< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

98/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت حدیث «اذا امرتکم بشیء فاتوا به ما استطعتم»:

ان قلت: فاتوا... یدل علی الاستصحاب والا تدل علی لزوم التکرار کما ذهب صاحب الفصول والعنایة.[1]

قلت: صدرها شاهد کونه للوجوب وایضا ناف التکرار.

ان قلت: کلمه «فاتوا» در حدیث که امر است، دلالت بر استحباب می کند اگرچه در اصول خوانده ایم ظاهر امر در وجوب است، مگر در جایی به خاطر قرینه ای، از آن ظاهر صرف نظر شود، در اینجا هم فاتوا امر است و بر خلاف ظاهر باید حمل بر استحباب شود. چه اینکه اگر حمل بر استحباب نشود، از این حدیث، استفاده می شود که باید این عمل تکرار شود، کما اینکه صاحب فصول و عنایه از این حدیث، تکرار را استفاده کرده اند و می گویند امر دال بر تکرار است با اینکه در اصول خواندیم امر دال بر فور و تکرار نیست.

پس باید این فاتوا دال بر استحباب باشد، تا تکرار از آن استفاده نشود.

قلت: صدر این روایت که درباره حج بود و پیامبر درباره حج فرمودند، شاهد این است که فاتوا دال در بوجوب است، چون حضرت درباره وجوب حج بر مستطیع صحبت می کردند و خود صدر همین حدیث، نافی تکرار است، یعنی صدر حدیث، مانع از این است که از فاتوا تکرار استفاده شود، چه اینکه در صدر حدیث، وقتی سائل گفت هر ساله باید برود، حضرت گفتند اگر بگویم در هر سال انجام بدهید، باید تکرار کنید و به زحمت می افتید، از خود این کلام، گذشته بر اینکه دال بر وجوب است، نافی تکرار هم است.

هذا بناء علی نقل کلمة شیئ کما في بحارالانوار.[2]

واما بناء علی نقل کلمة ( امر) بدل شیئ کما في عوالی اللئالي: قال: اذا امرتکم بأمر فأتوا منه بما استطعتم.

فاظاهر عدم الفرق من حیث الدلالة بین کون اللفظ هو «شیء» أو «أمر» کما فی عوالي اللئالي، لأن مادة «أمر» ایضا لغة بمعنی الشیء او الفعل او الحادثة او الطلب، کما صرح به صاحب الکفایة[3] واختار أن معناه هو «الشیء» أو «الطلب».

والحاصل أن الاستدلال بهذه الروایة فی المقام تمام ولا محذور فیه نصا ودلالة.

تا به حال بحث در این بود که در حدیث، کلمه شیء باشد و درباره شیء صحبت شد و بحار هم شیء را بیان کرده است.

ولی بعضی مثل عوالی اللئالی، بجای کلمه شیء، کلمه امر را بیان کرده اند، به نقل ایشان حدیث شریف این است: اذا امرتکم بأمر فأتوا منه بما استطعتم.

حال که کلمه امر به جای شیء است، آیا معنای حدیث فرق می کند با آنچه که قبلا گفتیم یا اینکه معنا، همان مطالبی است که قبلا گفتیم؟ ظاهر این است که معنا فرق نمی کند، چه اینکه در کفایه در بحث اوامر، مرحوم آخوند مطالبی فرموده اند که حرف اول ایشان، معنای ماده امر بود، خود امر به چه معنایی است، در آنجا فرمودند برای امر لغتا چند معنا متصور است: 1. شیء؛ امر یعنی شیء؛ 2. فعل؛ 3. حادثه؛ 4. طلب. معنای امر معنایش یکی از این چهار کلمه است و خود مرحوم آخوند اختیار فرمودند که معنای ماده امر یا شیء است یا طلب.

پس نتیجه این شد که این حدیث شریف، چه شیء در آن باشد و چه امر، تقریبا هر دو به یک معنا است.

پس همان مطالبی که طبق بیان شیء بیان شد، طبق بیان امر هم همان مطالب جاری است و حاصل مطلب این است که استدلال به این روایت، در ما نحن فیه، درست خواهد بود و نه مشکل سندی دارد و نه مشکل دلالی.

أما سندا لنقلها في عوالي اللئالي سندا بسند معتبر علی ما حققه آیة الله نجفي مضافا الی عمل الاصحاب بها في موارد مقصودة کما ما افاده استاد الاکبر وحید البهبهاني وفي بعضها لم یکن دلیل یستند به غیرها.

وأما دلالة فلان «شیء» او «الأمر» اعم من الکل والکلي و-مِن للاقتطاع او بمعنی «از»- و في کتب العامة وان نقل مع لفظة «من» تارة ولفظة «باء» اخری ولکن العوالي اللئالي نقلها مع لفظة «من»: «إذا أمرتکم بأمر فأتوا منه بما استطعتم» والإعتماد علی نقل العوالي اللئالي وهو المختار تبعا للاعاظم سندا ودلالة.

اما از نظر سند مشکلی ندارد، چه اینکه طبق بیان مرحوم سید شهاب الدین مرعشی قمی، این روایات عوالی، مسند هستند و نهایتا سلسله سند را که تعبیر به مشایخ می شود، عوالی اللئالی در یک کتاب مستقلی بیان کرده است. پس کسانی که می گویند روایات مرسله است و ضعف سند دارد، توجه نفرمودند که سند در جای دیگر بیان شده است و روایات مسند است.

گذشته بر اینکه بر فرض اینکه مرسله باشد، در موارد متعددی طبق نقل مرحوم استاد بزرگ، وحید بهبانی، علمای بزرگ به روایات این کتاب استدلال کرده اند و در بعضی از موارد، هیچ مدرکی به جز همین روایات عوالی اللئالی ندارند و عمل اصحاب به نقل مرحوم نائینی که قبلا گفتیم، جابر ضعف سند است اگرچه جابر ضعف دلالت نیست.

اما از نظر دلالت مشکلی ندارد، در ما نحن فیه می تون به این حدیث استدلال کرد. چه اینکه گفته شد شیء یا امر، هم شامل کل و هم شامل کلی می شوند و گفتیم معنا «من»، اقتطاع است به تعبیر محقق اصفهانی و یا به معنای «از» است به تعبیر مرحوم آقای میلانی.

در کتب عامه، دو جور روایت نقل شده است، بعضی «من» را بیان کرده اند در روایت و بعضی به جای «من»، «باء» استعمال کرده اند و فاتوا به ما استطعتم دارند، اما کتب شیعی و عوالی اللئالی از «من» استفاده کرده اند و طبیعی است که ما باید به نقل شیعه عمل کنیم نه به نقل اهل سنت.

پس نتیجه این شد که استناد به این روایت در ما نحن فیه، نه مشکل سندی دارد و نه مشکل دلالی.

و مختار ما هم به تبع بزرگان همین خواهد بود که هم سند و هم دلالت درست است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo