهد. در تعریف لمعه هم آمده این تعبیر، دارد که: صبیّ تکلمش تکلم جنّ است، گویا جنّ در قالب صبیّ تکلم می کند. مرأة هم چون ضعیف النفس هستند اینها، روح اجنه در او حلول می کند، و او کلامی را اظهار می کند، در واقع جن او را به سخن در می آورد. و کشف الغائب عن لسانه، یعنی از زبان او حقائق را در بیاورند.

« ومنه النيرنجات وهي إظهار غرائب خواص الامتزاجات ، واسرار النيرين ، ويلحق به الطلسمات ، وهي تمزيج القوى العالية الفاعلية بالقوى السافلة المنفعلة ، ليحدث عنها فعل الغرائب ، وهو صريح في أن الاستخدام منه.» نیرنجات یعنی همان نیرنگات، معرّب است، جمع نیرنگ است. نیرنجات یعنی چه؟ مخلوط کردن اشیاء با یکدیگر و چیز جدید بدست آوردن. یکی از اقسام سحر را که در زمان حضرت موسی و یا بعضی از انبیاء علیهم السلام رخ داده است، این بود که یک سری مواردی را با یکدیگر مخلوط می کردند، خاصیتش این بود که دید طرف را عوض می کردند، چشم طرف را، مرئی اش را عوض می کردند، طور دیگری می بینند در اینجا، مثلا در اتاقی جایی این کار را کردند، وقتی طرف داخل آنجا شد، در دیدش اثر می گذارد.

و اسرار النیرین، یک راه دیگر هم اسرار خورشید و ماه است که از آن طریق، چیزهایی، فرمولهایی و قواعدی از آن طریق بدست می آورند.

و یلحق به الطلسمات، در محج الدعوات سید بن طاووس روایاتی وارد شده که اسم دعا طلسمات هست، یعنی خود دعا، اثرش این است که در طرف مقابل اثر می گذارد. آن دعا برای رفع طلسمات است، و طلسمات هم از طریق خود مکتوب، طرف را طلسم می کند.

و هی تمزیج قوی العالیة الفاعلیة بالقوی السافلة المنفعلة، یک نوع از طلسم اینطور است. این همان عزائمی است که تفسیر کردیم. یعنی به گونه ای تمزیج می شود قوای عالی به سافل، یعنی آن در آن حلول می کند یا تسلط پیدا می کند در آن و یا آن را تسخیر می کند. به گونه ای با آن مماس می شود و در آن نفوذ می کند روح و ارادۀ شخص قوی، که کانه در آن حلول می کند و او از این منفعل می شود.

لیحدث عنها فعل الغرائب، برای اینکه از این منفعل، فعل غرائب از اخبار غیبی و چیزهای دیگر کشف کند، با این تمزیج روح قوی با روح ضعیف که حلول کند و یا بر آن سلطه پیدا کند، از این طریق، فعل غریب و خبر غیبی و امثال ذلک از لسان آن ضعیف شنیده می شود.

و هو صریح فی ان الاستخدام منه، یعنی کانه این تعریفی که ایشان دارد، این قائل دارد، استخدام اجنه و ملائکه از این قبیل است، که روح قوی ممتزج شده با روح سافله و ضعیفه.

« لكن عن المنتهى أن ما يقال من العزم على المصروع ، ويزعم أنه يجمع الجن فيأمرها لتطيعه فهو عندي باطل لا حقيقة ، وإنما هو من الخرافات » علامه در منتهی گفته از نظر من همۀ اینها باطل و خرافات است و هیچ کسی نمی تواند این کارها را بکند که جنّ و ملائکه را تسخیر کند.

« وفي المسالك ان الاستخدام من الكهانة وأنها غير السحر قريبة منه » استخدام اجنه از قبیل همان کهانتی هست که قبل از اسلام بود. بعضی از آن کهنه ها خوب بودند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبل از رسالتش به نزد کاهنی رفته بود و او خبر داده بود که نشانه های پیامبر آخرالزمان را در تو می بینم.

می گوید این غیر از سحر است لکن قرابت و مشابهتی با سحر دارد.

تا اینجا 11 قول را گفتیم و حالا قول دوازدهم « وعن بعضهم أن السحر عمل يستفاد منه ملكة نفسانية » سحر یک عملی هست که با این عمل، چیزی حاصل می شود، محصول این عمل یک ملکۀ نفسانیی هست که صاحب آن ملکۀ نفسانی « يقتدر بها على أفعال غريبة ، وأسباب خفية »

تعریف سیزدهم « وعن فخر المحققين في الإيضاح أنه استحداث الخوارق ، إما بمجرد التأثيرات النفسانية ، وهو السحر أو بالاستعانة بالفلكيات فقط وهو دعوة الكواكب ، » چون این تقریبا تکرار مکررات قبلی بود فلذا این را قول علی حده ای حساب نکردم.

« أو على تمزيج القوى السماوية بالقوى الأرضية ، وهو الطلسمات ، » یعنی همان ملائکه و اجنه به نفس سافل بشر در زمین.

« أو على سبيل الاستعانة بالأرواح الساذجة » انسانهای ضعیف و ساده ای که روحشان سافل هست و زود منفعل می شود، مقصودش از ساذجه این است.

ایشان دو مورد را استثناء می کند:

1. خواص اجسام به نحو شیمیایی و کیمیایی که یک اثری دارد. می گوید این سحر نیست. خواص بعضی گیاهان را با هم مخلوط می کند و دود می کند که این یک علم و فنّ هست، اینها خدعه و تمویه و تصرف در تکوین نیست، اینها عین تکوین است و بر اساس قواعد تکوین است. مثلا آب از اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده، از انواع این ترکیبات شیمیایی که یک چیز ثالثی ایجاد می شود اینها تصرف در تکوین نیست، بلکه به کارگیری قواعد تکوین است، خواص گیاهان نیز همینطور است، اگر این با آن مخلوط شود خاصیت سومی را ایجاد می کند.

« أما إذا كان على سبيل الاستعانة بخواص الأجسام السفلية ، فهو علم الخواص أو الاستعانة بالنسب الرياضية ، وهو علم الحيل وجر الأثقال وهذان ليسا من السحر » السفلیة یعنی ارضیه. اینها از قبیل علم به خواصّ اشیاء است.

او الاستعانة بالنسب الریاضیة، مثلا همین رمل و جفر و امثال ذلک که در آن نسب ریاضی به کار برده شود، اینها هم از قبیل سحر نیستند.

جرّ الاثقال، یعنی چیزهای سنگین را با یک تاکتیکی تکان دادن که کسی نفهمد وجهش چگونه است، یا آن منارجنبان که شیخ بهایی ساخته بود که تکان می خورد و مدتها سر در نیاورند که چیست و بعدا کشف کردند.

و هذان لیسا من السحر، این دو سحر نیستند.

تا اینکه می فرماید « وأما ما أخذ من الشرع كالعوذ والهياكل وبعض الطلسمات فليست منه » آنچه که از شرع گرفته می شود که طلسمات مأثور و عوذات هست، که کتاب مهج الدعوات معدن همینها هست و برای همین نوشته شده و خیلی کتاب جالبی هست. خود امام صادق علیه السلام و ائمة صلوات الله علیهم وقتی خلیفه احضارشان می کرد و احساس خطر می کردند، اینها را می خواندند و آن خلیفه با اینکه غضب داشت، امام علیه السلام را در آغوش می گرفت، به خاطر عوذاتی که امام علیه السلام می خواند.

«، بل هي بعيدة عنه وكان غرض الشارع المنع من التدليس والتلبيس في الأسباب على نحو منعه في المسببات » شارع اینها را آورده برای اینکه دفع شر و فساد بکند. یا اینکه خدع و تدلیس دیگران را خنثی بکند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo