< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

89/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:ادامه کلام مرحوم آقاضیاء عراقی

نهايةالأفكار، ج 2، صفحه 480

فإذا فرضنا حينئذ انحصار الوجوب بهذا الفرد من الحكم الشخصي الثابت في القضية المنطوقية فقهرا بمقتضى الإناطة يلزمه عقلا انتفاء سنخ وجوب الإكرام عن زيد عند انتفاء المجي‌ء، و لا نعنى من المفهوم الا ذلك.

ایشان می فرمایند:

بعد از اثبات این مطلب که اکرام در«اکرم زیدا» یک اکرام شخصی می باشد اگر چه این حکم به نسبه حالات مختلف موضوع، اطلاق دارد در صورتی که بر قضیه حملیه ادات شرط داخل شود و اکرام را معلق بر مجی نماید در این صورت حکم موجود در منطوق منحصر شده به اکرامی که معلق بر مجیء می باشد منطوق می گوید که اکرام، معلق بر مجی است و مفهوم این است که اگر مجیی نبود سنخ اکرام نیست یعنی آن اکرامی که اطلاق احوالی داشت از بین رفته است

زیرا مفهوم این بود که عند الانتفاء سنخ حکم منتفی بشود در نتیجه مفهوم را از نفس محمول که مفادش حکم به وجوب اکرام می باشد استفاده می کنیم و نیازی به عقد الوضع نداریم بنابر این وقتی ما از خود عقد الوضع مفهوم را فهمیدیم نیازی به مطالبی که برای اثبات مفهوم از عقد الوضع بیان کرده اند نخواهیم داشت

به عبارت دیگر وقتی ما مفهوم را از عقد الحمل فهمیدیم نیازی نیست که نفس خودمان را به تعب باندازیم تا برای شرط در عقد الوضع علیت منحصره تصویر کنیم

چنانکه می فرمایند: نهايةالأفكار، ج 2، صفحه 480

و لا يخفى عليك انّه على هذا البيان لا يحتاج في إثبات المفهوم في القضايا الشرطية إلى إتعاب النّفس لإثبات العلية المنحصرة، كي يمنع تارة بمنع اقتضاء الشرط العلية بل مجرد الثبوت عند الثبوت، و أخرى بمنع العلية المنحصرة على فرض تسليم اقتضاء أصل العلّية، فان ذلك كلّه منهم ناش عن عدم التفطّن بوجه استفادة المفهوم في القضايا الشرطية و عدم ملاحظة ما يقتضيه طبع القضايا الإنشائية و الحملية من الظهور الإطلاقي الموجب لحصر الطبيعي في قوله: أكرم زيدا في حكم شخصيّ محدود بحد خاص، و إلاّ فنفس ذلك كاف في استفادة المفهوم، من جهة ان لازم إناطة مثل هذا الحكم الشخصي حينئذ هو لزوم انتفاء ذلك عند الانتفاء، و حيث انه فرض انحصار الطبيعي أيضا بهذا الشخص بمقتضى الظهور الإطلاقي، فقهرا يلزمه انتفاء الحكم السنخي بانتفائه، من دون احتياج إلى إثبات العلية المنحصرة، و هو واضح.

ایراد بر کلام مرحوم آقا ضیاء

اولاً

ایشان فرمودند که در قضیه حملیه ی «اکرم زیدا» حکم اکرام، یک حکم مهمله میباشد نه یک حکم شخصی و نه یک حکم مطلقه در حایکه مولای ملتفت و حکیم وقتی امر به اکرام زید می کند ممکن نیست خودش غافل باشد از اینکه چه چیزی را می خواهد چرا که اجمال همانطور که در موضوع محال است درحکم هم محال است یعنی همانطورکه مولی وقتی یک حکمی صادر می کند باید موضوعش مشخص باشد که اکرام چه کسی را میخواهد در ناحیه حکم هم باید مشخص باشد که چه نوع اکرامی را می خواهد آیا یک نوع خاص از اکرام را می خواهد یا تعداد مختلفی از آن را میخواهد

و ثانیاً

اطلاق احوالی که درناحیه موضوع فرمودید یک اطلاق تنجیزی نیست بلکه یک اطلاق تعلیقی می باشد و اطلاق تعلیقی مثبت ادعای شما نیست و از آن انحصار فهمیده نمی شود زیرا اگر اطلاق، تنجیزی باشد لازمه آن این است که مولی وقتی می گوید «ان جاء زید فاکرمه» بعد بفرماید «ان کتب زید فاکرمه» باید بین دو قضیه تناقض باشد در حالیکه بلا اشکال تناقضی نیست و مخاطب می فهمد که زید باید در دو حالت اکرام شود از نبود تناقض مشخص می شود که اطلاقی که در ناحیه زید است تعلیقی است درنتیجه جمله اول این گونه معنا می شود که انحصار اکرام بر مجی در صورتی است که زید کاتب نباشد و الا اگر کاتب باشد در این صورت اکرام منحصر در مجیء نیست و در فرض کتابت هم باید اکرام شود

اساسا سر اینکه مرحوم میزای نائینی به قول شما نفسش را به تعب انداخته که از عقد الوضع انحصار را بفهمد همین نکته می باشد زیرا انحصار در عقد الحمل، تعلیقی می باشد لذا با زحمت خواسته اند انحصار را از عقد الوضع بدست بیاورند

نظر حضرت آیة الله وحید حفظه الله

تقریر الاصول ج 4 ص 190

مقرر به ایشان نسبت می دهند که ایشان در دوره سابق از طریق اطلالق أویی قائل به مفهوم بودند اما در دوره آخر از طریق دیگری مفهوم را اثبات کرده اند

حاصل آنچه به آقای وحید نسبت می دهند این است که ایشان می فرمایند ما مفهوم را از دو طریق می فهمیم یکی از طریق ارتکاز عرفی و دیگری از طریق آیات و روایات

اما طریق اول

در نظر عرف بلا اشکال فرق است بین جمله ی شرطیه «ان جاءک زید فاکرمه» با جمله ی وصفیه ی «اکرم زیدا الجائی» در شرط، ارتکاز عرفی به این است که مفهوم دارد اما در وصف عرف برداشت مفهوم از جمله وصفیه ندارد خود این دلیل است که جمله شرطیه دال بر مفهوم است چه بدانیم که منشأ مفهوم، عقد الوضع است یا عقد الحمل و چه ندانیم و فهم عرف هم در معنای الفاظ حجت است

اما طریق دوم

از جمله آیاتی که از آن مفهوم فهمیده می شود جریان حضرت ابراهیم در شکستن بتها می باشد حضرت بعد از شکستن بتها وقتی از حضرت سوال شدکه او این بتنها را شکسته است فرمودند

الأنبياء : 63 قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ

تقریب استدلال به آیه این است که اگر این آیه مفهوم نداشته باشد این کلام کذب خواهد بود زیرا حضرت فرمودند بت بزرگ این بتها را شکسته است اگر این بتها سخن بگویند در حالیکه خود حضرت آنها را شکسته است اما اگر مفهوم داشته باشد کلام حضرت کذب نخواهد بود زیرا حضرت به مفهوم جمله می فرماید اگر نطق نمی کنند پس بت بزر گ آنها را نشکسته است وهو کلام صادق

در معانی الاخبارهم روایتی وجود دارد که امام از این جمله ی حضرت ابراهیم استفاده مفهوم کرده اند

معاني‌الأخبار ص : 219 عن أبي عبد الله ع قال سألته عن قول الله عز و جل في قصة إبراهيم ع قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ قال ما فعله كبيرهم و ما كذب إبراهيم ع فقلت فكيف ذاك قال إنما قال إبراهيم ع فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ إن نطقوا فكبيرهم فعل و إن لم ينطقوا فلم يفعل كبيرهم شيئا فما نطقوا و ما كذب إبراهيم‌

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo