< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الثاني: القول بالجامع الوجودي، وهو للمحقّق العراقي (قدّه)
گفتيم كه چه قائل به اطلاق الفاظ عبادات به صحيح آنها باشيم و چه قائل به اطلاق الفاظ به اعم از صحيح و فاسد، بايد عنوان جامع ارائه كنيم. همچنين گفتيم كه تعابير و تلقي‌هاي مختلفي از عنوان جامع (هم بنا بر صحيحي و هم بنا بر اعمي) ارائه شده است. نيز گفتيم بنا بر قول اطلاق الفاظ به صحيح از عبادات چند نوع جامع پيشنهاد شده است. اولين تقرير و تلقي از جامع متعلق به محقق خراساني بود كه از آن مي‌توان به «قول به جامع عنواني» تعبير كرد.
دومين تقرير در ارائه‌ي تصوير جامع متعلق است به محقق عراقي. ايشان سعي مي‌كنند يك جامع وجودي ارائه كنند.
سومين قول، قول به جامع تركيبيِ ذاتيِ مبهم است كه برداشتي است كه ما از تقرير محقق اصفهاني داريم و در موقع بحث درخصوص تقرير ايشان توضيح مي‌دهيم كه چرا چنين عنواني را پيشنهاد داده‌ايم.
قول چهارم كه از آن به قول به «جامع تنزيلي» تعبير مي‌كنيم متعلق است به محقق نائيني.
قول پنجم كه از آن مي‌توان به «جامع عرضي» تعبير كرد متعلق به محقق حائري و مجدد بروجردي است.
قول ششم كه ما از آن به «جامع اعتباري لابشرطي» تعبير مي‌كنيم متعلق به حضرت امام(ره) است.
قول هفتم نيز قريب به قول حضرت امام است و قهراً از آن نيز مي‌توان به جامع اعتباري تعبير كرد، ولي با اين قيد كه چون در اين جامع به نحوي تحولات و تطورات در موارد و مصاديق به صورت استبدالي است و بدل از وضعيت اولي و جامع اولي است، از اين قول به «جامع اعتباري ـ استبدالي» تعبير مي‌كنيم كه متعلق به محقق خويي است.
هشتمين قول نيز متعلق به علامه طباطبايي است كه عنوان «الجامع الاستيساعي» را براي نظريه ايشان پيشنهاد مي‌كنيم.
نظريه‌ي اول كه مربوط به محقق خراساني بود در جلسه‌ي گذشته مطرح شد و مورد ارزيابي قرار گرفت.

نظريه‌ي دوم
دومين نظريه كه از آن به «جامع وجودي» تعبير مي‌كنيم مربوط به محقق عراقي است. محقق خراساني فرمود كه جامع را از طريق رصد اثر كشف مي‌كنيم، وقتي مي‌بينيم كه انواع صلواة اثر مشتركِ واحدي دارند و از آن جهت كه واحد از واحد صادر مي‌شود معلوم مي‌شود كه يك واحدي وجود دارد كه اين آثار را صادر مي‌كند و قدر جامع همان واحد علّي است كه اثر واحد را از آن توقع داريم و صادر مي‌شود. وقتي مي‌بينيم كه هرگونه نماز صحيحي كه بجا مي‌آوريم اثر ناهي عن الفحشاء دارد و از همه‌ي آنها يك اثر برمي‌آيد، مشخص مي‌كند كه يك مؤثر وجود دارد، پس قدر جامعي وجود دارد. محقق خراساني براساس قاعده‌ي الواحد كه قاعده‌ي فلسفي است اين نتيجه را گرفته‌اند. البته در جلسه‌ي گذشته به اين فرمايش مرحوم آخوند اشكالاتي وارد كرديم كه يكي از آنها اين بود كه قاعده‌ي الواحد مربوط مي‌شود به آنجايي كه واحد شخصي و بسيط حقيقي است ولي صلاة يا عبادات اين‌گونه نيستند.
علاوه بر اين اشكالاتي ديگري نيز بر تقرير ايشان وارد بود، ازجمله اينكه ايشان مي‌گفتند واحدي را كه ما از طريق اثر به آن پي مي‌بريم يك عنصر بسيط است، كه اين اشكال وارد مي‌شد كه اين عنصر بسيط چگونه بر افراد متعدد، متنوع و متكثر تطبيق مي‌شود؟ عنوان يك واقعيت خارجي نيست و شما با ذهنتان آن را ساخته‌ايد.
مرحوم محقق عراقي قصد داشته‌اند كه بعضي از اشكالات وارده بر نظر محقق خراساني و از جمله اين اشكال را مرتفع كنند. ايشان گفته‌اند ما اين مطلب را مي‌پذيريم كه جامع بين افراد صحيحه را از طريق اثر كشف مي‌شود. هنگامي كه ما مي‌بينيم صلاة يك ركعتي همان اثري را دارد كه دو ركعتي و يا سه ركعتي و چهار ركعتي دارد، متوجه مي‌شويم كه اينها يك واقعيت واحدي دارند كه همان قدر جامع است كه آن قدر جامع سبب اين اثر است و يك‌ركعت يا دو ركعت‌بودن دخيل نيست.
منتها درخصوص نظر محقق خراساني اشكال شد كه اين‌همه آثار بر صلاة مترتب است؛ ناهي از فحشاء و منكر بودن غير از اثر عمود الدين بودن است. شما نمي‌توانيد همه‌ي آثاري را كه در روايات و آيات آمده و بر صلاة مترتب است و متنوع نيز هست، بگوييد يكي است؛ پس اين تكثر معلول نشانه‌ي تكثر علت است، همان‌طور كه وحدت معلول نشانه و دليل وحدت علت است كه شما به آن تمسك مي‌كنيد؛ اما اينجا آثار و معاليل متعدد و متكثر هستند. اين اشكال بر نظر محقق خراساني وارد بود.
مرحوم محقق عراقي براي رفع اين اشكال بر فرمايش محقق خراساني مطلبي را اضافه كرده‌اند و گفته‌اند كه ما تقرير جامع را به صورت ديگري طرح مي‌كنيم، به اين صورت كه مي‌گوييم همان‌طور كه گفتيم مؤثر، يعني صورت‌هاي صلاتيه به رغم تنوع و تكثر، باطن و جامعي دارند، اين آثار هم به رغم تنوع و تكثر جامعي دارند. آن جامع نيز اين است كه عبد با تعبد به صلاة و التزام و اداي آن، مرتبه‌ي وجوديي كسب مي‌كند كه در آن مرتبه‌ي وجودي اين آثار اتفاق مي‌افتد. درحقيقت اثر صلاة نهي از فحشاء و المنكر و يا قربت عنصر تقي به ساحت الهي و يا عمود دين‌بودن نيست، اثر يك چيزها است و اينها نيز گويي جلوه‌هاي آن اثر هستند. اين مجموعه داراي يك جامعي است كه آن جامع، مرتبه‌ي وجوديي است كه فرد مصلي پيدا مي‌كند كه در آن مرتبه‌ي وجودي به بارگاه الهي نزديك مي‌شود، نهي از فحشاء و منكر در آن اتفاق مي‌افتد و نتايج ديگر حاصل مي‌شود.
بنابراين به نظر محقق عراقي، مرحوم آخوند نيمي از تقرير و تقريب جامع را ايجاد كرده‌اند و آن اينكه در جانب مؤثر كه حقيقت صلاة است يك جامع درست كردند و گفتند ما آن جامع را از آنجا كشف مي‌كنيم كه مي‌بينيم بر انواع صلواة در حالات و كيفيات مختلفه و بمراتبها آثار واحد است، پس متوجه مي‌شويم كه مؤثر واحد است، پس به اين ترتيب يك مؤثر واحد داريم. بر اين نظر محقق خراساني اشكال وارد شد كه آثار متعدد است و اثر واحد حاكي از مؤثر واحد است، آثار متعدده حاكي از مؤثرات متعدده است. محقق عراقي نيز براي حل اين اشكال فرمود كه اين آثار متعدده نيز جامع دارند و همان‌طور كه ظاهراً مؤثر متعدد است و چند جور صلاة داريم ولي حقيقت آنها يكي است، آثار هم ظاهراً چند جور هستند اما يك مشترك و جامعي دارند و آن جامع نيز مرتبه‌ي وجوديي است كه مصلي كسب مي‌كند. بنابراين آثار هم در واقع يك اثر واحد است. در اينجا مرحوم محقق عراقي تصور مي‌فرمايند كه با اين بيان اشكالي كه بر مرحوم آخوند وارد شده است برطرف مي‌شود.
اگر بخواهيم نظر ايشان را يك مقدار دقيق‌تر تقرير كنيم ابتدا بايد چند مقدمه را مطرح كنيم:
1. هر عبادتي هم افراد عرضي دارد و هم افراد طولي؛ از نظر عرضي براي مثال براي يك فرد نماز دو ركعتي مسافر واجب است و براي فردي ديگر نماز چهار ركعتي واجب است؛ براي يك فرد در حال اضطرار است يك صلاة و براي كسي كه در حال اختيار است صلاة ديگري واجب است. اينها بدل يكديگر هستند و نمي‌توان گفت كه ثواب نماز قصر از نماز تمام كمتر است. نماز همچنين افراد طولي هم دارد؛ صلاة داراي مراتب است و به لحاظ معنوي و باطني كامل و ناقص دارد. صلاة اميرالمؤمنين كجا و صلاة ديگران كجا؟
هر نوع از اين انواع صلواة هم مركب است و مشتمل بر مقولات مختلفه‌اي است؛ مقوله‌ي عين در آن هست، مقوله‌ي وضع در آن هست، همچنين حركت كلمات و صوت است و انواع مقولات در كنار هم يك صلاة را پديد مي‌آورند. پس مقدمه‌ي اول به اين صورت شد كه عبادات افراد طولي و عرضي دارد و هر فردي هم مشتمل بر مقولات مختلفه‌اي است.
2. مي‌توان مرتبه‌اي را فرض كرد كه مجموعه‌ي اين مقولات مختلفه را در خود جمع كند. درواقع يك وجودي را بايد فرض كرد كه به نحوي همه‌ي اين انواع مقولات و وجودات مختلفه را در بر داشته باشد. مثلاً وقتي شما از افراد مختلفه الغاء خصوصيت بكنيد، به نحوي مي‌شود كه در نهايت چيزي به مثابه وجود ساري حاصل مي‌شود؛ يعني هنگامي كه خصوصيات را كنار گذاشتيم انگار در اين ميان يك عنصر مشترك باقي مي‌ماند. با الغاء خصوصيات افراد، مرتبه و عنصري از وجود باقي مي‌ماند كه آن عنصر در همه‌ي اينها ساري است و ما تنها خصوصيات را الغاء كرديم و مشتركات الغاء نشد. پس مرتبه‌اي از وجود باقي مي‌ماند كه با الغاء خصوصيات در همه وجود دارد و در همه جا ساري و جاري است. ما بايد چنين عنصري را صلاة بناميم؛ يعني آن عنصري كه با الغاء خصوصيات از تمام افراد باز هم باقي است و لفظ صلاة در مقابل اين معنا جعل مي‌شود.
به اين صورت اشكالي كه بر مرحوم آخوند وارد مي‌شد كه اين جامع عنواني كه شما درست كرده‌ايد، خود صلاة نيست بلكه شما عنوان را اصطياد كرده‌ايد، اين عنوان چگونه بر افراد تطبيق مي‌كند؟ در اينجا محقق عراقي مي‌گويد من مشكل را حل مي‌كنم؛ براي اينكه آن عنصر مشتركي كه با حذف و الغاء خصوصيات باقي ماند اصلاً خود همين افراد است و همانند كلي است كه در همه‌ي افراد ساري باشد و هر فردي درواقع تحقق خارجي همان كلي مي‌شود و اشكالي كه بر محقق خراساني وارد مي‌شد، بر نظر من ديگر وارد نيست.
3. وقتي اين وجود را با افراد عرضي آن قياس كنيم، به نحو تواطعي بر افراد عرضي صدق مي‌كند، اما وقتي بر افراد طولي و مراتب كمالي انواع صلواة مقايسه كنيم به نحو تشكيكي صدق مي‌كند.
در مجموع ايشان مي‌فرمايند با اين تقرير و تقريب از جامع، اشكالاتي كه بر محقق خراساني وارد مي‌شد، بر ما وارد نمي‌شود و در عين حال يك قدر جامع نيز داريم.

نقد نظريه‌ي دوم
بر تقرير مرحوم محقق عراقي نيز پاره‌اي اشكالات وارد است كه تقريباً پنج اشكال است:
1. اين تحليلي كه شما مي‌فرماييد يك تحليل فلسفيِ بسيار دقّي است. مسئله‌ي ماهيات عباديه از ماهيات مخترعه هستند و از سنخ ماهيات عرفيه‌اند و اين دقت‌هايي كه شما فرموديد را چنين ماهياتي برنمي‌تابند و اين مسائل دقيقي كه شما مطرح كرديد به ذهن هيچ اهل عرفي خطور نمي‌كند. بنابراين عبادات از جنس ماهيات مخترعه‌ي عرفيه هستند و اين‌گونه دقت‌هاي عقلي را برنمي‌تابند و چنين دقايقي هرگز به ذهن ابناء عرف خطور نمي‌كند؛ مگر اينكه بگوييد ما با عرف كاري نداريم و ما به عنوان فيلسوف، اصولي، عالم و متفكر، واقع را تحليل مي‌كنيم؛ ولو اينكه عرفي كه با اين واقع سروكار دارد و حتي جعل هم كرده باشد، تفطن به چنين دقايقي نداشته باشد و اصلاً سعه و طاقت چنين بحث‌هايي را نداشته باشد. ساده‌ترين شئون و امور عرفي را يك فيلسوف مي‌تواند تحليل عميق فلسفي كند.
ما در اينجا مي‌گوييم كه به فرض كه استدلال شما پذيرفته باشد و عرف تفطن به اين دقايق ندارد، ولي ما اين مطالب را به اهل عرف نسبت نداده‌ايم؛ ما در اينجا مي‌گوييم حقيقت آنچه در واقع و خارج در اين‌گونه جعل‌ها اتفاق مي‌افتد، چنين چيزي است و اين مسئله مربوط به جعل شارع و مخترعات شرعيه نمي‌شود. در مخترعات عرفيه و علميه هم اين مسائل هست. براي مثال علامه طباطبايي مي‌فرمايند زماني كه كلمه‌ي «مصباح» را براي چراغ وضع كردند، شايد تنها يك تكه چوب را روشن كرده بودند و به اين اطلاق مصباح كرده بودند، سپس پيه‌سوز اختراع شد، بعدها فانوس درست شد، بعدها هم نفت و برق آمد، ولي باز هم به آن مصباح مي‌گويند و در عرف هم چنين بحث‌هايي هست. حتي براساس اين مثال علامه شايد بتوان گفت كه عرف اعمي و يا صحيحي هستند، مي‌گويند هرآنچه كه نور بدهد و چنين كاركردي داشته باشد مصباح است و مهم نيست كه سوخت آن چه باشد و فتيليه‌ي آن چگونه باشد. اين تحليل علامه يك تحليل فلسفي زبان‌شناختي است كه علامه براي كلمات در نظر مي‌گيرد؛ ولي به اين نكته كاري نداريم كه عرف چنين تحليلي را درك مي‌كند يا خير؛ ما با چنين ادبياتي، عمل عرف را تحليل مي‌كنيم؛ كه البته اين فرمايش نيز شايد جاي تأمل داشته باشد و بالاخره عرف بايد اينها را بفهمد تا اين وضع را انجام دهد؛ زيرا در جايي كه عرف واضع است، بايد فهمي از فعل خود داشته باشد و بگويد كه اين لفظ را در قبال اين معناي جامع وضع مي‌كنم ولي مي‌دانم كه افراد اين معناي جامع متكثر است و افراد عرضي و طولي دارد.
2. وضع اصلاً به چه دليل اتفاق مي‌افتد؟ به تعبير مخترع ما عمل «تمعني» (معني‌دار كردن لفظ) به چه دليل صورت مي‌گيرد؟ فلسفه‌ي تمعني و تدليل و دلالت‌مندكردن واژه اين است كه مخاطب لفظ را تلقي و استماع كند، معنا را تلقي كند و با اداي لفظ، معنا به ذهن او انتقال پيدا كند. اگر شما بگوييد كه يك عنصر جامع و يك مرتبه‌ي‌ وجودي از اين مجموعه‌ي مناسك كه نام آن صلاة است و انواع افراد عرضي و طولي دارد، كه در همه‌ي افرادش حضور دارد، همان صلاة است؛ درواقع شما يك حقيقت ذهني از آن تراشيده‌ايد و شما نيز همانند مرحوم محقق خراساني يك جامع عنواني ساخته‌ايد كه اين جامع عنواني مبهم است. بالاخره ما نفهميديم كه حقيقت صلاة چه شد كه در همه‌ي افراد ساري است و اثر واحدي هم بر آن مترتب است. شما يك حقيقت ذهني ساخته‌ايد ولي اولاً در اين موضوع با بيرون سروكار داريد و ثانياً معنايي كه ساخته‌ايد مبهم است و ما به عنوان طلبه درست نمي‌فهميم كه مثلاً صلاة چيست؛ يعني نتوانسته‌ايم به يك معناي مبين اشاره كنيم و بگوييم در قبال اين معناي مبين لفظ الصلاة قرار مي‌گيرد.
3. فعاليت شما يك فعاليت ذهني صرف است و آن مرتبه‌ي وجودي كه شما تصوير مي‌فرماييد كه در تمام اين افراد ساري است يك وجود ذهني است و وجود خارجي نيست؛ درحالي‌كه ما در صلاة با يك واقعيت خارجي سروكار داريم. ما داريم براي صلاة خارجي اسم مي‌گذاريم ولي شما يك چيز ذهني ساختيد و مي‌گوييد اين مرتبه‌ي وجودي كه وقتي الغاء خصوصيات مي‌شود، تبديل به معنا مي‌شود و جامع انواع صلواة مي‌شود. اينكه يك مطلب ذهني است. اين يك وجود عنواني ذهني است و نه وجود خارجي. درنتيجه شما گرفتار كرّ علي ما فرّ شديد، مي‌خواستيد اشكالي كه بر نظر محقق خراساني وارد شده بود به شما وارد نشود، ولي باز وارد شد و نتوانستيد مشكل را حل كنيد.
4. ايشان فرمودند كه همان‌طور كه مؤثر را به حقيقت واحده و جامعي ارجاع داديم، براي آثار هم يك حقيقت واحدي در نظر مي‌گيريم. پاسخ محقق عراقي در جواب اين اشكال بود كه آثار متعدد است و اگر از اثر واحد به مؤثر واحد پي مي‌بريم، پس از آثار متعدده بايد به مؤثرات متعدده پي ببريم. محقق عراقي فرموده‌اند كه حقيقت واحده آن مرتبه‌ي وجودي است كه در مصلي حاصل مي‌شود و اين آثار در او تحقق پيدا مي‌كند؛ پس يك چيز است و همان مرتبه‌ي وجودي است كه مصلي احراز مي‌كند.
ما اينجا از محضر محقق عراقي پرسش مي‌كنيم كه شما اگر بگوييد ناهي از منكربودن و قربان كل تقي بودن به نوعي به مرتبه‌ي وجودي فرد برمي‌گردد، اما اثري مانند «عمود الدين» را چگونه مي‌توانيد به مصلي برگردانيد؟ بنابراين اين تصور شما كه همه‌ي آثار به نحوي به جامع واحدي برمي‌گردد كه مرتبه‌ي وجوديي است كه مصلي احراز مي‌كند، ولي بعضي از اين آثار نمي‌تواند به مصلي ارجاع شود.
5. شما فرموديد كه الغاء خصوصيت مي‌كنيم؛ بفرماييد حد و مرز اين الغاء خصوصيت تا كجاست؟ ما صلاة غرقاء را داريم كه ممكن است تنها به يك دعاخواندن باشد؛ گرچه بعضي گفته‌اند اين ديگر دعاست و صلاة نيست ولي ما مي‌گوييم بر غرقاء واجب است كه اگر مي‌تواند در همان حين پلك بزند و يا دعايي بخواند. بفرماييد آنچه كه خصوصيت قلمداد مي‌شود كه بايد الغاء شود چيست؟ وقتي در حدي مي‌شود كه با يك پلك‌زدن هم بتوان نماز را ادا كرد، ديگر چه خصوصيتي باقي مي‌ماند؟ اين در حالي است كه در منابع به صراحت آمده است كه «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب»؛ اگر بخواهيد همه‌ي خصوصيات را حذف كنيد، حد يقف آن كجاست؟ مشخص كنيد تا كجا حذف مي‌كنيد؟ اگر بنا باشد همين‌طور حذف كنيد پس در نماز غرقاء بايد فاتحة الكتاب و سلام را حذف كنيد و اين در حالي است كه سلام جوهره‌ي صلاة است. در روايات صريحاً داريم كه صلاة مقوم به اين خصوصيات است، آن‌گاه چگونه مي‌شود كه آنها را حذف كرد؟ اگر اينها حذف شود كه ديگر جامعي باقي نمي‌ماند.
اگر در جواب بفرمايند كه ما تا جايي حذف مي‌كنيم كه اركان حذف نشود، اين كه ديگر قدر جامع نيست و بايد بفرماييد كه آن اركان صلاة است، يعني صلاة اركان است و بقيه حاشيه هستند و حسب حالات ممكن است براي افرادي تكليف خاصي بشود كه در اين صورت جامع معني ندارد و بايد بگوييد صلاة عبارت است از اركان؛ ولي شما نمي‌خواهيد چنين چيزي بفرماييد.
6. اشكالاتي كه تا اينجا مطرح شد اشكالاتي بود كه به نحو عقلي و تحليلي بر تقرير ايشان وارد است؛ ولي اين مسئله به لحاظ اثباتي هم قابل دفاع نيست. صلاة واقعي و خارجي كه در منابع ما آمده با آنچه كه شما تصوير مي‌كنيد سازگاري ندارد. بنابراين از اين تقرير اثباتاً هم نمي‌توان دفاع كرد و تقرير شما علاوه بر مقام ثبوت، با مقام اثبات هم تلائم ندارد و ناسازگار است. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo