< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:المساحقه

(مسألة 9): يثبت السحق و هو وطء المرأة مثلها بما يثبت به اللواط، وحدّه مائة جلدة بشرط البلوغ و العقل والاختيار محصنة كانت أم لا. وقيل: في المحصنة الرجم، والأشبه الأوّل، ولا فرق بين الفاعلة و المفعولة، ولا الكافرة والمسلمة.[1]

در مورد حرمت مساحقه عرض کردیم علاوه بر اینکه اتفاق و اجماع بین اصحاب است، آیات قرآن مجید هم دلالت دارد من جمله همین آیه ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾[2]

و بعد هم آیه ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾[3]

وجه دلالت هم این است که « واللاتی » زنانی که فاحشه انجام میدهند، قدر متیقن فاحشه بین نساء است، و متیقن مدلول این آیه جایی است که فاعل این فاحشه دو زن باشند ، علاوه بر اینکه به اطلاق زنا را هم شامل می شود.

در مورد همین آیه شریفه در مجمع البیان سه قول آورده است:

1- مطلقا این فاحشه تفسیر به زنا شده است.

2- تفسیر به زنای بین بکرین شده است.

3- آیه اول مساحقه را نظر دارد و آیه دوم هم که واللذان است به لواط نظر دارد.

آیه از جهت سیاق با قول سوم موافق است چراکه در صدر اللاتی دارد و متیقن مدلول این آیه این است که این فاحشه بین نساء است، کما اینکه « واللذان یاتیانها منکم »، آن دو مردی که این فاحشه را انجام می دهند این هم ظهور واضح در لواط دارد، بنابراین ما باشیم و سیاق، این آیه شریفه با قول سوم تطبیق دارد.

اما حد آن، به اتفاق نصوص فوق حد استفاضه و اتفاق اصحاب و اجماع نسخ شده است. حد در آیه این است که اینها را در منزل، تا آخر عمر حبس کنید و حق بیرون آمدن هم ندارند تا مرگ آنها در منزل فرا برسد ، ولی نصوص و اتفاق این است که اگر مساحقه یا زنا یا لواط باشد، حد همه اینها رجم وجلد است، و یا بعضی از عذاب های دیگری که در لواط آمده است.

البته این نسخ منافاتی با اصل حرمت ندارد و حرمت در هر دو صورت قابل انکار نیست.

*روایاتی در تفسیر -در تفسیر البرهان – آیه در مورد زنا آمده است و هر سه روایت ضعیف است،و کسی غیر از این سه روایت، نیاورده است که بر زنا تفسیر شود، اما اینکه در زنا فرق است بین محصنه و غیر محصنه ،این ثابت است و نص و فتوا برآن اتفاق دارد اما اینکه این آیه نظر بر زنا داشته باشد فقط این سه روایت دلالت دارد، و آن این است:

(مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ:عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ،عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ،عَنْ آدَمَ بْنِ إِسْحَاقَ،عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ ،ابْنِ مِهْرَانَ،عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ،عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ ،عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)،قَالَ: «كُلُّ سُورَةِ النُّورِ نَزَلَتْ بَعْدَ سُورَةِ النِّسَاءِ،وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي سُورَةِ النِّسَاءِ وَ اللاّٰتِي يَأْتِينَ الْفٰاحِشَةَ مِنْ نِسٰائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتّٰى يَتَوَفّٰاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّٰهُ لَهُنَّ سَبِيلاً وَ السَّبِيلُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: سُورَةٌ أَنْزَلْنٰاهٰا وَ فَرَضْنٰاهٰا وَ أَنْزَلْنٰا فِيهٰا آيٰاتٍ بَيِّنٰاتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * اَلزّٰانِيَةُ وَ الزّٰانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَةَ جَلْدَةٍ...).[4]

چند نفر از این راویان مجاهیل و ضعاف هستند، این روایت می خواهد بگوید که آیه نسخ شده است و ناسخ هم باید آیه های بعدی باشد، بنابراین چون سوره نور بعد از سوره نساء است و این آیه ما نحن فیه آیه پانزده و شانزده سوره نساء بوده است، پس این ناسخ هم سوره نور بوده است، و خود آیات سوره نور هم شاهد است که آنچه در سوره نساء آمده است نسخ شده است.

به هر حال این روایت ظهور دارد به اینکه این را زنا تفسیرکرده است، چون جلد و رجم مربوط به زنا است، ولی دلالت بر حصر ندارد ، یعنی ما هم عرض کردیم که متیقن از فاحشه بین نساء، مساحقه است.

و روایتی هم که عیاشی نقل کرده است و مرسل است:

( الْعَيَّاشِيُّ:عَنْ جَابِرٍ،عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ) ،فِي قَوْلِ اللَّهِ: وَ اللاّٰتِي يَأْتِينَ الْفٰاحِشَةَ مِنْ نِسٰائِكُمْ -إِلَى- سَبِيلاً ،قَالَ:«هَذِهِ مَنْسُوخَةٌ،وَ السَّبِيلُ هُوَ الْحُدُودُ»).[5]

چون در ادامه همین آیه است که « او یجعل الله لهن سبیلا »، این سبیل همان است که در سوره نور آمده است.

روایت بعدی را هم عیاشی نقل می کند:

( عَنْ أَبِي بَصِيرٍ،عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِ السَّلاَمُ)،قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ وَ اللاّٰتِي يَأْتِينَ الْفٰاحِشَةَ مِنْ نِسٰائِكُمْ ،قَالَ:هَذِهِ مَنْسُوخَةٌ».

قَالَ:قُلْتُ:كَيْفَ كَانَتْ؟قَالَ:«كَانَتِ الْمَرْأَةُ إِذَا فَجَرَتْ،فَقَامَ عَلَيْهَا أَرْبَعَةُ شُهُودٍ،أُدْخِلَتْ بَيْتاً وَ لَمْ تُحَدَّثْ،وَ لَمْ تُكَلَّمْ،وَ لَمْ تُجَالَسْ،وَ أُوتِيَتْ فِيهِ بِطَعَامِهَا وَ شَرَابِهَا حَتَّى تَمُوتَ».

قُلْتُ:فَقَوْلُهُ: أَوْ يَجْعَلَ اللّٰهُ لَهُنَّ سَبِيلاً ؟قَالَ:«جَعْلُ السَّبِيلِ الْجَلْدُ،وَ الرَّجْمُ،وَ الْإِمْسَاكُ فِي الْبُيُوتِ».

قُلْتُ:قَوْلُهُ: وَ الَّذٰانِ يَأْتِيٰانِهٰا مِنْكُمْ ؟قَالَ:«يَعْنِي الْبِكْرَ إِذَا أَتَتِ الْفَاحِشَةَ الَّتِي أَتَتْهَا هَذِهِ الثَّيِّبُ فَآذُوهُمٰا -قَالَ-تُحْبَسُ فَإِنْ تٰابٰا وَ أَصْلَحٰا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمٰا إِنَّ اللّٰهَ كٰانَ تَوّٰاباً رَحِيماً » ).[6]

آیه را می آورد و می گوید

هَذِهِ مَنْسُوخَةٌ».

« قَالَ:قُلْتُ:كَيْفَ كَانَتْ؟قَالَ:«كَانَتِ الْمَرْأَةُ إِذَا فَجَرَتْ » منظور مطلق فجور است « فَقَامَ عَلَيْهَا أَرْبَعَةُ شُهُودٍ،أُدْخِلَتْ بَيْتاً وَ لَمْ تُحَدَّثْ » در خانه می گذارند و هیچکس با او هم کلام نمی شود « وَ لَمْ تُكَلَّمْ،وَ لَمْ تُجَالَسْ،وَ أُوتِيَتْ فِيهِ بِطَعَامِهَا وَ شَرَابِهَا حَتَّى تَمُوتَ» یه جایی حبس می کردند تا اینکه بمیرد.

ولی این حکم و آیه نسخ شده است « أَوْ يَجْعَلَ اللّٰهُ لَهُنَّ سَبِيلاً» سبیلا که همین آیه پانزده سوره نساء است، سوال کرده که این چیست « قَالَ:«جَعْلُ السَّبِيلِ الْجَلْدُ،وَ الرَّجْمُ،وَ الْإِمْسَاكُ فِي الْبُيُوتِ» البته این امساک فی البیوت را عطف کرده به الجلد و الرجم، و امساک فی بیوت را به این اضافه کرده است « قُلْتُ:قَوْلُهُ: وَ الَّذٰانِ يَأْتِيٰانِهٰا مِنْكُمْ ؟قَالَ:«يَعْنِي الْبِكْرَ إِذَا أَتَتِ الْفَاحِشَةَ الَّتِي أَتَتْهَا » یعنی بکر« هَذِهِ الثَّيِّبُ » یعنی اینها به غیر بکر نظر دارد،ثیب یعنی مدخول بها شده یا اینکه سنی برداشته است، که از وقت ازدواج آن گذشته است، ن قَالَ-تُحْبَسُ فَإِنْ تٰابٰا وَ أَصْلَحٰا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمٰا إِنَّ اللّٰهَ كٰانَ تَوّٰاباً رَحِيماً ».

مرحوم طبرسی هم دارد:

« أَبُو عَلِيٍّ الطَّبْرِسِيُّ: حُكْمُ هَذِهِ الْآيَةِ مَنْسُوخَةٌ عِنْدَ جُمْهُورِ الْمُفَسِّرِينَ، وَ هُوَ الْمَرْوِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ) »[7]

نظر به همین دو روایت عیاشی و آن قبلی دارد.

در مجموع از این روایات این طور برداشت می شود که این آیه نظر بر زنا دارد ، البته سند اینها ضعیف است ولی اصل اینکه در زنا تفصیل است بین محصن و غیر محصن و در مساحقه هم همین طور و در لواط هم همین طور، به اتفاق نص و فتوا ثابت است.

لکن سیاق اقتضا می کند که بالاخره یا در آن «واللاتی» نظر به خصوص سحق دارد یا متیقن آن مساحقه است یعنی اطلاق دارد، می تواند زنا را هم شامل شود منتهی متیقن بین نساء مساحقه است و زنا بین رجل و مرأة است.

و آیه بعد که «واللذان»، مذکر آورده است و باید نظر به مرد داشته باشد، و به لواط نظر داشته باشد، و ما روایت صحیحه ای که بر خلاف این سیاق باشد، نداریم.

البته اینطور نیست که اصل این نسخ نه به خاطر این سه روایت ضعیفه ثابت باشد، بلکه به اجماع و اتفاق نصوص متواتر در هر سه قسم زنا و لواط و مساحقه ثابت است، بلکه به اتفاق مسلمین ثابت است که حد نسخ شده است.

 

سوال: آیه ناسخ در مورد زنا است، پس منسوخ هم باید در مورد زنا باشد.

جواب: خود آیه جلد، نظر به زنا دارد، طبعا می توان آن را نسخ کند چون اطلاق که داشته باشد زنا را هم شامل می شود و این نسخ به زنا، نمی تواند قدر متیقن درست کند، ولی سیاق آیه می تواند قدر متیقن درست کند، یعنی این حد زنا را تعیین می کند، در مورد زنا آن عقاب را نسخ می کند، اما عرض کردیم که آنچه اتفاق نص و فتوا است این است که هر در هر سه قسم عذاب و جلد در رجم و تفصیل بین محصن و غیر محصن ثابت است، چه لواط باشد چه زنا باشد چه مساحقه باشد.

 

اما فقط روایتی است که در مورد آیه سوره طلاق است ﴿لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾[8] : « محمد بن علي بن الحسين في كتاب (إكمال الدين)، عن محمد بن علي النوفلي، عن أحمد بن عيسى الوشا، عن أحمد بن طاهر القمي، عن محمد بن بحر الشيباني، عن أحمد بن مسرور، عن سعد بن عبد الله، عن صاحب الزمان عليه السلام في حديث انه سأله عن الفاحشة المبينة التي إذا أتت المرأة بها في أيام عدتها جاز للزوج أن يخرجها من بيته فقال عليه السلام: الفاحشة المبينة هي السحق دون الزنا فان المرأة إذا زنت وأقيم عليها الحد ليس لمن أرادها ان يمتنع بعد ذلك من التزويج بها لأجل الحد وإذا سحقت وجب عليها الرجم والرجم خزى ومن أمر الله برجمه فقد أخزاه ومن أخزاه فقد أبعده ومن أبعده فليس لأحد أن يقربه.»[9]

که اگر فاحشه مبینه مرتکب شدند آنها را از خانه بیرون کنید، این فاحشه مبینه را در آن آیه به سحق تفسیر کرده است، همین روایتی که قبلاً خواندیم از صدوق لکن سند این روایت ضعیف بود، و ضعف سند هم به این دلیل است که روات آن از مجاهیل هستند.

متن این روایت را قبلاً خواندیم و یک توجیه دلالی هم کردیم که دون الزنا می خواهد بگوید که محصور در زنا نیست، که با قطع نظر از دلالت، ضعف سند آن هم به خاطر این روات است نه به خاطر اینکه سعد بن عبدالله از امام عصر نقل کرده است، چون سعد بن عبدالله بعد از شهادت امام عسکری علیه السلام در سال ۲۶۰، بنا بر یک روایت، چهل و یک سال عمر کرده است و به روایت دیگر سی و نه سال زنده بود. تاریخ فوت سعد به یک نقل سال ۳۰۱ بوده است- همانگونه که آقای خویی در معجم آورده است- و به نقل دیگر سال ۲۹۹ بوده است.

مدت غیبت صغری هم ۷۴ سال بوده است-در مقیاس الرواة آورده ایم- و در زمان غیبت صغری هم ملاقات بین امام عصر و بین سفرا و بین وکلاء صورت می گرفته است، و اگرچه نماینده رسمی حضرت نبودند ولی ملاقات صورت می گرفت، تا اینکه وقتی غیبت کبری شد ، غیبت تام شد.

در هر حال سعد بن عبدالله چون معاصر امام عصر علیه السلام در قبل از دوران غیبت ایشان بود- بعد از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام-، و همچنین معادل چهل و یک سال در زمان غیبت صغری حضرت هم بوده است، بخش زیادی از غیبت صغری را نیز درک کرده است، لذا از این جهت مشکل ندارد، بلکه مشکل از ناحیه رواتی است که ضعیف هستند، در مقابل این روایت، روایت مرسلی است تا که با این معارضه می کند با این که تفسیر به زنا کرده است، و این روایت می گوید دون زنا، هم جمع دلالی دارد، و هم هر دو ضعیف هستند.

حد سحق

مشهور بین اصحاب این است که در مساحقه حکم جلد است و رجمی در کار نیست.

در جواهر دارد:

( وعلى كل حال فحده ( مائة جلدة ) مع البلوغ والعقل والاختيار ( حرة كانت أو أمة مسلمة أو كافرة محصنة أو غير محصنة للفاعلة والمفعولة ) وفاقا للأكثر كما في كشف اللثام ، بل المشهور كما في الرياض ، بل في المسالك نسبته إلى المفيد والمرتضى وأبي الصلاح وابن إدريس وسائر المتأخرين ... نعم ( قال ) الشيخ ( في النهاية : ترجم مع الإحصان وتحد).[10]

« وعلى كل حال فحده ( مائة جلدة ) » یعنی مرأة مساحقه « مع البلوغ والعقل والاختيار ( حرة كانت أو أمة مسلمة أو كافرة محصنة أو غير محصنة للفاعلة والمفعولة ) » این معقد فتوا است « وفاقا للأکثر » ایشان نسبت به مشهور داده است، «كما في كشف اللثام ، بل المشهور كما في الرياض ، بل في المسالك نسبته إلى المفيد والمرتضى وأبي الصلاح وابن إدريس وسائر المتأخرين ... نعم ( قال ) الشيخ ( في النهاية : ترجم مع الإحصان وتحد) » تحد یعنی تجلد در صورتی که محصن نباشد.

نصوص در اینجا دو طایفه است:

یک طایفه که دلالت به رأی مشهور دارند، که طایفه هم نمی شود به این گفت چون فقط یک روایت دلالت تام دارد ولی سند آن ضعیف است و دو روایت دیگر هم اصل دلالت آن هم مخدوش است.

روایاتی که دلالت به رأی مشهور دارد:

صحیحه ابان بن عثمان: ( السحاقة تجلد ).[11]

این به اطلاق محصنه را شامل می شود، بالخصوص در مورد محصنه دلالتی ندارد، ولی آن روایاتی که صریح هستند به اینکه محصنه رجم می شوند رابطه اطلاق و تقیید دارند، و هیچ منافات عرفی هم بین آنها نیست و جمع عرفی می شود، پس این نمی تواند در عداد دلیل قول مشهور باشد.

روایت مرسل دعائم:

این تنها روایتی است که دلالت دارد، که خواندیم ( وَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: السَّحْقُ فِي النِّسَاءِ كَاللِّوَاطِ فِي الرِّجَالِ وَ لَكِنْ فِيهِ جَلْدُ مِائَةٍ لِأَنَّهُ لَيْسَ فِيهِ إِيلَاجٌ )[12] یعنی ۱۰۰ ضربه، چون ایلاج در مساحقه وجود ندارد و در قالب ایلاج سحق تحقق پیدا نمی کند بلکه با التقاء الختانین محقق می شود.

این روایت مرسل و ضعیف است و دلالت آن روشن است، چون لکن که دارد «السحق فی النساء کاللواط فی الرجال»، از جهت عذاب اما استدراک کرده است، « لکن فیه جلد مائة » یعنی می خواهد بگوید که در اینجا رجمی در کار نیست دلالت این روشن است.

 

سوال: پس این تنزیل به چه علت است؟

جواب: تنزیل در اصل حد است، یعنی همانگونه که در لواط حد ثابت است در مساحقه که زن باشند هم حد ثابت است، منتهی حد این جلد است و رجم نیست.

 

روایت سوم

در مورد مجتمعین تحت لحاف آمده است که عرض کردیم اصلا نظر به سحق ندارد ، اما چون فقها به آن استدلال کردند ما آن را آوردیم که مرأتان مجتمعین تحت لحاف، مائة جلد دارند، این را جزء این نصوص آورده اند که ما می گوییم که ربطی به مسأله مساحقه ندارد و ملازمه بین مساحقه و تحت لحاف واحد وجود ندارد.

پس فقط یک روایت دلالت تام دارد که این روایت هم مرسل است، آن اولی هم که اطلاق داشته است.

طائفه دوم

صحیحه محمد بن مسلم است که فقط همین قسمت را که سوالی پیش آمده است، در مورد زنی که با شوهر جماع کرده است، و بعد با جاریه مساحقه کرده، و از امیرالمؤمنین سوال کردند، که حکم این چیست، که حضرت فرمود از امام حسن مجتبی بپرسید ، که از ایشان سوال کردند و ایشان تصریح کرده است که رجم می شود:

( محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد عن عمرو بن عثمان، وعن أبيه جميعا، عن هارون بن الجهم، عن محمد بن مسلم قال: سمعت أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام يقولان: بينما الحسن بن علي في مجلس أمير المؤمنين عليه السلام إذ أقبل قوم قالوا: يا أبا محمد أردنا أمير المؤمنين، قال: وما حاجتكم؟ قالوا: أردنا أن نسأله عن مسألة، قال: وما هي تخبرونا بها؟ قالوا: امرأة جامعها زوجها فلما قام عنها قامت بحموتها فوقعت على جارية بكر فساحقتها فوقعت النطفة فيها فحملت، فما تقول في هذا؟ فقال الحسن: معضلة وأبو الحسن لها وأقول فان أصبت فمن الله ومن أمير المؤمنين وإن أخطأت فمن نفسي فأرجو أن لا أخطئ إنشاء الله: يعمد إلى المرأة فيؤخذ منها مهر الجارية البكر في أول وهلة لأن الولد لا يخرج منها حتى تشق فتذهب عذرتها ثم، ترجم المرأة لأنها محصنة، وينتظر بالجارية حتى تضع ما في بطنها ويرد الولد إلى أبيه صاحب النطفة، ثم تجلد الجارية الحد، قال: فانصرف القوم من عند الحسن عليه السلام فلقوا أمير المؤمنين عليه السلام فقال: ما قلتم لأبي محمد؟ وما قال لكم؟ فأخبروه، فقال: لو أنني المسؤول ما كان عندي فيها أكثر مما قال ابني ).[13]

« سمعت أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام يقولان: بينما الحسن بن علي في مجلس أمير المؤمنين عليه السلام إذ أقبل قوم قالوا: يا أبا محمد أردنا أمير المؤمنين، قال: وما حاجتكم؟ قالوا: أردنا أن نسأله عن مسألة، قال: وما هي تخبرونا بها؟ قالوا: امرأة جامعها زوجها فلما قام عنها قامت بحموتها » یعنی با همان حالتی که گرم بود «فوقعت على جارية بكر فساحقتها فوقعت النطفة فيها فحملت» چون فاصله نبود نطفه منتقل شد و جاریه باردار شد « فما تقول في هذا؟ » حکم این چیست « فقال الحسن: معضلة وأبو الحسن لها وأقول فان أصبت فمن الله » چیزی است که خدای تعالی به ذهن من آورده است « ومن أمير المؤمنين » یعنی علمی که از جانب حضرت کسب کردم «وإن أخطأت فمن نفسي » تواضع کردند « فأرجو أن لا أخطئ إنشاء الله » امید دارم که اشتباهی نکنم « يعمد إلى المرأة فيؤخذ منها مهر الجارية البكر في أول » اول سراغ مرأة میروند و مهر جاریه را از او میگیرند « وهلة لأن الولد لا يخرج منها حتى تشق فتذهب عذرتها » چون درست است که الآن عذرة است اما وقتی که می خواهند ولد را بیرون بیاورند، این بکارت از بین می رود، مهر را باید بپردازد چرا که مرأة سبب این شده است.

 

سوال: چرا زن باید مهر این کنیز را بدهد؟

جواب: نطفه منتقل شده است، بدون اینکه پرده بکارت هم از بین برود، اگرچه جاریه خودش رضایت داشته است اما امام استدلال فرمودند که سبب از بین رفتن عذرة این مرأة بوده است، بنابراین باید مهرالمثل را بپردازد.

 

« ثم، ترجم المرأة لأنها محصنة » شاهد مثال همین جا است،تصریح کرده چون محصنه بوده است رجم می شود، روایت هم صحیحه است.

« وينتظر بالجارية حتى تضع ما في بطنها ويرد الولد إلى أبيه صاحب النطفة، ثم تجلد الجارية الحد » یعنی حد جلد بر آن زده می شود « قال: فانصرف القوم من عند الحسن عليه السلام فلقوا أمير المؤمنين عليه السلام » بعد از گرفتن جواب در راه با حضرت ملاقات کردن « فقال: ما قلتم لأبي محمد؟ وما قال لكم؟ فأخبروه ؟» به حضرت خبر دادند که ما چه چیزی پرسیدیم و چه جوابی گرفتیم « فقال: لو أنني المسؤول ما كان عندي فيها أكثر مما قال ابني » اگر از من هم سوال می کردید بیش از این جواب نمی گرفتید.

این روایت صحیحه است و صریح در رجم در محصن است، و احتمال خصوصیت هم ندارد.

 

سوال: مگر جاریه خودش اقدام به سحق نکرده است پس چطور پرداخت مهر وجود دارد؟

جواب: مگر مرد و زن که ازدواج می کنند، خودشان اقدام نمی کنند؟ در اینجا هم مهر ثابت است.

 

سوال: در مرد و زن ، آنها متعهد می شودند، ولی در اینجا جاریه گناهی کرده است و به خاطر گناه خودش پرده بکارت از بین رفته است؟

جواب: «لا مهر لبغی» ، در روایت دارد که شخص زنا کار و مساحقه کار مهری ندارد، با این حال این مشکلی در این مسأله –ثبوت حد رجم - ایجاد نمی کند، اگر چه عدم ثبوت مهر را بپذیریم بازهم تبعض در فقرات حدیث واحد جاری است پس اصل رجم ثابت است، هرچند این روایت صریح است که مهر را ضامن است چون عذرة را با عمد خودش از بین برده است.

 

موثقه اسحاق بن عمار

( وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن علي ابن أبي حمزة، عن إسحاق بن عمار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: دعاني زياد فقال: إن أمير المؤمنين كتب إلى أن أسألك هذه المسألة فقلت: وما هي؟ قال: رجل أتى امرأته فاحتملت ماءه فساحقت به جارية فحملت قلت له: سل عنها أهل المدينة فألقى إلى كتابا فإذا فيه: سل عنها جعفر بن محمد فان أجابك وإلا فاحمله إلى، قال: فقلت له: ترجم المرأة وتجلد الجارية ويلحق الولد بأبيه، قال: ولا أعلمه إلا قال: وهو ابتلى بها ).[14]

« دعاني زياد فقال: إن أمير المؤمنين كتب إلى أن أسألك هذه المسألة » امام صادق فرمود- که زیاد حالا یا زیاد بن منذر یا زیاد دیگر- خلیفه مرا خواست که از شما یک سوالی بپرسم، « فقلت: وما هي؟ قال: رجل أتى امرأته فاحتملت ماءه فساحقت به جارية فحملت قلت له: سل عنها أهل المدينة فألقى إلى كتابا فإذا فيه » از اهل مدینه بپرس بعد یک کتابی به من داد که این نامه برای خود خلیفه بوده است « سل عنها جعفر بن محمد فان أجابك وإلا فاحمله إلى، قال: فقلت له: ترجم المرأة وتجلد الجارية ويلحق الولد بأبيه، قال: ولا أعلمه » این قول باید قول راوی باشد « إلا قال: وهو ابتلى بها » یعنی خود خلیفه به این قضیه مبتلی شده است، خبر از غیب هم داده است که مبتلی به خودش بوده است.

این روایت صریح است و موثقه هم است و آن اشکالی که بیان شد هم در این روایت وجود ندارد.

 

سوال: می شود گفت که مهر را به شوهر و صاحب جاریه بدهند، چون به شوهر ضرر زده است .

جواب: کسی که بکارت او از بین رفته است، مهریه به او تعلق می گیرد مگر اینکه چیزی را مالک نشود.

 

توجه کنید که اصل مساحقه با رضایت جاریه بوده است منتهی حامله بودن را نمی دانسته است، اما بداند یا نداند ملاک نیست، ملاک این است که عمل مساحقه از او هم صادر شده است، همین عمل موجب بچه دار شدن او شده است.

به هر حال مساحقه را هر دو انجام داده‌اند و هر دو سبب این عمل بودند، و هر دو اصل مساحقه را اراده کردند.

توجه کنید که ما گفتیم که لا مهر لبغی، اما به هر حال این روایت تصریح دارد به اینکه مهر را ضامن است، اما چون با مقتضی قاعده مخالف است، فوقش این است که قاعده تبعض در فقرات حدیث جاری می شود.

البته از این جهت که جاریه مال شوهر است و مال شوهر را ناقص کرده است به شوهر داده می شود و از این جهت درست است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo