< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال الميرزا النائيني (قدّه) علی الامتناع
در مورد امكان عقليِ استعمال لفظ در اكثر از معنا بحث مي‌كرديم؛ ادله‌ي مخالفين و قائلين به امتناع را بررسي كرديم كه اولين مورد استدلال مرحوم محقق خراساني(ره) بود. مورد دوم استدلالي كه ميرزاي نائيني درخصوص امتناع مطرح كرده‌اند. ايشان در «اجود» فرموده‌اند: «الحق امتناع استعمال اللفظ في أكثر من معنى واحد على نحو الاستقلال بحيث يكون الاطلاق الواحد استعمالين حكما بل حقيقة وإن كان ذات المستعمل واحدة»؛[1] حق اين است كه استعمال لفظ در اكثر از معنا، به‌نحو استقلالي؛ يعني آن‌سان كه اگر لفظ در دو معنا به‌كار مي‌رود، انگار دو بار به‌كار مي‌رود و دو استعمال است؛ حال يا در حكم دو استعمال است، و يا حقيقتاً هم دو استعمال است؛ هرچند كه يك‌بار كلمه را ادا مي‌كنيم، اما حقيقتاً اين كلمه را در همان زمان در دو يا سه معنا استعمال مي‌كنيم و حقيقتاً دو يا سه استعمال است؛ گرچه لفظ يكي است و يك‌بار هم ادا مي‌شود، ولي چون مي‌خواهيم دو يا چند معنا را برسانيم، حقيقتاً دو يا چندبار به صورت توأم استعمال مي‌شود و چنين چيزي محال است. استدلالي كه مرحوم نائيني در اينجا مطرح مي‌فرمايند داراي چند مقدمه است:
ايشان به‌عنوان مقدمه‌ي اول به ماهيت استعمال، براساس نظر خودشان تمسك مي‌كنند. مقدمه‌ي دوم ايشان به اين صورت است كه اگر ماهيت استعمال آن‌سان باشد كه ايشان معتقد هستند، معنا اولاً و بالذات ديده مي‌شود و لفظ گويي ثانياً و بالعرض ديده مي‌شود و لفظ اولاً و بالذات مد نظر نيست، بلكه ما مي‌خواهيم معنا را ادا كنيم و معنا را هم ملحوظ و منظور مي‌كنيم؛ اما لفظ را هم اگر منظور مي‌كنيم به‌نحو تبعي است. مقدمه‌ي سوم اينكه اگر استعمال به اين معنا باشد و در هر صورت بخواهيم لفظ و معنا را لحاظ كنيم، لفظ را ملحوظ بداريم، درحالي‌كه معنا مقدم بر آن است و معنا اولاً و بالذات ملحوظ مي‌شود؛ آن‌گاه معنا دو تا يا سه تا بشود، آنچه كه اولاً و بالذات ملحوظ است، معناست و در اينجا دو يا سه تا اولاً و بالذات داريم كه ملحوظ شده است. در اينجا همزمان بر همين لفظ و در آن واحد دو يا سه لحاظ استعمالي را بار مي‌كنيم؛ زيرا ما در آن واحد و از همين لفظ دو يا سه معنا را لحاظ مي‌كنيم و اصالتاً هم آنها لحاظ مي‌شوند و لفظ به نفع تبعي لحاظ مي‌شود.
به اين ترتيب اولاً دو يا سه لحاظ را با هم جمع كرده‌ايم؛ زيرا هر دو يا سه معنا را بايد لحاظ كرده باشيم و خود اينكه انسان بتواند و نفس قادر باشد كه همزمان و توأماً دو چيز را لحاظ كند امتناع عقلي دارد. شايد اين مطلب را بتوان به فرمايش ايشان اضافه كرد، آن‌گاه اين دو سه لحاظ به فرض امكان بر دوش يك لحاظ بار مي‌شود؛ يعني لفظ را تنها يك‌بار لحاظ مي‌كنيم. به اين ترتيب ايشان مي‌فرمايند كه استعمال لفظ در دو يا سه معنا، توأماً و در آن واحد، امتناع عقلي دارد؛ چون اجتماع لحاظات و نيز نكته‌اي كه ما عرض كرديم لازم مي‌آيد، و تازه آن لحاظات بايد به نحوي به لحاظ واحدي پيوند بخورند كه ثانياً و بالعرض مي‌شد؛ يعني لحاظ لفظ.
مطلبي كه ايشان راجع به استعمال دارند شايد نكته‌ي اساسي فرمايش ايشان باشد كه پيشتر هم راجع به آن بحث كرديم و آن اين است كه ايشان مي‌فرمايند استعمال عبارت است از ايجاد معنا در خارج و القاي معنا در عين. درواقع آن كسي كه لفظ را استعمال مي‌كند كار خالقيت را مي‌كند و هنگامي كه لفظ را ادا مي‌كند سبب ايجاد معنا مي‌شود. به محض اينكه لفظ از سوي مستعمل تلفظ مي‌شود معنا در ذُكر و ذهن مخاطب كه نوعي خارج است پديد مي‌آيد و درواقع مستعمل با تلفظ لفظ، موجب ايجاد آن معنا مي‌شود. حال اگر چنين است، آن‌گاه مستعمل بايد لفظ را لحاظ كند، معنا را نيز لحاظ كند و اگر دو يا سه معنا بود، تمامي معاني را بايد ملحوظ داشته باشد و قهراً در ذهن مخاطب نيز بايد اين چند معنا خلق و ايجاد شود و ايجاد آنها نيز يك نوع لحاظ است؛ به هر حال معنا در ذهن مخاطب نيز خطور مي‌كند و ملحوظ مي‌گردد. آن‌گاه لازمه‌ي چنين چيزي اجتماع لحاظين و يا لحاظات لازم بيايد و ذهن قادر نيست كه همزمان و در آن واحد همه‌ي اين لحاظات را انجام بدهد.
البته ايشان مي‌فرمايند وقتي مي‌گوييم در استعمال از اكثر از معنا منع و امتناع است، ديگر فرقي نمي‌كند كه دو معناي حقيقي يا دو معناي مجازي و يا يك معناي حقيقي و چند معناي مجازي باشد، و يا مفرد و يا جمع باشد، و يا نفي و اثباتي باشد. در همگي اينها چنين محذوري وجود دارد؛ زيرا مهم اين است كه محال لازم مي‌آيد و در همه‌ي اينها اين نوع محال لازم مي‌آيد چون در همه‌ي اينها بايد لحاظ انجام شود. لحاظين و لحاظاتي به‌صورت همزمان بايد در ذهن مستعمل و مستمع به صورت همزمان صورت بپذيرد. البته ايشان به مخاطب اشاره نفرموده‌اند زيرا بحث از استعمال مي‌كنند، ولي ما عرض مي‌كنيم كه مخاطب نيز بايد همزمان بتوان دو يا سه معنا را تصور كند.

نقد نظر ميرزاي نائيني
چنان‌كه قبلاً هم بحث شده و ديگران نيز نظريه‌ي ايشان را نقد كرده‌اند، اولاً اينكه استعمال ايجاد معنا در خارج و القاي معنا در عين است محل بحث است. اينكه استعمال ايجاد معنا در خارج است به چه معناست؟ آيا استعمال كار تكويني دارد؟ استعمال كاركرد تكويني ندارد، و وضع و استعمال عالَم اعتبار هستند؛ وانگهي به فرض كه از مسئله‌ي نقد اصل نظريه‌ي ايشان در استعمال عبور كنيم، اما چنين چيزي علي‌المبنا است و شما بايد ايراد را به نحوي مطرح كنيد كه ديگران هم بپذيرند، اما بر مبناي خود شما چنين مشكلي پيش مي‌آيد. حال اگر كسي بگويد كه چون مسلم است استعمال لفظ در اكثر از معنا ممكن است ـ كه قطعاً اين‌گونه است ـ در اينكه درخصوص نظريه‌ي شما در مسئله‌ي استعمال اشكال لازم مي‌آيد مشخص مي‌شود كه نظريه‌ي شما اشكال دارد. شما نظريه را مسجل گرفته‌ايد، سپس مي‌گوييد كه براساس نظريه‌ي من چنين مشكلي پيش مي‌آيد و اينجا مشخص مي‌شود كه اشكال از نظريه‌ي شماست، زيرا استعمال در اكثر از معنا عقلاً و عقلائياً و وقوعاً و خارجاً ممكن و مجاز است.
ثانياً: اينكه مي‌فرماييد لفظ به تبع لحاظ مي‌شود و معنا اولاً و بالذات لحاظ مي‌شود در مسئله‌ي محل بحث ما تأثيري ندارد؛ زيرا مسئله‌ي شما اين نيست كه لفظ را اولاً و بالذات لحاظ كنيم و معنا را ثانياً و بالعرض و يا بالعكس؛ اين فقره از كلام شما در مسئله‌ي ما دخيل نيست، شما آنچه را كه محذور و مشكل مي‌داند اين است كه مي‌فرماييد دو لحاظ قابل جمع نيستند و ظاهراً دو لحاظ را هم در ذهن و ذُكر مستعمل مطرح مي‌فرماييد و ما اضافه كرديم كه در ذهن مخاطب نيز بايد همزمان دو سه معنا خطور كند و مسئله‌ي اصلي كه بايد حل شود اين است؛ يعني ببينيم كه واقعاً در اينجا مشكلي هست و واقعاً دو لحاظ قابل جمع نيست؟ پس اينكه بفرماييد لفظ ثانياً و بالعرض ملحوظ مي‌شود در استدلال جايگاهي ندارد، بلكه شما بايد بفرماييد زماني كه مستعمل مي‌خواهد لفظ را ادا كند و دو يا سه معنا اراده كند، در حين اينكه لفظ را ادا مي‌كند بايد آن دو يا سه معنا را همزمان بتواند لحاظ كند و نمي‌تواند؛ والاً اينكه شما مي‌فرماييد در اينجا هم لفظ را لحاظ مي‌كنيم و هم معنا را نقض كلام خودتان مي‌شود و اعتراف مي‌كنيد كه همزمان هم لفظ و هم معنا را لحاظ مي‌كنيد؛ مگر شما نمي‌فرماييد كه معنا اولاً و بالذات ملحوظ مي‌شود و لفظ هم بالتبع ملحوظ مي‌شود؟ پس شما همين‌جا اعتراف مي‌فرماييد كه دو لحاظ شد؛ يعني مستعمل ناچار است كه هم معنا و هم لفظ را لحاظ كند؛ ولي اين‌گونه است كه يكي كم‌رنگ‌تر و ديگري پررنگ‌تر است و يكي اولاً و بالذات است و ديگري ثانياً و بالعرض، ولي بايد بفرماييد كه دو ملحوظ داريد؛ شما در اينجا اعتراف مي‌كنيد كه مي‌توان دو لحاظ را توأماً و در آن واحد داشت و در اينجا اگر مسئله‌ي لحاظ لفظ را نمي‌فرموديد شايد به ذهن ناقد شما نمي‌رسيد كه به گردن شما بگذارد كه شما خودتان همزمان دو لحاظ را قبول كرده‌ايد؛ زيرا زماني كه معنا و يا لفظ را لحاظ مي‌كنيد، آن ديگري كه مغفول نيست، بلكه ملحوظ است و آن ديگري نيز در كنار هريك از اين دو لحاظ حضور دارد. بنابراين همزمان دو لحاظ در ذهن مستعمل حضور دارد. شما با اين تبيين درواقع اعتراف فرموديد كه دو لحاظ توأماً ممكن است.
ثالثاً: ما قبلاً در نقد فرمايش محقق خراساني عرض كرديم كه ايشان فرموده بودند كه اجتماع لحاظين محال است، و ما در اينجا تحليل كرديم كه اولاً لحاظين نيست و دست‌كم ده لحاظ را ذكر كرديم و گفتيم كه در فرايند استعمال بايد خيلي چيزها را لحاظ كنيم، از اينكه ابتدا معنا را لحاظ كند، سپس به ذهن او خطور كند كه اين معنا را به ديگري منتقل بكنم يا خير؛ مفيد است يا مضر است؛ انتخاب كند، سپس بگويد كه چگونه منتقل كنم، بعد بگويد با لفظ منتقل كنم، سپس از ميان الفاظ مختلفه بهترين لفظ را انتخاب كند و همين‌طور تا به آخر. پس اولاً دو لحاظ نيست بلكه لحاظات مختلفه است؛ درواقع ما از تعدد لحاظات نمي‌ترسيم و حتي آنها را تكثير هم مي‌كنيم؛ ولي واقعيت امر اين است كه در همين فرايندي كه لااقل ده لحاظ پيش مي‌آيد بسياري توأماً لحاظ مي‌شوند و بسياري نيز در كنار يكديگر هستند. شما تصور مي‌فرماييد كه وقتي مستعمل لفظ و معنا را لحاظ مي‌كند و آن فرايند را طي مي‌كند به هر مرحله و مرتبه‌اي از آن فرايند و سير مراحل مي‌رسد قبلي را فراموش مي‌كند؟ آيا ديگر قبلي منظور او نيست؟ نه‌خير همگي اينها را توأماً در ذهن دارد و همچون افرادي كه حافظه‌ي نزديك خود را از دست داده باشند نيست كه لفظ را لحاظ مي‌كند و تا معنا را لحاظ مي‌كند لفظ را فراموش كند؛ بلكه لفظ همچنان در ذهن او هست. معنا را لحاظ مي‌كند، گزينش‌هايي كه عرض كرديم صورت مي‌بندد و همگي اينها همزمان ملحوظ مي‌شود. شما كه اهل فلسفه هستيد توجه داريد كه معناي لحاظ در اينجا احاطه‌ي نفس به آن شيء است؛ لحاظ‌كردن يك نفس بايد محيط بر آن شيء بشود، آن‌گاه شما مي‌فرماييد نفس نمي‌تواند محيط بر دو ملحوظ بشود؟ شما به‌عنوان يك فيلسوف كه هويت اين استعمال را تحليل مي‌كنيد مي‌خواهيد بفرماييد كه دو لحاظ ميسر نيست؟ اما به‌نظر ما مي‌رسد كه اين‌گونه نيست و نفس به چنين كاري قادر است. نفس مجرد است؛ نفس كه جسم و ماده نيست كه بگوييم دو چيز در آن واحد در آن اجتماع نمي‌كند؛ نفس مجرد است و قادر است همزمان و در آن واحد چند چيز را در خود جاي دهد و واقعيت خارجي هم چنين چيزي را تأييد مي‌كند. اگر از بحث استعمال خارج شويم، ما افعال اختياريه‌ي بسياري داريم كه همزمان از يك نفر صادر مي‌شود؛ آيا امكان ندارد كه يك انسان در آن واحد هم حرف بزند، هم راه برود و هم چيزي بخورد؟ آيا اينها فعل نيستند؟ آيا اين افعال از سر بي‌هوشي است و در غفلت واقع مي‌شود يا همگي از روي هوش است؟ مقدمات ارادي همگي اينها توأماً انجام مي‌شود، زيرا هر فعلي مبادي اراده دارد، انسان هنگامي كه راه مي‌رود بي‌شمار مقدمات ارادي از او صادر مي‌شود؛ زيرا براي حركت‌دادن هر يك قدم او تمام آن سير طي مي‌شود كه اين كار را بكنم يا خير، نفع و ضرر آن چگونه است؟ و... همان زمان و در حالي كه پاي خود را حركت مي‌دهد آب هم مي‌نوشد و همين مبادي اراده آنجا نيز اتفاق مي‌افتد. در همان زمان با همراه خود نيز صحبت مي‌كند و هر كلمه‌اي كه قصد اداي آن‌را دارد همين اتفاق‌ها مي‌افتد؛ هر كلمه‌اي كه ادا مي‌كند همه‌ي اين لحاظات را انجام مي‌دهد. توانايي نفس بسيار بالاتر از اين است كه شما مي‌فرماييد. همزمان چندين فعل از نفس صادر مي‌شود و تمام آنها نيز عالَمي از مقدمات و مبادي دارند و همگي آنها توأماً صادر مي‌شود؛ ادل دليل علي امكان شيء وقوعه. پس اين‌گونه نيست كه شما مي‌فرماييد لحاظين ميسر نيست. لحاظين ميسر است، بلكه لحاظات ميسر است و فعل واحدي كه مستلزم دو يا سه لحاظ باشد كه هيچ، چند فعل كه مستلزم لحاظات مختلفه باشد نيز امكان دارد. اگر جمع بزنيم متوجه مي‌شويم كه همزمان چندين و چند لحاظ از انواع مختلف در نظر گرفته شده است.
علاوه بر اينها يك اشكال روش‌شناسي نيز بر ايشان وارد است. در عالَم مسائل اعتباري و يا حتي غيراعتباري، يا نبايد به سراغ مسائل پيچيده‌ي فلسفي رفت، و شما مسائل عقلي را در اينجا وارد كرده‌ايد و ظاهراً به ذهن شريف شما نيز اين نكات جزئي كه ما عرض مي‌كنيم در آن لحظه خطور نكرده است و بعد مي‌فرماييد امتناع دارد؛ ولي روش درست آن است كه ما تحليل كنيم و ماهيت استعمال و فعلي كه از انسان صادر مي‌شود را به‌درستي تحليل كنيم. شما مسئله‌ي طلب و اراده را وارد اصول كرده‌ايد و خود شما مسئله‌ي مبادي اراده را مطرح فرموده‌ايد، آن‌گاه در اينجا غافل مي‌شويد كه هر فعلي مبتني و مسبوق به مجموعه‌اي از مبادي است و بعد هم توجه نفرموديد كه چندين فعل از آدمي صادر مي‌شود كه هركدام از آنها نيز داراي مبادي هستند و همگي نيز همزمان اتفاق مي‌افتد و در طول هم نيست. به اين ترتيب اگر قصد داشته باشيم كه وارد چنين وادي و تحليلي بشويم بايد تحليل را دقيق‌تر بكنيم.
در پايان نكته‌اي را تذكر مي‌دهيم و آن اينكه مرحوم آقاي خويي در ذيل مطلبي كه نظر استاد خود را تقرير فرموده‌اند يك پاورقي زده‌اند و در آن پاورقي به نظر مي‌رسد كه كلمه‌ي استعمالين در تعبير مرحوم ميرزا هست. ايشان فرموده‌اند: «تعلق اللحاظ الاستعمالي في آن واحد»[2] و در اينجا انگار لحاظ استقلالي في آن واحد در ذهن ايشان بوده و بر اين اساس شروع به نقد نظر استاد كرده‌اند و پاورقي زده‌اند. با اين فرض شروع به ايراد كرده‌اند كه لحاظ استقلالي ممكن است يا ممكن نيست و سپس گفته‌اند كه حقيقت وضع تعهد است و نظريه‌ي خودشان را مطرح كرده‌اند. همين خطا را استاد بزرگوار ما در يك دوره از اصول خود نيز تكرار كرده‌اند و بر همين اساس نيز نظريه مرحوم آقاي نائيني را نقد كرده‌اند. ولي ايشان در دور بعد كه تدريس مي‌كردند متفطن به اين مطلب شده‌اند و لحاظ استعمالي قرائت كرده‌اند و به ميرزاي نائيني جواب ديگري داده‌اند. البته شايد در اينجا در معنا مشكلي پيش نيايد ولي تعبير ايشان لحاظ استعمالي است، آن‌گاه ايشان در پاورقي فرموده‌اند «لحاظ الاستقلالي» و نقدي كه كرده‌اند مبتني بر اين تعبير و تلقي است، والا همين‌طور است چون ايشان گفتند كه استعمال لفظ در اكثر از معنا به اين صورت است كه ما هر دو معنا را مستقلاً ببينيم و انگار كه حكماً و حتي حقيقتاً دو بار استعمال مي‌كنيم و قهراً نيز همين‌طور است؛ منتها بر اين حيث كه تعبير را لحاظ استقلالي آورده‌اند ولي تعبير ايشان لحاظ استعمالي است، مرادشان اين است كه در حين استعمال هر دو را لحاظ كنند، از آن حيث كه هر دو را لحاظ كنند و دو لحاظ را نمي‌توان انجام داد، و نه از آن جهت كه چون لحاظ مستقل است كه بگوييم تزاحم لحاظين استقلاليين شبيه فرمايش آخوند پيش مي‌آيد. از آن زاويه ايراد نگرفته‌اند و از اين جهت گفته‌اند كه لحاظ استقلالي است. والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo