< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

93/06/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: لغة الدّين؛ وهو يشتمل علي تمهيد وفروع
مجموعه‌ي مباحث الفاظ را مي‌توان در چهار محور اصلي دسته‌بندي كرد.
محور اول: مربوط به تدليل و تمعني است كه با عنوان «مبحث وضع» شناخته مي‌شود. در اين محور سخن از كيفيت تكون علاقه‌ي دلاليه‌ي لفظيه است.
محور دوم: دلالت و تفهم است كه از پديده‌ي «دلالت» سخن مي‌گويد، يعني علاقه‌ي دلاليه‌اي كه به‌وجود آمده چگونه در مخاطب موجب تفهم مي‌شود.
محور سوم: مبحث استعمال و تفهيم است كه از اين بحث مي‌كند كه چگونه علاقه‌ي دلاليه به استخدام درمي‌آيد و متكلم علاقه‌ي دلاليه را چگونه به استخدام درمي‌آورد تا مراد خود را تفهيم كند.
محور چهارم: اين محور را ما اضافه مي‌كنيم كه عبارت است از اينكه در حوزه‌ي زبان و الفاظ دأب و دِيدَن شارع چگونه است. اين محور را مي‌توان با عنوان زبان دين بحث كرد. اين عنوان بسيار مهم است و هرچند جنبه‌ي كلامي دارد، اما برايندهاي اصولي و فقهي فراوان دارد؛ چنانكه در خود كلام و مسائل كلاميه نيز مبنا و موضعي كه درخصوص زبان دين اتخاذ مي‌كنيم بسيار تعيين‌كننده است و منشأ آراء و نظرات مختلف است.
مجموعه‌ي مباحث بنيادين الفاظ را مي‌توان در اين چهار محور طبقه‌بندي كرد. در گذشته محورهاي اول، دوم و سوم را بحث كرديم و در سال جديد بناست كه محور چهارم را مورد بحث قرار بدهيم.
لغة الدين
عنوان محور چهارم زبان دين است. در اين محور قصد داريم كشف كنيم كه دأب و ديدن شارع مقدس در سه محور «تدليل و تمعني»، «دلالت و تفهيم» و «استعمال» چيست. بحث‌هايي گوناگوني كه در علم اصول به‌صورت پراكنده به زبان دين و رويّه‌ي شارع مرتبط مي‌شود در مسئله‌ي لغت و زبان مي‌توان ذيل اين محور چهارم گنجاند. قبل از هر بحثي بايد به اين مطلب اشاره كنيم كه جايگاه مبحث مورد نظر در جغرافياي مباحث اصول كجاست. در اصول و علوم مرتبط و ازجمله فلسفه‌ي اصول بايد مشخص كنيم كه بحث «زبان دين» چه موضع و موقعي دارد.
به نظر مي‌رسد كه در علم اصول اين مسئله يك مسئله‌ي مبنايي است و اگر بنا باشد كه مبادي فرامسئله‌اي يا پيرامسئله‌اي و مبادي مرتبط با مسائل علم اصول بحث شود، قهراً بايد بحث زبان دين قبل از ورود به اين سنخ از مسائل مطرح شود. در علم اصول نيز معمول اين است كه از مباحث الفاظ شروع مي‌كنند. بنابراين بايد اين مطلب در اوايل دانش اصول مورد بررسي و بحث قرار گيرد.
در ذيل عنوان «زبان دين» برخي مباحث رايج را مي‌توان گنجاند. بعد از آنكه از اصل زبان دين سخن گفتيم و توضيح داديم كه هويت زبان دين و ساخت و بافت آن چگونه است و نظرات مختلف در اين خصوص را مطرح و مورد نقد و ارزيابي قرار داديم و اتخاذ نظر كرديم، آنگاه بايد به سراغ يك سلسله مباحث رايج در اصول برويم. يكي از اين مباحث بحث «حقيقت شرعيه» است و به‌گونه‌اي مي‌توان گفت كه اين مبحث، بحث از زبان دين قلمداد مي‌شود. اين سنخ از مباحث را مي‌توان به دنبال بحث از لغة الدين مطرح كرد كه هريك از اين مباحث را در قالب فرع مستقلي طرح مي‌كنيم.
هويت لغة الدين
فرع اول راجع به اصل هويت لغة الدين است. زبان دين چگونه زباني است؟ آيا اختصاصاتي دارد؟ اختصاصات آن چيست؟ در اينجا قهراً براي اينكه بتوانيم نظريه مختار را مطرح كنيم بايد نظرات ديگر را في‌الجمله مورد بررسي قرار بدهيم. البته در اينجا بنا نيست كه به تفصيل وارد مبحث فلسفه‌ي دين بشويم اما به اجمال بايد اين بحث را عنوان كرد، حال چه اين سلسله از مباحث فلسفه‌ي اصول قلمداد شوند و يا طبق روال رايج جزء مباحث اصلي دانش اصول قرار گيرند.
ابتدا توضيح مي‌دهيم كه مراد از هويت زبان دين و هويت زباني چيست؟ وقتي مي‌گويند زبان دين چگونه زباني است به چه معناست؟ آيا منظور اين است كه زبان عربي و يا غيرعربي است؟ كه روشن است چنين چيزي منظور نيست و مشخص است كه زبان هر ديني به لسان قومي كه محط اوليه‌ي نزول آن دين بوده، نازل شده است. يك زبان مشترك بشري كه در عالم وجود ندارد، پس به ناچار خداوند متعال بايد به زباني با مخاطبان خود سخن بگويد و اگر ديني در ميان مردمي كه زبانشان فارسي است نازل شود، علي‌القاعده بايد به فارسي نازل شود. همچنين براي مثال دين حضرت موسي به زبان عبري كه زبان مردم او بوده نازل شده است. اسلام نيز از آن جهت كه پيامبر(ص) عرب بوده‌اند و در ميان اعراب مبعوث شده‌اند، قهراً به زبان عربي نازل شده است و در اين نكته جاي بحث نيست.
مراد در اينجا اين است كه ساخت دلالي و ارتباطي زبان دين چگونه ساختي است. آيا زبان دين به لحاظ ساخت دلالي، دالّ هست يا خير؟ اگر دالّ هست، در قالب كدام عرفي زباني دلالت مي‌كند؟ عرف خاص؟ و يا عرف عام؟ آيا همان سازكارها و ساخت‌ و سياق‌هايي كه عقلا در مقام محاوره با يكديگر استفاده مي‌كنند، در زبان دين استفاده شده است؟ و يا از شيوه و هويت زبان خاص مثل زبان فلسفه و يا زبان زبان رياضي استفاده شده و اصلاً يك طرز خاصي است و با ساير شيوه‌هاي زباني متفاوت است؟
معناي مشهور و رايج مبحث زبان دين، به مسئله‌ي دلالت ارجاع مي‌شود، اما تصور مي‌كنيم كه زبان دين را مي‌توان در معناي وسيع‌تري نيز به‌كار برد كه شامل همه‌ي مباحثي كه مورد اشاره قرار گرفت (تمعني، دلالت و استعمال) بشود. همان‌طور كه گفتيم در اينجا بايد ببينيم كه دأب و ديدن شارع در اين مسئله چگونه بوده است. آيا شارع مقدس الفاظ را به صورت تكويني در معاني خاصي قرار داده؟ كه ميرزا نيز چنين نظري دارند. همچنين بحث تفهيم و مسئله‌ي استعمال نيز مباحث مهمي است. شارع مقدس چگونه الفاظ، تراكيب، جملات و كل متن را براي تفهيم به كار برده است؟ كه غالباً زبان دين را به همين معناي اخير برمي‌گرداند ولي ما مدعي هستيم كه به معناي وسيع‌تري نيز مي‌توان زبان دين را معني كرد و مسائل زبان دين وسيع‌تر از استعمال است. همچنين مسئله‌ي تفهم و اينكه زبان دين در قواعد تفهم چه خصوصياتي دارد و مردم در مقام تفهم كلام الهي و تلقي مرادات الهيه چگونه بايد رفتار كنند.
اين مباحث، هم در استواي مفردات، هم در استواي تراكيب غيرجملي و هم در استواي جملات و نيز در استواي كل مطرح قابل طرح هستند. لهذا برخلاف آنچه كه در ميان فيلسوفان دين در مبحث زبان دين رايج است و مطلب را تنها به استعمال محدود مي‌كنند، به نظر ما اين مبحث را در تمامي قلمروها و در تمامي لايه‌ها مي‌توان وسيع‌تر ديد. فيلسوفان دين مسئله‌ي استعمال را در امر «قضيه» بحث مي‌كنند، ولي ما مي‌گوييم فقط قضيه و جمله مطرح نيست، بلكه مادون قضيه نيز قابل بحث هستند و حتي در كلمات و مفردات نيز همين‌گونه است. در اينجا نيز جاي سؤال است كه براي مثال آيا واژگاني كه در قرآن به‌كار مي‌رود ممكن است كه به معاني اختصاصي مربوط به يك عرف خاص به‌كار رفته باشند؟ مثلاً يك لفظ با معناي فلسفي آن به‌كار برود؟ فراتر از تراكيب و جملات نيز اصلاً بايد ببينيم كه ساخت متن ديني چگونه ساختي است كه مي‌تواند جزء مباحث زبان دين قلمداد شود. به همين جهت براي مبحث زبان دين ما معناي وسيع‌تري را پيشنهاد مي‌كنيم.
نظريه‌ي مختار در مورد زبان دين اين است كه «زبان دين داراي ساخت و بافت و سبك و سياق زبان عرفيِ عقلايي است» و زبان دين تابع همان خصائل و خصائصي است كه زبان عرفي عقلائيه از آنها پيروي مي‌كند. شارع از همان شيوه‌اي استفاده كرده است كه عقلا در عرف محاوراتي خود از آن بهره مي‌برند؛ البته با اين تفاوت كه «زبان دين» (ناظر به دين اسلام) يك خصوصيت دارد و آن عبارت است از اينكه چون زبان و متون ديني وحياني يا لدني هستند، آنجا كه مستقيماً از ساحت الهي و به‌صورت وحي صادر شده است و در قالب وحي‌نامه (قرآن كريم) تدوين شده است، وحياني است و غير از اين نيز كه به عنوان سنت مي‌شناسيم لدني است، از لسان معصوم صادر شده و از ناحيه‌ي حق‌تعالي القاء شده است.
البته اين حيث و خصوصيت اقتضائاتي دارد. ما در يكي از بخش‌هاي كتاب «منطق فهم دين» ده خصوصيت را به مثابه نهادهاي پايه و مبنا براي فهم قرآن ذكر كرده‌ايم. متن قرآني احياناً ده خصوصيت دارد كه ازجمله‌ي آنها «وحيانيت» است و به همين دليل كه وحياني است، «قدسي»، «خدشه‌ناپذير»، «انتقادناپذير»، «خطاناپذير»، «معصوم»، «فطرت‌نمون»، «هدايت‌مآل» و... است. غايت و مقصد نهايي متن قرآني هدايت انسان است.
خصوصياتي كه در بعضي از آنها با متون بشري مشترك است و در بعضي ديگر مشترك نيست و آن خصوصيات مختص به متن قرآني است. اين حيث را قبول داريم كه زبان دين، زبان عقلايي است و از همان سبك و سياق و شيوه‌هايي كه عقلا در مقام محاورات يوميه استفاده مي‌كنند، در آن نيز استفاده شده است؛ ولي به اين نكته توجه داريم كه يك‌سري خصوصيات ديگري هم در زبان دين وجود دارد. بالنتيجه بايد بگوييم كه زبان دين در خطابات عامه و افق عام خود تابع زبان عقلائيه است؛ اما در لايه‌هاي زيرين‌تر در افق تخاطب با خواص، بسا زبان و متن ديني خصوصياتي داشته باشد كه با زبان عرف عقلا متفاوت است. همانند «ذوبطون‌بودن». ما قائل هستيم كه قرآن ذوبطون است. معصوم عليه‌السلام هم فرمودند كه كلام ما همانند كلام وحي است و ذوبطون است. همچنين محكم و متشابه دارد و زبان و كلام معصوم نيز اين خصوصيت را دارد. بايد متشابهات به محكمات ارجاع شود. همچنين زبان دين تأويل‌پذير است. بعضي از قطعات و فقرات متون دينيه تأويل‌پذير هستند؛ و نيز متن ديني از يك قابليت معنايي لايتناهي و لايقفي برخوردار است. خود متن آنچنان است كه قابليت دريافت معاني كثيره‌ي غيرمتناهي دارد. به همين جهت هنگامي كه فرد قصد مطالعه‌ي مبحثي خاص، براي مثال توحيد، را در قرآن كريم دارد، اين تصور به ذهن او مي‌رسد كه غالب مباحث قرآني بحث «توحيد» است؛ بنابراين ثقل مطالب قرآني مبحث توحيد است. حال اگر قرآن را از زاويه‌ي ديگري مطالعه كنيم و براي مثال قصد يافتن مباحث انسان‌شناسي را در قرآن داشته باشيم، وقتي با اين نيت قرآن را مرور مي‌كنيم اين ذهنيت تقويت مي‌شود كه عمده‌ي مباحثي كه در قرآن مطرح شده است راجع به انسان‌شناسي است و ثقل مطالب قرآن، مباحث انسان‌شناختي است. همين‌طور مباحث ديگر و ازجمله مطالعات جامعه‌شناختي و اجتماعي نيز همين‌گونه است و اين ظن در انسان تقويت مي‌شود كه ثقل مطالب قرآني مباحث اجتماعي و جامعه‌شناختي است و همين‌طور محورهاي ديگر. اين قابليت خاص كلام الهي است. اين دست خصوصيات در متون مقدس و به خصوص قرآن كريم و كلام معصومين عليهم‌السلام وجود دارد.
به اين ترتيب مي‌توان گفت كه زبان دين دولايه‌اي است، لايه‌ي خطابات عامه كه كاملاً از همان رويّه و شيوه‌ي لسان عقلايي تبعيت مي‌كند و البته همان‌گونه كه لسان عقلائيه لساني داراي خصوصيات عامه و پاره‌اي كارويژه‌هاي خاص است و مثلاً اصل بر اين است كه واقع‌نما باشد، كمتر تجوز در آن اتفاق افتاده باشد، اما از آن طرف مي‌دانيم كه در آن مجاز و استعاره هم به‌كار مي‌رود و در قرآن نيز به همين‌صورت است. يعني بعضي از خصوصياتي كه زبان عرف عام عقلائي دارد در قرآن نيز وجود دارد. بنابراين همان‌طور كه ممكن است عقلا در عين اينكه بنا بر سخن‌گفتن به صورت رمزي و سمبليك ندارند، ولي گاهي مرتكب آن مي‌شوند، در قرآن هم مي‌تواند چنين اتفاقي افتاده باشد؛ بنابراين نمي‌توان گفت كه در زبان دين هيچ‌گاه كلام و خطاب رمزي وجود ندارد؛ اما اين نكته دليل نمي‌شود كه زبان دين رمزي شود اما نشان مي‌دهد كه اجمالاً مي‌توان به زبان رمز هم سخن گفت و عقلا نيز اين كار را مي‌كنند. به اين جهت بعضي از موارد خاص نيز در كلام الهي و زبان ديني وجود دارد، چنانكه در عرف عقلائيه نيز وجود دارد.
نظريه‌ي مختار ما همين نظري است كه در بالا مطرح كرديم كه البته به تفصيل راجع به آن بحث مي‌كنيم و آن‌را مستند خواهيم كرد. والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo