< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/10/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: شرح کلام آخوند از بیان میلاني/تنبیه دوم

اگر حکم واقعی با اماره ثابت شد ، در این صورت یقینی وجود ندارد بنابراین جای استصحاب نیست چون استصحاب مفادش لا تنقض الیقین بالشک بود (یعنی یقین یکی از ارکان اجراء استصحاب بود) و در این صورت یقینی وجود ندارد.مرحوم آخوند به این اشکال در کفایه جواب دادند.برای روشن شدن این مطلب در دو مقام بحث می کنیم:مقام اول: مقصود آخوند از ملازمه ای که ادعا کردند ( مرحوم آخوند فرمودند: وجهی که من برای حل مشکل بیان می کنم ملازمه ای است که بین حکم واقعی است که مودی آن اماره است مثل خبر ثقه و بینه که مفادشان حکم واقعی است و بین ثوبتش واقعا است و قهرا اشکال دفع می شود.) چیست؟مقام دوم: حل اصل این اشکالاشکال این بود که در صورتی که ما یقین وجدانی به ثبوت حکمی نداشتیم و اماره ای بر ثبوتش قائم شد، چگونه استصحاب جاری می شود؟ در حالی که استصحاب لا تنقض الیقین بالشک بود و اماره است و موجب یقین نیست.مقام اولمرحوم میلانی می فرمودند: مقصود مرحوم آخوند از ملازمه، این است که این حکم استصحابی (با استصحاب حکم به بقاء آن مشکوک می کنیم ) ملازم است با ثبوت واقعی نه اینکه ملازمه بین ثبوت و بین بقاء باشد بخاطر این که ، ملازمه بین ثبوت و بین بقاء بدیهی بطلان است.به عنوان مثال دیروز اگر زید عادل بود و امروز در عدالت زید شک می کنیم در این صورت نمی توان گفت ملازمه است بین عدالت دیروز زید و بقاء عدالت در امروز و یا ملازمه است بین ثبوت وجوب نماز جمعه در زمان حضور با بقائش در عصر غیبت است و این اول کلام است و قابل گفتن نیست.و آنچه می شود گفت این است که ملازمه بین ثبوت قبلی و حکم استصحابی (چیزی که قبلا ثابت بود.) است (استصحاب می گوید بگو الان هم باقی است و این حکم استصحابی و این بقاء ، با ثبوت قبلی ملازمه دارد.)بیان مطلب:در قضایا حقیقه دائما ، موضوع این قضیه ، مقدمِ شرطیه خواهد بود.به عنوان مثال (یجب القصر علی المسافر ) این قضیه حقیقیه است یعنی مسافر هر کس باشد و در هر زمان که باشد و موضوع این قضیه، مسافر است و قصر بر این مسافر واجب است. و برگشت این قضیه (یجب القصر علی المسافر ) به (ان سافرت فقصر ) است و موضوع (یجب القصر علی المسافر ) مقدم ِجمله شرطیه می شود یعنی از (یجب القصر علی المسافر ) قضیه شرطیه درست می شود و این جمله شرطیه (ان سافرت فقصر ) مقدم و تالی دارد یعنی مقدم (ان سافرت) و تالی (فقصر) است پس موضوع قصر ، مقدم جمله شرطیه (ان سافرت فقصر) است.

و یا در مثال ﴿لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾[1] موضوع در وجوب حج ، مستطیع است و این موضوع مقدم جمله شرطیه (ان استطعت فحُج) است.

و در ما نحن فیه (لا تنقض الیقین بالشک ) در حوزه استصحاب به او تمسک می شود موضوعش یقین سابق است و حکم (لا تنقض ) است و این موضوع ، مقدم ِقضیه شرطیه (ان تیقنت فلا تنقض ) است یعنی اگر یقین پیدا کردی به چیزی نقضش نکن.خلاصه:قضیه حقیقیه ای که متضمن یک دستور و حکم بود موضوعش مقدمِ یک قضیه شرطیه است.حال که قضیه حقیقیه ای مقدم ، جمله شرطیه شد که همیشه چنین است از آن قضیه شرطیه ، ملازمه بین مقدم و تالی را استفاده می کنیم و در مثال (ان استطعت فحُج) از او ملازمه بین استطاعت با وجوب حج را می فهیم نهایت این ملازمه مفاد این جمله شرطیه، ابتدایی است و یا مفاد جمله چیزی دیگری است و از آن ملازمه تبعی استفاده می شود.مرحوم میلانی می فرمودند:بین منطقین با اهل ادب در این جهت اختلاف است:منطقیین می گویند ملازمه ای که در جمله شرطیه است خود این جمله، مفادش ابتداء همین ملازمه است گویا این جمله برای بیان همین ملازمه گفته شده است ولی اهل ادب قائل هستند که ملازمه تبعی است و مفاد جمله شرطیه چیزی دیگری است و به تبع او ملازمه فهمیده می شود.بیان مطلب:مفاد جمله شرطیه ، بیان حکم تالی بر تقدیرِ مقدم است یعنی مفاد این است که این حکم که در تالی است مثل وجوب قصر در (ان سافرت فقصر ) و یا وجوب اکرام در (ان جائک زید فاکرمه) ثبوتش بر فرض ثبوت مقدم است یعنی مفاد جمله شرطیه ، اکرام در وقت مجی است نهایت این مفاد ، لازمه اش ، ملازمه ی بین مقدم و تالی است.و در (لا تنقض الیقین بالشک ) در واقع حکم ، بعدم نقض الیقین بالشک می شود یعنی عدم نقض بر تقدیر یقین است یعنی اگر یقین داشتی ، نقض نکن و لازمه اش این است بین آنچه که قبلا یقین داشتی و عدم نقض، ملازمه است.خلاصه: از جمله شرطیه ملازمه فهمیده می شود یا ابتدا که اهل منطق می گویند و یا تبعی که اهل ادب می گویند.و قضایا حقیقیه همیشه برگشت به قضیه شرطیه است و از او ملازمه فهمیده می شود.مرحوم آخوند حل اشکال این گونه است که بین مودی اماره و با ثبوتش واقعا، ملازمه است.

و مرحوم میلانی می فرماید : مقصود آخوند از بیان ملازمه و حل مشکل ، فرقی ندارد که ملازمه ابتدایی باشد که اهل منطق می گویند و یا تبعی باشد که اهل ادب می گویند.

و از طرفی قبلا اشاره شد که مرحوم آخوند در (لا تقض الیقین بالشک ) یقین را طریق برای دیدن آن حکم واقعی می بینند یعنی یقین ، خودش ، موضوعیت ندارد بلکه وسیله است که با آن متیقن را می بینم پس قهرا ملازمه بین آن حکم به حرمت است (که لاتنقض می گوید) و بین ثبوت است یعنی یکطرف ملازمه مفاد (لا تنقض) است که دال بر حرمت است و یک طرفش ثبوت است.بعضی که اشکال بر مرحوم آخوند کردند:اینکه ملازمه می بینید بین مقدم و تالی و بین ثبوت و بین بقاء ، ما دیگر نیازی به استصحاب نداریم بلکه همان اماره ای که دال بر ثبوت است ، دال بر بقاء هم خواهد بود چون ملازمه بین ثبوت و بقاء است همانطوری که ملازمه بین طلوع شمس و وجود نهار است یعنی همان که طلوع شمس را اثبات می کند وجود نهار را اثبات می کند و جای استصحاب نیست.این اشکال بر مرحوم آخوند وارد نیست:چه اینکه آخوند ملازمه بین ثبوت و بقاء نمی بیند تا اینکه بگویید اماره ثبوت ، اماره بر بقاء هم است بلکه ملازمه را بین مفاد استصحاب که حکم استصحابی است با ثبوت می بیند یعنی اگر مطلبی با اماره به حکم استصحاب ثابت شد و حکم به بقائش می کنیم چه اینکه آن ثبوت با حکم به بقاء ملازمه دارد.وقتی که طرف ملازمه ، یکطرفش آن ثبوت واقعی بود (که مفاد دلیل بود ) و یکطرف بقاء ، فرقی ندارد بین اینکه آن ثبوت با یقین وجدانی باشد و یا با اماره باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo