< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/07/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تتميم الإستدلال علي المختار في لغة الدين
راجع به ادله‌ي اثبات نظريه‌ي مختار و شواهد مؤيد آن بحث مي‌كرديم. گفتيم كه مي‌توان به وجدان تمسك كرد، از اين جهت كه وقتي نصوص ديني را مرور مي‌كنيم (دست‌كم كتاب و سنت در دين اسلام)، به راحتي دريافت مي‌كنيم كه لسان اين متون، لساني محاوري است و در اين متون همان لسان مورد استخدام عقلاء در محاورات يوميه استخدام شده است و بالوجدان مي‌يابيم كه مفاهيم و معارف منطوي در اين متون را فهم مي‌كنيم؛ پس اين متون، خصوصياتي را كه لسان عقلايي محاوري داراست، دارا هستند.
دومين نكته‌اي كه مطرح كرديم اين بود كه چون نصوص ديني از جانب باري حكيم، براي هدايت نازل شده است، اگر آنها را غيرحاكي و غيركاشف قلمداد كنيم، نقض غرض و لغويت لازم مي‌آيد و فعل و قول لغو از حكيم قبيح است، بنابراين متون ديني نمي‌توانند به‌جز به لغت محاوري عقلايي نازل شده باشند.
دليل سوم اين بود كه بر فعل و قول انسان عقاب و ثواب مترتب است و مشيت تشريعي الهيه اگر به نحو معقول و صريح نباشد و سريع التناول نباشد، قطعاً عباد به تكاليفي كه بر آنها عقاب و ثواب مترتب است نائل نمي‌شوند. درنتيجه اگر عقابي انجام شود بلابيان خواهد شد و عقاب بلابيان از حضرت سبحان قبيح است. پس نصوص دينيه بايد عامّه‌فهم و عقلايي باشند.
چهارمين دليلي كه مطرح كرديم، دليل كلامي بود. اثبات مي‌كنيم كه حق‌تعالي عادل است و در صورتي كه لغت قرآني و لسان ديني فهم‌پذير نباشد و عامه‌فهم نباشد و به سبك و سياق محاوري عقلايي نازل نشده باشد، انسان از هدايت محروم مي‌شود و احياناً اگر بدون فهم‌پذيري، عقابي مترتب باشد، خلاف عدالت الهي است. بر همين اساس مي‌توان به رحمت ربوبي هم تمسك كرد و گفت خلاف رحمت ربوبي است، و نيز بر همين اساس به قاعده‌ي لطف نيز مي‌توان تمسك كرد. قاعده‌ي لطف من قبل الله اقتضاء مي‌كند كه خداوند متعال به لغت و لساني با بشر تخاطب كند كه انسان هدايت شود و اگر جز اين باشد خلاف لطف خواهد بود.
البته در بند چهارم هريك از دلايل عدل الهي، رحمت ربوبي و قاعده‌ي لطف مي‌تواند به‌عنوان يك دليل مستقل در نظر گرفته شود و به اين ترتيب دليل چهارم به تعبيري سه دليل است.
دليل پنجم شواهد قرآني بر نظريه بود. آياتي كه واقع‌نمايي لغت قرآن را تأييد مي‌كرد؛ آياتي كه اهدافي را براي قرآن بيان مي‌كرد كه اگر لسان آن محاوره‌اي نباشد نمي‌تواند محقق باشد؛ آياتي كه صريحاً رمزيت و شعريت و اسطوره‌اي‌بودن قرآن رد مي‌كرد، شواهدي بودند كه بر نظريه مي‌توانستيم اقامه كنيم و به شواهد مؤيد تعبير كنيم و به نوعي مي‌توان گفت اينها دليل هستند. به هر حال وقتي با ادله‌ي ديگر اثبات كرديم اينها نيز دليل مي‌شوند. براي مثال وقتي مي‌گوييم بالوجدان فهم مي‌كنيم و نتيجه‌ي آنچه را كه فهم مي‌كنيم خودْ دليل است.
براي تتميم استدلال بر نظر مختار در اين جلسه پاره‌اي ديگر از دلايل را نيز مطرح مي‌كنيم:
6. تمسك به سنت قولي: ما انواع رواياتي را داريم كه براي اثبات نظريه‌ي مختار مي‌توان به آنها تمسك كرد. چنانچه جلسه‌ي پيش هم مطرح كرديم اين مباحث احتياج به مجال كافي و فرصت مناسب دارد كه حق مطلب ادا شود و ما در اينجا در حدي كه مدعا اثبات شود بحث را طرح كرديم و ادله و شواهد را ذكر مي‌كنيم؛ والا اگر بنا باشد بايد وقت گذاشت به تفصيل مباحث را كما هو حقه مطرح كرد، ولي از مدار و سير بحث خارج مي‌شويم.
يك دسته از روايات كه مي‌تواند مورد تمسك قرار گيرد، روايات معروف به روايات معروف به «روايات عرض» است. رواياتي كه مي‌گويد اگر اخباري از معصوم رسيد، آنها را بايد به كتاب عرض كنيد، اگر موافق كتاب بود، اخذ كنيد و اگر مخالف كتاب بود عرض علي الحائط كنيد. اين روايات كم نيست و در اينجا به برخي از آنها اشاره مي‌كنم:
از امام صادق(ع) است كه رسول اعظم(ص) در مني خطابه خواندند و در خطبه‌ي معروفشان فرمودند: «أيها الناس ما جاءكم عنّي يوافق كتابَ الله فأَنا قُلتُه وما جاءكم يخالف كتابَ الله فلمْ أقلهُ»؛[1] آنچه از من نقل شد و به شما رسيد، اگر موافق كتاب الله بود سخن من است، اما اگر مخالف كتاب الله بود مطمئن باشيد كه من نگفته‌ام و آن سخن را به من نسبت داده‌اند و آن كلام را تكذيب كنيد.
همچنين در حديث ديگري از حضرت صادق(ع) است كه فرمودند: «إذا ورد عليكم حديثان مختلفان فاعرضوهما على كتاب الله فما وافق كتاب الله فخذوه وما خالف كتاب الله فردّوه».[2] در مقام تراجيح مي‌فرمايند كه اگر دو حديث وارد شد و ظاهراً با هم در تعارض بودند، سنجه كتاب الله است. به كتاب الله عرضه كنيد، آن حديثي كه موافق كتاب الله است به آن اخذ كنيد و آن حديثي كه مخالف كتاب الله است آن را كنار بگذاريد.
همچنين حديثي ديگري از آن بزرگوار است كه فرموده‌اند: «ينظرُ فما وافق حكمُهُ حكمَ الكتاب والسنّة وخالفَ العامّة، فيُؤخذُ به ويُـتركَ ما خالفَ الكتاب والسنّة ووافق العامّة»؛[3] در مقام ترجيح خبري بر خبر ديگر مي‌فرمايند كه بايد ملاحظه شود، حكمي كه يك خبر دارد، آيا با حكمي كه در كتاب آمده است سازگاري دارد يا خير و روايت ائمه بايد با سنت نبوي سنجيده شود و همين‌طور با رأي عامّه سنجيده شود. آنچه كه حكم آن با حكم كتاب سازگار است، بايد به آن اخذ شود، والا بايد ترك و كنار نهاده شود. احاديث ديگري نيز از حضرت امام صادق(ع) با همين مضمون هست كه ازجمله مي‌توان به اين حديث اشاره كرد: «إنّ علىٰ كلِّ حقٍّ حقيقة وعلىٰ كلِّ صوابٍ نوراً، فما وافق كتابَ الله فخذوه وما خالف كتاب الله فدعوه».[4]
از امام رضا(ع) نيز حديثي داريم كه فرموده‌اند: «فما ورد عليكم من خبرين مختلفين فاعرضوهما على كتاب الله، فما كان في كتاب الله موجوداً حلالاً أو حراماً فاتّبعوا ما وافق الكتاب، وما لم يكن في الكتاب فاعرضوه على سنن النبي»؛[5] در اين روايت، در كنار كتاب، سنت نبوي هم قرار گرفته است. فرموده‌اند اگر دو خبر به شما رسيد بايد به كتاب خدا عرضه كنيد، و آنچه كه مضمون آن موافق كتاب خدا بود بپذيريد و به آن عمل كنيد، والا بايد اعراض كنيد و كنار بگذاريد، و البته اين بعد از عرضه به سنت نبوي است، به اين معنا كه اگر در كتاب نبود، آن‌گاه بايد به سنت نبوي مراجعه كنيد؛ قهراً اگر آنجا هم نبود بايد كنار بگذاريد.
از امام هادي(ع) نيز حديثي است كه فرموده‌اند: «فإذا ورد حقايقُ الأخبار والتُمِست شواهدُها من التنزيل فوُجِدَ لها موافقاً وعليه دليلاً، كان الاقتداء بها فرضاً لا يتعدّاه إلاّ أهلُ العناد»؛[6] اگر حقايقي از اهل بيت(ع) رسيد و شواهد آن‌را از تنزيل كرديد و ديديد كه در قرآن كريم موافقي دارد، مؤيد آن خواهد شد، آن‌گاه بايد از آن پيروي كنيد و به آن اقتدا كنيد و اين لازم و واجب است و كسي چنين اخباري را رد نمي‌كند، مگر اهل عناد باشد.
امثال اين احاديث در مجامع ما كم نيست و حتي مي‌تواند به حد تواتر مضموني برسد و بعضي از آنها در حد تواتر يا استفاضه عبارتي هم هست.
اين احاديث مي‌خواهد بگويد كه قرآن سنجه و معيار فهم، معرفت، حقيقت و شريعت است و حتي بايد سنت و اخبار اهل‌بيت را به آن عرضه كرد، ساير حقايقي كه به نام دين مي‌رسد بايد به قرآن عرضه كرد. معناي اين نكته چنين است كه قرآن كريم آن‌چنان وضوح دارد و عامّه‌فهم است كه به مثابه معيار و سنجه را مي‌توان ساير معارف و مفاهيم و اسناد و مدارك را با آن سنجيد و آنچه را كه از ظاهر كتاب فهم مي‌كنيم حجت است. ظاهر حجت است و متن قرآن و لايه‌ي تخاطبي عامّ آن فهم‌پذير است و ساير اسناد و مدارك و معارف را بايد به آن عرضه كنيم و به آن بسنجيم. به اين ترتيب قرآن كريم سنجه است و مي‌توان ديگر حقايق و اسناد را به آن سنجيد. به اين ترتيب اين دسته از روايات مي‌تواند مؤيد اين نكته باشد كه لغت كلام الهي، عامه‌فهم، محاوري و عرفي عقلايي است.
7. حديث ثقلين: حديث ثقلين هم حديث متواتر است. به تعبير بعضي از علماي عامّه اگر در بين اخبار و احاديث و سنت واصله از نبي اعظم(ص) ما تنها يك حديث متواتر داشته باشيم، همين حديث ثقلين است، كه البته احاديث متواتره بسيار داريم و در تأكيد بر تواتر حديث ثقلين چنين تعبيري بيان مي‌شود. در منابع فراواني از اهل سنت و شيعه اين حديث آمده است. مرحوم شيخ قوام بشنوي كه از شاگردان مرحوم آيت‌الله بروجردي(ره) بود، به دستور ايشان در پاسخ به شيخ الازهر آن زمان كه از حديث ثقلين پرسش كرده بود، كتابچه‌اي تهيه كرده و نشان داده كه در 126 منبع مورد اعتماد عامّه اين حديث آمده است و در افزون بر 250 منبع معتبر و مورد اعتماد شيعي نيز ذكر شده است، كه لابته اسناد مختلف هم دارند. با تعابير متفاوت ولي هم‌مضمون و در نقل‌هاي بسياري، هم‌لفظ ذكر شده است.
اين حديث متواتر و قطعي است و هيچ جاي ترديد و شك و شبهه‌اي در صدور آن از ساحت نبوي(ص) نيست. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً».[7] اين عبارت، عبارتي في‌الجمله مشترك در بين بسياري از نقل‌هاي اين حديث است. در اينجا هم لسان كتاب و هم لغت اخبار اهل بيت، هر دو به مثابه حجت اعلام مي‌شود و قابل تمسك براي هدايت، تدبير هدايت، فهم عقايد و حقايق و براي اينكه در عمل بتوانيم نصب العين قرار بدهيم ذكر شده است. نص كتاب و نصوص كلمات اهل‌بيت(ع). لازمه‌ي اين امر اين است كه كتاب و كلمات اهل بيت(ع) عامّه‌فهم باشد و به همان لساني كه همه سخن مي‌گويند و همه مي‌فهمند نازل و صادر شده باشد؛ والا ارجاع بشريت به اين دو، درحالي‌كه ادعا شود رمز است و به لسان سمبليك سخن گفته شده است، و يا بي‌معناست و حاكويت و كاشفيت ندارد، يك نوع ارجاع لغو قلمداد مي‌شود. بلكه اگر فرض شود كه اين كلمات تفسير متعين ندارد، يعني آن‌چنان نيست كه حقيقتي را حامل باشد كه قابل كشف باشد، بلكه قرائت‌پذير است و مي‌توان معاني متعدده‌ي مشوشي را حسب دلخواه، پيش‌پذيرفته‌ها و تصورات افراد بپذيرد. اگر بنا شود كه قرائت‌ها و تفاسير گوناگوني بپذيرد كه معلوم نيست اصولاً كداميك از اين تفاسير درست است و يا مجموعه‌ي اين تفاسيري كه به دست مي‌آيد درست است و حاكي از حقيقت و واقع هست يا نيست؛ اگر چنين باشد فراتر از لغويت، اقراء به جهل است و فراتر از اقراء به جهل العياذ بالله اغوا است؛ يعني تنها بحث لغويت نيست. اگر بنا باشد كه مراجعه كنيم ولي فهم نكنيم، لغو مي‌شود، و يا مراجعه كنيم ولي فهم‌هاي مختلفي به دست بياوريم، آن‌گاه حيرت مي‌شود و اقراء به جهل؛ به اين دليل كه چيزهايي كه اصلاً ارزش معرفتي ندارد و حاكي از واقع نيست و مطابق با نفس الامر متن نيست به دست مي‌آيد. و احياناً اگر بگوييم هر كسي به آنچه كه فهم كرده ملتزم بماند، در حالي كه مي‌دانيم اينها حقايق نيستند و متن تفسير متعين و عيني ندارد و يا اگر يكي از اينها يا خارج از اينها تفسيري مي‌تواند صائب باشد، و اينها همه غلط است، آن‌گاه نه‌تنها لغو و اقراء به جهل است كه يك نوع اغوا و فريب‌دادن انسان‌هاست.
به اين ترتيب حديث ثقلين دليل محكمي است بر اين نكته كه كلام الهي و همچنين به دنبال آن كلام اهل بيت(ع) از لسان عرفيِ عقلاييِ محاوريِ عامه‌فهم پيروي نكرده باشد.
دسته‌اي از احاديث كه شمار آنها نيز بسيار است، امر به رجوع به قرآن كريم و استنطاق و استفسار آن مي‌كند. استنطاق قرآن به اين معناست كه قرآن ناطق است و مي‌توان آن را به نطق درآورد و مفاهيم و معارفي را از آن به دست آورد و آن را تفسير كرد.
ازجمله اين روايات روايتي از حضرت رسول(ص) در خطبه‌ي غدير است كه فرمودند: «معاشرَ الناس تدبّروا القرآن، وافهموا آياتِه وانظروا إلى محكماته ولا تتّبعوا متشابهه».[8] نفس تقسيم به محكم و متشابه دليل بر اين است كه نص قرآن كريم قابل فهم است؛ همان‌قدر كه مي‌فرمايند قرآن محكم و متشابه دارد و متشابهات را به محكمات ارجاع دهيد، نشان مي‌دهد كه لسان قرآن، لسان فهم‌پذير و حاكي است و سمبليك، رمزي و بي‌معنا نيست.
همچنين احاديث ديگري از ائمه عليهم‌السلام و ازجمله اين دو روايت از اميرالمؤمنين علي(ع) است كه فرمودند: «واعلموا أنّ هذا القرآنَ هو الناصح الذي لا يُغِشّ والهادي الذي لا يُضلّ والمحدِّث الذي لا يَكذب؛ وما جالسَ هذا القرآنَ أحدٌ إلاّ قام عنه بزيادة أو نقيصة، زيادةٍ في هدى ونقصانٍ من عمى» [9]و همچنين: «وتمسّكْ بحبل القرآن واستنصِحْهُ وأحلَّ حلاله وحرِّم حرامه».[10]
بعضي روايات هست كه علاوه بر اين حيث به فصاحت لسان قرآن و وضوح بياني آن تصريح دارد، يعني فراتر از اينكه به‌صورت استدلالي و با يك تقرير بخواهيم وضوح كلامي و رسايي و بلاغت كلامي و لساني و لغتي قرآن كريم را استنتاج كنيم، بالصراحه تعبير مي‌شود كه قرآن كريم ناطق است، قرآن كريم پيش روي شماست و آشكارا گوياست و زبان آن زبان گنگي نيست و اين ميثاق الهي است كه نفوس شما در گرو آن است. قرآن آمر زاجر است، صامتِ ناطق است، حجت خدا بر مردم است و بايد به آن اخذ شود، زيرا اين امر ميثاق بين خداوند با انسان‌هاست و خداوند متعال از انسان‌ها پيمان گرفته است و خداوند با قرآن نور خود را تمام و دين خود را كامل فرموده است. در اين خصوص نيز روايات قابل توجهي وجود دارد كه اگر استقراء شود مجموعه‌ي وسيعي به دست مي‌آيد.
8. تمسك به سنت فعلي: اين هم يك طريق است كه در اين بخش توقف نمي‌كنيم.
پس از اين، نمونه‌هايي از آيات و روايات را كه به بعضي از مختصات زبان وحياني و لدني قرآن كريم اشاره دارد، مطرح مي‌كنيم. لسان قرآني علاوه بر اينكه عامه‌فهم است ولي پاره‌اي خصوصيات هم دارد كه بخشي از آنها همان است كه در زبان عقلاييِ عرفيِ محاوري به كار مي‌رود، مثل استخدام صنايع ادبي و پاره‌اي از آنها نيز تنها به متن قرآن اختصاص دارد، همانند ذوبطون‌بودن و همچنين معارف اختصاصي كه قرآن كريم دارد. اين موارد نيز فراوان است كه ان‌شاءالله در جلسات بعد مطرح خواهيم كرد. والسلام.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo