< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجیت استصحاب/اخبار/روایات دیگر/کلام آخوند

 

مرحوم میلانی کلام آخوند را مورد نقد و بررسی قرار می دهند.

 

ابتدا کلام آخوند در کفایة الاصول را مطرح می کنیم:

 

مرحوم آخوند در کفایه می فرماید: از روایت «کل شی طاهر حتی تعلم انه قذر»[1] دو چیز استفاده می شود:

 

ا: حکم واقعی

 

2: استصحاب

 

عبارت آخوند در کفایه این گونه است: « و تقريب دلالة مثل هذه الأخبار على الاستصحاب أن يقال إن الغاية فيها إنما هو لبيان استمرار ما

 

حكم على الموضوع واقعا من الطهارة و الحلية ظاهرا ما لم يعلم بطروء ضده أو نقيضه لا لتحديد الموضوع كي يكون الحكم بهما قاعدة مضروبة لما

 

شك في طهارته أو حليته و ذلك لظهور المغيا فيها في بيان الحكم للأشياء بعناوينها لا بما هي مشكوكة الحكم كما لا يخفى.[2]

 

توضیح عبارت: (از کجا اخبار کل شی طاهر و یا کل شی حلال استفاده استصحاب می کنیم؟ توضیحش این است که) غایتی که در این روایات است (حتی تعلم انه قذر ) و یا (حتی تعلم انه حرام) براى بيان استمرار حكمى است كه در واقع براى موضوع ثابت مى‌باشد همچون طهارت و حلّيّت كه تا مادامى‌كه علم بعارض شدن ضدّ يا نقيض آنها حاصل نشده ظاهرا محكوم ببقاء و استمرار مى‌باشند یعنی (حتی تعلم ) می گوید که حکمی که روی شی رفته که حکم واقعی است، در ظاهر ادامه دارد و یا آن حکمی روی شی (در کل شی حلال ) رفته است

که یک حکم واقعی است ، در ظاهر ادامه دارد تا وقتی که عالم بشوی به حکم ضدش و یا نقیض آن حکم.

 

و ضد در (کل شی حلال ) حرمت است و نقیض در (کل شی طاهر ) نجاست است چه اینکه نجاست عدم طهارت است.

 

پس از غایت (حتی تعلم ) می فهمیم که آن حکمی روی موضوع رفته است تا وقتی ضد و یا نقیض نیامده، آن حکم ادامه دارد و

 

استصحاب هم همین است یعنی حکمی یقین داشتی ادامه دارد تا وقتی که خلاف آن ثابت شود.

 

پس این غایت بیان کننده و ادامه دهنده حکم موضوع است نه اینکه غایت، تحدید کننده موضوع باشد که آن شی را ، غایت، محدود کند به زمانی که انسان شک دارد.

 

بنابراین اگر غایت آن شی را محدود کند لامحاله این حدیث بیان کننده حلیت و طهارتی است برای شی مشکوک ثابت شده است و این طهارت و حلیتی که موضوعش شی مشکوک باشد طهارت و یا حلیت ظاهریه است.

 

آخوند می فرماید: این غایت موضوع را محدود نمی کند تا حکم ظاهری بشود و اصلا کاری غایت به موضوع ندارد پس موضوع مقید به زمان شک نیست پس حکمش حکم واقعی می شود و غایت کارش این است آن حکم واقعی را استمرار می دهد پس از این غایت استصحاب استفاده می شود.

 

پس دو چیز استفاده شد:

 

از مغیی، حکم واقعی چون موضوع شی است بدون قید و موضوع بدون قید و مطلق موضوعش حکم واقعی است و غایت هم بیان کننده ادامه آن حکم است پس استصحاب می شود.

 

در ادامه کفایه می فرماید:

 

چرا ما گفتیم که غایت موضوع را (که شی است (تحدید نمی کند بخاطر اینکه مغیی که همان شی است )در کل شی طاهر( ظهورش در این است که حکمی که برای آن شی است ، موضوعش شی به عنوان اولیه است نه شی که مشکوکة الحکم است (چون ظهور مغیی در این است که این شی به عنوان اولیه موضوع است و نه شی مشکوکة الحکم) پس این غایت دخالتی در موضوع ندارد.

 

در ادامه آخوند با این عبارت می فرماید: « فهو و إن لم يكن له بنفسه مساس بذيل القاعدة و لا الاستصحاب إلا أنه بغايته دل على الاستصحاب حيث إنها ظاهرة في استمرار ذاك الحكم الواقعي ظاهرا ما لم يعلم‌ بطروء ضده أو نقيضه‌»[3]

 

توضیح عبارت: این عبارت (کل شی طاهر) و یا (کل شی حلال ) با قطع نظر از آن غایت هیچ ربطی نه به استصحاب دارد و نه به قاعده حلیت و یا طهارت.) پس مغيّا در اين احاديث فى حدّ نفسه نه قاعده طهارت و حلّيّت را بيان نموده‌ است)

 

و اما غایتی که در این حدیث شریف است از او استصحاب استفاده می شود بخاطر این که این غایت ظهورش در این است که آن حکمی روی موضوع رفته که حکم واقعی است ادامه دارد تا وقتی علم به ضد (در کل شی لک حلال ) که حرمت و یا علم به نقیضش در (کل شی طاهر )که نجاست است پیدا کنی.

 

و اما اینکه در (کل شی طاهر ) تعبیر به نقیض شده بخاطر اینکه طهارت عدم نجاست است و عدم نجاست نقیض نجاست است ولی در (کل شی لک حلال ) حلیت و حرمت هر دو ضدان هستند.

 

در ادامه آخوند در یک صفحه بعد با این عبارت می فرماید: « ثم لا يخفى أن ذيل (موثقة عمار: فإذا علمت فقد قذر و ما لم تعلم فليس عليك) يؤيد ما استظهرنا منها من كون الحكم المغيا واقعيا ثابتا للشي‌ء بعنوانه لا ظاهريا ثابتا له بما هو مشتبه لظهوره في أنه متفرع على الغاية وحدها و أنه بيان لها وحدها منطوقها و مفهومها لا لها مع المغيا كما لا يخفى على المتأمل.»[4]

 

توضیح عبارت: آنچه ما از این حدیث استظهار کردیم، ذیل موثقه عمار آن را تایید می کند یعنی تایید می کند که حکم مغیی (که کل شی باشد) حکم واقعی است نه ظاهری.

 

و این حکم طهارت و یا حلیت برای موضوعی که «شی» باشد، ثابت شده است (یعنی شی بما هو شی حکمش طاهر و یا حلیت است ) نه اینکه این حکم طهارت و یا حلیت، حکم ظاهری باشد (یعنی بگوییم طهارت و حلیت برای آن شی بما هو مشتبه ثابت شده باشد) چون که قبلا بیان شد که فرق بین حکم واقعی و ظاهری چیست؟

حکم واقعی موضوعش فعل و یا شی خارجی است و اما حکم ظاهری موضوعش ، شی است که حکم واقعی اش مشتبه است و می گوییم ظاهر این حدیث این است موضوعش به عنوان اولیه است نه اینکه شی که حکمش آن مشتبه است پس حکمی که روی مغیی رفته حکم واقعی است.

 

(از کجا می گوییم که ذیل حدیث یعنی (اذا علمت الخ ) تایید می کند آنچه ادعا کردیم که حکم مغیی حکم واقعی و نه ظاهری و غایت ادامه دهنده حکم واقعی است که نتیجه آن اثبات استصحاب است) از ظهور ذیل حدیث می فهمیم یعنی ظاهر موثّقه عمار، اين است كه آن ذيل، متفرّع بر خصوص غايت مى‌باشد و درصدد بيان و توضيح منطوق و مفهوم غايت- حتّى تعلم انّه قذر- است و چيزى را توضيح مى‌دهد كه در آن «علم» اخذ شده بود يعنى براى توضيح بيشتر غايت، آن جمله با «فاء» تفريع ذكر شده است، نه اينكه در مقام بيان غايت و مغيّا باشد و از اينكه دو جمله اخير، بيان‌گر منطوق و مفهوم غايت هستند مى‌فهميم غايت‌ها قيود موضوع نيستند و كارى با «کل شی طاهر» و امثال آن ندارند بلكه مرتبط با حكم هستند و غايت حكم را بيان مى‌كنند.

 

به بیان دیگر: (کل شی طاهر حتی تعلم انه قذر) منطوق آن این است تا علم به قذارت پیدا نکردی آن طاهر است و مفهمومش این است اگر علم به قذارت پیدا کردی آن دیگر طاهر نیست و آنوقت این ذیل حدیث (فإذا علمت فقد قذر و ما لم تعلم فليس عليك شی ) بیان کننده همان منطوق و مفهوم غایت است و هیچ ربطی این ذیل به مغیی ندارد.

 

مرحوم آخوند دلیلی بیان نکردند که ظهور ذیل در همان چیزی است که او استفاده کرده است ولی مرحوم اصفهانی در نهایة الدرایة این ظهور که مرحوم آخوند ادعا می کنند توضیح می دهند که از کجا این ظهور را مرحوم آخوند می فهمند و اصفهانی با این عبارت می فرماید « لا منشاء لهذا الظهور الا کون ما لم تعلم تکرار للمغیی اذا کان مفاد المغیی قاعدة الطهارة.»[5]

 

توضیح عبارت: این که آخوند فرمود (ظهور این ذیل همان است که ما گفتیم یعنی مفادش حکم واقعی است ) منشاء او این است که اگر مفاد مغیی حکم ظاهری باشد (یعنی قاعده طهارت باشد و یا قاعده حلیت باشد) این ما لم تعلم که در ذیل حدیث است تکرار مغیی می شود.

 

به این بیان که: وقتی می گویید (فإذا علمت فقد قذر و ما لم تعلم فليس عليك شی) در این فقره (ما لم تعلم ) یعنی وقتی علم نداشتی و مغیی هم همین بود یعنی ( کل شی طاهر حتی تعلم انه قذر) و آن شی مشکوک طاهر و حلیت بود، آن شی طاهر است پس بنابراین ظهورش این است اگر مفاد مغیی همان حکم ظاهری باشد (ما لم تعلم ) در ذیل حدیث تکرار همان مغیی است و تکرار خلاف اصل است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo