< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: المساحقه

(مسألة 9): يثبت السحق و هو وطء المرأة مثلها بما يثبت به اللواط، وحدّه مائة جلدة بشرط البلوغ و العقل والاختيار محصنة كانت أم لا. وقيل: في المحصنة الرجم، والأشبه الأوّل، ولا فرق بين الفاعلة و المفعولة، ولا الكافرة والمسلمة.[1]

تعریف مساحقه

سحق اسم مصدر است، همانگونه که مساحقه و سَحق هر دو مصدر هستند، که همان وطی در زنا یا در لواط به همان نحو، بین دو زن انجام شود و در حکم آن هم اختلافی بین مسلمین نیست و از آنجایی که واضح بوده است، نه در ریاض و نه در مسالک و نه در جواهر متعرض مسأله اجماع نشدند چون اصل حرمت آن ضروری بین مسلمین است، و در اینکه مساحقة مستحق حد است، باز هم بین مسلمین اختلاف نیست و همین کافی است که حرمت آن را اثبات کند.

علاوه بر این برای حرمت به آیاتی و روایاتی استدلال شده است:

﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾[2] ﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَحِيمًا﴾[3]

﴿وَاللَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنْكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا﴾ یعنی اگر توبه کردند و صالحه شدند، کاری با آن دو نداشته باشید. کلام در ﴿فاذوهما﴾ است، چون متیقن از واللذان آنجایی است که فاعل فاحشه مرأه باشند و در تعبیر ﴿منکم﴾ گفته‌اند که متیقن آنجایی است که مرأتان باشند، و ایذاء در این آیه به آیه جلد و یا نصوص رجم نسخ شده است.

اما اصل حرمت نسخ نشده است زیرا رجم وجلد أشد عقاباً است، و هیچکس نگفته است که اصل حرمت آن برداشته شده است.

 

سوال: اللذان در جایی بکار می رود که یا هر دو، یا یک نفر مرد باشند، و اگر هر دو زن باشند اللذان نمی گویند؟

جواب: در آیه اشاره به زن ندارد ولی چون منکم دارد، مرجع ﴿واللذان﴾،﴿منکم﴾ است، یعنی من بینکم، والذان می تواند به دو زن هم تطبیق داشته باشد، و وقتی گفته شده از بین شما فاذوهما ، این ایذاء در مورد رجال نیامده است و روایات مفسره ایذاء را برای ایذاء زن گفته اند به این معنا که آنها را بزنید یا در خانه حبس کنید تا توبه کنند.

 

سوال: آیه قبلش ﴿وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا﴾ است؟

جواب: آیه دلالت روشن بر زنها دارد که البته نسخ شده است، لذا آیه بعد ﴿اللذان﴾ دلالت بر مرأه دارد، پس خود آیه دلالت ندارد و با آیه قبل یا با قرینه روایات باید بگوییم دلالت دارد، به هر حال آیه اولی دلالت آن روشن و تام است و دلالت بر حبس در بیوت دارد، منتهی عذاب آن به آیه جلد و همچنین روایاتی که فوق حد استفاضه در جلد و رجم است نسخ شده است، اما حرمت باقی است.

توجه کنید که ﴿يَأْتِينَ﴾ یعنی آن فعل را انجام داده است و مراد آن از فاحشه، فعل است، مقصود فحشا است، لذا این سحق را هم شامل می شود، چون خطاب به زنها است، مگر اینکه کسی بگوید که زنا را هم شامل می شود بالاخره آنها را هم انجام میدهند.

با توجه به آیه صدر مقصود از ﴿واللذان﴾ در آیه بعدی همان زن ها می شوند، منتهی ﴿اللذان منکم﴾ گفته‌ است که با هم انجام داده اند.

 

سوال: آیه دیگری در قرآن نداریم که حکم سحق را بیان کرده باشد و بتوانیم این را نسخ کنیم، آیه دیگری که این را نسخ می کند در مورد زنا است؟

جواب: از کتاب آیه جلد است که بطور مطلق زنا را دارد، اما نصوصی که ما در اینجا می آوریم اتفاق است

 

سوال : ناسخ و منسوخ باید تناسب داشته باشند، وقتی ناسخ در مورد زنا است ، پس معلوم می شود که منسوخ هم در مورد زنا است؟

جواب: اگر آیه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[4] در روایت باشد ، خودش شاهد می شود که منسوخ هم در مورد زنا باید باشد، یعنی آنچه دلالت دارد که این آیه جلد، آیه مورد بحث ما را نسخ می کند ، آن دالّ، اگر روایت باشد می شود گفت که منسوخ هم در مورد زنا است، و این اشکال وارد است، و منسوخ لاأقل باید زنا را شامل شود، یا اعم است یا خصوص زنا است، اختصاص به سحق ندارد.

 

سوال: سوال این است که اصلا سحق را شامل می شود؟

جواب: می تواند شامل شود، چرا شامل نشود؟! مطلق فاحشه است و زنا را هم شامل می شود، بنابراین در مورد زنا نسخ شده است، با آیه جلد، اما در مورد سحق، حد این فاحشه به نصوص نسخ شده است، نصوصی که الان می خوانیم در مورد سحق وارد شده است.

 

سوال : نمی شود گفت لفظ زنا عمومیت دارد؟

جواب: نه، خلاف اصطلاح است، در اصطلاح روایات و کلمات فقها، زنا معنای بخصوص خودش را دارد ، و لواط معنای خودش را دارد، و سحق هم معنای خودش را دارد.

 

نتیجه: اگر این « یاتین منکم بفاحشة »، « والاتی »، این اعم باشد که ظاهر آن هم اعم است، هم می تواند زنا باشد و هم می توان سحق باشد، در زنا حد آن به آیه جلد نسخ می شود، ولی در مورد حد سحق به خصوص نصوص سحق نسخ می شود، چه آن آیه که نظر به زنا دارد و چه این روایات که نظر به سحق دارند همه اینها آن حد را نسخ کرده اند اما حرمت آن باقی است.

روایات در تفسیر این آیه شریفه ﴿لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾[5]

در روایت فاحشه مبینه به مساحقه تفسیر شده است:

( محمد بن علي بن الحسين في كتاب (إكمال الدين)، عن محمد بن علي النوفلي، عن أحمد بن عيسى الوشا، عن أحمد بن طاهر القمي، عن محمد بن بحر الشيباني، عن أحمد بن مسرور، عن سعد بن عبد الله، عن صاحب الزمان عليه السلام في حديث انه سأله عن الفاحشة المبينة التي إذا أتت المرأة بها في أيام عدتها جاز للزوج أن يخرجها من بيته فقال عليه السلام: الفاحشة المبينة هي السحق دون الزنا فان المرأة إذا زنت وأقيم عليها الحد ليس لمن أرادها ان يمتنع بعد ذلك من التزويج بها لأجل الحد وإذا سحقت وجب عليها الرجم والرجم خزى ومن أمر الله برجمه فقد أخزاه ومن أخزاه فقد أبعده ومن أبعده فليس لأحد أن يقربه ).[6]

این روایت صحیحه است چون صدوق فقط با یک واسطه از سعد بن عبدالله نقل می کند، و آن واسطه یا پدرش است، و یا استاد او است، محمد بن حسن بن ولید که در مشیخه خودش هم گفته است ،لذا این صحیحه است.

« انه سأله عن الفاحشة المبينة التي إذا أتت المرأة بها في أيام عدتها جاز للزوج أن يخرجها من بيته » می تواند خارج کند که دارد إلا ، ﴿لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا﴾ « فقال عليه السلام: الفاحشة المبينة هي السحق دون الزنا » اینجا فاحشه مبینه سحق است، « فان المرأة إذا زنت وأقيم عليها الحد ليس لمن أرادها ان يمتنع بعد ذلك » به خاطر اینکه اگر زن زنا کند و حد بخورد، بگوید چون حد خورده است پس ازدواج جایز نیست زیرا از نظر شارع ازدواج با این زنی که حد خورده است جایز است، « من التزويج بها لأجل الحد وإذا سحقت وجب عليها الرجم والرجم خزى ومن أمر الله برجمه فقد أخزاه » ولی اگر سحق (مطلق) کرده باشد جایز نیست، مقصود از « فقد اخزاه » این است که اگرچه غیر محصنه هم باشد ، رجم اطلاق دارد « ومن أخزاه فقد أبعده ومن أبعده فليس لأحد أن يقربه ».

حاصل این است که بعداً با مرأة مساحق نمی شود ازدواج کرد، ولی با مرأة زانیة بعد از حد می شود ازدواج کرد.

 

سوال: زنا بدتر از سحق است؟!

جواب : ما تابع نص هستیم، نص مساحقه را شدیدتر گرفته است.

 

این روایت استدلال شده است و روایت در صدر دارد که این را به مساحقه تفسیر کرده است، منتهی «دون الزنا» دو تفسیر دارد:

1-یکی اینکه می خواهد بگوید که این فاحشه مبینه در زنا نیست، و فقط مساحقه است، لذا فقها معارض گرفته‌اند این روایت را با روایت بعدی که همین فاحشه مبینه را به زنا تفسیر کرده است.

ولی ما گفتیم که حمل دیگری هم دارد، که تعارض بین این دو طایفه مرتفع شود.

2-معنی دیگر این است که این فاحشه مبینه مساحقه است، نه خصوص زنا، می خواهد اثبات کند که مساحقه فاحشه مبینه است و نفی کند خصوص زنا که فاحشه مبینه باشد، دون الزنا یعنی دون خصوص زنا، که حرف درستی می شود، که حضرت می خواهد بفرماید که فاحشه مبینه در اینجا می تواند مساحقه هم باشد، نه فقط خصوص زنا.

 

سوال: در ذیل بین زنا و مساحقه فرق گذاشته است؟

جواب: درست است و ذیل با این تفسیر ملائمت ندارد، برای اینکه می خواهد بگوید که آن خصوصیتی که در مساحقه است آن موجب می شود که این از منزل اخراج می شود، همان خصوصیتی که نمی شود بعداً با او ازدواج کرد، کأنه ذیل می خواهد این را بگوید ،لذا این باید اخراج شود.

 

این ذیل را هم می توان کسی بگوید که مساحقه اولویت دارد که داخل شود به خاطر همین خصوصیتی که دارد، نه اینکه زنا را نفی کند، حضرت بعد از اینکه فرمود که فاحشه مبینه مساحقه است، نه فقط خصوص زنا وجه اولویت آن را ، می خواهد بفرماید که این اولی است، از اینکه داخل در فاحشه مبینه باشد، به این نحو می شود این را توجیه کرد که با این هم سازگاری داشته باشد، در هر حال فقها این را تعارض گرفته اند، بعضی ها هم تصریح کرده اند.

این روایتی که معارض این است، مرسل است صدوق است

( محمد بن علي بن الحسين قال: سئل الصادق عليه السلام عن قول الله عز وجل " واتقوا الله ربكم لا تخرجوهن من بيوتهن ولا يخرجن إلا أن يأتين بفاحشة مبينة " قال: إلا أن تزني فتخرج ويقام عليها الحد ).[7]

« تُخرج » یعنی شوهر او را از منزل خارج می کند، راه نمی دهد، و اقامه حد هم بر او می شود.

صاحب حدائق گفته است که این روایت تعارض دارد، بعد از اینکه زنا را از فاحشه مبینه در این آیه، مسلّم گرفته است:

( بقي الإشكال في رواية سعد بن عبد الله المروية عن صاحب الزمان (صلوات الله و سلامه عليه)، فإنها قد تضمنت تفسيرها بالسحق دون الزنا، و حملها في الوسائل على أن السحق أعظم أفراد الفاحشة المبينة جمعا بينه و بين ما مضى و يأتي.

أقول: كيف يتم هذا الحمل مع نفيه الزنا بمعنى أن الفاحشة في الآية لم يرد بها الزنا لقوله «السحق دون الزنا» و القدر المحكوم به في هذه الروايات هو التفسير بأذى أهله، و فيما عداه من الزنا و السحق إشكال لتصادم الروايتين المذكورتين ).[8]

« بقي الإشكال في رواية سعد بن عبد الله المروية عن صاحب الزمان (صلوات الله و سلامه عليه)، فإنها قد تضمنت تفسيرها بالسحق دون الزنا، و حملها في الوسائل على أن السحق أعظم أفراد الفاحشة المبينة » صاحب وسائل هم همین چیزی را اخذ کرده است که عرض کردیم.

حدائق در اینجا نظر به وسائل دارد، خود صاحب وسائل معاصر علامه مجلسی بوده است، پس معلوم می شود که صاحب حدائق متأخر از شیخ حرّ و علامی مجلسی است.

« و حملها في الوسائل على أن السحق أعظم أفراد الفاحشة المبينة جمعا بينه و بين ما مضى و يأتي » که تفسیر بر زنا کرده است و بعداً می آید.

بعد صاحب حدائق می گوید « أقول: كيف يتم هذا الحمل مع نفيه الزنا » این نفی کرده است و گفته است که زنا نیست و نمی شود حمل به این کرد « بمعنى أن الفاحشة في الآية لم يرد بها الزنا » یعنی اصلاً زنا اراده نشده است در آیه « لقوله «السحق دون الزنا» و القدر المحكوم به في هذه الروايات هو التفسير بأذى أهله » یعنی ﴿إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ﴾ می گوید که مقصود این است که این زن با لفظ و طعنه زدن به مرد و اقوامش و با جسارت کردن و اهانت کردن، مرد را اذیت می کند، تفسیر این فاحشه مبینه به اذی اهله، که « هاء » به رجل بر می گردد، یعنی متیقن أذی این زن نسبت به این مرد را من قبول دارم، این تعبیر یعنی آنچه در این روایات مسلم است که در تفسیر این فاحشه شده است، این است که زن مرد را اذیت کند « و فيما عداه » در واقع صاحب حدائق می گوید که سه تفسیر شده است:

یکی ایذاء اهل این مرد توسط زن

دوم سحق

و سوم هم زنا

بعد « و ما عداه » یعنی ما هم عدای این اذی اهله، « و فيما عداه من الزنا و السحق إشكال » چرا اشکال وارد است؟ چون نصوصی که در اینجا وارد شده است با هم تعارض دارد « إشكال لتصادم الروايتين المذكورتين ».

 

ما اشکال کردیم:

اشکال اول

این روایاتی که ایشان می گوید دلالت بر تفسیر فاحشه به زنا دارد، این روایات هر سه ضعیف است، مراسیل صدوق ،ابراهیم بن هاشم، طبرسی، هر سه ضعیف است، برخلاف مروی عن صاحب الزمان، که این روایت هم صحیحه است، پس صحیحه بر آن سه روایت ضعیفه ترجیح دارد.

اشکال دوم

« دون الزنا » قابل حمل است، اساسأ تعارض را بر می داریم، همانطوری که حمل کردیم و صاحب وسائل هم گفته است، ما حرف صاحب وسائل را قبول داریم و حرف درستی است، البته با این بیانی که ما عرض می کنیم و این بیان در وسائل نیامده است،صاحب وسایل گفته است که اعظم افراد فاحشه.

ولی بیانی که ما می گویم این است، که حضرت فرمود این سحق هم هست، نه فقط فاحشه، سحق هم فاحشه سحق است و وجه آن تعلیلی که بعدش از آن است می خواهد ترقی کند که این سحق چرا داخل نباشد؟! به طریق اولویت به خاطر جهتی که در ذیل آمده است داخل است، خصوص را باید در تقدیر بگیریم، سحق دون خصوص الزنا، تا این توهم را دفع کند بلکه این سحق اولویت دارد.

 

سوال: در روایت دارد عن صاحب الزمان، سعد بن عبدالله که از نواب اربعه نبوده است و لقاء با صاحب الزمان نداشته است، و این روایت مرسله می شود؟

جواب: پدر صدوق معاصر و صحانبی امام حسن عسکری علیه السلام بوده است، و صدوق با واسطه پدرش یا استادش از سعد بن عبدالله نقل می کند، افراد زیادی هستند که مکاتبه با حضرت داشته اند و در کتاب غیبت شیخ طوسی آمده است.

 

سوال: باید مکاتبه را ذکر می کرد، عبارت عن صاحب الزمان ظهور در لقاء دارد؟

جواب: طبقه ایشان درست است به خاطر اینکه ابن بابویه کسی است که امام حسن عسکری علیه السلام راجع به او سخنی فرمودند، بعد صدوق از طریق ابن بابویه از سعد بن عبدالله نقل می کند، او می تواند عمر داشته باشد که خود امام حسن عسکری و همچنین خود امام زمان را درک کند.

 

استبعاد ندارد، خود این روایت دارد نقل می کنم که صدوق از سعد از صاحب الزمان نقل می کند.

 

سوال: فرض این چگونه است، آیا به مکاتبه بوده است، به لقاء بوده است؟

جواب: هر چه باشد، ارسال بر خلاف است، ما باید قطع داشته باشیم به اختلاف طبقه تا حمل بر ارسال شود اینجا اتحاد طبقه است.

 

سوال: در غیبت صغری افراد غیر از نواب اربعه لقاء نمی کردند، این روایت ظهور دارد که سعد لقاء کرده است؟

جواب: در هر حال قابل حمل است، یعنی می توان این طور باشدکه سعد از طریق سفراء نقل کرده است از صاحب الزمان، که با این حال مرسل نیست چرا که آنها همه از ثقات هستند، بالاخره اینکه صدوق به جزم دارد از پدرش و از صاحب الزمان نقل می کند، این معلوم است که قطعی بوده است، یا به طریق سفراء یا به طریق مکاتبه یا به یک نحوی بوده است.

 

سوال: یعنی نباید واسطه را ذکر می کرد؟!

جواب : لازم نیست، چون هم طبقه است و همین که صدوق دارد نقل می کند، ‌چون فاصله زمانی زیاد نبوده است، و چون از صاحب الزمان نقل می کنم حتما یک واسطه قطعی بوده است، و منظور از واسطه رجل دیگر نیست، یا واسطه بوده است یا یکی از سفراء بوده اند،در نتیجه این روایت صحیحه می شود از این دو حال خارج نیست لذا مرسل نمی شود و از مرسل بیرون می آید، مرسل این است که شخص ناشناخته باشد.

 

به هر حال این روایت صحیحه است و رجحان دارد، اساسأ تعارض هم نمی بینیم.

حد سحق

اتفاق بین فقها است که حد سحق در مرأة غیر محصنه جلد است ، اما در محصنه اختلاف شده است و مشهور البته قابل به این هستند که جلد است، متن جواهر این است:

والحد في السحق الذي هو وطء المرأة مثلها المكنى عنه في النصوص باللواتي مع اللواتي التي لعنها الله والملائكة ، ومن بقي في أصلاب الرجال وأرحام النساء وهن في النار ، وعليهن سبعون حلة من نار ، وفوق تلك الحلل جلد جافي غليظ من نار ، وعليهن نطاق من نار وتاج من نار من فوق تلك الحلل وخفاف من نار وهو الزناء الأكبر الذي أحدثه في الناس لاقيس بنت إبليس كما أحدث أبوها اللواط بالرجال ، فاستغنى الرجال بالرجال والنساء بالنساء ، ويؤتى بهن يوم القيامة وقد ألبسن مقطعات من النار وقنعن بمقانع من نار وبردين‌ من نار وأدخل في أجوافهن إلى رؤوسهن أعمدة من نار وقذف بهن في النار إلى غير ذلك مما ورد فيه.

وعلى كل حال فحده ( مائة جلدة ) مع البلوغ والعقل والاختيار ( حرة كانت أو أمة مسلمة أو كافرة محصنة أو غير محصنة للفاعلة والمفعولة ) وفاقا للأكثر كما في كشف اللثام ، بل المشهور كما في الرياض ، بل في المسالك نسبته إلى المفيد والمرتضى وأبي الصلاح وابن إدريس وسائر المتأخرين ، بل عن السرائر نسبته إلى أصحابنا مشعرا بالإجماع عليه ، كظاهر المحكي عن الانتصار...).[9]

« ( والحد في السحق ) الذي هو وطء المرأة مثلها المكنى عنه في النصوص باللواتي مع اللواتي » که در نصوص از این مرأة مساحقة بالواتی تعبیر شده است « مع اللواتي التي لعنها الله والملائكة » در لسان نصوص می گوید « ومن بقي في أصلاب الرجال » چون اینها مانع شده اند که زن و مرد ازدواج‌ نکنند و تولید نسل شود، مساحقه مانع تولید نسل است « وأرحام النساء وهن في النار » بعد روایات زیادی می آورد که اصل پیدایش سحق از ابلیس بوده است، بعد می فرماید « وعلى كل حال فحده ( مائة جلدة ) مع البلوغ والعقل والاختيار ( حرة كانت أو أمة مسلمة أو كافرة محصنة أو غير محصنة للفاعلة والمفعولة ) » همه اینها ۱۰۰ ضربه است « وفاقا للأكثر » این ۱۰۰ ضربه را به صورت مطلق، اکثر گفته اند.

اما در مقابل قومی که مخالفت کردند

نعم ( قال ) الشيخ ( في النهاية : ترجم مع الإحصان وتحد مع عدمه ) ونحوه عن القاضي وابن حمزة ، بل ما إليه في المسالك للحسن...).[10]

« نعم ( قال ) الشيخ ( في النهاية : ترجم مع الإحصان وتحد مع عدمه )» یعنی تجلد مع عدم احصان « ونحوه عن القاضي وابن حمزة ، بل ما إليه في المسالك للحسن ...» الی آخر.

یک مشهور داریم و یک غیر مشهور

غیر مشهور شیخ طوسی است، قاضی ، ابن حمزه ، اینها در مقابل مشهور هستند و وجه اختلاف اینها هم نصوص است، این نصوص طایفه اول، بعضی ها به اطلاق دلالت دارند:

صحیحه أبان بن عثمان : ( وعن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن الحكم عن أبان بن عثمان، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: السحاقة تجلد ).[11]

السحاقة به اطلاق محصنه و غیر محصنه را شامل می شود، پس می تواند، نصی که وارد شده که در محصنه که رجم می شود، می توان این را تقیید بزند، این فی الحال نمی تواند دلیل باشد برای رأی مشهور ، چون آن نصوص صریح است.

روایت مرسل دعائم: ( وَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ: السَّحْقُ فِي النِّسَاءِ كَاللِّوَاطِ فِي الرِّجَالِ وَ لَكِنْ فِيهِ جَلْدُ مِائَةٍ لِأَنَّهُ لَيْسَ فِيهِ إِيلَاجٌ ).[12]

روایت مرسل و ضعیف است، اینجا هم جای قاعده جبران ضعف سند به عمل مشهور هم نیست، چون روایت مبتلا به معارض است.

« السَّحْقُ فِي النِّسَاءِ كَاللِّوَاطِ فِي الرِّجَالِ وَ لَكِنْ » این استدراک کأنه اشاره به اختصاص می کند، « وَ لَكِنْ فِيهِ جَلْدُ مِائَةٍ لِأَنَّهُ لَيْسَ فِيهِ إِيلَاجٌ » گرچه سحق در ایلاج نیست، اما این لفظ لکن که دارد کانه می خواهد بگوید که سحق یک خصوصیتی دارد نسبت به زنا و لواط، و خصوصیت آن هم این است که مطلقاً جلد است، و در زنا و لواط، در غیر محصنه جلد بود و در محصنه رجم بود.

روایت بعدی هم اصلاً دلالت ندارد که روایات مجتمعین تحت لحاف واحد مرأتین بود( ۱۰۰ ضربه)، که به این روایات استدلال کرده اند، که ربطی به مسأله مساحقه ندارد، چون عنوان ، عنوان مجتمعین است.

بنابراین فقط یک روایت مرسل باقی ماند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo