< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الفرع الخامس: في الحقيقة الشّرعية

در جلسه‌ي گذشته مبحث لغة الدين به پايان رسيد. توضيح داديم كه بر نظريه‌ي مختار در مبحث لغة الدين آثاري مترتب است. يكي از آثاري كه مي‌توان در مورد اين نظر برشمرد اين است كه پس از طرح آن مي‌توان از حقيقت شرعيه بحث كرد؛ يعني اگر بحثي را كه عنوان كرديم و نظريه‌اي را كه اختيار كرديم مطرح نكرديم، نوبت به حقيقت شرعيه نمي‌رسد؛ زيرا در حقيقت شرعيه مي‌خواهيم بگوييم آيا شارع اراده كرده كه چون واضع، واژگان و اصطلاحاتي را مربوط به حوزه‌ي عباديات و معاملات وضع كند و آيا واژگاني كه در لغت بوده و معاني لغويه‌ي خاصي داشته و يا در ادبيات خاصي بوده و معاني اصطلاحي خاصي داشته، به همان معاني لغويه و اصطلاحيه‌اي كه پيش از اسلام بوده‌اند به كار رفته است و يا شارع تغيير داده و يا لفظ را از معناي سابق آن به معناي ديگري نقل كرده است؟
اين نكته مبتني بر اين است كه بگوييم وضعي اتفاق مي‌افتد، دليل و تمعني رخ مي‌دهد و نيز مبتني بر آن است كه بگوييم الفاظ، عبارات، قضايا و تراكيب معنادار هستند (برخلاف نظريه‌ي اصحاب الوضع)، همچنين بايد بگوييم كه الفاظ و عبارات و جملات علاوه بر اينكه معنادار هستند، مي‌توانند معناي متعين داشته باشند (برخلاف نظر قرائت‌پذيرانگاران) و همين‌طور مبتني بر اين است كه بگوييم واژگان و عبارات و جملات تفسيرپذير هستند و از واقعياتي حكايت مي‌كنند، كاركرد حكايي و معرفتي دارند و هويت شناختي دارند و مي‌توانند به ما معرفت القاء كنند؛ تا اينكه بحث شود كه آيا اين الفاظ معناي ديگري داشته‌اند؟ آيا معناي جديدي يافته‌اند؟ و اگر بنا باشد كه الفاظ كاركرد شناختاري و معرفتي نداشته باشند نوبت به اين بحث‌ها نمي‌رسد.
حتي اگر قائل به نظريه‌ي كاركردگرايانه و وظيفي هم باشيم، همچنان بحث از وضع جديد و نقل چندان مفيد نيست، زيرا همين‌قدر كه الفاظ وقتي به كار مي‌روند و جملات وقتي ادا مي‌شوند، فايده‌اي داشته باشند كافي است، حال اينكه آيا وضع جديد آمده يا خير، اهميتي ندارد، بلكه مهم اين است كه هرچه هست، بايد كاركرد داشته باشد. حتي اگر بي‌معنا و يا رمزي هم باشند، اگر تنها كاركرد داشته باشند كافي است.
حتي مي‌خواهم عرض كنم كه براساس نظريه‌ي اخباريه كه معتقدند ما نمي‌توانيم به معاني اين واژگان و تراكيب پي ببريم و فهم مفردات و مركبات متون قدسي كار معصوم است. حتي اگر به نظر اخباريون هم قائل باشيم، سخن‌گفتن از حقيقت شرعيه چندان جايي ندارد، زيرا اهميتي ندارد كه حقيقت شرعيه‌اي واقع شده يا خير، طرف خطاب ما نيستيم و طرف خطاب كس ديگري است و آن كسي كه مي‌فهمد كس ديگري است و ما نيستيم. درنتيجه اگر وضع جديدي اتفاق افتاده باشد يا نيافتاده باشد، براي ما فرقي ندارد و بايد ببينيم كه معصوم در اين خصوص چه مي‌فرمايد.
لهذا بحث لغة الدين كه ما در جلسات گذشته مطرح كرديم بحثي بسيار جدي بود كه تا وقتي كه بحث از لغة الدين را نكنيم و نظريه‌اي را در اين مورد اتخاذ نكنيم، نوبت به بحث از حقيقت شرعيه نمي‌رسد؛ چنان‌كه تا تكليف مبحث حقيقت شرعيه روشن نشده باشد نوبت به بحث صحيحي و اعمي نمي‌رسد و اينها همگي بر هم مترتب هستند. به همين جهت وقتي نظريه‌ي مختار در خصوص لغة الدين را طرح كرديم و گفتيم كه زبان دين همان لغت عرفيِ عقلاييِ محاوريِ و لايه و سطح تخاطبيِ هدايي و تكليفي عام است و به همان سبك و ساخت و سياق سبقه‌ي زبان عقلاييِ محاوري است، نوبت مي‌رسد كه از وقوع يا عدم وقوع حقيقت شرعيه بحث كنيم؛ والا اگر اين نظر را قبول نكنيم، و اگر كسي يكي از چهار نظر قبلي را پذيرفته باشد، يا نوبت به بحث حقيقت شرعيه نمي‌رسد و يا بحث از حقيقت شرعيه اصلاً فايده‌اي ندارد.
البته توضيح داديم كه مبحث لغة الدين جاي بحث فراوان دارد و شايد تا دو سال هم بتوان راجع به آن بحث و بررسي كرد، ولي به حد ضرورت و كفايت بحث كرديم. درحقيقت اگر ما در گذشته، شش برايند را مبتني بر نظريه‌ي مختار عرض كرديم كه جواب نظريه‌هاي ديگر را مي‌داد؛ برايند هفتم اين مي‌شود كه وقتي ما نظريه‌ي مختار در لغة الدين را پذيرفته باشيم نوبت به بحث از حقيقت شرعيه فرا مي‌رسد. بنابراين پيوند بين مبحث حقيقت شرعيه و بحث لغة الدين آشكار شد.

فهرس مطالب مبحث «الحقيقة الشرعية»
اولين مبحث از مباحثي كه در ذيل اين عنوان بايد مطرح شود، همين نكته‌اي بود كه در بالا اشاره كردم يعني:
1. ارتباط بين مسئله‌ي حقيقت شرعيه با مسئله‌ي لغة الدين؟
2. حقيقت شرعيه چيست؟
3. آيا حقيقت شرعيه واقع شده و ثابت است يا نيست؟ در ذيل اين پرسش مي‌توان پرسش كرد كه اگر واقع شده باشد و اثبات شده است، آيا بين عباديات و معاملات فرق است يا تفاوتي نمي‌كند؟
4. بررسي نظريات طرح‌شده در اين باب؛ به اين معنا كه بررسي كنيم چند مسئله در حقيقت شرعيه طرح شده و يا قابل طرح است؟ در اين خصوص نظرات گوناگوني وجود دارد، اما در مجموع مي‌توان گفت كه اين نظريات را در چهار دسته مي‌توان طبقه‌بندي كرد:
يك) آيا الفاظ عبادات همچون «صوم»، «صلاة»، «زكاة»، از پيش معنايي لغوي داشته‌اند يا خير؟ درخصوص بعضي از الفاظ ادعا مي‌شود كه اين واژه اصلاً يك واژه‌ي قرآني است. مثلاً گاه گفته مي‌شود كه «فطرت» واژه‌ي قرآني است و قبل از قرآن اين واژه در زبان عرب كاربرد نداشته است؛ و يا اينكه به كار مي‌رفته و معني لغوي دارد؟
دو) اگر معناي لغوي دارد، آيا معناي اصطلاحي هم يافته بوده است؟ چون بعضي واژگان به رغم اينكه معناي لغوي دارند، مثلاً در اديان سابقه به يك معناي خاص هم به كار رفته‌اند. اصطلاح بعد از لغت است، اصطلاح بر اثر تصالح ابناء يك عرف به‌وجود مي‌آيد. افرادي با هم توافق كرده‌اند كه يك واژه‌ي خاص را علاوه بر معناي لغوي آن، در يك عرف خاص و به يك معناي خاص به كار ببرند.
سه) آيا در دين اسلام هم به معناي لغوي آن و يا احياناً به معناي اصطلاحي سابق آن به كار رفته است، يا معناي جديدي يافته است؟ در اينجا نيز نظراتي وجود دارد؛
نظريه‌ي اول اين است كه واژگان در همان لغويه به كار رفته‌اند. همان معناي لغوي كه واژه‌ي صلاة داشته كه به معناي دعا بوده است، در اسلام نيز به همان معنا به كار رفته است. صلاة هم يك نوع دعاست و شارع اين مناسك را بر همان معنا تطبيق داده است و پيروان خود خواسته كه يك نوع دعاي خاصي كه نام آن «صلاة» است را اجرا كنند و همان معناي لغويه به جاي خود باقي مانده و درواقع شارع مصداق جديدي را بر آن معناي لغوي جعل و وضع فرموده است، انواع دعا بوده و يك دعا نيز اين‌گونه است كه صبح‌ها دو ركعت است و اركان خاصي دارد. اين تنها مصداق است كه شارع وضع كرده و در معناي كلمه‌ي صلاة هيچ‌گونه تصرفي نكرده است.
نظريه‌ي دوم در اين خصوص عبارت است از اينكه گفته شود الفاظ عبادات درواقع از معناي لغويه‌ي عامّه‌ي خود و يا از معناي اصطلاحيه‌ي اديان سابقه به معاني شرعيه و با وضع جديد در اسلام، نقل شده است. در شريعت اسلامي، لفظ «صلاة» به اين مناسك گفته شده و اين مناسك كه دعاي مصطلح نيست. حتي به معناي لغوي هم دعا نمي‌كنيم. البته اين مناسك خاصه كه ما بجا مي‌آوريم مشتمل بر دعا هم هست، اما همه‌ي صلاة كه دعا نيست و افعال صلاتيه كه دعا نيستند. بنابراين به معناي لغوي به كار نمي‌رود. به معناي اصطلاحي نيز مشخص نيست كه به كار برود، يعني معلوم نيست كه در اديان گذشته مناسكي شبيه صلاة اسلاميه وجود داشته است. البته آنها چيزي به عنوان نماز داشته‌اند ولي مشخص نيست كه به همين شكل بوده باشد. شايد قرائن فراواني هم بر تأييد اين مدعا و احتمال باشد. كما اينكه حضرت مي‌فرمايند همان‌گونه نماز بجا آوريد كه من بجا مي‌آورم و معلوم مي‌شود كه سابقه نداشته و مردم نمي‌دانستند كه صلاة چيست و پيامبر به آنها به صورت عملي ياد داد؛ در اينجا حتي اگر معناي اصطلاحي هم وجود داشته، احياناً اين‌گونه نبوده است و شكل آن متفاوت بوده است.
نظريه‌ي سوم اعتقاد دارد كه اين الفاظ معاني حقيقيه‌اي داشته‌اند، يعني معناي لغوي و مصطلح شناخته‌اي قبل از اسلام داشته‌اند، سپس به جهت شباهتي كه بين اعمال و مناسك و عباداتي كه در اسلام تشريع شد، با معاني لغويه يا اصطلاحي موجود در اديان سابقه وجود داشته است، براي اينكه پيامبر تخاطب كند و با امت خود ارتباط كلامي برقرار كند، آن واژه‌ها را مجازاً در اين معناي تشريعي جديد در اسلام به كار برده است؛ و وضع واژه‌ها به صورت تعييني نبوده است و احياناً مجازاً در معناي جديد به كار رفته، اما بعدها بر اثر تكرار زياد، اين لفظ در ميان متشرعه معناي جديدي پيدا كرده و نقل اتفاق افتاده و به نحو تعيني اين لفظ در معناي سابق به كار نمي‌رود و در معناي اسلامي آن به كار رفته است؛ يعني اين نقل توسط شارع رخ نداده و گويي توسط متشرعه چنين نقلي صورت گرفته است. بنابراين حقيقت متشرعه داريم و نه حقيقت شرعيه.
نظريه‌ي چهارم عبارت است از اينكه الفاظ در شرايع علاوه بر معناي لغوي، معناي اصطلاحي نيز داشته‌اند. قبل از پيامبر اسلام اين الفاظ معناي شرعي داشته‌اند و حقيقت شرعيه در اديان قبلي بوده است و عرب اين الفاظ را در مصاديق جديد به كار برده است. پيامبر اعظم(ص) ديده‌اند كه اعراب اين الفاظ در يك سري معاني به كار مي‌برند و با آن معاني انس ذهني دارند و آمده‌اند بدون قرينه‌ي مقاليه و مقاميه اينها را در معنايي كه در اسلام تشريع شده است به كار برده‌اند. درواقع نقلي رخ نداده، نه نقل توسط شارع و نه نقل توسط متشرعه و نيز اين الفاظ به معناي لغوي سابق نيز به كار نرفته‌اند، بلكه به معناي اصطلاحي كه در اديان سابقه بوده، در اينجا نيز به همان معنا به كار رفته است. درنتيجه اين الفاظ در معاني شرعيه، در اديان قبلي مصطلح بوده‌اند و مخاطب اوليه‌ي اسلام و پيامبر(ص) كه عرب‌ها بوده‌اند اينها را در همين معاني كه در اسلام هم تشريع شد به‌كار بردند ولي معنا دواقع تغييري نكرد و پيامبر نيز به اعتبار اينكه عرب به اين شكل واژه‌ها را به كار مي‌برد، به همين صورت تخاطب فرمود. ولذا لسان وحي هم همين را مي‌گويد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»[1] كه معلوم مي‌شود صيام براي امم قبل هم بوده و به همين معنايي بوده كه در اسلام به كار مي‌برد و به معناي امساك با شرايط مخصوصه است. همين امساك در اديان قبلي هم بوده و اسم آن صوم و صيام بوده است. در قرآن نيز به لسان وحي مي‌فرمايد كه همان صيام بر شما هم وضع شده است. اين مسئله منافات ندارد كه اسلام قيود و شروط خاصي را به آن افزوده باشد. مثلاً در شرايع سابقه فقط افطار مي‌كردند و دوباره روزه شروع مي‌شده است، تا افطار بعدي كه در حفر خندق آن داستان پيش آمد و يك نفر روز از حال رفت و پيامبر كه پرس‌وجو كردند به ايشان گفتند كه اين فرد تا نزديك غروب كار مي‌كرد و نتوانست افطار كند و دوباره روزه شروع شد. آنگاه آن بزرگوار از ساحت الهي تقاضا كردند كه شب را اباحه بفرمايند تا فجر و اين اتفاق افتاد. احتمالاً اين‌گونه بوده يعني صيام در اديان ابراهيمي سابق به همين صوم گفته مي‌شده است، منتها تفاوت بوده كه تنها مي‌توانستند افطار كنند و در اسلام تسهيل شده است. و يا ربا را مي‌دانستند چيست، اما اسلام حدودي براي ربا تعريف كرده است كه شايد با آنچه در عرف اطلاق مي‌شده است متفاوت بوده. اين تفاوت و تغييرات مهم نيست، و معنا احياناً تغيير نكرده است. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo