< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هيأت مصدريه
بحث در هيئات افراديه بود و هيأت فعليه را به اجمال مورد بررسي قرار داديم و نظر مختار را در اين خصوص بيان كرديم.
هيأت دومي كه قابل طرح است هيأت مصدر است. پرسش اصلي اين فرع مانند هيأت فعليه اين است كه آيا هيأت مصدريه دلالت خاصي دارد؟ يعني اينكه يك معناي جوهري، ذاتي و اولي در كلمه وجود دارد و بعد از آن هيئات هم وصف زائدي را اقتضاء مي‌كنند؟
اما قبل از ورود به اين بحث مقدمه‌اي را اولاً در تعريف مصدر و ثانياً در اين نكته مصدر در ميان لغات و سيق چه جايگاهي دارد، از جهت اينكه آيا مصدر همان مصدر و مبدأ صدور ساير مشتقات است؟ آيا مبدأ اشتقاق مصدر است؟ دلايل آن چيست و احياناً كساني همانند ميرزاي نائيني كه اين نظر را رد كرده‌اند آيا محق هستند يا نيستند، مطرح مي‌كنيم.

در تعريفي كه اهل ادب از مصدر ارائه داده‌اند گفته‌اند: «الاسم الدال علي مجرد الحدث»، مصدر اسمي است كه دلالت بر مجرد حدث مي‌كند. ما بر اين تعبير ادبا عبارت «و بنحو لابشرطيه» را اضافه مي‌كنيم. معناي مجرد حدث به نحو لابشرط كه هيچ قيد و شرطي در معناي مصدري ننهفته است و همين نيز مبناي آن است كه مصدر، مبدأ اشتقاق به حساب بيايد. با آمدن صور و هيئات ديگر قيد و شرط به معناي مجرد حدث اثبات كند.
بر سر اينكه آيا معناي مصدر بسيط است يا مركب نيز بحث است. ما در اينجا به اعتبار اينكه مصدر را به اين معناي بالا اخذ مي‌كنيم، قهراً بايد بگوييم كه معناي آن بسيط است و مركب نيست. درحالي‌كه ساير كلمات بسيط نيستند و اهل ادب نيز به آن اذعان دارند. وقتي مصدر اسم دال بر مجرد حدث به نحو لابشرطيه باشد كه هيچ قيدي در آن لحاظ نشده باشد و بسيط باشد، در اين صورت مي‌تواند هر شرط و قيدي را بپذيرد، صور و هيئاتي كه وجود دارد بر آن عارض شود و با عروض چيزي را به معناي حدثي محضي اضافه كند. به همين جهت است كه عرض مي‌كنيم درست است كه مبدأ اشتقاق همان مصدر باشد.
به اين ترتيب ماهيت مصدر عبارت شد از: «الاسم الدال علي مجرد الحدث».
مطلب دوم مبناي مبدائيت مصدر براي اشتقاق است. چون احتمال اينكه مصدر يا اسم مصدر و يا فعل مبدأ باشد و يا هيچ‌يك از اينها مبدأ نباشد وجود دارد. كوفيين مي‌گويند فعل ماضي مبدأ است، بصريين مي‌گويند مصدر مبدأ است. احتمال اينكه اسم مصدر هم مبدأ باشد مطرح شده، همچنين ميرزاي نائيني احتمال چهارم را مطرح كردند و گفتند: نه مصدر و نه اسم مصدر، زيرا مبدأ از آن جهت كه نبايد هيچ رنگي داشته باشد تا بتواند رنگ بپذيرد، نبايد قالَب و هيأت داشته باشد. مبدأ بايد بي‌هيأت باشد تا امكان داشته باشد كه هيئات بر آن عارض شوند.
به اين ترتيب مبناي مبدائيت مصدر كه مصدر مبدأ اشتقاق باشد، اينگونه است كه چون مصدر اسم دالّ بر مجرد حدث است و قيد و شرطي ندارد (بنحو لابشرطيه) و طبعاً بسيط است و مركب نيست، مي‌تواند محل عروض هيئات و صور مختلفه باشد و به همين جهت بهتر است كه ما مصدر را مبدأ اشتقاق قلمداد كنيم.
در اسم مصدر به هر حال چيزي افزوده شده است. وقتي دو واژه ذَبح و ذِبح و يا غَسل و غُسل را با هم مقايسه مي‌كنيم در ذِبح و غُسل علاوه بر معناي حدثي محض، در آن وضع محقق لحاظ شده است و در اسم مصدر از چيزي كه متلبس به معناي مصدري است بحث مي‌كنيم. اسم مصدر آن است كه چيزي به معناي مصدري متلبس شده باشد. ممكن است كسي بگويد كسي بگويد كه اسم مصدر با مصدر تفاوت مي‌كند و بساطت مصدر را ندارد و به همين جهت مصدر مقدم است. به هر حال مصدر بساطت لازم را دارد و ممكن است بگوييم كه در اسم مصدر يك نوع تلبس اتفاق افتاده است.
مطلب سومي كه به صورت مقدمه قابل طرح است عبارت است از اينكه اصلاً مبدأيت و براي اشتقاق به چه معناست؟ به خاطر داريم كه ميرزاي نائيني گفتند كه آيا مصدر مبدأ اشتقاق است و يا اسم مصدر؟ و بعد هم در جواب فرمودند هيچ‌كدام و استدلال كردند به اين جهت است كه هم مصدر داراي هيأت است و هم اسم مصدر. چيزي كه داراي هيأت است نمي‌تواند مجدداً داراي هيأت شود. وقتي چيزي متلبس به صورت و هيأتي است تلبس دوباره به صورت و هيأت ديگر معني ندارد. ما در آنجا اين فرمايش ميرزاي نائيني را نقد كرديم و گفتيم كه اولاً خود شما پاورقي زده‌ايد و از كسي نقل كرده‌ايد كه بسا گفته شود كه هيأت در مصدر خاصيت معنايي ندارد و دخيل در معنا نيست بلكه خاصيت آن اين است كه انسجام حروف را حفظ مي‌كند. مثلاً «ض»، «ر» و «ب» كنار هم قرار بگيرند تا بتوان آنها را تلفظ كرد، سپس با هيأتي كه مي‌دهيم و مي‌گوييم «الضرب» اين سه حرف را قابل تلفظ مي‌كنيم و خاصيت آن نيز همين است و در معنا دخيل نيست. ثانياً، ممكن است كسي بگويد كه شما هيأت و مادّه را در اينجا، با صورت و ماده در صورت و ماده‌ي فلسفي و يا منطقي تشبيه مي‌كنيد. هيأت در اينجا مثل صورت است و ماده‌ي لفظ (ض ـ ر ـ ب) هم مثل ماده‌ي در مقابل صورت است، همان‌گونه كه در آنجا صورت به ماده فعليت و تحصل مي‌دهد در اينجا نيز هيأت به ماده‌ي لفظ تحقق و تحصل مي‌بخشد. آنگاه اگر چيزي داراي هيأت و صورت شد ديگر نمي‌تواند صورت بپذيرد. ما در آنجا جواب داديم كه اولاً در هيولي اولي چنين است كه چيزي فاقد صورت است و صورت به آن عارض مي‌شود ولي در ساير مراتب ملاحظه مي‌كنيم كه چيزهايي داراي صورت هستند و صورت مي‌پذيرند. در جايي كه چيزي داراي صورت جمادي است صورت نباتي مي‌پذيرد، داراي صورت نباتي است صورت حيواني مي‌پذيرد، داراي صورت حيواني است صورت انساني مي‌پذيرد. چطور در آن اصل كه شما اينجا را به آن تشبيه مي‌كنيد ممكن است ولي در اينجا ممكن نيست؟ ثانياً اصلاً اين تشبيه و تنظير مع‌الفارق است، به اين جهت كه در اينجا مسئله اعتباري است ولي در صورت و مادّه‌ي فلسفي تكويني و حقيقي است. آنجا حقاً صورتي هست و ماده‌اي (ولو به تحليل عقلي)، اما عالم الفاظ عالم اعتبار است.
ايشان موضوع اشتقاق را به لفظ برگردانده‌اند، كه البته در ظاهر قضيه نيز همين‌گونه است و اهل ادب هم مسئله را به لفظ برمي‌گردانند. وقتي از اهل ادب سئوال مي‌شود كه «ضرب» را چگونه مي‌سازيد، جواب مي‌دهند كه اصل آن «الضرب» بوده و تصرفاتي كرديم تا به اين صورت درآمد. وقتي هيأت بر ماده‌اي كه ذيل هيأت است عارض مي‌شود، در آنجا نيز تغييري داده مي‌شود و اصلاً اشتقاق نيز به همين معناست. اشتقاق يعني ايجاد تغيير در صورت و هيأت لفظ با زياده و نقيصه‌ي توأم با وصفي كه در معنا به آن اضافه مي‌شود. اشتقاق آن است كه در يك لفظ تغييري ايجاد كنيد كه اين تغيير يا در زياده است و يا در نقيصه است و حتماً وصفي را در مقام اشتقاق اضافه مي‌كند و در معنا تأثير مي‌گذارد.
ظاهرا كلمات ادبا نيز معمولاً همين‌گونه است كه لفظ در هنگام اشتقاق سروكار با لفظ دارد، يعني بود و نمود اشتقاقات به لفظ برمي‌گردد. ولذا مي‌گويند كه چگونه «ضرب» را از «ضرب» گرفته‌اند و همچنين چگونه «يضرب» را از «ضرب» گرفته‌اند و يا «ضارب» و «مضروب» را چگونه از «ضرب» گرفته‌اند. ظاهر قضيه اين است كه مسئله‌ي اشتقاق گويي فقط جنبه‌ي لفظي دارد.
اما واقع امر اينگونه نيست. اصلاً مسئله و معناي مبدأيت مصدر و يا هر چيز ديگري كه مبدأ قلمداد شود، به مسئله‌ي لفظ بازنمي‌گردد بلكه به مسئله‌ي «معنا» بازمي‌گردد. فلسفه‌ي اينكه اشتقاق اتفاق مي‌افتد چيست؟ اشتقاق براي تكثير معناست. در اين خصوص نيز هم در منطق (مبحث الفاظ) و هم در صرف مطرح مي‌كنند كه چون بشر محتاج به بيان مرادات و منويات خود است و مرادات و منويات متنوع و متكثر است، لزوماً الفاظ را نيز متنوع و متكثر مي‌كند و اشكال و هيئات مختلف را از مصدر مي‌سازد. بنابراين آنچه غايت اشتقاق است تنوع و تكثر معناست. وقتي هم كه مي‌گوييم مشتق است، يعني اينكه لفظ مشتق است و يا مي‌خواهيم بگوييم كه اين معناي ماضوي، مضارعه‌اي، فاعلي، مفعولي و وصفي از كجا گرفته شده است؟ كه در جواب مي‌گويند از «مصدر» زيرا مصدر دال بر حدث مجرد است و ذات و منشأ است و ساير الفاظ از آن اخذ مي‌شوند.
ما در اينجا به رغم بيان محقق نائيني مي‌خواهيم عرض كنيم كه اصل مسئله درواقع اشتقاق معنوي است و مبنا نيز همين است و معناي مبدأيت يعني مبدأيت در معنا نه مبدأيت در لفظ، اما به دليل اينكه لفظ، براي معنا، علامت، نماد و قالَب است، ما لفظ را تغيير مي‌دهيم تا معنا تغيير كند و لفظ را متكثر مي‌كنيم تا معنا تكثر پيدا كند و اين برخلاف نظر مرحوم ميرزاي نائيني است كه ايشان مبدأيت مصدر و اسم مصدر را به اين جهت رد كردند كه اينها داراي هيأت هستند و بعد به همين دليل گفتند كه هيچ‌كدام از اين دو مبدأ نيستند، بلكه مبدأ بايد بدون شكل، صورت و هيأت باشد تا بتواند هيئات را بپذيرد كه ما در اينجا عرض مي‌كنيم اين استدلال درست است كه بايد آن معنايي كه مبدأ قرار مي‌گيرد رنگ نداشته باشد تا بتواند رنگ‌هاي مختلف را بپذيرد و اين نكته بايد در معنا لحاظ شود؛ ولذا مصدر كه دالّ بر حدث مجرد است اين ظرفيت را دارد كه اين حدث در قالب‌هاي مختلف با افزوده‌هايي معاني مختلف را خلق كند.
شهيد صدر نيز مدعايي را كه ما در اينجا مطرح كرديم (كه البته از ايشان الهام گرفته بوديم) به خوبي تبيين فرموده‌اند كه جاي طرح دارد. ايشان فرموده‌اند: «و ينبغي أن يقصد من ذلك كون معناه المدلول عليه بأسماء المصادر أصلاً فيها لكونه عبارة عن نفس المبدأ، و امَّا ألفاظها فتشتمل على هيئات خاصة لا ترد في سائر الاشتقاقات إِلاَّ انَّ هذه الهيئات لم تلحظ فيها إفادة معنى زائد على المبدأ و إلا لم تكن أصلاً»؛[1] يعني بهتر است كه بگوييم مراد از اينكه مي‌گوييم مصدر مبدأ اشتقاق است اين است كه معناي مدلولٌ‌ عليه مصدر و معنايي كه با اسماء مصادر فهم مي‌شود، در ميان معاني مشتقي، اصل در مشتقات است. البته الفاظ مصادر متنوع است و ممكن است مصدر ده‌ها وزن داشته باشد. بنابراين ايشان قائل هستند كه هيأت مصدري دلالت زائده‌ي معنوي ندارد.
سئوال اصلي ما در اين خصوص عبارت است از اينكه آيا معناي مصدر يك چيز است، يعني مي‌توان معنايي را براي مصدر فرض كرد كه همه‌ي مصادر آن معنا را دارند، سپس هيئات مختلفه‌اي كه مصادر مي‌گيرند زائده‌اي را بر معنا مي‌افزايند، و يا اين هيئات اينگونه نيستند و درنتيجه هيئات مصدريه در معنا دخيل نيستند؟ كه ان‌شاءالله در جلسه‌ي آتي مطرح خواهيم كرد. والسلام

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo