< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الرّأي المختار في الإنشاء والإخبار.

در پاسخ به اين سئوال كه آيا بحث از معناي حرفي و معاني حروف ثمره‌ي كاربردي در فرايند استنباط دارد يا خير؟ يك نظر شايع است كه مي‌گويد بحث از معاني حروف ثمره‌ي عملي ندارد و گاه از باب مثال وقتي مي‌خواهند بگويند بخش‌هايي از دانش اصول فعلي زائد است و بايد از ابواب اصول حذف شود، از معناي حرفي و معاني حروف را مطرح مي‌كنند. مي‌گويند معاني حرفي كاربردي در فرايند استنباط ندارد. در عين حال اين مسئله يكي از بخش‌هاي نسبتاً مطول و پرچالش مباحث الفاظ قلمداد مي‌شود. به همين جهت گفتيم در اين بخش كه مباحث مربوط به بحث از معناي حرفي به پايان مي‌رسد به برخي از كاربردهاي بحث از معاني حروف و معناي حرفي اشاره كنيم.
در اين سلسله مباحث ما دو نقطه‌ي ثقل نزاع داشتيم:
1. معناي حرفي با معناي اسمي چه تفاوتي دارد؟ آيا معناي اسمي يك معناي مستقل است و معناي حرفي يك معناي آليِ غيرمستقل است؟ كه نظر مشهور اين بود كه معناي حرفي با معناي اسمي دقيقاً در همين نقطه تفاوت مي‌كنند كه معناي حرفي معناي آلي و وابسته است، پس جزئي است؛ اما معناي اسمي مستقل است. مرحوم آخوند در قبال نظر مشهور قبل از خود بر اين نظر بود كه گفتند وضع عام و موضوعٌ‌له عام است.
2. علاوه بر حروف، آيا كلمات و الفاظ ديگر و يا وضعيت‌هاي ديگري هم هست كه ملحق به معناي حروف بشود؟ يعني معناي آنها خصلت حرفي داشته باشد و مستقل نباشد؟ و يا اسماء و الفاظ ديگري كه گفته شده است كه به معناي حرفي ملحق هستند چنين نيستند و مستقل هستند؟ مثلاً راجع به مبهمات بحث شد، اسماء اشاره، ضمائر، موصولات، آيا معناي حرفي دارند و يا معناي آنها مستقل است و وضع آنها هم عام است؟ همچنين راجع به هيئات كه آيا هيئات هم كه دلالتي دارند از نوع حرفي هستند و يا اسمي‌اند و آلي هستند و يا استقلالي‌اند؟
درواقع بحث اساسي در اين بود كه بين معناي حرفي و اسمي تفاوت وجود دارد يا نه؟ و اگر تفاوتي هست، علاوه بر حروف الفاظ ديگري هم هستند كه از لحاظ نوع معنا در حكم حروف‌اند؟ يعني معناي آنها هم حرفي است يا خير؟
مطلب ديگري كه بحث شد اين بود كه در هر حال وضع در الفاظ و انواع الفاظ چگونه است و مستعملٌ‌فيه چگونه است. در اين خصوص چهار فرض به شرح زير مطرح شد:
1. وضع عام، موضوعٌ‌له عام،
2. وضع خاص، موضوعٌ‌له خاص،
3. وضع عام، موضوعٌ‌له خاص،
4. وضع خاص، موضوعٌ‌له عام،
البته اينها چهار فرض است، زيرا يكي از آنها ممكن نيست و تنها فرض است و ديگري هم اختلافي است كه محقق است يا نه ولي در مجموع چهار فرض قابل طرح است.
طبعاً در اينجا بحث شد كه وضع الفاظ و اسماء و نيز هيئات (جمله‌ي اخباريه، جمله‌ي انشائيه) به چه وضعي است؟ كداميك از اين اقسام اربعه و يا ثلاثه‌اي كه مي‌گويند ممكن است خواهد بود؟ بيشتر بحث بر سر اين بود كه بعضي بگويند كه در همه و يا بخشي وضع عام و موضوعٌ‌له نيز عام است، متقابلاً نيز كساني بودند كه مي‌گفتند وضع عام و موضوعٌ‌له خاص هستند.
با توجه به دو محور اصلي نقطه‌ي نزاع در مانحن فيه حال مي‌خواهيم ببينيم كه اگر قائل به اين باشيم كه اولاً بين معناي حرفي و معناي اسمي تفاوت است و ثانياً بعضي از الفاظ و اسماء و نيز هيئات در معنا به حروف ملحق هستند و معناي آنها حرفي است، نتيجه‌ي آن در مباحث استنباطي چگونه مي‌شود.

كاربرد معناي حرفي و معاني حروف در استنباط
مطمئناً بحث از معناي حرفي و معاني حروف و نظريه‌اي كه در اين مباحث اختيار مي‌شود در رأي صاحب هر نظريه‌اي در مقام استنباط احكام تأثيرگذار است كه در اينجا به بعضي از آثار اشاره مي‌كنيم.
1. يكي از آثار اين است كه ما در مفهوم شرط كه يكي از مفاهيم بسيار پركاربرد در فهم متن است، و مفهوم شرط در متن و نصوص از همه‌ي مفاهيم كاربرد بيشتري دارد و در مقام فهم متن اگر قائل به مفهوم شرط باشيم كاربرد زيادي دارد. اگر بگوييم كه مفهوم جمله‌ي شرطيه كلي است ولو اينكه اين هيات معناي حرفي است، و معاني حروف و نيز هيئات كلي و عام است و نه خاص؛ آنگاه مي‌توانيم بگوييم كه قائل به مفهوم شرط هستيم كه با انتفاي شرط، مشروط نيز منتفي شود، به جهت اينكه اگر بنا باشد كه بحث از مفهوم شرط پذيرفته شود و شرط را داراي مفهوم بدانيم، مثلاً آنجايي كه مي‌گويد «ان جاء عالمٌ فاكرمه» اگر در اينجا قائل به كليت و عموميت شديد و سنخه‌ي معنا مطرح بود، از كلي مي‌توان استثناء كرد و قيد زد اما جزئي را نمي‌توان قيد زد. اگر جزئي منتفي شود، به صرف اينكه موضوع منتفي شود جزئي نيز منتفي مي‌شود. به اين معنا كه اگر درخصوص «ان جاء عالمٌ فاكرمه» بگوييد كه اين معنا حرفي است و معاني حرفي هم جزئي و شخصي است، چه زماني حكم به اكرام منتفي مي‌شود؟ آنجايي كه موضوع منتفي شود كه شرط نيز منتفي مي‌شود. اما اگر كلي قلمداد كنيد و درواقع حكم را سنخي بدانيد و نه شخصي، آنگاه قيد و شرط مي‌تواند روي آن بيايد. قيد روي كلي مي‌رود و روي شخصي و جزئي، قيد وارد نمي‌شود. به اين ترتيب اگر شما در اينجا قائل شديد به اينكه معناي حرفي جزئي است و احياناً معناي اين هيأت هم حرفي است، پس شما با يك مفهوم جزئي سروكار داريد و مفهوم جزئي را نمي‌توان مقيد كرد. اما اگر گفتيد كه اين معنا حرفي نيست، و يا حرفي است ولي معناي حرفي نيز كلي است و موضوعٌ‌له عام است، در اين صورت جا دارد كه شرط بيايد و جعل شود كه اگر شرط منتفي شد سنخه‌ي حكم منتفي خواهد شد. سنخيت چه زماني مطرح مي‌شود، آنگاه كه كلي باشد و در جزء كه سنخ معني ندارد.
ملاحظه مي‌كنيد كه اگر بنا باشد با دقت اين مباحث را طرح كنيم و سپس در مقام استنباط يا در ساخت و كاربرد قواعد به اين مسئله توجه داشتيم، مسئله بسيار تفاوت مي‌كند و در اين مسئله كه آيا مفهوم شرط را قبول كنيم يا نه، امر دائر است بين اينكه بگوييم معناي حرفي آيا جزئي است يا كلي؟ و معناي هيأت حرفي است يا نيست؟ در اين صورت جاي بحث پيدا مي‌كند و اگر قائل به اين هستيم كه معناي حرفي كلي است و معناي هيأت نيز حرفي و كلي است آن موقع مي‌توانيد مفهوم شرط را بپذيريد والا قابل پذيرش نيست.
2. اثر ديگري كه قابل طرح است عبارت است از اينكه درخصوص هيأت يكي از بحث‌ها اين است كه آيا معاني هيئات حرفي است و يا اسمي است؟ استقلالي است يا آلي است؟ اينها محل نزاع است. اگر حرفي است آيا معناي حرفي كلي است يا جزئي است؟ كه غالباً مي‌گويند جزئي است. اگر كسي بگويد كه مفاد هيأت در هر حال كلي است ولو حتي قائل باشيم كه از نوع معاني حرفيه است، اگر كلي بود آنگاه شما مي‌توانيد واجب مشروط را اگر به اعتبار هيأت استنباط شده بود تقييد كنيد به اين دليل كه كلي است. اما اگر جزئي و شخصي شد، تقييد و استثناء برنمي‌دارد.
در اينجا نيز كساني كه قائل مي‌شوند كه موضوعٌ‌له عام است، طبعاً مي‌توانند قائل شوند به امكان تقييد و كساني كه قائل باشند كه موضوعٌ‌له حروف و يا الفاظي كه ملحق به حروف هستند، جزئي هستند طبعاً نمي‌توانند قائل به تقييد باشند. محقق خراساني نيز مي‌گفتند كه معناي حرفي با معناي اسمي تفاوتي نمي‌كند و تنها تفاوت آنها در اين است كه واضع انگار شرط كرده كه در كاربرد و حسب مورد رعايت كنيد، يعني يك‌جا اسم را به كار ببريد و جاي ديگر حرف را و اين حيث استقلالي و آلي‌بودن در ذات معناي اينها ننهفته است و استقلالي‌ آلي‌بودن جزء معناي اسمي و حرفي نيست و اينها ذاتاً با هم فرق نمي‌كند. بر اين اساس بايد گفت كه معناي حرفي هم كلي و طبيعي است و مانند معناي اسمي است؛ يعني «من» همان «الابتداء» است منتها «من» يكجا كاربرد دارد و «الابتداء» نيز جاي ديگري كاربرد دارد. مثلاً واضع گفته آنجايي كه خواستيد به صورت استقلالي به كار ببريد اسم را به كار ببريد و در جايي كه مي‌خواهيد به صورت آلي به كار ببريد «من» را به كار ببريد، نه اينكه در ذات اينها آليت و استقلاليت دخيل باشد و اينها از اين جهت با هم تفاوتي ندارند. آنگاه اگر همانند مرحوم آخوند خراساني معتقد شديم كه معناي حرفي كلي است، مسئله بسيار روشن خواهد و قيد را مي‌توانيم به هيأت بزنيم زيرا اگر معناي هيأت را حرفي بدانيم معناي حرفي هم كلي است و كلي مي‌تواند قيد بخورد. اما اگر برعكس محقق خراساني معناي حرفي را جزئي بدانيم، آنگاه قيد معني ندارد و جزئي را نمي‌توان قيد زد.
3. اثر ديگري كه بر اين نزاع كه بين معناي اسمي و حرفي تفاوت هست يا نيست، و اگر هست در معنا و موضوعٌ‌له است و تفاوت در اين است كه معناي اسمي، استقلالي است و معناي حرفي غيراستقلالي و آلي است، معناي اسمي عام و كلي است و معناي حرفي خاص و جزئي است، مي‌تواند مترتب باشد، اين است كه اگر قائل به كليت بوديم، كلاً معاني حروف اطلاق و تقييد برمي‌دارد و اگر نه اطلاق و تقييد معنا ندارد. اگر قائل شديم كه كلاً معاني حروف و يا كلاً معناي حرفي جزئي است و كلي نيست و استقلال ندارد و آلي است و معناي آن در غير است و به اين ترتيب تشخص پيدا مي‌كند، در اين صورت ديگر اطلاق و تقييد معنا ندارد زيرا جزئي مي‌شود و اين حيث كه معاني استقلاليه مي‌توانند مطلق باشند و نتيجتاً به آنها تقييد بخورد و اگر ما معناي حرفي و يا ملحقات به معاني حرفي و حروف را كلي بدانيم، طبعاً جاي تقييد باقي مي‌ماند، والا امكان تقييد نخواهد بود، زيرا شخصي مي‌شود و مفهوم شخصي قابل تقييد نيست.
مطالبي كه مطرح شد آثاري است كه اجمالاً مي‌توان راجع به تفاوت نظر درخصوص متفاوت‌انگاريِ ذاتيِ معاني حرفيه با معاني اسميه و در زمينه‌ي قول به عام‌بودن و يا خاص‌بودن آن، مطرح كرد. البته ممكن است آثار و نتايج ديگري نيز در اينجا قابل طرح باشد. بنابراين پاسخ به اشكالي كه گاهي مطرح مي‌شود كه اين‌همه مداقه در معاني حروف و معناي حرفي چه ثمري دارد، مشخص شد.
يكي از بخش‌هاي پيچيده و در عين ظريف مبحث الفاظ در علم اصول همين بحث معناي حرفي است كه انصافاً بزرگان ما در اين زمينه بحث‌هاي بسيار دقيقي كرده‌اند كه امروز در مكاتب و نظريه‌هاي زبان‌شناختي جديد ارزش اين بحث‌ها روشن مي‌شود. والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo