< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کیفیت اجرای حد

(مسألة 5): ينبغي للحاكم إذا أراد إجراء الحدّ أن يعلم الناس ليجتمعوا على حضوره، بل ينبغي أن يأمرهم بالخروج لحضور الحدّ، والأحوط حضور طائفة من المؤمنين ثلاثة أو أكثر. وينبغي أن يكون الأحجار صغاراً، بل هو الأحوط، ولا يجوز بما لا يصدق عليه الحجر كالحصى، ولا بصخرة كبيرة تقتله بواحدة أو اثنتين. والأحوط أن لا يُقيم عليه الحدّ من كان على عنقه حدّ، سيّما إذا كان ذنبه مثل ذنبه، ولو تاب عنه بينه وبين اللَّه جاز إقامته، و إن كان الأقوى الكراهة مطلقاً، ولا فرق في ذلك بين ثبوت الزنا بالإقرار أو البيّنة. [1]

من علیه الحدّ لا یجوز له الحدّ:

صاحب شرایع عدم جواز را به قائلی نسبت داده است: «و قيل لا يرجمه من لله قبله حد» .

کلام صاحب جواهر:

كيف كان فقد ( قيل ) وإن كنا لم نتحققه : ( لا يرجمه من لله قبله حد )( کسی که حد بر او هست و مستحق حد است، قولی گفته که جایز نیست حد بر دیگران حد اجرا کند) لقول أمير المؤمنين عليه‌السلام في خبر ميثم « أيها الناس إن الله عهد إلى نبيه عهدا عهده محمد (ص) إلى بأنه... ثم قال ( وهو على كراهية ) وفي القواعد الاشكال ، بل نسبه في الرياض إلى ظاهر الأكثر بل المشهور كما في غاية المرام ، بل في أثناء كلامه دعوى الاتفاق على الكراهة ظاهرا ، وفي كشف اللثام نسبتها إلى ظاهر الأصحاب وصريح المصنف (این کراهت را به ظاهر اصحاب نسبت داده)قال : « وفي السرائر وروي أنه لا يرجمه إلا من ليس لله سبحانه في جنبه حد ، وهذا غير متعذر ، لأنه يتوب في ما بينه وبين الله تعالى ثم يرميه » ومن ذلك كله يقوى عدم الوجوب (عدم وجوب الاجتناب عن اقامة الحدّ علی من علیه الحدّ. بر او اجتناب واجب نیست)للأصل (اشکال: ما روایت داریم، چرا به اصل تمسک می کنید؟)وحمل النهي المزبور على الكراهة (حمل بر کراهت شاهد می خواهد، شاهد ندارید!)التي هي كالمجاز المشهور فيه » (خود نهی در اینجا در ما وضع له خودش که تحریم باشد استعمال نشده. نهی گاهی مجازا در کراهت استعمال می شود و مشهور هم هست واستعمالش کم نیست)مضافا إلى ما قيل (دو وجه : این نصوص بر کراهت حمل شده و ادعای این که صیغۀ نهی در معنای خودش استعمال نشده، که هر دو از صاحب جواهر عجیب است)من وجوب القيام بأمر الله تعالى وعموم الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر (رجم از قبیل امر به معروف و نهی از منکر است»)والرجم من هذا القبيل (وجه اینکه رجم از قبیل امر به معروف و نهی از منکر است، این را برای کراهت استدلال کرده اند.)وإن كان قد يناقش بأن مقتضاه الوجوب (پس معلوم می شود این استدلال برای کراهت شده بود که مناقشه اش در این است که: مقتضای این که از قبیل امر به معروف و نهی از منکر باشد این است که واجب باشد)، وهو ينافي الكراهة المتفق عليها ظاهرا (المتفق علیها ظاهرا، عبارت ریاض است، که صاحب جواهر از این عبارت برداشت کرده که صاحب ریاض ادعای اتفاق کرده است، اما ایشان می گوید کسی مبنایش کراهت است ادعای اتفاق می کند) ، وحينئذ فالمتجه ثبوتها بمطلق الحد وإن لم يكن مثل الذي أقيم على المحدود ، كما هو ظاهر العبارة ونحوها ، بل هو ظاهر صدر الصحيحة الأولى المنزل‌...» ‌[2]

دو تا مطلب است:

یکی اینکه قول به عدم جواز را نسبت داده به قائل مجهول، صاحب جواهرگفته: «و ان کنّا لم نتحقّقه»،کسی که قائل به عدم جواز است را پیدا نکردیم.

صاحب جواهر، بعد از اینکه محقق گفت «و هو علی کراهیة»، این قول به کراهت را از کلام صاحب ریاض به مشهور نسبت داد، بلکه صاحب ریاض در لا بلای کلامش دعوای اتفاق هم کرده.

عرض ما این است که این استظهار هم درست نیست، چون صاحب ریاض ابتداءً جزم کرده به عدم جواز، بعد از نهی استظهار کرده است.

اگر رجم از قبیل امر به معروف و نهی از منکر است، به قول صاحب ریاض از واضحات است که این باید واجب باشد. چه ربطی به کراهت دارد.

نتیجه متن صاحب شرایع:

1 نسبت عدم جواز اقامة الحد علی من علیه الحدّ به قیل(قائل مجهول)، که صاحب جواهر گفت: لم نتحققه

2 علی کراهیة ترجیح داده شده، صاحب جواهر گفت این مشهور است.

3. استدلال به امر به معروف و نهی از منکر برای کراهت، که وجهش مشخص است واضح الضعف است

کلام صاحب ریاض:

(ولا) يجوز أن (يرجمه من لله تعالى قبله حد) (ایشان گفته لا یجوز، همانی را که در شرایع به قیل نسبت داده بود) لظاهر النهي عنه في المعتبرة المستفيضة (به خاطر این که معتبرۀ مستفیضه ظهور و دلالت بر حرمت دارد:): ففي الصحيح وما يقرب منه وغيرهما: لا يقيم الحد من لله تعالى عليه حد فمن كان لله تعالى عليه مثل ما له عليها فلا يقيم عليها الحد.... (وقيل: يكره) ذلك ولا يحرم ، كما هو ظاهر الأكثر، بل المشهور كما في شرح الشرائع للصيمري .قيل: للأصل(بعضیها گفته اند به خاطر اصل. اصل عدم حرمت است)، مع قصور سند النهي عن إفادة التحريم فليحمل على الكراهة) صاحب مسالک هم این را گفته بود، بیان شد که بی ربط است و وادی دلالت با وادی سند نباید خلط شود، تا زمانی که مدلول آن کراهت را ثابت نکند ادله تسامح سنن نمی آید. باید مدلولش در کراهت یا استحباب تامّ باشد. در کراهت اولا اختلاف است که تسامح در ادلۀ سنن جاری می شود یا نه. باید دلالتش تامّ باشد و سندش ضعیف باشد، اینجا اینطور نیست. اینجا خودش ظهور در تحریم دارد. ما می گوییم حتی علی فرض قصور سند هم حسن نیست. قصور سند چه ربطی به دلالت دارد که بر کراهت حمل کنیم)، وهو حسن(این تحسین ایشان درست نیست.) إن سلم قصور السند، وهو ممنوع (یعنی قصور سندش را نهی می کنیم )، لما عرفت من وجود الصحيحة وكالصحيحة متعددة معتضدة بغيرها من أخبار كثيرة فتخصص بها الأصل.وأضعف منه ما استدل به بعض الأصحاب (استدلال اصحاب برای کراهت) من وجوب القيام بأمر الله تعالى (استدلال به امر به معروف و نهی از منکر و اینکه رجم از قبیل امر به معروف و نهی از منکر باشد، اضعف است زیرا )، وعموم الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر والرجم من هذا القبيل. وذلك فإن مقتضاه الوجوب، وهو ينافي الكراهة المتفق عليها ظاهرا.[3] .

« ظاهرا » یعنی بنا بر آن ادعایی که آن ها دارند، و الا اگر اجماعی بود از اجماع دست نمی کشید. دأب صاحب ریاض این است: در هر فرعی اول به اجماع استدلال می کند بعد صاحب جواهر از او تبعیت می کند.

نتیجه: در مسأله اجماعی در بین نیست، همانطور که صاحب ریاض در غایت الامر به مشهور نسبت داده و درست است و مشهور هم که دردی دوا نمی کند که قائل به کراهت باشیم، فلذا ما هستیم و نصوص مقام که ما ظاهر نصوص را گفتیم.

صحیحه ای که با دو طریق صحیح مطرح کردیم. صحیحۀ خلف بن حمّاد به علاوۀ آن دو طریق دیگر. علاوه بر 3 طریق دیگری که دارد. مجموعا 5 طریق دارد. یک طریق محاسن هم دارد که در وسائل آمده

متن حدیث

« محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن محبوب عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن عمران بن ميثم، أو صالح بن ميثم، عن أبيه إن امرأة أقرت عند أمير المؤمنين عليه السلام بالزنا أربع مرات فأمر قنبرا (این اَمَرَ، ظهور در وجوب دارد، علاوه بر این روایات دیگری هم هست که ظهور در همین وجوب دارد)فنادى بالناس فاجتمعوا، وقام أمير المؤمنين عليه السلام فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أيها الناس إن إمامكم خارج بهذه المرأة إلى هذا الظهر ليقيم عليها الحد إنشاء الله، فعزم عليكم أمير المؤمنين لما خرجتم وأنتم متنكرون ومعكم أحجاركم لا يتعرف منكم أحد إلى أحد، فانصرفوا إلى منازلكم إنشاء الله، قال: ثم نزل، فلما أصبح الناس بكرة خرج بالمرأة وخرج الناس معه متنكرين متلثمين بعمائمهم وبأرديتهم والحجارة في أرديتهم وفي أكمامهم حتى انتهى بها والناس معه إلى الظهر بالكوفة، فأمر أن يحفر لها حفيرة ثم دفنها فيه، ثم ركب بغلته وأثبت رجله في غرز الركاب، ثم وضع إصبعيه السبابتين في اذنيه، ونادى بأعلى صوته: أيها الناس إن الله عهد إلى نبيه صلى الله عليه وآله عهدا عهده محمد صلى الله عليه وآله ( خدای تعالی بر حضرت رسول عهد فرمود که شما این کار را انجام بده و خود رسول هم بر من -علی علیه السلام- این را تعهد گرفت که شما هم انجام بده )إلى بأنه لا يقيم الحد من لله عليه حد فمن كان لله عليه مثل (بر گردن این شخص هم حد باشد. این را هم می توانیم معنی بکنیم با توجه به اینکه در نصوص دیگر اصلا مثل نیامده، فقط حدّ آمده. علی فرض اینکه باشد تأکید می شود) ماله عليها فلا يقيم عليها الحد سی که مثل شخص محدود، حد بر گردن دارد حق اقامه ی حد ندارد، این عهد، ظهور در وجوب دارد، درضمن لا یقیم علیه الحد، لا را ناهیه بگیریم جزم بدهد، ظهور در حرمت و عدم جواز دارد)قال: فانصرف الناس يومئذ كلهم ما خلا أمير المؤمنين والحسن والحسين عليهم السلام، فأقام هؤلاء الثلاثة عليها الحد يومئذ وما معهم غيرهم قال: وانصرف يومئذ فيمن انصرف محمد بن أمير المؤمنين عليه السلام.»[4]

اگر معنای مثل به اون معنای دقیق باشد این دو تا مثبت می شوند حمل بر تأکید و افضل می شود چون صلاحیت تخصیص ندارد.

روایت دومی هم صحیحۀ زراره هست:

« عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن زرارة عن أبي جعفر عليه السلام قال: أتي أمير المؤمنين عليه السلام برجل قد أقر على نفسه بالفجور فقال أمير المؤمنين عليه السلام لأصحابه: اغدوا غدا على متلثمين فقال لهم: من فعل مثل فعله فلا يرجمه ولينصرف، قال: فانصرف بعضهم وبقى بعضهم، فرجمه من بقي منهم. [5]

من فعل مثل ما فعله فلا یرجمه فعله مثل ما فعله. یعنی بما انه مستحق للحدّ. مثل ما فعله یعنی فعل فعلا استحق به الحدَّ. فعلی را انجام داده که مستحق حد باشد دون التعزیر. بعد از فلا یرجمه، فلینصرف دارد. هم نهی و هم امر دارد.

روایت بعدی:

محمد بن علي بن الحسين باسناده عن سعد بن طريف، عن الأصبغ ابن نباته في حديث أن رجلا أتى أمير المؤمنين عليه السلام فأقر عنده بالزنا ثلاث مرات فقال له: اذهب حتى نسأل عنك - إلى أن قال ثم عاد إليه فقال الرجل: يا أمير المؤمنين إني زنيت فطهرني، فقال: إنك لو لم تأتنا لم نطلبك، ولسنا بتاركيك إذ لزمك حكم الله عز وجل ثم قال: أيها الناس إنه يجزي من حضر منكم رجمه عمن غاب فنشدت الله رجلا منكم يحضر غدا لما تلثم بعمامته حتى لا يعرف بعضكم بعضا، وأتوني بغلس حتى لا يبصر بعضكم بعضا، فانا لا ننظر في وجه رجل ونحن نرجم بالحجارة قال: فغدا الناس كما أمرهم قبل إسفار الصبح، فأقبل علي عليه السلام ثم قال: نشدت الله رجلا منكم لله عليه مثل م نشدت الله رجلا. هم نشدتک بالله داریم و هم نشدت الله داریم. یعنی اسألک بالله تعالی. اطلب من بالله، هم خلیل و هم دیگران گفته اند. نشدت الله رجلا منکم لله علیه مثل هذا الحدّ ان یأخذ لله به. خودش بر گردن خودش این حدّ هست، حالا بخواهد این حد را از دیگری استیفاء کند،یعنی اقامۀ حد کند.)هذا الحق أن يأخذ لله به(جمله خبریه است اما در مقام نهی است و آکد در زجر است) ، فإنه لا يأخذ لله بحق من يطلبه الله بمثله (یعنی خدا از او مثل آن حد را طلب دارد) قال: فانصرف والله قوم ما يدرى من هم حتى الساعة، ثم رماه بأربعة أحجار، ورماه الناس. »[6]

روایت بعدی:صحیحۀ ابی بصیر به طریق علی بن ابراهیم نه به طریق کلینی و شیخ

« وعن علي بن إبراهيم، عن أحمد بن محمد بن خالد رفعه إلى أمير المؤمنين عليه السلام قال: أتاه رجل بالكوفة فقال: يا أمير المؤمنين إني زنيت فطهرني، وذكر أنه أقر أربع مرات - إلى أن قال: ثم نادى في الناس: يا معشر المسلمين اخرجوا ليقام على هذا الرجل الحد ولا يعرفن أحدكم صاحبه، فأخرجه إلى الجبان فقال: يا أمير المؤمنين أنظرني أصلي ركعتين، ثم وضعه في حفرته واستقبل الناس بوجهه، ثم قال: معاشر المسلمين إن هذه حقوق الله فمن كان لله في عنقه حق فلينصرف ولا يقيم حدود الله من في عنقه حد، فانصرف الناس وبقى هو والحسن والحسين، فرماه كل واحد ثلاثة أحجار فمات الرجل، فأخرجه أمير المؤمنين عليه السلام، فأمر فحفر له وصلى عليه ودفنه»[7]

معاشر المسلمین ان هذه حقوق الله فمن کان لله فی عنقه حقٌّ فلینصرف «لام امر» و لا یقیم حدود الله من فی عنقه حدٌّ «این لا در مقام نهی است»

این نصوص همه صحیحه هستند.

این نصوص به قول صاحب ریاض نصوص صحیحه کالصحیحه متعدده، با نصوص دیگری که بعضی اش را نیاوردیم. اینها ظهور بر عدم جواز دارد و حمل بر کراهت قرینه می خواهد که نداریم.

س: شهرت در مقابل داریم!؟

استاد: شهرت در مقابل نصوص صحیحۀ مستفیضه هیچ وقعی به آن نیست. اگر یک روایت باشد که دلالت داشته باشد و بر خلاف مشهور یک روایت باشد، شهرت موجب وهن می شود

علاوه بر اینکه دلیل این شهرت ها معلوم نیست. مدرکی بوده ...

سؤال: با وجود این همه روایاتی هست ولی مشهور فتوا به کراهت داده است این نشان نمی دهد که روایات را دیده اند و اعراض کرده اند؟!

جواب: اگر صاحب ریاض هم فتوی به حرمت نمی داد باز هم از این روایات دست نمی کشیدیم. این روایات فوق حدّ استفاضه است. با اینکه صاحب ریاض به این جزما فتوی به حرمت داده و غیر صاحب ریاض هم این فتوی را داده اند. صاحب ریاض این را استدلال کرده به ظاهر نصوص.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo