< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1401/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حدّ ساب النبی و الائمة صلوات الله علیهم

 

الأوّل: من سبّ النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم- والعياذ باللَّه- وجب على‌ سامعه قتله؛ ما لم يخف على‌ نفسه أو عرضه أو نفس مؤمن أو عرضه، ومعه لايجوز، ولو خاف على‌ ماله المعتدّ به أو مال أخيه كذلك جاز ترك قتله، ولايتوقّف ذلك على‌ إذن من الإمام عليه السلام أو نائبه. وكذا الحال لو سبّ بعض الأئمّة عليهم السلام، وفي إلحاق الصدّيقة الطاهرة- سلام اللَّه عليها- بهم وجه، بل لو رجع إلى‌ سبّ النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم يُقتل بلا إشكال.[1]

ادامۀ نصوص در خصوص مسألة:

صحیحۀ محمد بن مرازم:

« وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن مرازم، عن أبيه قال: خرجنا مع أبي عبد الله عليه السلام حيث خرج من عند أبي جعفر من الحيرة فخرج ساعة أذن له وانتهى إلى السالحين في أول الليل، فعرض له عاشر (*) كان يكون في السالحين في أول الليل فقال له: لا أدعك تجوز، فأبى إباء وأنا ومصادف معه فقال له مصادف: جعلت فداك إنما هذا كلب قد آذاك وأخاف أن يردك وما أدري ما يكون من أبي جعفر، وأنا ومرازم أتأذن لنا أن نضرب عنقه ثم نطرحه في النهر؟ فقال له: كف [كيف] يا مصادف، فلم يزل يطلب إليه حتى ذهب من الليل أكثره فأذن لنا فمضى، فقال: يا مرازم هذا خير أم الذي قلتماه؟ قلت: هذا جعلت فداك، قال: إن الرجل يخرج من الذل الصغير فيدخله ذلك في الذل الكبير. »[2]

« عند أبي جعفر من الحيرة » مراد از ابی جعفر حاکم حیره است.

« فخرج ساعة أذن له وانتهى إلى السالحين في أول الليل » و ساعتی که به امام صادق علیه السلام اجازه داده شد، از شهر حیره خارج شد، تا اینکه در ابتدای شب رسید به جایی که آنجا محل سلاح داران بود(منطقه ای که خارج از شهر و دور شهر، محل نگهداری سلاح بود)

سالحین را در مجمع البحرین دو معنی مطرح کرده: 1. جایی که آب برکه جمع می شود، 2. حدود و اطراف شهر که در آنجا اصحاب سلاح در آنجا هستند و مکان آنها هست، و محل نگهداری اسلحه می شود.

ذیل روایت قرینه است بر اینک معنای دوم انسب است.

« فعرض له عاشر كان يكون في السالحين في أول الليل » یکی از عمّال خلیفه- آخذ العشر، یعنی کسی که مالیات می گرفت- در آن منطقه بود.

یکی از عمال در ابتدای شب در محل نگهداری سلاح داران بود. شاید علتش این باشد که در ابتدای شب رفت و آمد بیشتر هست، احتمال اقوی هست که مالیات بگیرد، اما در آخر شب دیگر مردم می خوابند و کسی نیست. فلذا در اول لیل آنجا بود و نگهبانی می داد.

« فقال له: لا أدعك تجوز، فأبى إباء » اجازه نمی دهم از اینجا عبور کنی. و به شدت جلوگیری می کرد.

« وأنا ومصادف معه فقال له مصادف: جعلت فداك إنما هذا كلب قد آذاك وأخاف أن يردك »

من و مصادف همراه امام علیه السلام بودیم. مصادف عرض کرد: فدایت شوم، این یک سگی هست که به شما اهانت کرده و می ترسیم به شما آسیبی برساند.

« وما أدري ما يكون من أبي جعفر » اگر مراد از ابی جعفر در صدر روایت امام باقر علیه السلام باشد که از نزد ایشان آمده باشند، معنایش این می شود که ما نمی دانیم ما ذا یفعل بابی جعفر، ولی اگر به معنای ابی منصور بگیریم، معنایش این می شود که نمی دانیم او چگونه تصمیم می گیرد، چون اگر این آقا را نکشیم و بماند، طبعا خبر را به خلیفه می رساند و ممکن است او تصمیم بدی بگیرد. اینکه بر سر شما بلا بیاورد، این معنی اظهر هست، چون در ذیل یک عبارتی هست که قرینه بر این معنی می شود، چون می گوید نمی دانیم او چه کار می کند، یعنی خوف این را داشتند که اگر این سالم در برود، گزارش بدهد و او اذیت بکند.

اخاف ان یرُدَّک است، یعنی می ترسیم شما را برگرداند.

« وأنا ومرازم أتأذن لنا أن نضرب عنقه ثم نطرحه في النهر؟ فقال له: كف [كيف] يا مصادف، »

اجازه می دهید ما دو نفر او را بکشیم و بعد در نهر بیاندازیمش؟

امام علیه السلام فرمود: کُفّ، یعنی صبر کن، اما اگر کیف باشد یعنی چگونه می شود؟ یعنی معلوم نمی شود عاقبت کار شما چه می شود؟ آیا با خطر بیشتری مواجه می شوید یا با قتل او دفع خطر می شود؟ معلوم نیست، ممکن است جنازه اش پیدا بشود و خلیفه بفهمد.

« فلم يزل يطلب إليه حتى ذهب من الليل أكثره فأذن لنا فمضى »

آن مأمور سماجت می کرد که امام علیه السلام نرود یا چیزی می خواست، یا اینکه بگوییم یطلب الیه یعنی امام علیه السلام می خواست تا راه را برود.

تا اینکه اکثر شب گذشت، در این حالت حالا یا خسته شد یا خدای تعالی اراده اش را برگرداند، اجازه داد، و خودش هم رفت.

« فقال: يا مرازم هذا خير أم الذي قلتماه؟ قلت: هذا جعلت فداك »

امام علیه السلام فرمود ای مرازم آیا اینکه ول کرد و رفت و شر خوابید بهتر است یا اینکه تو می خواستی او را بکشی؟

« قال: إن الرجل يخرج من الذل الصغير فيدخله ذلك في الذل الكبير »

چه بسا ممکن است شخصی به یک مصیبتی بلایی، هتکی اهانتی و یک موجب ذلی مبتلا بشود، منتهی خیلی حادّ نباشد، حالا یک حرفی زده و اهانت لفظی کرده است، اگر صبر کند غائله ختم می شود و از این اهانت خلاص می شود اگر برخوردی نکند، اما قتلی که شما خواستید، ممکن است او به ذل بدتری دچار بشود، چون اگر خبر قتل او به خلیفه می رسید، خلیفه برخورد شدیدتری می کند.

بنابراین امر دائر شد بین این که او را بکشید و منجر شود به یک ذل کبیری، یا اینکه صبر کنید و همین ذل صغیر را تحمل کنید که خودش دفع می شود و مبتلا به ذل کبیر نشود.

وجه دلالت روایت این بخش از روایت هست که فرمود « هذا خير أم الذي قلتماه؟ » امام علیه السلام نفرمود آن حرام است و منع نکرده است، فقط فرمود این کاری که من کردم بهتر بود.

البته این اشکال هست که در اینجا سبّ نکرده است، لکن سبّ هم کرده، چون ذلّ که گفته و راه را بسته اند، و آنها گفتند این عشار کلب هست و ممکن هست شما را برگرداند، اگر بگوییم سبّ بود، اینجا امام علیه السلام قتل را نفی نکرده و فرموده کاری که من کردم بهتر بود، یعنی در عین حالی که آن هم جایز بود ولی این بهتر بود، و الا اگر جایز نبود باید می فرمود این کار حرام است و باید منع می کرد. همین که فرمود هذا خیر ام فلان، ظهور می دهد که استحقاق قتل را داشت و سبّ بود، و الا اگر سبّ نبود قتل معنی نداشت.

مجرد ایذاء اگر غیر از سبّ باشد موجب قتل نمی شود و ایذاء عملی هم نکرده، فقط جلوگیری کرده است. اینکه مرحوم شیخ و دیگران این روایت را در موضوع سبّ آورده اند شاید همین قرینه هست که امام علیه السلام از قتل منع نکرده است در حالی که مستحق قتل بود و استحقاق قتل فقط با سبّ سازگاری دارد.

علاوه بر اینکه عرفا به کسی می گویند کلب که الفاظ زشتی بگوید که مصداق سبّ باشد.

اگر در اینجا سبّ نبود، قتل جایز نبود، و اینکه تعبیر به کلب کرده معلوم می شود که کاری کرده که در شأن کلب بوده است. در عرف فارس هم می گویند این مثل سگ واق واق می کند یعنی الفاظ زشت از او صادر می شود.

همین تعبیر که «هذا خیر ام ...» قرینه می شود که آن لفظ که مردد بود، «کُفّ» بوده است.

اولویت کافی است که این شر دفع بشود، و این قرینه است که خوف در قتل بوده، کانه امام علیه السلام احساس خوف کرده بود، که از این قتل خوف این بشود که طرف اذیت بشود یا ضرر متوجه اش بشود. سیاقش این است که اینکه امام علیه السلام فرمود «هذا خیر ...» و بعد ذل صغیر و کبیر را فرموده، یعنی خوف ضرر و هتک حرمت بیشتر در مورد قتل بود، فلذا امام علیه السلام فرمود دست نگهدار و او را نکش.

فلذا از این روایت دو چیز استفاده می شود: 1 جواز قتل 2 جواز قتل منوط به این است که خوف ضرر نباشد. و در مورد این روایت خوف ضرر بوده فلذا امام علیه السلام فرموده دست نگهدار، البته اگر کیف هم بود به همین معنی می شود، یعنی معلوم نیست عاقبتش چه می شود، یعنی احتمال و خوف ضرر در آن هست.

این روایت مع ما فیه من الخفاء اظهر این است که روایت بر همین معنایی که عرض کردیم حمل بشود.

صحیحۀ داوود بن فرقد:

« محمد بن علي بن الحسين في (العلل) عن أبيه، عن سعد، عن أحمد ابن محمد، عن علي بن الحكم، عن سيف بن عميرة، عن داود بن فرقد قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: ما تقول في قتل الناصب؟ فقال: حلال الدم، ولكني أتقي عليك فان قدرت أن تقلب عليه حائطا أو تغرقه في ماء لكيلا يشهد به عليك فافعل، قلت: فما ترى في ماله؟ قال: توه ما قدرت عليه. »[3]

« فقال: حلال الدم »

این روایت صریح در وجوب قتل است.

« ولكني أتقي عليك فان قدرت أن تقلب عليه حائطا أو تغرقه في ماء لكيلا يشهد به عليك فافعل »

اتقی علیک یعنی ارید حفظک من الهلکة و الضرر و من هنا لا آمرک بقتله. یعنی من می ترسم اگر به قتل اقدام کنی خودت را بر باد بدهی. اگر می توانی دیواری بر سرش خراب بکنی یا غرقش کنی به گونه ای که احتمال نجاتش نباشد تا تو را گیر بیاندازد، در این صورت فافعل.

« قلت: فما ترى في ماله؟ قال: توه ما قدرت عليه »

آیا می توانم به مالش ضرر بزنم؟ امام علیه السلام فرمود توِّه «باب تفعیل است»، توی یعنی ذهاب العمل کما قاله الخلیل، به باب تفعیل رفته یعنی از بین ببر. یعنی اگر قدرت داری می توانی مالش را از بین ببری.

این روایت واضح است بر این که اگر شنیده یا علم پیدا کرده به سبّ ناصب، حلال الدم هست.

 

سؤال: بعد از اینکه او را کشت مال به ورثه می رسد، چطور مالش را از بین ببرد؟

جواب: به مناسب حکم و موضوع، در فرضی است که اگر نتوانست او را بکشد، ولی به مالش دسترسی دارد می تواند آن را از بین ببرد. این دلالت التزامی دارد که می تواند خودش هم مال را بگیرد، ولی مدلول وضعی اش این است که مالش را از بین ببر.

 

این روایت از این حیث که علم داشته باشی یا خودت شنیده باشی اطلاق دارد.

خبر علی بن حدید:

« محمد بن عمر الكشي في (كتاب الرجال) عن محمد بن قولويه، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الله المسمعي، عن علي بن حديد قال: سمعت من سأل أبا الحسن الأول عليه السلام فقال: إني سمعت محمد بن بشير يقول: إنك لست موسى ابن جعفر الذي أنت إمامنا وحجتنا فيما بيننا وبين الله، قال: فقال: لعنه الله - ثلاثا - أذاقه الله حر الحديد، قتله الله أخبث ما يكون من قتلة، فقلت له: إذا سمعت ذلك منه أوليس حلال لي دمه؟ مباح كما أبيح دم السباب لرسول الله صلى الله عليه وآله والإمام؟ قال: نعم حل والله، حل والله دمه، وأباحه لك ولمن سمع ذلك منه، قلت: أوليس ذلك بساب لك؟ قال: هذا سباب لله، وسباب لرسول الله صلى الله عليه وآله، وسباب لآبائي وسبابي، وأي سب ليس يقصر عن هذا ولا يفوقه هذا القول، فقلت: أرأيت إذا أنا لم أخف أن أغمر بذلك بريئا ثم لم أفعل ولم أقتله، ما على من الوزر؟ فقال: يكون عليك وزره أضعافا مضاعفة من غير أن ينقص من وزره شئ، أما علمت أن أفضل الشهداء درجة يوم القيامة من نصر الله ورسوله بظهر الغيب، ورد عن الله وعن رسوله صلى الله عليه وآله. أقول: وتقدم معنى الناصب في الخمس، ويأتي ما يدل على ذلك.»[4]

این سومین روایتی هست که لفظ «سمع» دارد، یکی هم صحیحۀ هشام بود و یکی خبر علی بن جعفر بود. بقیه لفظ «سمع» نداشت.

« فقلت له: إذا سمعت ذلك منه أوليس حلال لي دمه؟ مباح كما أبيح دم السباب لرسول الله صلى الله عليه وآله والإمام؟»

اگر از خودش این کلمات را بشنوم آیا خونش بر من مباح نیست؟

« قال: نعم حل والله، حل والله دمه، وأباحه لك ولمن سمع ذلك منه »

خونش حلال هست و خدای تعالی برای تو و هر کسی که شنیده حلال کرده است.

« قلت: أوليس ذلك بساب لك؟ قال: هذا سباب لله، وسباب لرسول الله صلى الله عليه وآله، وسباب لآبائي وسبابي، وأي سب ليس يقصر عن هذا ولا يفوقه هذا القول »

سؤال کردم که این که گفته امام نیستی، آیا این سبّ نیست؟ امام علیه السلام فرمود این انکار، سبّ هست. یعنی این را از مصادیق سبّ دانسته است.

چه سبّی هست که از این پایین تر باشد؟ این بالاترین سبّ است. هیچ قولی در سبّ بالاتر از این نیست.

« فقلت: أرأيت إذا أنا لم أخف أن أغمر بذلك بريئا ثم لم أفعل ولم أقتله، ما على من الوزر؟»

اگر قضیۀ ایشان را مستور کنم و اقدام به قتلش نکنم ولی در نفس خودم از کارش بریء باشم، چه وزری بر من هست؟

« فقال: يكون عليك وزره أضعافا مضاعفة من غير أن ينقص من وزره شئ، أما علمت أن أفضل الشهداء درجة يوم القيامة من نصر الله ورسوله بظهر الغيب، ورد عن الله وعن رسوله صلى الله عليه وآله »

چند برابر آن ناصبی وزر داری.

بالاترین درجه را کسی دارد که از رسول و امام صلوات الله علیهم دفاع بکند ولی تو دفاع نکردی.

این روایت چون سندش ضعیف هست، نمی شود کسی که امامت را انکار بکند دلیل بشود که او حکم سبّ را داشته باشد و اصحاب هم چنین فتوایی نداده اند، فلذا این روایت در مدلول خودش حجیت ندارد.

این روایت اگر صحیحه بود موضوع سبّ را توسعه می داد.

خبر عبدالله بن سلیمان العامری:

« وعنه عن أحمد، عن علي بن الحكم، عن ربيع بن محمد، عن عبد الله ابن سليمان العامري قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أي شئ تقول في رجل سمعته يشتم عليا عليه السلام ويبرء منه؟ قال: فقال لي: والله هو حلال الدم، وما ألف منهم برجل منكم، دعه. ورواه الشيخ باسناده عن أحمد بن محمد، وكذا الذي قبله. »[5]

این روایت چهارم است که لفظ «سمع» را دارد.

« وما ألف منهم برجل منكم، دعه »

هزار نفر از آنها ارزش یک نفر از شماها را ندارند. رهایش کن.

اینکه فرمود رهایش کن، وجهش این بوده که خوف خطر بوده است.

هزار تا از اینها به اندازۀ یک نفر از شما نیست یعنی خوف خطر از مرگ خودت هست، فلذا اقدام به کشتن او نکن. یعنی اگر آنها بمیرند مهم نیست ولی اگر یک نفر از شما بمیرد مهم است.

 

سئوال: کافی در ادامۀ روایت یک فقره ای دارد که می فرماید «... الا ان تأمن علی نفسک».

«یَبرء منه» یعنی آن سابّ از امیرالمؤمنین علیه السلام برائت می جوید.

خبر عبید بن زرارة:

« وعن الحسين بن محمد، عن علي بن محمد بن سعيد، عن محمد بن سالم أبي سلمة، عن محمد بن سعيد بن غزوان، عن القاسم بن عروة، عن عبيد بن زرارة، عن أبيه، عن أبي جعفر عليه السلام قال: من قعد في مجلس يسب فيه إمام من الأئمة يقدر على الانتصاف فلم يفعل ألبسه الله عز وجل الذل في الدنيا، وعذبه في الآخرة وسلبه صالح ما من به عليه من معرفتنا. »[6]

کسی که در مجلسی بنشیند و بشنود که به امام علیه السلام را سبّ می نمایند و قدرت دارد او را از بین ببرد، ولی این کار نکند خدای تعالی در دنیا لباس ذلت بر او می پوشاند و در آخرت عذابش می کند و معرفت و ولایت ما را که از باب منت به او عطا کرده بود، این نعمت را از او می گیرد.

دلالت این روایت هم روشن است بر وجوب قتل سابّ به مجرد سماع. این هم پنجمین روایت هست که لفظ «سمع» را دارد.

وجه ضعف روایت «علی بن محمد بن سعید» است.

این روایت سند دیگری دارد «عن ابن یعقوب عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد خالد برقی عن ابیه عن القاسم بن عروة عن عبید بن زرارة » که بر این اساس معتبره می شود، آنطور که به ذهنم می آید چون قاسم بن عروه کثیر الروایة هست و از مشاهیر است.

پس یک صحیحه و معتبره داریم و سه خبر هم لفظ سماع را تأیید می کند.

انتصاف یعنی آنچه که انصاف هست که باید حق امام علیه السلام را از او بستانی را بستان، یعنی به قتل، کنایه از کشتن است.

در اینجا، این مدالیلی که عرض کردیم، استفاده می شود که وجوب قتل سابّ اختصاص به سابّ النبی صلی الله علیه و آله و سلم ندارد، یکی هم اینکه وجوب قتل عند خوف الضرر مرتفع می شود، و دلالت دارد بر اینکه هر کسی شنید به نحو قضیۀ حقیقیه و لو قبل رفع الامر الی الامام باشد قتل واجب است، لکن در این قید اخیر «قبل الرفع الی الامام» معارض دارد، چون نصی هست که دلالت دارد اگر از امام اجازه نگیرد جایز نیست. شیخ و مفید و یکی دیگر بر اساس آن معارض فتوی داده اند در مقابل مشهور، لکن مشهور به آن روایاتی که گفته قبل ان یرفع الامر الی الامام عمل کرده اند، و در مقابل مشهور، این چند بزرگوار به این خبر ضعیف استدلال کرده اند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo