< فهرست دروس

درس خارج اصول

استاد علی اکبر رشاد

92/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الرّأي المختار في الإنشاء والإخبار.

به نظر مي‌رسد كه بين قول مختار از ناحيه‌ي حضرت امام(ره) با نظريه‌اي كه مرحوم آيت‌الله بروجردي مطرح كرده‌اند چندان تفاوتي نيست. اگر پاره‌اي از اشكالات بر تقرير اين دو بزرگوار وارد باشد جوهر قول ايشان قابل دفاع است، كه البته پاره‌اي از ملاحظات را در ذيل بيان حضرت امام در جلسه‌ي گذشته مطرح كرديم.

در اينجا براي اينكه از اين بحث عبور كنيم اجمالاً مطرح مي‌كنيم. اولاً يادآور مي‌شويم كه در آغاز بحث از وضع و دلالت كه در سال گذشته مطرح شد، گفتيم كه غرض نهايي از نشاطات لفظيه و كاربرد لفظ تفاهم است كه از رهگذر علقه‌ي دلاليه‌اي كه بين لفظ و معنا وجود دارد، از سويي افاده‌ي معناي مراد بشود و از سوي ديگر استفاده‌ي معناي مراد متكلم. چون غرض نهايي چنين چيزي است، گفتيم كه اين پديده و فرايند داراي اطراف و اضلاعي است كه موجب مي‌شود سرفصل‌هاي وضع در مبحث وضع و دلالت مشخص شود.
1. سخن از واضع و جاعل علقه‌ي موجود بين لفظ و معنا؛
2. سخن از حقيقت وضع، يعني اينكه فعل وضع و فرايند آن چيست و چگونه كلمه معني‌دار مي‌شود؛
3. سخن گفتن از خود لفظ به مثابه ابزار القاء معنا و ابراز مراد؛
4. موضوع‌ٌ‌له ذهني لفظ و ابزار ابراز مراد، يعني همان معناي متصور. هنگامي كه لفظي گفته مي‌شود در ذهن آدمي صورتي خلق مي‌شود؛
5. موضوعٌ‌له خارجي لفظ، يعني آن چيزي كه متعلق معناست. لفظي به زبان آورده مي‌شود و معنايي در ذهن پديد مي‌آيد كه اين معنا حاكي از يك چيز خارجي است. معناي متصور موضوعٌ‌له ذهني است و آن خارج كه اين معنا بازتاب و آيينه‌ي آن است، موضوعٌ‌له خارجي است؛
6. فعل و فرايند استعمال و افاده‌ي معنا.
اين شش مسئله‌اي در اطراف مقوله‌ي «تفاهم» كه غايت نهايي كاربرد لفظ است، قابل طرح است و سرفصل‌هاي بحث وضع و دلالت را مشخص مي‌كند. اين نكته را يادآوري كرديم تا نظريه‌ي مختار را معطوف به اين جهات و اضلاع طرح كنيم.

ما در مسئله‌ي اسماء اشاره و يا اصولاً در مقوله‌ي اشاره به سياق اين سير و سرفصل‌هايي كه مطرح شد با چند عنصر طرف هستيم:
1. ابزارهاي اشاري كه اسماء اشاره از جمله‌ي آنهاست؛
2. موضوعٌ‌له آلات اشاريه در ذهن، يعني موضوعٌ‌له ذهني ابزارهاي اشاري كه امام نيز به اين مطلب اشاره فرمودند كه وقتي «هذا» را به زبان مي‌آوريد در ذهن ابتدا معنايي پديد مي‌آيد كه آن معنا به مشارٌاليه خارجي اشاره مي‌كند. پس يك معنايي با لفظ پديد مي‌آيد و اين همان معناي متصور و موضوعٌ‌له ذهني آلات اشاره است كه الفاظ اشاري نيز از آن جمله هستند؛
3. موضوعٌ‌له خارجي آلات اشاره و يا همان متعلق معنا؛
4. بحث از فعل و فرايند وضع آلات اشاره، يعني مكانيسم و فرايند اعطاي معنا به اسماء اشاره و ساير آلات اشاري؛
5. بحث از استعمال آلات اشاريه و به خصوص آلات لفظيه‌ي اشاريه و مسئله‌ي افاده‌ي معنا و طبعاً در مقابل نيز استفاده‌ي معنا.
به طبع فرايند و سرفصل‌هايي كه فكر مي‌كنيم بايد وضع و دلالت بحث شود در هر كدام از مسئله‌هاي مربوط به حوزه‌ي وضع و دلالت بايد اينگونه بحث‌ها مطرح شود و طبعاً در مسئله‌ي‌ اسماء اشاره نيز اين مسئله مطرح است.
مقدمه‌ي دوم اينكه اشاره مثل يك فعل انساني براي ابراز آن چيزي است كه در عمق جان و نفس فاعل اشاره وجود دارد. مشير مي‌خواهد با اشاره مطلبي را ادا كند و مرادي را ابراز كند. اين عمل با علامات و آلات مختلفه‌اي قابليت ابراز دارد، زيرا ما در عمل و در واقع مي‌بينيم كه فعل اشاره از ناحيه‌ي انسان‌ها به صورت‌ها و اشكال مختلف و با استفاده از آلات و ابزارهاي گوناگون صورت مي‌پذيرد:
1. جوارح بيروني به مثابه ابزار و آلات به كار مي‌روند، مثلاً سئوال مي‌شود كه ليوان آب كجاست و فرد بدون اينكه حرفي بزند فقط دست خود را به آن سمت دراز مي‌كند و يا با سر اشاره مي‌كند.
2. الفاظ، مثلاً با گفتن «هذا».
3. به رنگ نيز اشاره مي‌كنند و فرض نيز بر اين است كه چه رنگي بناست چه اشاره‌اي را ادا كند.
4. گاهي نيز به تماثيل اين اتفاق مي‌افتد؛ مثلاً عكس دست با انگشت اشاره را روي تابلويي كشيده‌اند كه به سمت و يا چيزي اشاره دارد.
5. نقش و تمثال نيز ابزار اشاره است، با تابلوها و علامات، مثل علامات راهنمايي و رانندگي.
6. گاهي نيز با نور اين اتفاق مي‌افتد.
7. ممكن است با پرچم نيز اشاره صورت گيرد.
8. ساير اشياء و رموز.
بنابراين، اشاره كه يك فعل انساني است و غرض آن نيز عبارت است از اينكه معناي مرادي را كه قصد اشاره دارد به مشارٌاليهي و مي‌خواهد پاسخ پرسشي را كه از او پرسيده‌شده را بدهد، از ابزارهاي مختلف مي‌توان استفاده كرد.
مقدمه‌ي سوم اينكه، هريك از اين ابزارها مستقل هستند. ما فرمايش محقق اصفهاني را نپذيرفتيم كه فرمودند بايد عبارت «هذا» را به زبان آوريد و تواماً با دست نيز اشاره كنيد و فرمودند اگر به دست اشاره نكنيد «هذا» معنا نمي‌دهد. ما اين استدلال را قبول نداريم و گفتيم كه اگر از دست هم استفاده مي‌شود براي تأكيد است و نه تميم دلالت؛ چنانكه در ساير انشائيات نيز اين اتفاق مي‌افتد. مثلاً هنگامي كه شما با آلات استفهام چيزي را مي‌پرسيد، سر را به نحو خاصي تكان مي‌دهيد. آلاتي مانند «هل»، «متي» و... . حركت‌دادن سير به اين معنا نيست كه لفظ «هل» و يا «متي» دلالت تام ندارند و در دلالت به استفاده از ابزار ديگري نيازمند هستند، بلكه براي تأكيد است و گاه نيز ممكن است بدون اينكه هيچ‌يك از الفاظ استفهام را به كار ببريم تنها سر را تكان بدهيم، يعني كجا مي‌رويد و با چه كسي كار داريد كه در اينجا هيچ لفظي نيز به كار نمي‌رود كه خود اين نيز ابزار و شيوه‌اي است براي ابراز سئوالي كه از فرد داريم. چطور در آنجا كاربرد ساير شيوه‌ها به معناي اين نيست كه دلالت لفظ تامّ نيست، اينجا نيز همين‌گونه است و متعارف است كه انسان علاوه بر لفظ از ساير شيوه‌ها و ابزارها هم از باب تأكيد استفاده كند كه گاهي براي رفع التباس است، مثلاً يك‌باره سه نفر وارد مي‌شوند و با دست به يكي از آن سه اشاره مي‌شود. درواقع گاه در مواقع خاصي اقتضاء بر اين است كه ما علاوه بر الفاظ از جوانح هم استفاده كنيم.
بيتي از ابن مالك وجود دارد كه مي‌گويد:
اسم الإشارة بذا لمفرد مذكر أشر * بذي وذه تي تا على الأنثى اقتصر[1]
كه البته اكثر كساني كه در بحث اسماء اشاره نظر داده‌اند، در عين اينكه نظرهاي متفاوتي دارند به اين بيت تمسك كرده‌اند و مشخص نيست كه اين بيت به نفع كيست، و البته ما در اينجا به نفع خودمان مي‌گيريم.
ظاهر عبارت اين است كه به «ذا» به مفرد مذكر اشاره كن، يعني احتياج به آلات و ابزارهاي ديگر ندارد و «ذا» اسم اشاره است براي مفرد مذكر و با كاربرد آن مي‌توان فعل اشاري را انجام داد.
گاهي نيز فعل اين خاصيت را دارد. شاعر مي‌گويد:
أشارت بطرف العين خيفة أهلها ** إشارة محزون ولم تتكلم
فأيقنتُ أنّ الطرف قد قال مرحباً ** وأهلاً وسهلاً بالحبيب المتيَّمِ
يعني من رفتم خانه‌ي پدر همسرم و نامزد من به مژه به من اشاره كرد و از ترس خانواده‌اش حرف نزد، ولي اين اشاره‌ي او چند چيز را به من گفت: خوش‌آمدي، صفا آوردي و به عاشق خود خيرمقدم گفت.
به هر حال هريك از ابزار و آلات اشاري براي خود دلالت استقلالي دارند و اسماء اشاره نيز همين‌گونه هستند.
و اما به هر حال در مقام استعمال مستعملٌ‌فيه خاص است و اين را نمي‌توان انكار كرد. زماني كه استعمال مي‌شود لزوماً در معناي خارجي خاص است. ما عرض كرديم كه انگار دو معنا داريم، يك معناي ذهني و يك معناي خارجي؛ معناي ذهني عام است، تا عبارت «هذا» گفته مي‌شود متعلق مفهومي كه در ذهن خلق مي‌شود خاص نيست، اما آن معناي خارجي و مشارٌاليه، خاص است و مستعملٌ‌فيه مي‌توان خاص باشد. والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo