< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

97/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقیحمد و ثنای خدای سبحان (3)

اللّهُمَّ اجعَل... ما أجرى عَلى لِساني مِن لَفظَةِ فُحشٍ... نُطقا بِالحَمدِ لَكَ‌.[1]

مطلب چهارم در تبیین این فراز نورانی و در رابطه با حمد و ستایش حق تعالی این است که بسیاری از واژه‌شناسان و مفسران قرآن، تفاوت‌هایی میان مفاهیم «حمد» و «مدح» ذکر کرده‌اند، مثلا گفته شده: حمد، اخصّ از مدح است؛ زيرا مدح، مربوط به صفت جميل‌ اختيارى‌ و غير اختيارى مى‌شود؛ ولى حمد، تنها مربوط به صفت جميل‌ اختيارى‌ است.

مثلاً چهرۀ زيبا و قامت رعنا با اين كه اختيارى نيست، قابل مدح است؛ ولى قابل حمد نيست. در مقابل، دانش، سخاوت و بخشندگى، هم ممدوح است و هم محمود. بنا بر اين، هر حمدى، مدح است؛ امّا هر مدحى، حمد نيست.

این مطلب در کتاب‌های لغت مثل: الصحاح[2] و مفردات[3] و نیز تفاسیری مانند: تسنیم،[4] مفاتیح الغیب[5] و المنار[6] بیان شده است. ليكن با عنايت به كاربردهاى قرآنى واژۀ «حمد»، به نظر مى‌رسد این بیان قابل خدشه است، زیرا متعلَّق «حمد» مى‌تواند انواع زيبايى‌هاى ذاتى و فعلی باشد، مثلا در باره خداوند سبحان می‌گوییم:

الحَمدُ للّهِ الأَوَّلِ بِلا أوَّلٍ كانَ قَبلَهُ، وَ الآخِرِ بِلا آخِرٍ يَكونُ بَعدَهُ.[7]

ستايش، خداى را كه نخستينِ بى‌پيشين است و آخرينِ بى‌پسين.

یا می‌گوییم:

الْحَمْدُ لِلَّهِ‌ الْحَيِ‌ الْقَيُّوم‌.[8]

ستایش، خدای را که زنده و پا برجا است.

در حالی که «اوّلیت» و «حیات» صفت ذاتی خدا است. همچنین در باره صفات فعل او مانند «ربوبیت» و «خالقیت» می‌فرماید:

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ‌ رَبِ‌ الْعالَمين‌﴾[9]

ستایش، مخصوص پروردگار جهانیان است.

﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ‌ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‌﴾[10]

ستایش، خدای را که آسمان‌ها و زمین را آفرید.

بنا بر اين، ميان حمد و مدح، از اين جهت فرقى وجود ندارد و هر دو در امور ذاتى، وصفى و فعلى كاربرد دارند، همان طور كه مؤلّف رياض السالكين در شرح دعاى اوّل صحيفۀ سجاديه، آن را اين گونه تعريف مى‌كند:

الحَمدُ هُوَ الثَّناءُ عَلیٰ ذي عِلمٍ بِكَمالِهِ؛ ذاتِيّاً كانَ: كَوُجوبِ الوجُودِ وَ الاِتِّصافِ بِالكَمالاتِ وَ التَّنَزُّهُ عَنِ النَّقائِصِ؛ أو وَصفِيّاً: كَكَونِ صِفاتِهِ كامِلَةً واجِبَةً؛ أو فِعلِيّاً: كَكَونِ أفعالِهِ مُشتَمِلَةً عَلیٰ حِكمَةٍ.[11]

حمد، همان ثنا بر صاحب علم به جهت كمالش است؛ چه [كمالِ] ذاتى مانند واجب الوجوب بودن و اتّصاف به كمالات و عارى بودن از كاستى‌ها، چه وصفى، مانند آن كه صفاتش كامل و واجب است، و چه فعلى، مانند آن كه افعالش حكيمانه است.

بحث فقهی

موضوع: مواقیت حج (7)

یادآوری

بحث در مواقیت حج بود. میاقت اول و دوم، «ذو الحُلیفة» و «عقیق» بود که بحثشان گذشت.

میقات سوم: جُحفه

حضرت امام (رَحْمَةُ‌اللهِ‌عَلَیْهِ) در تحریر می‌نویسد:

الثالث: الجحفة، و هي لأهل الشام و مصر و مغرب و من يمرّ عليها من غيرهم.[12]

میقات سوم «جحفه» است که ميقات اهل شام و مصر و مغرب و هر كسى از غير ايشان است كه از آنجا عبور مى‌كند.

در گذشته آبادی بزرگی در راه مدینه به مکه بوده است به نام «مَهَیعه» که فاصله آن تا غدیر خم حدود 9 کیلومتر است، این آبادی بر اثر سیل ویران شد و از پس به آن منطقه «جحفه» اطلاق شد. واژه «جحفة» از «اجتحفها السیل» یعنی سیل آن را خراب کرد، گرفته شده است. ظاهرا در این منطقه سیل‌های ویرانگری جاری می‌شده است و افرادی نیز در طول تاریخ بر اثر سیل در این منطقه از دنیا رفته‌اند. از جمله این افراد «حماد بن عیسی الجهنی» یکی از اصحاب اجماع است که لقبش «غریق الجحفة» است.[13] وی که از اصحاب امام صادق (عَلَیْهِ‌السَّلامِ)، امام کاظم(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) و امام رضا(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) به شمار می‌رود، زمان امام زین العابدین(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) و امام باقر(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) را نیز درک کرده است. «حماد» روزی از حضرت امام كاظم(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) درخواست كرد كه دعا كند حق تعالى به او خانه، همسر، فرزند، خادم و حج همه ساله عنایت کند!

امام (عَلَیْهِ‌السَّلامِ) دستش را بلند كرد و فرمود:

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ، وَ ارزُق حَمّادَ بنَ عيسى دارا، و زَوجَةً، و وَلَدا، و خادِما، وَ الحَجَ‌ خَمسينَ‌ سَنَةً.[14]

بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و به حمّاد بن عيسى، خانه‌اى و همسرى و فرزندى و خدمتكارى و پنجاه سال حج، روزى فرما.

حمّاد می‌گوید: وقتى امام(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) قيد پنجاه سال را آورد، دانستم كه بيش از پنجاه سال حج نخواهم گزارد. پنجاه سفر، مشرف می‌شود و زمانی که برای پنجاه و یکمین مرتبه خواست به حج برود، وقتی خواست در «جحفه» غسل احرام کند، سیل آمد و او را غرق نمود. رحمة الله تعالى عليه.[15]

به هر حال، این میقات همان طور که گفته شد، برای شامیان، مصریان و مغربیان تعیین شده است، به عنوان نمونه در بخشی از روایتی که قبلا آن را خواندیم، آمده است:

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص... وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَغْرِبِ الْجُحْفَةَ وَ هِيَ عِنْدَنَا مَكْتُوبَةٌ مَهْيَعَةُ....[16]

رسول خدا (صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ)... براى اهل مغرب (شاميان)، «جُحفه» را كه نزد ما «مَهيَعه» نوشته شده، ميقات قرار داد.

میقات چهارم: یلملم

الرابع: يلملم، و هو لأهل يمن و من يمرّ عليه.[17]

میقات چهارم «يلملم» است که ميقات اهل يمن و هر كسى است كه از آنجا عبور مى‌كند.

در مقیات بودن این منطقه نیز بحثی نیست و طبق روایات، این مکان برای یمنی‌ها تعیین شده است، چه اینکه در ادامه روایت قبلی آمده است:

وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ.[18]

و براى مردم يمن، «يَلَملَم» را ميقات قرار داد.

«بلملم» و «الملم» هم از نام‌های دیگر این میقات است.

میقات پنجم: قرن المنازل

الخامس: قرن المنازل،و هو لأهل الطائف و من يمرّ عليه.[19]

پنجمین میقات، «قرن المنازل» است که ميقات اهل طائف و هر كسى است كه از آنجا عبور مى‌كند.

در این میقات مقداری بحث وجود دارد، زیرا در گروهی از روایات از جمله در بخشی از روایت قبلی، تصریح شده که «قرن المنازل» میقات اهل طائف است، می‌فرماید:

وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الطَّائِفِ قَرْنَ الْمَنَازِلِ.[20]

و براى طائفيان، «قَرن المنازل» را ميقات قرار داد.

همین عبارت در حدیث دوم و سوم از همین باب نیز آمده است؛ ولی در حدیث ششم که صحیحه «عمر بن یزید» است، «قرن المنازل» برای اهل نجد قرار داده شده است، متن روایت چنین است:

وَ [مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقَّتَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَهْلِ الْمَشْرِقِ الْعَقِيقَ نَحْواً مِنْ بَرِيدَيْنِ مَا بَيْنَ بَرِيدِ الْبَغْثِ إِلَى غَمْرَةَ وَ وَقَّتَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ وَ لِأَهْلِ نَجْدٍ قَرْنَ الْمَنَازِلِ...[21]

شیخ طوسی به اسنادش از «موسی بن قاسم» و او از «محمد بن عذافر» و او از «عمر بن یزید» که هر سه، امامی و ثقه هستند. وی می‌گوید: امام صادق(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) می‌فرماید:

رسول خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ) برای اهل مشرق «عقیق» که حدود دو برید است، از «برید البغث» تا «غمرة» و برای اهل مدینه «ذوالحلیفه» و برای اهل نجد «قرن المنازل» را میقات قرار داد.

صاحب حدائق این مشکل را حل کرده است. ایشان در توضیح این حدیث پس از آنکه به نقل از وافی «بعث» را صحیح می‌داند نه «بغث» را، می‌نویسد:

قد اشتمل هذا الخبر على ان قرن المنازل ميقات أهل نجد، و الموجود في أكثر الاخبار انه ميقات أهل الطائف، و اما ميقات أهل نجد فإنما هو العقيق. و يمكن الجواب بأن لأهل نجد طريقين: أحدهما يمر بالعقيق و الآخر يمر بقرن المنازل. و يمكن حمل ذلك على التقية، فإنه موجود في روايات العامة كما نقله في المعتبر انهم رووا عن ابن عمر: «انه لما فتح المصران أتوا عمر فقالوا: يا أمير المؤمنين ان رسول الله صلى الله عليه و آله حد لأهل نجد قرن المنازل و انا إذا أردنا قرن المنازل شق علينا. قال: فانظروا حذوها. فحد لهم ذات عرق». و هذا الخبر من ما استدل به جملة من العامة على ان ميقات العراق انما ثبت قياسا لا نصا عن رسول الله صلى الله عليه و آله.[22]

این روایت «قرن المنازل» را میقات اهل نجد، قرار داده در حالی که آنچه در اکثر روایات وجود دارد این است که آنجا میقات اهل طائف است و میقات اهل نجد، همان «عقیق» است. ممکن است این طور جواب بدهیم که برای اهل نجد دو مسیر وجود داشته: یکی از «عقیق» عبور می‌کند و دیگری از «قرن المنازل». همچنین می‌توان آن را بر تقیه حمل نمود، زیرا در روایات عامه ـ همان طور که علامه در معتبر نقل نموده ـ آمده که از «ابن عمر» روایت شده که: «وقتی دو شهر [کوفه و بصره] فتح شدند، آمدند نزد عمر و گفتند: ای امیر مؤمنان! همانا رسول خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ) برای اهل نجد «قرن المنازل» را معین نموده است و ما وقتی می‌خواهیم به آنجا برویم، سخت است. عمر گفت: محاذی آن را مشخص کنید، پس برای آنان «ذات عرق» را تعیین نمود.» این روایت همان است که گروهی از اهل سنت بر اساس آن استدلال می‌کنند که میقات عراق، در مقایسه با میقات‌های دیگر تعیین شده نه اینکه از رسول خدا (صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ) منصوص باشد.

با این توضیح، اشکالی که در باره این میقات بود، نیز مرتفع شد.

اینها میقات‌های پنج‌گانه حج تمتع بود که برخی از مباحث آن بیان شد. حضرت امام از اینجا طی چند مسئله به بررسی فروعات مربوط به آنها پرداخته است.

پیش از بیان این مسائل، این مطلب را هم اضافه کنیم که در فواصل این مواقیت تا مکه مکرمه، گاه اختلاف نظر وجود دارد که ظاهرا ناشی از بزرگ و کوچک شدن شهرها در طی قرون گذشته و نیز احتساب و عدم احتساب پیچ و خم جاده‌ها است. طبق برخی از گزارش‌ها این فاصله‌ها چنین است:

از مسجد شجره تا مکه حدود 450 کیلومتر؛ از «جحفه» حدود 183 کیلومتر؛ از «عقیق» حدود 94 کیلومتر؛ از «قرن المنازل» حدود 75 کیلومتر و از «یلملم» حدود 92 کیلومتر است. بنا بر این، نزدیک‌ترین میقات طبق این محاسبه، میقات «قرن المنازل» می‌باشد.

مسئله سوم

حضرت امام می‌فرماید:

تثبت تلك المواقيت مع فقد العلم بالبينة الشرعية أو الشياع الموجب للاطمئنان، و مع فقدهما بقول أهل الاطلاع مع حصول الظن فضلا عن الوثوق، فلو أراد الإحرام من المسلخ مثلا و لم يثبت كون المحل الكذائي ذلك لا بد من التأخير حتى يتيقن الدخول في الميقات.[23]

اين ميقات‌ها در صورت علم نداشتن به آنها، با بيّنه شرعى يا شياعى كه موجب اطمينان است ثابت مى‌شوند، و اگر بيّنه و شياع مذكور نبود، با گفته اهل اطلاع كه موجب حصول گمان باشد ـ تا چه رسد به اينكه موجب اطمينان باشد ـ ثابت مى‌شوند. پس اگر بخواهد مثلا از مسلخ، احرام ببندد و ثابت نشود كه فلان محل مسلخ است، بايد تأخير بيندازد تا يقين به داخل شدن به ميقات بنمايد.

در این مسئله دو مطلب را پی می‌گیریم: یکی بحث راه‌های اثبات مواقیت است که هر چند امروزه با توجه به ساخت مساجد و تابلوهای راهنما در هر یک از مواقیت، این بحث، کاربردی ندارد؛ ولیکن می‌خواهیم از لحاظ علمی آن را مورد بررسی قرار دهیم. مطلب دوم نیز بحثی راجع به بخش پایانی متن این مسئله است.

مطلب اول

حضرت امام چهار طریق برای اثبات اینکه فلان منطقه، همان میقاتی است که رسول خدا(صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ) تعیین نموده، بیان کرده است:

راه اول، این است که علم و یقین حاصل شود، کما اینکه امروزه برای ما روشن است که فلان جا مسجد شجره است.

اگر علم حاصل نشد، دومین راه، اثبات آن از طریق بینه یا همان شهادت دو شاهد عادل است که البته برخی از فقها در اینجا شهادت یک شاهد عادل را نیز کافی می‌دانند.

راه سوم، «اطمینان ناشی از شیاع» است. اگر در میان مردم شایع و معروف باشد که فلان محل، میقات است و این شیوع برای ما اطمینان حاصل کند، کفایت می‌کند.

صاحب جواهر در اینجا مطلبی بیان فرموده که آن را می‌خوانیم:

لا يخفى عليك وجوب حصول العلم أو ما يقوم مقامه شرعا في معرفة الوقت الذي وقته رسول اللّٰه (صلى اللّٰه عليه و آله) لكن ذكر غير واحد من الأصحاب هنا الاكتفاء في معرفة هذه المواقيت بالشياع المفيد للظن الغالب، و لعله ل‌صحيح معاوية بن عمار...[24]

روشن است که در شناخت میقاتی که رسول خدا (صَلَّی‌اللهُ‌عَلَیْهِ‌وَ‌آلِهِ) تعیین نموده، باید علم حاصل شود یا آنچه شرعا جایگزین علم است [که همان بینه است] ولی گروهی از اصحاب در اینجا گفته‌اند: در شناخت مواقیت، شیاعی که موجب ظن غالب شود نیز کفایت می‌کند. شاید دلیل آن صحیحه «معاویة بن عمار» باشد...

متن روایت مورد اشاره چنین است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يُجْزِيكَ إِذَا لَمْ تَعْرِفِ الْعَقِيقَ أَنْ تَسْأَلَ النَّاسَ وَ الْأَعْرَابَ عَنْ ذَلِكَ.[25]

شیخ صدوق به اسنادش از «معاویة بن عمار» که طریق صحیح است، نقل کرده که امام صادق (عَلَیْهِ‌السَّلامِ) فرمود:

در صورتى كه محلّ «عقيق» را نشناسى، كافى است كه در این باره از مردم آن ناحيه و‌از اعراب سؤال کنی.

برداشت صاحب جواهر از این روایت این است که حصول ظن غالب (و نه اطمینان) نیز کفایت می‌کند؛ ولی آیت الله فاضل ـ رضوان الله تعالی علیه ـ معتقد است که تنها «ظن» کافی نیست، بلکه «علم و معرفت» یا حد اقل «اطمینان» لازم است. ایشان پس از نقل عبارت صاحب جواهر می‌نویسد:

الظاهر ان المراد السؤال لحصول المعرفة التي أقلها الظّن الغالب المعبر عنه بالاطمينان.[26]

ظاهرا مقصود [از «تسأل الناس»] سؤالی برای حصول معرفت است که کمترین درجه آن ظن غالب است که از آن به اطمینان، تعبیر می‌شود.

به نظر ما این برداشت، خلاف ظاهر روایت است و ظاهراً امام(عَلَیْهِ‌السَّلامِ) در مقام تسهیل حکم، چنین فرموده است بنا بر این، همین که از پرسش از افراد آن محل، گمان حاصل شود که آنجا میقات است، کافی است و نیازی به حصول اطمینان نخواهد بود.


[4] ر. ک: تسنيم، عبدالله جوادی آملی، ج1، ص327.
[11] رياض السالكين، سید علی خان مدنی (1120 ق)، ج1، ص30.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo