< فهرست دروس

درس فقه معاصر استاد حسین صفدری

1401/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/فقه جنگ نرم /قواعد فقهیه در جهاد

حدیث خوانی

في الكافي؛ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ يَا بُنَيَّ اخْتَرِ الْمَجَالِسَ عَلَى عَيْنِكَ فَإِنْ رَأَيْتَ قَوْماً يَذْكُرُونَ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَكُنْ عَالِماً نَفَعَكَ عِلْمُكَ وَ إِنْ تَكُنْ جَاهِلًا عَلَّمُوكَ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُظِلَّهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَيَعُمَّكَ مَعَهُمْ وَ إِذَا رَأَيْتَ‌ قَوْماً لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ فَلَا تَجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَكُنْ عَالِماً لَمْ يَنْفَعْكَ عِلْمُكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَاهِلًا يَزِيدُوكَ جَهْلًا وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَيَعُمَّكَ مَعَهُمْ.

جناب لقمان در وصایای خود به فرزندش به حسب آن چیزی که یونس عبد الرحمن در آن روایت مرفوعه از امام صادق علیه‌السلام نقل می‌کند به فرزندش فرمود: هر مکان نشستن و گفت و گو و ارتباط گیری با دیگران را بر اساس معاینه و دقت انتخاب کن، با گروهی بنشین که ببینی این قوم و گروه متذکر به خدا هستند این که یذکرون الله عزوجل مراد این نیست که بخواهی بنشینی تسبیح در دست آن ها باشد و ذکر خدا بگویند، خیر، مراد این است متذکر به خدا باشند، اگر با مجموعه ای نشستی که متذکر به خدا هستند دو حالت است یا سهم علمی و دانش علمی تو از آن ها برتر است، اگر تو فرد باسواد و آگاه و مطلع و دانشمند هستی این علم به تو سود می‌دهد یعنی از این سود و از این سواد استفاده می‌کنی و به آن ها چیزی می آموزی، بالاخره انسان ها کنار هم مانند ظروف مرتبط هستند اگر ارتفاع دانش تو بیشتر باشد بر آن ها سوار و مسلط می‌شود و دانش آن ها را بالا می‌برد اگر دانش آن ها بالا باشد بر تو سوار می‌شود و دانش تو را بالا می‌برد خب در چنین شرایطی که این جماعت متذکر هستند، چون متذکر به خدا هستند چه بسا در این حالتی که تو با آنان نشستی سایه ی رحمت خدا بر سر این ها گسترانیده شود و این سایه بر سر تو هم بیافتد و بهره مند شوی

اگر جماعتی را دیدی که متذکر به خدا نیستند با آن ها آمد و شد نکن اگر تو آدم بهره مندی از دانش و علم باشی، علم و دانش تو سودی برایت نخواهد داشت یعنی از این علم و دانش برای آگاه سازی افرادی که غیر متذکر به خدا هستند بهره ای نخواهی گرفت

و اگر دانش و بهره ی دانشی پایینی داری آن ها هم چیزی ندارند که به تو بیافزایند و چه بسا آن لحظاتی که با آنان هستی شاید که سایه ی عقوبت خدا بر آنان گسترانده شود و آن عقوبت الهی شامل حال تو هم شود

این روایت اهمیت هم نشین را مشخص می‌کند که به لحاظ تربیتی همنشین چقدر مؤثر و مهم است به قدری که علم و دانش تو بر همنشینی که غیر متذکر است سودمند نخواهد بود و چالش هایی که برای همنشین بد است یقه ی انسان را خواهد گرفت ، فرصت هایی که همنشین خوب دارد به انسان سرایت می‌کند

ادله قاعده نفی سبیل

کلام در بحث قاعده ی نفی سبیل بود، مقدماتی را در تعریف و جایگاه و نسبت قاعده ی نفی سبیل به سایر ادله بیان کردیم گفتیم مضمون قاعده‌ی نفی سبیل، این است که خداوند متعال هیچ حکمی که کفار بر مسلمانان برتری و سلطه پیدا کنند جعل نکرده است یادآور شدیم که مدلول قاعده ی نفی سبیل بر مدلول سایر ادله حاکم است

گفتیم شیخ انصاری بر همین اساس گفت فروش برده ی مسلمان به کافر جایز نیست زیرا سلطه کافر را بسط می‌دهد نکته ی سوم گفتیم مهم ترین قاعده ای است که زیر ساخت سیاست های خارجی جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهد ، کشور با تدبیر هوشمندانه متکی به این قاعده ی فقهی در تعامل سیاسی اقتصادی فرهنگی نظامی با سایر کشور و دولت های کفر روابط خود را تنظیم کرده و به درستی در این موارد از خود سرسختی و استقامت نشان می‌دهد

این قاعده به دلیل نقش مهمی که در مناسبات بین‌المللی و سیاست های خارجه کشور و کشورهای اسلامی بتواند دفاع کند باید از پشتوانه استدلالی قوی و مستندات شرعی غیر قابل خدشه برخوردار باشد از این جهت ما لازم دانستیم که قاعده را به لحاظ مستنداتش مورد بررسی علمی قرار دهیم

قاعده ی نفی سبیل دلایل و مستندات متعددی دارد که فقهای عظام هر یک از نوع و زاویه ی نگاهی که داشتند به این مستندات پرداختند

مهم ترین پشتوانه این قاعده که حجیت آن را به اثبات می‌رساند آیه ی شریفه ی صد و چهل و یک سوره ی نساء است آن جا که می‌فرماید «﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾»

پیرامون کفار و منافقین سخن می‌گوید کسانی که متربص شما هستند شما را کنترل می‌کنند و در امورتان دقت می‌کنند

فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ در این ملاحظات و مراقبات وقتی پیروزی شما را می بینند می‌گویند که ما با شما بودیم و ایمان آوردیم یعنی از پیروزی شما نصیبی برای خود می‌خواهند

﴿وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ﴾ اگر دشمنان شما و کفار پیروز شوند می گویند با کمک ما پیروز شدید ما اجازه ندادیم که شما به مومنین بپیوندید ما از دل مومنین برای شما خبر آوردیم

﴿فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ خداوند متعال در روز قیامت بین این ها و شما داوری می‌کند

﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا،﴾ خداوند متعال سبیلی برای کافر علیه مومن وضع نکرده است

شاهد در فقره ی اخیر است، که کفار سبیل و سیطره و حجتی علیه مومنین برایشان وضع نشده است نام قاعده ی نفی سبیل از همین آیه برداشته شده است

چون سبیلی علیه مومنین به نفع کفار از جانب خداوند متعال وضع نشده است این یک قاعده ی کلی است این سبیل نه در معاملات نه در جنگ ها نه در مناسبات فرهنگی نه در رفت و آمد های خصوصی به هیچ شکلی از اشکال چنین سبیلی وضع نشده است این قاعده‌ی کلی برگرفته از مدلول این آیه است لذا نامش را نفی سبیل گذاشتند

چون این آیه به لحاظ است استدلالی جایگاه مهمی در مشروعیت و حجیت این قاعده دارد، به نظر می‌رسد باید مقداری کنکاش دقیقی در واژگان به کار رفته در این آیه داشته باشیم

یتربصون، تربص به معنای درنگ کردن، چشم انداختن، انتظار کشیدن، رصد کردن،زیر نظر و مراقبت داشتن است

يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ یعنی از شما مراقبت می‌کنند چشم چرانی می‌کنند ، انتظار می کشند که بدانند وضعیت شما چه می‌شود در سختی ها به کجا می‌رسید در ملایمات و برخورداری ها به چه نتیجه ای می‌رسید

أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ، استحوذً علی شی ، در لغت به معنای سیطره یافتن بر آن ، مسلط شدن بر چیزی، کنترل آن را بدست گرفتن، غلبه پیدا کردن، فائق آمدن بر چیزی را استحوذ می‌گویند، از حوذه است به معنای راندن سریع و احاطه

استحواذ تسلط و غلبه است که با راندن دشمن و احاطه بر آن حاصل می‌شود

یعنی وقتی دشمن را مورد هجوم قرار داد و راند و بر او مسلط شد، این تسلط و این غلبه استحواذ است

این واژه در جای دیگری در قرآن هم استعمال مشابهی دارد که می‌گوید

﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ﴾ شیطان بر این ها غلبه کرد تسلط پیدا کرد ﴿فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّه﴾ِ وقتی شیطان بر این ها چیره شد یاد خدا را از خاطر آنان برد

واژه ی بعدی لم یجعل است جعل در لغت به معنای خلق کردن و قرار دادن به کار رفته است

لسان العرب جعل را به معنای وضع کردن آورده و نوشته است جعل شئ یجعله جعلاً مجعلاً و اجتعلوا أی وضعوا

آن را قرار داد و جعل کرد

بنابراین لن یجعل که در این آیه آمده است یعنی لن یضع، خدا چنین چیزی را وضع نکرده و نخواهد کرد ، کلمه‌ی کفار و کافران چون مورد توجه است که منظور از کافران کیست، کافر در لغت به معنای پوشاننده ی حق، یکفر الحق یا یکتم الحق حقیقت را کتمان می‌کند چیزی روی حقیقت می پوشاند

کافر به فرد بی دین و نا سپاس و ظالم و منکر و جاهد هم می‌گویند

جمع کافر ، کفار و کافرون است در اصطلاح قرآن کسانی که به دینی به غیر از اسلام حنیف ایمان داشته باشند، تعبیر به اطلاق کفر، کفار و کافرون شده است

کسی که اسلام را قبول می‌کند و مسلمان هم می شود اما ضروری دین اسلام را انکار کند او هم کافر است

یکی از ضروریات دین را به نوعی انکار کند که مستلزم انکار رسالت پیامبر یا انکار خداوند متعال شود یا شریعت را ناقص کند و ناقص جلوه دهد

امام رحمت الله علیه در بیان کافر در این آیه می فرماید که کسی که به غیر اسلام گرویده است یا به اسلام گرویده اما چیزی را که معلوم است از ضروریات اسلامی‌ است طوری انکار کند که به انکار رسالت پیامبر اکرم یا تکذیب پیامبر اکرم ص یا ناقص دانستن شریعت برگردد یا کاری از آن سر بزند که باعث کفر آن شود

پس ما حصل از کلام این که حتی برای مسلمان هم ممکن است اطلاق کفر شود وقتی ضروری دین را انکار کند

مومنین به معنای اهل ایمان است، مرحوم شهید ثانی در این باب آورده است الایمان یطلق الا معنی العام و والخاص فالعام هو تصدیق القلبی به ما حله نبی

آن جا کافر کسی بود که ضروری دین را انکار می‌کرد یا اصل دین را باور نکرده بود

مومن به صورت عام فردی است که به دین پیامبر تصدیق قلبی دارد و علاوه بر تصدیق قلبی اقرار باللسان دارد و اقرار بااللسان ایشان کاشف از آن تصدیق قابی می گیرد

و مومن با این تعبیر اخص از اسلام است و می‌فرماید و هذا المعنا معتبر عند الاکثر المسلمین

این که مومن اخص از اسلام است این نزد اکثر از مومنین معتبر است این به معنای عام یعنی ایمان قلبی داشتن که اقرار با زبان از آن ایمان قلبی کشف می‌کند

معنای عمومی ایمان این است اما معنای خاص آن چیست ،دو معنا کردند

انهو کذالک یعنی ضمن این که اقرار قلبی دارد ضمن این که تصدیق قلبی دارد و اقرار زبانی هم می‌کند عمل صالح هم به دنبالش باشد علاوه بر تصدیق قلبی و اقرار زبانی، همراه با عمل هم باشد این یعنی مومن به معنای خاص

پس هم تصدیق قلبی هم اقرار زبانی و هم در رفتار عمل داشته باشد

یعنی عمل در این تعبیر جزئی از ایمان است

تعریف دوم، والثانی اعتقاد الامامیه اثنا عشر علیهم‌السلام، ایمان داشتن به امام های دوازده گانه ، معنای دوم است

اثنا عشری باشد، وهذا هو المعنی المتعارف بین الامامیه، ایشان می‌فرماید از این دو تعریفی که از ایمان به معنای خاص کردیم که یکی این بود که در کنار تصدیق قلبی و اقرار با زبان عمل متناسب با این ایمان و اقرار داشته باشد و دومیش اعتقاد به ائمه ی اثنا عشر هم داشته باشد، می‌فرماید این معنای متعارف بین امامیه است، ضمن اقرار و ضمن عمل و ضمن تصدیق قلبی، اعتقاد به ائمه ی اثنا عشر داشته باشد و امامیه ی اثنا عشریه باشد، این معنای خاص الخاص از ایمان شد

در این آیه ی شریفه وقتی از ایمان سخن می‌گوید و﴿َلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ مرادش معنای خاص نیست روایاتی است که بر اساس برخی از روایات از این معنای عام استفاده‌ می‌شود

شیخ انصاری رحمت الله علیه با تعمیم شمولیت قاعده‌ی نفی سبیل به همه ی مسلمانان و کسانی که به شهادتین اقرار کردند در تحلیل مسئله می‌فرماید دلیل آن این است که واژه و کلمه ی مومن در زمان نزول آیه ی نفی سبیل لم یرد به الی المقر فی شهادتین

وقتی آیه ی شریفه ی لن یجعل الله نازل شد از مومن آن مفهومی اراده می شد، ایمان آورندگان کسانی بودند که پیامبر آن ها را صدا میزد و می‌فرمود، قولوا لا اله الا الله تفعلوا، تو ایمان آورده ای شهادتین بگو، تو ایمان آوردی

پس وقتی در عالم خارج مومنین کسانی بودند که فقط اقرار به شهادتین می‌کردند و چیز بیشتری از این برای یک مومن در عالم خارج وجود نداشت پس وقتی می‌گوید که ﴿لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾

یعنی ﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى این الْمُؤْمِنِينَ﴾ که گفتند أشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله، این آن عبارتی است که مرحوم شیخ انصاری برای اثبات عمومیت واژه ی مومن بر هرکسی که شهادتین را بگوید، به کار می‌برد

روایتی هم هست که فردی آمد خدمت امام صادق علیه‌السلام و سوال کرد یابن رسول الله اسلام و ایمان چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ حضرت فرمود اسلام آن ظاهری است که علیه الناس همان چیزی که در ظاهر می‌بیند اسلام است شهادت لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا رسول الله عبده و رسوله صلی الله علیه و آله و سلم اقام صلاة و ایتاء ذکاة فهذا هو الاسلام

بعد وقتی این جمله را فرمود که مراد از اسلام شهادتین و عمل به این ارکان است

یعنی کسی که شهادتین بگوید روزه بگیرد و ذکات دهد

و قال الایمان معرفت هذا الامر، ایمان هم بحث معرفت امامت است، امام امر و ولی امر و امام خودش را بشناسد و به او پایبند باشد

خب اینجا معنای عام مورد استفاده از این روایت اینطور می‌شود که اسلام یعنی شهادتین یعنی عمل به ارکان اما ایمان یعنی علاوه بر اسلام اینکه اعتراف به امامت هم داشته باشد، با وجود چنین تعریفی، مرحوم شیخ انصاری تاکید می‌کند که خیر، این عبارات و تعاریف برای دوره های بعد است، وقتی که آیه ی شریفه ی صد و چهل و یک سوره ی نساء نازل شد چنین تعریفی از اسلام و ایمان نبود، بحث امامت و ولایت و این که بعد از پیامبر عده ای گمراه شدند یا نشدند، مطرح نبود

این در آن دوره ای است که برداشت از اسلام و از ایمان این بود که قولوا لا اله الا الله تفلهوا و اذا قالوا لا اله الا الله و اقروا ب بشهادت النبی، این همان ایمان شد و آنان مومنین شد

بنابراین وقتی می‌گوییم ﴿وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾ یعنی این که این کفار بر این مومنین که شهادتین گفتند و به ظواهر اولیه ای که از اسلام آموختند، عمل می‌کنند، این ها سبیلی بر این ها ندارند و نباید بر این ها مسلط شوند

بقیه ی بحث انشاالله برای جلسات آینده بماند

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo