< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجیت استصحاب/اخبار/روایت دیگر/کلام میلانی

در ادامه کلام مرحوم میلانی در فقه الحدیث:

جهت دوم از فقه الحدیث: علم ، هیچ گاه غایت شی که در خارج وجود دارد، نخواهد شد بخاطر اینکه چیزی که در خارج وجود دارد اعدام کننده او باید یک سبب خارجی باشد مثلا اگر بخواهیم دیوار را خراب کنیم باید موجود خارجی باشد و با شک و ظن چیزی خراب نمی شود.

نتیجه دو کلمه که در فقه حدیث گفته شد:

(که حتی غایت است و علم ، غایت شی خارجی واقع نخواهد شد) این است «حتی تعلم » [1] در این حدیث شریف « كلّ شيء طاهر حتى تعلم إنّه قذر»[2] قیدیت برای آن شی از او استفاده نمی شود زیرا ظهور حتی در غایت است نه در قیدیت پس حتی تعلم قید برای شی نخواهد بود.

و «حتی تعلم » [3] نه غایت آن شی است بخاطر اینکه اگر غایت شی باشد، باید این علم معدم آن شی باشد و شی موجود خارجی است و علم معدم شی خارجی نیست.

جهت سوم در فقه الحدیث: ظهور غایت در این است که غایت:

یا غایت آن مفهوم ترکیبی و جمله باشد یعنی غایت نسبت حکمیه است یعنی بین آن شی و طاهر نسبتی است و این غایت ، غایت آن نسبت است.

و یا غایت طاهر به تنهایی است که محمول (منتسب) واقع شده است.

پس حتی تعلم یا به خود طاهر راجع است و یا به تلبس شی به طاهر که نسبت حکمیه است.

جهت چهارم در فقه الحدیث: احکام که انشاء می شود منشاء(به ضم میم) این انشاء یا مقید به دوام انشاء می کند مثلا می گوید نماز واجب است مستمرا و یا مقید بدون دوام انشاء می کند مثلا می گوید نماز واجب است بدون اینکه قید استمرار را بگوید.

و به وسیله استصحاب در ظاهر، حکمی انشاء می شود:

حال سوال این است که آیا با استصحاب انشاء حکم مستمر و دائم می شود و یا با استصحاب تعبد حکم قبلی است یعنی متعبد می شویم حکم قبلی استمرار دارد ؟

و روشن است که آنچه با استصحاب انشاء می شود آن نحوه دوم است یعنی تعبد به استمرار و شارع انشاء می کند که متعبد بشو نه اینکه انشاء کند حکم مستمرا را.

پس استصحاب ملزوم به تعبد متیقن سابق است یعنی لازمه استصحاب این است که ما متعبد بشویم، که متیقن سابق است نه اینکه با استصحاب حکم مستمری جعل بشود.

به عبارت دیگر:

استصحاب همیشه همراه یقین باشد و برای یقین موضوعیتی در باب استصحاب است و استصحاب عبارت از حکم به اخذ کردن به متیقنی که یقین دارید.

و استصحاب در واقع جعل استمرار آن یقین و ابقاء آن یقین است و لازم اینکه با استصحاب استمرار یقین ثابت شود، استمرار متیقن قبلی است پس استمرار لازم استصحاب است نه اینکه استصحاب نفس به استمرار حکم باشد.

جهت پنجم در فقه الحدیث: اینکه گاهی گفته شده (مفهوم لا بشرط مقید به شرط نبود با هزار شرط جمع می شود ) این منحصر به تحقق خارجی و مصداق خارجی است یعنی آنکه در خارج لا بشرط است، مقصودش وجود خارجیش ، لا بشرط است مثل جنس (حیوان) در خارج تحققش در ضمن فصل ( ناطق و ناهق ) است و یا فصل در خارج در ضمن نوع تحقق پیدا می کند.

و در مقام جعل و تشریع این حرف ها نیست و این اجتماع معقول نیست یعنی لابشرط در مقام جعل با شی دیگری تحقق پیدا نمی کند زیرا اجتماع متناقضین می شود چون شارع بخواهد جعل بکند و در مقام جعل لا بشرط جعل کند دیگر با بشرط شی جمع نمی شود و اگر به شرط شی را جعل کرد با لا بشرط جمع نخواهد شد.

و بحث در ما نحن در مقام جعل است و نه در خارج.

پس ممکن نیست حکم واقعی و حکم ظاهری را با هم از یک بیان استفاده کنیم چه اینکه حکم واقعی مقید به جهل و علم نیست و به اصطلاح لا بشرط است و حکم ظاهری مقید به جهل حکم واقعی است پس در مقام جعل امکان ندارد این حکم واقعی ما هم لابشرط جعل شود و هم مقید به شرط بشود و در مثل « كلّ شيء طاهر حتى تعلم إنّه قذر»[4] این امکان ندارد حکم واقعی یعنی کل شی طاهر که اطلاق دارد بدون قید علم و جهل است و به اصطلاح لا بشرط است با حکم ظاهری که موضوعش شی برشرط جهل است جمع شود و این جمع به معنای جمع بین متناقضین است و معقول نیست شارع در آن واحد هم شی را هم لا بشرط و هم بشرط جعل کند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo