< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1401/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شروط مقذوف

مسألة يشترط في المقذوف الاحصان، وهو في المقام عبارة عن البلوغ والعقل والحرية والاسلام والعفة، فمن استكملها وجب الحد يقذفه، ومن فقدها أو فقد بعضها فلا حد على قاذفه، وعليه التعزير، فلو قذف سببا أو صبية أو مملوكا أو كافرا يعزر، وأما غير العفيف فإن كان متظاهرا بهما فقذفه يوجب الحد، ولو كان متظاهرا بأحدهما ففيما يتظاهر لا حد ولا تعزير، وفي غيره الحد على الأقوى، ولو كان متظاهرا بغيرهما من المعاصي فقذفه يوجب الحد. [1]

اجرای حدّ قذف مشروط به وجود شرائطی در مقذوف است که هم در کتاب ریاض و هم در جواهر آمده که احصان شرط است، و خود آیۀ شریفه دلالت دارد بر اشتراط احصان: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً...﴾[2]

محصنات در باب زنا به معنای ازدواج هست، یعنی اگر مرد ازدواج کرده باشد و مرتکب زنا شود مستحق رجم خواهد بود و کذلک المرأة، و الا اگر ازدواج نکرده باشد مستحق جلد است: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ﴾[3]

احصان و محصنات و محصن و محصنه در باب زنا به معنای ازدواج هست لکن در اباب قذف به اتفاق سنت و فتوای اصحاب احصان به معنای ازدواج نیست بلکه مقذوف چه مزدوج باشد و چه مزدوج نباشد دخلی در ثبوت حدّ قذف ندارد و به قرینۀ اتفاق نصّ و فتوی لا محالة در باب قذف احصان به معنای ازدواج نیست

 

سؤال: چرا فقهاء بجای اینکه خود شروط را ذکر کنند «بلوغ و عقل و حریت و اسلام و عفت» تعبیر کرده اند به احصان، که یعتبر فیه الاحصان بالبلوغ و العقل و ...؟

جواب: فقهاء خواسته اند از کتاب مجید تبعیت کنند، چون قرآن متعلَّق قذف را محصنات گرفته است. نصوص احصان را به این شرائط بیان کرده اند، و الا احصان به معنای ازدواج را حتی یک روایت هم بر آن معنی دلالت ندارد، بلکه احصان از باب حصن است و به معنای منع کردن است، کما اینکه «من تزوّج فقد احرز نصف دینه»، یعنی خود ازدواج مانع از زنا و لواط و فحشاء است. یکی از خصوصیات ازدواج این است.

 

امر به معروف و نهی از منکر و بحث ازدواج

البته به این معنی نیست که نباید امر به معروف و نهی از منکر کرد، و دولت باید اقدام کند اسباب ازدواج را فراهم کند، و با سر نیزه نمی توان مردم را وادار به حجاب کرد، خیر!!! این حرفها حرفهایی از روی بی سوادی است، تعجب می کنم که چطور این حرفها را می زنند. ازدواج قطعا مؤثر در عدم ارتکاب فحشاء است ولی به این معنی نیست که حجاب اجباری نباشد و منکرات نهی نشود، زنِ بی بند و بار و بزک کرده و آرایش کرده ای که با آن وضع فجیع و مبتذل می آید در خیابان و ده ها جوان را منحرف می کند این منکر مسلّم و بلکه از اعلی مصادیق منکر است، اجماع فقهاء بر منکر بودن آن هست.

یک نفر از بین فقهاء هم مخالف وجود ندارد که امر به معروف در مرحلۀ سوم نیز واجب است، بر حاکم شرع واجب است، اما اینکه بر غیر حاکم شرع نیز واجب است و می تواند مرحلۀ سوم که منجر به ضرب و جرح است را هم اقدام کند؟ بین فقهاء اختلاف است لکن خیلی ها می فرمایند واجب است، اگر در خیابان دید زنی لباسش را در آورده ابتدا باید با سخن او را نهی کرد و اگر تأثیر نکرد باید او را کتک بزند، یعنی اگر ترک منکر متوقف بر کتک زدن باشد باید او را کتک بزند و این فتوای کثیری از فقهاء است و بلکه نسبت اجماع به فقهاء داده شده ، اما در مقابل عدۀ زیادی هم مخالف اند و می گویند باید به اذن حاکم باشد، پس اگر به دستور حاکم باشد این مورد اتفاق همه هست و قدر متیقن این اجماع است و حتی یک نفر هم مخالف وجود ندارد. مگر این منافاتی دارد با اینکه ازدواج یکی از اسباب جلوگیری از زنا باشد؟ بله ازدواج یکی از اسباب است، لکن مگر همۀ کسانی که الان اهل فساد هسته اند مگر همه شان مجرد هستند؟ مگر آنهایی که ازدواج کرده اند اهل فساد نیستند؟ بلکه خیلی از اهل فساد و فحشاء ازدواج هم کرده اند. این چه حرفی است که نمی شود مردم را به زور سر نیزه و اجبار به حجاب وادار کرد و باید اسباب ازدواج فراهم شود؟ این حرف موجب تعجب است، البته ممکن است غفلت شده باشد بالاخره گاهی بعضی از فقهاء هم یک لحظه ای غفلت می کنند و سخنی از آن ها صادر می شود ما حمل بر صحت می کنیم که این مطلب از باب سبق لسان و غفلت باشد، و الا این مطلب از واضحات و از مسلمات مذهب ما است چون همۀ فقهاء اجماع کرده اند و یک نفر مخالف نیست فلذا ضروری مذهب است. در نتیجه اینکه بگوییم اجبار به حجاب و عمل کردن به مرتبۀ سوم از نهی منکر و فساد و ابتذال و بی بند و باری خلاف شرع است، این مطلب خروج از مذهب است چون مورد اتفاق همۀ فقهاء است که این به اذن حاکم است و بر گردن حاکم است. وانگهی مسألۀ اقامۀ دین الهی است. از شما سؤال می کنم، به وجدان خودتان رجوع بکنید که جامعه ای که زنان آن جامعه با انواع آرایش و ابتذال و بزک کرده و تبرّج جاهلی دارند ﴿وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‌﴾[4] .

به تفاسیر مراجعه کنید، به الکشاف مراجعه کنید، تبرّج این بود که فقط روسری را از عقب می بستن که جلو باز می ماند، حالا مقایسه کنید با وضعیت فعلی که یک شال وسط سر گذاشتن که موها از عقب و جلو معلوم است و انواع آرایش ها و عطرها و شلوار چاک دار و دامن کوتاه، اینها 100 درصد از تبرّج بالاتر است، آیا اینها مصداق منکر نیست؟، حالا تصور کنید در جامعه ای زنان با حجاب باشند بدون اینکه حجابشان منحصر به چادر باشد بلکه با روپوش های گشاد و آزاد و با شلوارهای پوشش دار نه نازک و چسبان به بدل، آیا در این جامعه دین الهی اقامه شده یا در آن جامعه؟ قطعا در فرض اول دین الهی اقامه نشده است. اقامۀ دین الهی یعنی اینکه احکام ضروی و مسلم دین خدا را در جامعه پیاده بکنید و جلوی منکرات را بگیرید، این وظیفۀ شرعی حاکم است و فردای قیامت چنین حاکمی را به جهنم می برند اگر نتواند به عنوان حاکم اسلامی جلوی این بی بند و باری ها را بگیرد.

معنای احصان

عرض ما این بود که در اینجا حِصن به معنای لغوی است، یعنی آنچه که جنبۀ بازدارندگی داشته باشد، بچۀ بالغ و نابالغ را در نظر بگیرد، آنکه نابالغ است نمی فهمد در مقابل بالغ که عقلش بیشتر است کدام یک از این دو عامل بازدارنده برای فحشاء دارند؟ بالغ

عاقل و غیر عاقل «سفیه» را در نظر بگیرد، قطعا آنکه عاقل است عامل بازدارنده از فحشاء را دارد

اسلام و ایمان هم عامل بازدارنده از فحشاء است.

غرض اینکه در اینجا معنای لغوی احصان را اراده کرده اند و مراد آن معنای مصطلح نیست چون به اتفاق نصّ و فتوی ازدواج شرط ترتب حد قذف نیست

 

سؤال: یک مورد از این موارد هم باشد احصان صدق می کند؟

جواب: فقهاء مجموع این شرائط را گفته اند و همانطور که گفتید اگر یک مورد از این عوامل بازدارنده هم باشد اگر با هم جمع بشوند عامل بازدارندگی تقویت می شود

 

سؤال: عرض ما این بود که آیا این عنوان عرفی محض است؟

جواب: این حقیقت لغویه است فقط

 

سؤال: اگر حقیقت لغویه باشد با تحقق بلوغ به تنهایی می توانیم بگوییم محصن است

جواب: اگر 4 عامل بازدارنده با هم جمع بشوند بازدارندگی قوی می شود و اسلام به تعبّد این چند عامل بازدارنده را شرط کرده است و ما تابع تعبّد هستیم

 

این نصوصی که در مقام وارد شده موضوعشان قذف است و در واقع کاشف از مراد آیه هستند، ائمة صلوات الله علیهم همانگونه که در سایر معارف الهی از مراد الهی کشف کرده اند، در ابواب فقهی نیز از مراد جدّی آیات کشف می کنند، اینکه می گویید خبر واحد می تواند آیه را تخصیص بزند معنایش این است که مراد جدّی را کشف می کند، کذلک در مانحن فیه نصوص وارده کاشف از مرادِ از آیه است. علم به قرآن نزد ائمۀ معصومین علیهم السلام است، فلذا وقتی روایت آمد احدی حق اعتراض ندارد علاوه بر اینکه در مقام اجماع اصحاب را هم داریم.

هیچ نصی بر اشتراط ازدواج دلالت ندارد و بلکه نصّ بر خلافش است. اصلا مورد را کاری ندارد آیۀ شریفه قضیۀ حقیقیه است، مگر اینکه شما بگویید مراد از محصنات عفّت است، اگر این هم باشد باز به معنای محصنات باب زنا نیست

 

سؤال: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[5]

جواب: آن آیه به حکم تکلیفی نظر دارد و به حدّ نظر ندارد فلذا می شود گفت حدّ قذف اگر وعدۀ عذاب در قرآن مجید داده باشد می شود گناه کبیره، «الکبائر ما اوعد الله علیها النار فی کتابه»، این یکی از ضوابط گناه کبیره است مثل اشاعۀ فحشاء ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾[6] ، ذیل آیه عذاب الیم دارد و از گناهان کبیره است. گناه بودن غیر از حدّ قذف است، آیۀ ما نحن فیه می فرماید «فاجلدوهم ثمانین جلدة»

 

سؤال: محصنات آنجا با اینجا یکی است

جواب: بلکه لکن در اینجا روایات محصنات در این آیه را تفسیر می کند

 

سؤال: در آنجا در کنار محصنات ایمان را آورده؟

جواب: محصنات الغافلات المؤمنات گفته فلذا اسلام شرط است و نصوص هم دلالت دارد که یکی از شروط مقذوف این است که مسلمان باشد، و مؤمنات به معنای مسلمان است

 

در قرآن کریم هر جا مؤمن می گوید مقصود مسلم است، در روایات لفظ مؤمن به معنای خاصّ اطلاق شده است

نتیجه این می شود که این شروط را نصّ دلالت دارد و این نصوص بمجموعها تعیین کنندۀ معنای محصناتی است که در آیۀ شریفه وارد شده است

 

سؤال: محصنات در زنا با محصنات در قذف فرق دارد فلذا نمی تواند معنای لغوی باشد بلکه باید حقیقت متشرعه باشد

جواب: برعکس گفتید، شما باید بگویید پس می تواند لغوی باشد. در باب زنا محصنات یک اصطلاح شرعی است که در اینجا آن معنی مراد نیست

 

سؤال: در اینجا هم یک اصطلاح شرعی می شود

جواب: اگر چنانچه در آیات شریفه در حدّ ارتکاز متشرعه نرسد می گوییم این آیه یا روایت قرینه است که مقصود معنای لغوی هست، زمانی این حرف را می گوییم که داخل در ارتکاز متشرعه نباشد. متشرعه زنای محصنه را به چه چیزی می گویند؟ زنای کسی که ازدواج کرده است، فلذا در ارتکاز متشرعه از زمان ائمة صلوات الله علیهم تا زمان ما همین معنی است و در نتیجه این حقیقت متشرعیه است ولی در باب قذف قرینه داریم و قرینه همان نصّ است که مقصود از محصنات همان معنای لغوی است. حصن در لغت به معنای دِژ است، به معنای چیزی که اهل بلد را از عدوّ منع می کند؛ « الفقهاء حصون الاسلام»

بالغ یک عامل دارد که نابالغ آن عامل را ندارد که او را از ارتکاب فحشاء و معصیت بازمی دارد چون عقلش بیشتر است

 

سؤال: غیر بالغ شهوت ندارد

جواب: شما تأیید می کنید. وقتی بلوغ آمد و شهوت آمد، حدّ بلوغ و رشد فکری و عقل مانع از ارتکاب هست، علاوه بر اینکه شارع در بلوغ تکلیف می کند و از جانب شارع هم در زمان بلوغ بازدارندگی می آید. عقل هم یعنی بستن، یعنی انسان عاقل بواسطۀ عقل از گناهان مهار می شود، و اسلام هم ذاتش این است که احکام جعل کرده و منع می کند، حتی در حریّت یک مانع اجتماعی داشته در آن زمان، آیۀ شریفه می فرماید «یدنین علیهنّ من جلابیبهن»، می فرماید زنانی که احرار هستند چادرها را بر سر بگیرند تا با اماء اشتباه نشوند و اذیت بشوند، از این معلوم می شود که در آن زمان حرّه یک احترامی داشت که افراد متعرّض او نمی شدند «ذلک ادنی ان یعرفن» یعنی ادنی ان یعرفن بانهن حرائر، یعنی وقتی چادر به سر می گیرند در میان جامعه به عنوان حرّ شناخته می شوند و مورد اذیّت افرادی که فی قلوبهم مرض است نمی شوند

معلوم می شود که در عهد شارع حرّه یک جایگاه اجتماعی داشت که مورد تعرّض واقع نمی شده است

 

سؤال: اگر بگوییم محصنات به معنای عفت است. در روایت هست کسانی که حجاب را رعایت نمی کنند قذفشان اشکال ندارد

جواب: حصن در لغت به معنای عفت نیست. و مطلبی که گفتید روایتی در این باره نداریم

 

سؤال: حصن یعنی کسانی که از گناه محفوظ هستند چه ذات البعل باشند و چه ذات البعل نباشند

جواب: محفوظ بودن را به چه معنایی می گیرید، اگر به معنای ازدواج باشد که نیست و اگر به معنای عفت باشد که نصّ خاصّ نیامده، فلذا علی القاعده می شود

 

سؤال: اگر در قیدی شک کردیم

جواب: اگر در تحقق موضوع شک کنیم، شک در تحقق موضوع موجب سقوط حجیت خطاب است، مثلا شک کنیم که این فرد بالغ هست یا نه؟ حدّ قذف ساقط می شود

 

سؤال: اگر شک کنیم که عفت هم شرط هست یا خیر؟

جواب: اگر شبهه مفهومیه باشد اصل بر عدم اشتراط است چون شروط توقیفی هستند و عقلی و عقلائی نیستند، و در مورد عفت روایت خاصّه نداریم لکن صاحب جواهر و دیگران از عموم روایات دیگر استفاده کرده اند. بالاخره باید به شرع منتهی شود مثلا مذاق شارع، به عمومات و مطلقات باید منتهی شود و الا اگر روایت خاصه و عمومات و مطلقاتی نداشته باشیم فقیه نمی تواند از طرف خودش بگوید مگر اجماع، که در اینجا اجماع کرده اند و اجماع کاشف از سنت است

 

نصوص:

صحیحۀ فضیل بن یسار:

محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب عن أبي أيوب، عن فضيل بن يسار قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: لا حد لمن لا حد عليه، يعني لو أن مجنونا قذف رجلا لم أر عليه شيئا، ولو قذفه رجل فقال: يا زان، لم يكن عليه حد. [7]

محلّ استشهاد ما فقرۀ دوم روایت است که اگر رجل سالمی یک مجنون را قذف نماید و بگوید یا زان، حدّ قذف ثابت نیست. پس در مقذوف شرط است که عاقل باشد و الا اگر مجنون باشد قذفش حدّ ندارد

لمن در «لا حدّ لمن لا حد علیه » به معنای لام در مقابل علی نیست، بلکه به معنای ثبوت است یعنی لا حدّ فی حق من لا حد علیه، لام را باید یک معنایی تفسیر کنید که جامع قاذف و مقذوف باشد

 

سؤال: از این فقرۀ روایت می توان یک قاعدۀ کلی استفاده کرد فلذا این روایت اختصاص به مجنون ندارد و شامل صبی نیز می شود

جواب: بله روایت اختصاص به مجنون ندارد، صدر روایت شامل غیر مجنون نیز می شود لکن امام علیه السلام بر مجنون تطبیق کرده، و چون تطبیق کرده فلذا آن کبری از حجیت ساقط نمی شود

 

سؤال: لفظ «یعنی» که در روایت آمده کلام امام علیه السلام است؟

جواب: بله، یعنی شما این کبری را به گونه ای کلی تفسیر بکنید که یکی از مصادیقش این باشد، نه این که یعنی به این معنی باشد که مصداق کبری فقط همین است. مثل اینکه کسی قاعدۀ کلیه می گوید و برای تبیین آن قاعدۀ کلیه یک مثال می زند، این تبیین با ذکر مثال است، یعنی هم در روایت به این معنی است و موجب انحصار در مجنون نیست. پس صدر روایت قابلیت تعدی به غیر مجنون را دارد

 

لام در «لمن لا حد علیه» به معنای فی حقّ من است. من ممکن است قاذف باشد و ممکن است مقذوف باشد

معتبرۀ ابی مریم:

وجه اینکه گفتیم معتبره این است که قاسم بن سلیمان در طریقش هست

محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين ابن سعيد، عن النضر بن سويد، عن القاسم بن سليمان، عن أبي مريم الأنصاري قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الغلام لم يحتلم يقذف الرجل هل يجلد؟ قال: لا وذلك لو أن رجلا قذف الغلام لم يجلد. [8]

این روایت نظر به بلوغ دارد، فقرۀ اولش نظر به قاذف دارد و فقرۀ دومش نظر به شرائط مقذوف دارد و شاهد ما فقرۀ دوم است

صحیحۀ عاصم بن حمید:

وعن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن عبد الرحمن بن أبي نجران، عن عاصم بن حميد، عن أبي عبد الله عليه السلام ... قال: وسألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يقذف الجارية الصغيرة قال: لا يجلد إلا أن تكون أدركت أو قاربت (قارنت) [9]

اینجا مقذوف صبیه است که بالغ نیست. «ادرکت» یعنی بالغ شده باشد و قارنت یا قاربت یعنی مراهق باشد. باید به این روایت صحیحه تعبّد بکنیم و مراهق را به بالغ ملحق کنیم

 

سؤال: قاربت باشد مشکل دارد چون نزدیک به بلوغ و قبل از بلوغ است

جواب: قارنت هم همین است. همیشه چیزی که نزدیک است می توان تعبیر کرد به قرینه، قرن فقط به معنای ملازمه نیست بلکه به معنای نزدیک هم هست. قرن فلانٌ بفلان

 

در روایت فرموده ادرک او قارنت، «او» قرینه است که قارنت به معنای مقاربت است

صحیحۀ ابی بصیر:

وعن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن ابن أبي نصر، عن عاصم بن حميد، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام في الرجل يقذف الصبية يجلد؟ قال: لا، حتى تبلغ. [10]

یک روایت مرسلی داریم که با این نصوص معارضه دارد

مرسلۀ یونس:

محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن بعض رجاله، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كل بالغ من ذكر أو أنثى افترى على صغير أو كبير أو ذكر أو أنثى أو مسلم أو كافر أو حر أو مملوك فعليه حد الفرية، وعلى غير البالغ حد الأدب. [11]

این روایت مرسل است و صلاحیت معارضه ندارد علاوه بر اینکه اصحاب از آن اعراض کرده اند. یک حملی هم برای این مرسله بیان کرده اند که مقصود این نیست که خود این صغیره یا کافره یا عبد را قذف نمایند، بلکه پدرش یا مادرش یا صاحبش را می خواهد نسبت زنا بدهد و بگوید یا ولد الزنا، یعنی می خواهد از باب کنایه به پدر یا مادرش طعن بزند بدهد.

به نظر ما این حمل خیلی سخت است، مثلا قاذف چه می خواهد بگوید به او، مثلا بگوید: یا زانٍ، اگر این را بگوید که به پدر و مادرش ربطی ندارد، اگر بگوید یا بن الزانیه این از الفاظ نسبت زنا به والدینش است، لکن کلام این است که به خود او می گوید یا زانٍ. فلذا این حمل خیلی سختی دارد و در نتیجه بهتر این است که ما این مرسله را رد بکنیم چون سندش ضعیف است علاوه بر اینکه مورد اعراض اصحاب است، بلکه اگر صحیحه هم بود با اعراض اصحاب از کار می افتاد فضلا از اینکه روایت مرسله است

 

سؤال: افتری اعم است از اینکه به خودش نسبت بدهد یا به پدر و مادرش نسبت بدهد فلذا اگر به پدر و مادرش هم نسبت بدهد به خودش برمی گردد

جواب: این روایت می گوید کل بالغ من ذکر او انثی افتری علی صغیر، افترای به صغیر به این معنی نیست که به صغیر بگوید یا ولد الزنا، ولد الزنا معلوم است که قذف نسبت به پدرش است

 

سؤال: در لمعه آمده که اگر به شخص بگویند یا ولد الزنا این هم افتری هست و می تواند نزد حاکم برود

جواب: در اول قذف فقهاء یکی از الفاظ قذف نسبت به شخص را این لفظ را ذکر کرده اند که به فرزندش بگوید یا ولد الزنا، که در اینصورت این از الفاظ قذف پدر و مادر شخص است، فلذا حمل روایت بر این معنی خلاف ظاهر است

 

و در این صورت که به شخص بگویند یا ولد الزنا تعزیر می شود چون به او قذفی نکرده، نعم پدر و مادر می توانند شکایت کنند که به ما نسبت زنا داده است، منتها ما می گوییم حدّ الفریه و حد القذف دارد، یعنی اگر به او بگوید ولد الزنا به خاطر پدرش حدّ بر آن قاذف ثابت می شود

اشتراط حریت

مقذوف اگر مملوک باشد حدّ قذف از قاذف منتفی است

صحیحۀ عبید بن زرارة:

وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، وعن علي، عن أبيه، وعن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد جميعا، عن ابن محبوب، عن عبد العزيز العبدي عن عبيد بن زرارة قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: لو أتيت برجل قذف عبدا مسلما بالزنا لا نعلم منه إلا خيرا لضربته الحد حد الحر إلا سوطا. ورواه الصدوق باسناده عن الحسن بن محبوب، عن عبد الرحمن، عن عبيد بن زرارة مثله. [12]

اگر ببینیم یک مردی به یک عبدی نسبت زنا داده است در حالی که ما از آن عبد جز خیری چیزی ندیده ایم، من قاذف را تازیانه می زنم. این صحیحه قطعا بر اشتراط حریت دلالت دارد، و ممکن است کسی بگوید قید لا نعلم منه الا خیرا بر اشتراط عفّت هم دلالت دارد

لا نعلم منه الا خیرا یعنی زنایی از او سراغ نداریم

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo